علامه طباطبايي و حديث (مروري بر کتاب شادي نفيسي، 1384)
علامه طباطبايي و حديث (مروري بر کتاب شادي نفيسي)
سيد علي آقايي
شادي نفيسي، علامه طباطبايي و حديث: روششناسي نقد و فهم حديث از ديدگاه علامه طباطبايي در الميزان، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، 1384.
توضيح: از دوستم سيد علي آقايي خواستم مطلبي را که امروز در پي ميآيد برايم بفرستد. اصل مقالهي حاضر به شکل مفصلش ظاهراً قرار است در شمارهي آيندهي کتاب ماه دين انتشار يابد. اين نوشته درواقع مروري (review) است بر اثر تازهتاليفِ خانم شادي نفيسي که با عنوان علامه طباطبايي و حديث: روششناسي نقد و فهم حديث از ديدگاه علامه طباطبايي در الميزان در سال 1384 به انتشار رسيده است. شادي نفيسي در 1344 در تهران متولد شده و در سال 1362 در رشتهي علوم تجربي ديپلم گرفته است. به دليل علاقهي فراوان به تحصيل در علوم اسلامي, با رهاکردن رشتهي پزشکي, در رشتهي الهيات به تحصيل پرداخت. وي با تمرکز بر رشتهي علوم قرآن و حديث, کارشناسي خود را در سال 1366 از دانشگاه تهران, کارشناسي ارشد را در 1373 از دانشگاه تربيت مدرس و دکترياش را در 1382 از همان دانشگاه دريافت کرد. آثار وي بارها در جشنوارههاي مختلف دانشجويي, دينپژوهي, و فرهنگي برگزيده شده و خود وي اکنون استاديار دانشکدهي علوم حديث است (مرتضي کريمی نيا).
کتاب علامه طباطبايي و حديث، حاوي نظرات علامه دربارهي فهم و نقد احاديث است که از تفسير الميزان استخراج شده و سامان يافته است. شادي نفيسي با مطالعهي بحث روايي الميزان مواردي که متضمن نکات فقهالحديثي بوده طبقهبندي کرده و معيارهاي نقد متن را در هر زمينه استخراج نموده و آن را در فصلهاي سوم تا هفتم کتاب خويش ارائه کرده است. مؤلف براي طرح برخي مباحث مقدماتي، دو فصل مستقل تدارک ديده است:
در فصل نخست کتاب، ضمن گزارش روايات فقهالحديثي، معيارهايي چون موافقت با حق، عرضه بر قرآن و سنت، همسويي با فطرت بشري و عرف دينداران را از آنها استخراج کرده است. همچنين با طرح ديدگاههاي انديشمندان حوزهي حديث خصوصاً علماي معاصر سني و شيعه نظير يوسف قرضاوي، صبحي صالح، نورالدين عتر، حسين حاج حسن، عبدالله مامقاني و محمد تقي شوشتري معيارهايي براي فهم حديث از جمله: شناخت حديث در پرتو قرآن، توجه به همهي احاديث وارده ذيل يک موضوع، در نظر داشتن موجبات ايراد يک حديث، توجه به حقيقت و مجاز در حديث و نيز مدلولات الفاظ در عصر نزول و قواعدي در نقد متن حديث نظير: تعارض با قرآن/ سنت/ شخصيت معصوم/ عقل/ علم/ واقعيت/ تاريخ، رکاکت معنا و جانبداري از جريانات سياسي، کلامي و فقهي بازگو کرده است.
در فصل دوم مؤلف به اختصار بخشهايي از شرح حال علامه طباطبايي را گزارش کرده و سپس الميزان و بخش روايي آن را به اجمال شناسانده است.
معيارهاي فهم و نقد حديث در الميزان
شادي نفيسي در فصلهاي سوم تا هفتم، با طبقه بندي روايات مذکور در الميزان بر حسب موضوع، به طرح و بررسي معيارهاي فهم و نقد حديث از نگاه علامه پرداخته است. البته در ابتداي هر فصل، نخست ديدگاه پارهاي از عالمان حديث را دربارهي معيارهاي فهم و نقد روايات آن موضوع ذکر کرده و سپس نظر علامه را بيان کرده است.
