جشن نامه استاد محمدعلي مهدوي راد

<جشن نامه استاد محمدعلي مهدوي راد>

بزودي جشن نامه استاد محمدعلي مهدوي راد با 25 مقاله پژوهشي منتشر مي‌شود. اين کتاب به کوشش رسول جعفريان تهيه و تدوين شده و نشر مورخ با همکاري کتابخانه تخصصي تاريخ اسلام و ايران آن را منتشر کرده است.

جشن نامه اي به به پاسداشت مقام علمي و تکاپوي دانشي استاد «محمدعلي مهدوي راد» که يکي از اعضاي هيئت امناي کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شوراي اسلامي هستند، منتشر خواهد شد.

استاد حجت الاسلام و المسلمين محمدعلي مهدوي راد در سال 1334 در روستاي ينگجه در سر ولايت نيشابور به دنيا آمد. در چهارده سالگي به مشهد عزيمت کرد و به تحصيل علوم ديني و ادبي مشغول شد. در سال 1354 براي ادامه تحصيل به قم آمد و دروس سطح و خارج فقه و اصول را نزد استادان بنام اين حوزه سپري کرد. از سال 1358 ضمن ادامه تحصيل و اشتغال به کارهاي تبليغي، پژوهش در حوزه علوم قرآني را آغاز کرد. ايشان از نخستين همراهان مجله «حوزه» بود و سالها مديريت آن را برعهده داشت و ده‌ها مقاله در آن نوشت. استاد مهدوي از پايه گذاران مجله «بينات» بود و در سال 1369 مجله «آينه پژوهش» را بنياد نهاد که تاکنون سردبيري آن را عهده دار است.

وي سال‌ها در دانشگاه تربيت مدرس و دانشکده الهيات دانشگاه تهران به تدريس علوم قرآني پرداخت و پايان نامه‌هاي فراواني را هدايت کرد و اکنون به عنوان دانشيار در دانشگاه تهران (پرديس قم) مشغول تدريس است. استاد مهدوي علاوه بر ده‌ها مقاله و صدها يادداشت، چندين اثر تأليفي دارد که از آن جمله آفاق تفسير، سير نگارش‌هاي علوم قرآني و تدوين الحديث عند الشيعه الاماميه و ... است.

در کتاب حاضر ايشان به طور مستوفا درباره فعاليتهاي تحصيلي، پژوهشي، دانشگاهي و مجله نگاري خود سخن گفته است. تأسيس کتابخانه تفسير و علوم قرآني در قم در سال 1376 از ديگر فعاليت‌هاي وي به شمار مي‌آيد.

«جشن نامه استاد محمدعلي مهدوي راد» به پاسداشت مقام علمي و تکاپوي دانشي وي طي بيش از سه دهه فراهم آمده است که شامل 25 مقاله به شرح زير است:

1.      مقدمه

2.      نقد محتوايي احاديث در حديث‌پژوهي اهل‌سنت/ سيدعلي آقايي

3.      مکاتباتي از خوزستان در پايان عهد صفوي/ عليرضا اباذري

4.      حرفه نقادي/ دکتر سيد حسن اسلامي

5.      مفهوم خطبه در فرهنگ اسلامي/ پرويز سپيتمان (اذکائي)

6.      عدد آي القرآن/ محمد برکت

7.      ابوسعد خرگوشي و کتاب اللوامعِ او، دستنامه‌اي صوفيانه براي وعظ از نيشاپورِ سده چهارم/ ترجمه: جواد بشري     

8.      يکصد و پنجاه و شش کلمه در الفاظ کفر/ نوشته علماي بلخ / رسول جعفريان

9.      الإمام السجّاد ـ عليه السلام‏ ـ رائد الفقه الإسلامي‏ علي‏ مذهب أهل البيت ـ عليهم السلام‏ ـ/ بقلم : السيد محمّد رضا الحسيني الجلالي        

10. ريشهجوئي و پيشينه کاوي حکايتي از بوستانِ سعدي/ جويا جهانبخش

11. سير روحي پيغمبران در قرآن/ عليرضا ذکاوتي

12. نگاهي به يکي از اسناد به جا مانده از فتح مکه توسط وهابيان/ محمدحسين رفيعي  

13. عالمان امامي و ميراث واقفه/ محمد کاظم رحمتي

14. پيشگويي‌هاي عهديني نبوت پيامبر در ميان زيديان ايران/ ترجمه: محمد کاظم رحمتي

15. حکومات امير المؤمنين امام علي (ع)/ مرضيه راغبيان

16. مؤلف تفسير منسوب به علي بن ابراهيم قمي/ مژگان سرشار

17. صدرالاسلام محمد امين خويي و پژوهشهاي قرآني/ علي صدرايي خويي

18. درنگي در نسبت سيادت ميرزا محمّد اخباري‏/ علي فاضلي

19. نامه‌هاي خرم‌آباد گزيدة مکاتبه‌هاي مراجع و ديگران با آيت‌الله کمالوند/ سيدفريد قاسمي

20. چهار پارادايم تفسيري شيعه: مقدمه‌اي در تاريخ تفسير شيعي بر قرآن کريم/ مرتضي کريمي‌نيا

21. المصابيح في تفسير القرآن: گنجي کهن در تاريخ تفسير شيعه/ مرتضي کريمي‌نيا

22. چند يادداشت‌ پراکنده پشت نسخه‌اي/ حسين متّـقي

23. پاسداشت حرمتِ انسان در عرفان با نگاهي به برخي تفاسير عرفاني/ دکتر محمد رضا موحّدي  

24. معنا شناسي «ربّ» در نظام تعاليم وحي/ فتح‌الله نجارزادگان

25. حبيب‍ة الأحباب في الضروري من الآداب از: مهذب‌الدين بصري (ق 11 هـ)/ محمود نظري

26. نقدي بر انتساب تصوف به فيض کاشاني/ دکتر سيد ابوالقاسم نقيبي، سعيد طاوسي مسرور

27. گفتگو با استاد محمدعلي مهدوي‌راد

کتاب «جشن نامه استاد محمدعلي مهدوي راد» به زودي در بيش از 670 صفحه منتشر شده و در اختيار علاقه‌مندان قرار خواهد گرفت.


علمي بودن پژوهش (گفت‏‌وگو با مرتضي کريمي‏‌نيا و دکتر مهرداد عباسي)

 

علمي بودن پژوهش

گفت‏ وگو با مرتضي کريمي‏‌نيا و دکتر مهرداد عباسي

خردنامه همشهري شماره 21، آذر 1386، ص 44ـ48

توضيح: متن حاضر گفتگوي 5 سال پيش با مجله‌ي خردنامه‌ي همشهري است که با اندک اشکالات املايي در اينجا مي‌آورم و سياق محاوره را در آن نمي‌زدايم.

خردنامه: لطفا در ابتدا تلقي خود را از مفهوم پژوهش قرآني يا مطالعات قرآن‏ بيان کنيد. به عبارتي از نظر شما پژوهش‏ قرآني بايد چه شرايط و ويژگي‌هايي داشته‏ باشد تا شايستگي اطلاق اين عنوان را داشته باشد.