الف) روايات تفسيري موضوع فصل سوم کتاب است. نظر مشهور در ميان علماي شيعه و سني اين است که فهم درست از قرآن تنها در چارچوب روايات ميسر است و بيرون رفتن از اين چارچوب همارز تفسير به رأي محسوب ميشود. در مقابل علامه طباطبايي، قرآن را در دلالت خود نيازمند به هيچ امر خارج از خود نميداند. نفيسي متذکر ميشود که اين سخنان بدين معنا نيست که طباطبايي مفسر را بينياز از مراجعه به روايات تفسيري ميداند، بلکه او قرآن و سنت را در کنار هم حجت ميداند و تصريح ميکند که نه تنها در تفصيل احکام, بلکه در جزييات داستانها و امور مرتبط با معاد ــ که آيات در بيان جزييات ساکتاندــ نيز بايد به روايات مراجعه کرد. گرچه به عقيده مولف، آنچه علامه در مقام نظر بيان کرده، در عمل نيز به آن پايبند بوده است؛ يعني وي همواره در تفسير آيات، با استناد به لغت و آيات ديگر قرآن معنايي را استنباط کرده و از روايات صرفاً به عنوان مويدي بر فهم خود بهره برده است. با اين همه, طباطبايي در بسياري موارد تفسير آيات را از روايات الهام گرفته و روايات در شکلدهي تفسير وي نقش بهسزايي داشته است. البته در مواردي که فهم او از معناي آيه با آنچه در روايات آمده تفاوت دارد، تفسيري بودن روايت را نميپذيرد بلکه آن را بيانگر مواردي چون: مصداق آيه، لازمهي معناي آيه، توسعه و تعميم در معناي آيه برميشمارد. از اينرو نفيسي تعارض با قرآن يا عدم انطباق با آن را مهمترين معيار نقد متن روايات تفسيري نزد علامه ميداند. گرچه به نظر او احتياط علمي علامه سبب شده در مواردي از نقد روايت خودداري کرده يا پس از نقد با طرح احتمالات ديگر به توجيه روايت پرداخته است.
ب) در فصل چهارم کتاب، نظرات علامه در باب روايات اسباب نزول بررسي شده است. به نظر نفيسي علامه ديدگاهي کاملا متفاوت در اينباره دارد. وي روايات اسباب نزول را استنباط راوي ميداند که حوادث و وقايع تاريخي را با آياتي که با آن پيشامد همسويي داشته، مرتبط ساخته است. البته نفيسي متذکر ميشود که علامه نهتنها اشکالي در اينگونه تطبيقات نميبيند بلکه معتقد است نص قرآن، تعابير و جزئيات ارائه شده در خود آيات و سياق آنها، از چنان اهميتي در تعيين اسباب نزول برخوردار است که با تامل در آنها بهخوبي ميتوان اسباب نزولي فرضي براي آيات ترسيم کرد. يعني علامه اجتهاد و تطبيق پيشينيان را امري روا دانسته و خود نيز بدان مبادرت ورزيده، وقايع صدر اسلام را با آيه تطبيق ميکند. نفيسي پيامد چنين رويکردي را، فراهم آمدن بستري مناسب براي برساختن داستانهاي غيرواقعي برگرفته از ظاهر آيات است و اين تاييد همان فرضيه مستشرقان است که روايات سيره (و نيز فقه و ...) را ساخته و پرداخته مسلمانان قرون بعدي ميدانند. به نظر مولف «عدم انطباق با قرآن» به لحاظ سياق، مضمون و لحن مهمترين ملاک نقد متن سبب نزول آيه نزد علامه است. گرچه مواردي هم هست که علامه از سياق آيات چشم ميپوشد و به روايات اسباب نزول بدليل کثرت اعتماد ميکند. ملاک ديگر زمان نزول آيات است. علامه با توجه به اتحاد سياق آيات و شهرت قولِ نزول يکجاي سوره يا زمان نزول آن, به نقادي روايات اسباب نزول از لحاظ زمان نزول پرداخته و به هيچروي به نظريهي تعدد نزول تن درنميدهد. البته در توجيه اختلاف پارهاي از روايات اسباب نزول از نظريهي تعدد اسباب بهره جسته است. گاهي نيز گونهگوني روايات اسباب نزول را حاکي از تعدد اجتهاد و تطبيق راويان آنها ميداند.