کريمي‌نيا: مطالعات قرآني همچون مطالعات‏ انجيلي يا مطالعات ادبي مي‌تواند به عنوان يک‏ Discipline يعني رشته علمي دانشگاهي‏ مطرح شود و مي‌تواند آن‏چنان که غالبا در کشور ما رايج است، موضوع يک برنامه و پروسه ترويج‏ و گسترش معارف قرآني باشد. ظاهرا به قرآن‏ مي‌توان از 2 منظر نگاه کرد و آن را مورد مطالعه‏ قرار داد. يکي نگاه به قرآن به مثابه متن يا پديده يا امري خارجي براي تحقيق و شناسايي از جهات‏ مختلف درباره ماهيت، فهم، پيدايش، تغييرات‏ ظاهري و متني و همه موضوعات مرتبط با تاريخ‏ اين کتاب که کمابيش در گذشته به شکل‌هاي مختلفي وجود داشته است. در دوره‌هاي گذشته‏ در قالب کتاب المصاحف‌ها و در دوره‌هاي جديد با عنوان تاريخ القرآن يا طبقات المفسرين و نظاير آن اين معنا از مطالعات قرآني قابليت آن را دارد که به رشته‌اي دانشگاهي بدل شود. البته هر کشوري اقتضائات خودش را دارد، فضاي شيعي، فضاي سني و گاه فضاي غير اسلامي تأثيراتي بر اين رشته خواهد داشت. نگاه دوم آن است که ما به قرآن به مثابه امري براي ترويج دين، ترويج‏ معارف ديني و قرآني بنگريم و همين نگاه را به‏ دانشگاه منتقل کنيم و در قالب‌هاي آکادميک‏ و چهارچوب‌هايي که مختص رشته‌هاي دانشگاهي است، بگنجانيم.

ادامه نوشته

قرآن و اسلام پژوهان غربي: گفتگو با روزنامه‌ي اطلاعات (بخش دوم)

قرآن و اسلام پژوهان غربي:

گفتگو با روزنامه‌ي اطلاعات

بخش دوم

دوشنبه ۱۷ فروردين 1388، ۱۰ ربيع الثاني1430، ۶ آوريل 2009،شماره ۲۴۴۳۵

گفتگوکننده: زينب واعظ محرابي


 http://www.ettelaat.com/new/index.asp?fname=2009\04\04-06\14-20-57.htm&storytitle=قرآن%20و%20اسلام%20پژوهان%20غربي

 

اشاره: قرنهاست كه بسياري از شرق‌شناسان و اسلام‌شناسان غيرمسلمان، اعم از غربي و ديگران به ترجمه قرآن و پژوهش درباره قرآن پرداخته و درخصوص مصدر قرآن، جمع و تدوين قرآن، ادبيات و ساختار و معارف و محتواي قرآن و... نظريه‌هاي گوناگوني ابراز كرده و هزاران كتاب و مقاله منتشر كرده‌اند. در شماره پيش بخش نخست گفتگو با استاد كريمي‌نيا از نظر خوانندگان گرامي گذشت.اينك بخش دوم و ادامه سخن:‌

يكي از فعاليتهاي قرآني مستشرقان، ‌ترجمه قرآن است. لطفاً به اختصار به تاريخچه ‌ترجمه آنها از قرآن ‌اشاره نماييد.‌

درباره ‌ترجمه قرآن و سابقه‌اش سخن بسياراست؛ ولي من در اينجا به اجمال به آن مي‌پردازم. يكي از نخستين تلاشهاي غربيان در شناخت اسلام، ‌ترجمه قرآن بوده است. در قرون وسطي وحتي بعدازآن، حجم زيادي از قرآن پژوهي غربيان را نفس‌ترجمه قرآن تشكيل و اين امر تا حدود سالهاي1800---1700 ميلادي بسيارادامه داشت. نخستين‌ترجمه‌هاي كامل اروپايي به قرن دوازدهم برمي‌گردد، البته پيش ازآن هم درقرنهاي نهم، دهم ويازدهم ميلادي،‌ترجمه‌هاي گزيده‌اي از قرآن به زبان يوناني و لاتيني انجام شد؛ اما نخستين ‌ترجمه كامل از قرآن در قرن دوازدهم تهيه شده كه پيشينه و تاثيرگذاري‌اش لازم به ذكراست. ‌

 

 