ج) رواياتي که آيات را در حق ائمه تفسير ميکنند. به گفته مولف در فصل پنجم، علامه عموم روايات اين حوزه را مصداق جري، باطن، يا تأويل آيات قرآن دانسته است. البته در کلام علامه مرز بين "جري" و "بطن" کاملاً روشن نيست. در راي علامه جري و باطن غير از تفسير است و بدين سبب قواعدي که بايد در مقام تفسير به آن توجه شود، در جري و باطن لازم نيست مراعات گردد؛ مثلاً مخالفت با سياق که در مقام تفسير بطلان روايت را در پي دارد، در مقام جري و تطبيق مخل معنا نيست؛ يا اختلاف روايات در توضيح يک آيه، نهتنها دليل اضطراب روايت و موجب ضعف آن تلقي نميشود بلکه خود مؤيدي است بر اينکه موارد عنوان شده صرفاً مصداق آيه هستند که ميتوانند گوناگون باشند. نفيسي ميگويد علامه بخش عمدهاي از روايات را بدون نقد نقل کرده و حکم به جري، باطن يا تأويل بودن روايات ميدهد. در موارد انگشتشماري هم که به نقد اينگونه روايات ميپردازد با شيوهي خود او دربارهي ساير روايات در اين باب ناسازگار مينمايد. مثلاً در چند مورد, تطبيق روايت را بر آيه، بدليل ناهمخواني با سياق آيه نپذيرفته که با فرض پيشين علامه درباره عدم لزوم سازگاري با سياق در جري و بطن متعارض است. طبق آماري که نفيسي ارائه کرده علامه بيشتر اين روايات را از کافي و تفاسير قمي، مجمعالبيان، عياشي و الدرالمنثور نقل کرده که ميزان اعتماد وي به اين کتابها را نشان ميدهد.
د) فصل ششم ويژهي تحليل روايات اعتقادي است. به گفتهي نفيسي، از نظر علامه بايد به محدودهي کارايي عقل توجه داشت. از يک سو, هيچ آيه يا روايتي نميتواند به اثبات امري بپردازد که عقل آنرا محال ميشمارد و از سوي ديگر, عقل نيز در دستيابي به تمام حقايق ناتوان است. بدين ترتيب بخشي از مباحث اعتقادي متکي به براهين عقلي است و بخش ديگر به نقل کتاب و سنت قطعي. آنچه از راه غير عقل بدست ميآيد، مطالب عميق و بلندي است که زبان در بيان آنها به مجاز و تمثيل ميگرايد و حالت نمادين و رمز و اشاره مييابد. با اين نظر، نبايد چندان انتظار داشت که علامه در تفسير خود به نقد محتوايي اين روايات پرداخته باشد؛ بلکه به عکس, از جزييات طرح شده در روايات هم بياعتنا درنميگذرد و در پي هر بياني نکتهاي را جويا ميشود و به تبيين معناي آن ميپردازد. تنها چنانچه الفاظ به کار رفته در روايات به نوعي تجسيم بيانجامد و نتوان به هيچ وجهي آنرا توجيه نمود، يا روايات با اصول ديگر اعتقادي در تناقض باشد, حکم به جعلي بودن روايت ميدهد.
ه) روايات داستاني و بحث از استواري يا نااستواري آنها در فصل هفتم کتاب طرح شده است. به عقيدهي نفيسي عمدهي اين روايات از مسلماناني که پيشينه يهودي داشته و با داستانسراييهاي تورات آشنا بودهاند، فراهم آمده که عنوان اسرائيليات بر آنها نهادهاند. اين دسته روايات همچنين عموماً حاوي اخبار شگفتانگيز و خارقالعاده هستند. از نظر علامه ضرورت يقينآور بودن روايات منحصر در مباحث اعتقادي نيست, لذا در بحث از داستانهاي قرآن نيز براي روايات آحاد حجيتي قائل نيست, مگر آنکه همراه با قرائني باشند که موجب فراهم آمدن علم و اطمينان شود. مهمترين معيار نقادي علامه براي نقد روايات داستاني مسأله عصمت و شخصيت پيامبران است. با اينحال علامه رواياتي را که در مقام ستودن علو مقام بزرگان، اخلاق و رفتاري غريب و ظاهراً افراطي به ايشان نسبت دادهاند, صحيح شمرده, به توجيه آنها ميپردازد و تاثيرپذيري از سحر ويا آزار شيطان را دربارهي ايشان بياشکال ميشمارد. به همين جهت مولف با انتقاد از شيوهي علامه در مواجهه با اين روايات، تاکيد ميکند که «بنابر نگاه خود علامه نسبت به انبيا، بايد بسي بيش از اين بر اين قبيل روايات خرده گرفت».
معيارهاي نقد حديث از ديدگاه علامه طباطبايي
در واپسين فصل، مولف معيارهاي نقد داخلي و خارجي روايات را از ديدگاه علامه طباطبايي جمعبندي و يکجا ارائه ميکند که در اينجا فهرست ميشوند:
1) تعارض با قرآن: که شايد مهمترين معيار علامه در نقد روايات محسوب شود. در حاليکه عموم محققان در بحث عرضه حديث بر قرآن، آن را به احراز عدم مخالفت محدود ميکنند وي احراز موافقت قرآن را هم لازم ميشمارد.
2) تعارض با سنت و تشويش متن: علامه در موارد زيادي بدليل نبود دليلي خارجي، از قبيل قرآن، عقل، تاريخ و... بر صحت يک روايات از کل روايات صرفنظر کرده است و استوارتر بودن سند يکي را نسبت به ديگري، تنها دليل رجحان يک روايت در مقابل روايت ديگر نميداند, ولي گاهي به تعدد طرق يا تعدد نقلهاي روايت استناد ميکند و گاهي ريشهي اين اختلاف را تفاوت ديدگاه شيعه و سني برميشمرد.
3) تعارض با عقل: علامه غير از بحث اعتقادات و معجزات که خارج از حيطه عقل ميداند، از استدلالهاي منطقي و عقلاني در ارزيابي روايات استفاده ميکند.
4) تعارض با تاريخ/ علم/واقعيت: علامه به دليل قلت اطلاعات دقيق و قابل اطمينان تاريخي، در نقد روايات تقريباً در هيچ موردي به تاريخ استناد نميکند. نيز بهرهگيري از علم و واقعيت براي سنجش روايت نزد علامه بسيار محدود است و حتي در صورت همسويي روايات با علم نيز به اين معيار بياعتماد است.
۵) ضعف سند: با اينکه علامه در مواردي داوري خود را درباره سند ذکر کرده، ولي بهندرت بر سند بهتنهايي اعتماد ميکند. از نظر او ضعف سند صرفاً قرينهاي در کنار ضعف متن محسوب ميشود. شايد فقط در بحث از روايات قصص است که او بر ضعف سند تکيه ميکند و چوب نقد خود را بيمبالات بر آن ميزند.
مطالعهي اين کتاب به کساني توصيه ميشود که دلمشغولي اصليشان پيرايش روايات شيعي از ناراستيها و تحريفات است. با آنکه خواندن کتاب حاضر براي ناآشنايان به مباحث فقهالحديثي کمي دشوار مينمايد, اما با اندکي صبر و شکيبايي نکاتي آموزنده در پي خواهد داشت.
دربارهي مولف: شادي نفيسي دانشآموختهي رشتهي علوم قرآن و حديث از دانشگاه تربيت مدرس و عضو هيئت علمي دانشگاه علوم حديث است. اين پژوهش که به عنوان پاياننامه دکتري علوم قرآن و حديث صورت پذيرفته، در بهار 84 به چاپ رسيده است. اثر ديگر او در حوزهي تفسير ــ که در اصل پاياننامهي دورهي کارشناسي ارشد او بوده ــ پيش از اين منتشر شده است؛ مشخصات کامل کتابشناسي آن چنين است:
شادي نفيسي، عقلگرايي در تفاسير قرن چهاردهم، قم: انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، 1379.
نقل مطالب تنها با ذکر مأخذ مجاز است