ادامه نوشته

قرآن و اسلام پژوهان غربي:  گفتگو با روزنامه‌ي اطلاعات (بخش نخست)


قرآن و اسلام پژوهان غربي:

گفتگو با روزنامه‌ي اطلاعات

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

بخش اول

يکشنبه 16 فروردين 1388، 9 ربيع الثاني1430، 5 آوريل 2009،شماره 24434

گفتگوکننده: زينب واعظ محرابي

http://www.ettelaat.com/new/index.asp?fname=2009\04\04-05\12-35-05.htm&storytitle=%DE%D1%C2%E4%20%E6%20%C7%D3%E1%C7%E3%20%81%8E%E6%E5%C7%E4%20%DB%D1%C8%ED





اشاره: قرآن كريم تنها كتاب تحريف نشده آسماني و مهمترين و اساسي‌ترين متن و منبع معارف نزد مسلمانان است و به همين دليل سنگ بنيادين تمدن وفرهنگ اسلامي و سرچشمه اصلي‌انديشه يك چهارم جمعيت جهان است كه عمدتاً درشرق زندگي مي‌كنند. بالطبع اولين گام لازم براي‌آشنايي غربيان با انديشه‌هاي مسلمين وتمدن شرق، آگاهي از محتواي اين كتاب آسماني است. قرنهاست كه بسياري ازشرق شناسان و اسلام پژوهان غربي به‌ترجمه قرآن و پژوهش درباره آن پرداخته ونظريه‌هاي گوناگوني ابراز داشته وهزاران كتاب ومقاله منتشركرده‌اند. ازاين رو، گفتگويي با آقاي مرتضي كريمي نيا، درخصوص مطالعات قرآني اسلام پژوهان غربي انجام داده‌ايم كه در پي مي‌آيد.‌

سوال اول من درباره نگاه خاورشناسان به قرآن است.‌

ما يك خاورشناس واحد نداريم، بنابراين يك نگاه هم نداريم، دريك دوره زماني هم نايستاده‌ايم. اولا آن دسته ازمحققان غربي كه به مطالعات قرآني پرداخته‌اند، افراد متعدد وازفرهنگهاي مختلف بوده‌اند وثانيا دردوره‌هاي مختلفي زندگي كرده‌اند و مطالعات، پيش زمينه، فضاي زندگي، داوري‌ها، علوم ودانشها، تجربه، و زمانه زندگي‌شان متفاوت بوده است، بنابراين دستاوردهايشان هم متفاوت است.‌

اما به طوركلي مي‌توان گفت نگاه خاورشناسان به قرآن تغيير كرده است؛ به اين معنا كه در روزگاري (قرون وسطي) نخستين كساني كه به مطالعات قرآني روي آوردند، گروهي ازعالمان مسيحي بودند كه صرفاً به قصد جلوگيري ازنفوذ اسلام، به شناخت قرآن پرداختند.

ادامه نوشته

مستشرقان و اسلام؛ گفتگو با روزنامه اطلاعات (بخش دوم)

مستشرقان و اسلام‌

بخش دوم ـ
گفتگو با روزنامه اطلاعات
گفتگوکننده: زينب واعظ محرابيیکشنبه 8 دی 1387، 29 ذی الحجه 1429، 28 دسامبر 2008، شماره 24372
http://www.ettelaat.com/new/index.asp?fname=2008\12\12-28\14-05-41.htm&storytitle=%E3%D3%CA%D4%D1%DE%C7%E4%20%E6%20%C7%D3%E1%C7%E3



مستشرقان در پژوهشهايشان، بيشتر به كدام يك از منابع اسلامي مراجعه مي‌كنند؟

يك نكته مهم درمطالعات تخصصي دانشگاهي وجود دارد وآن اينكه: دردرجه اول محقق غربي درحوزه مطالعات اسلامي، بايد به تمام آنچه به نحوي منبعي است در راه شناخت گذشته وحال مطالعات اسلامي، دسترسي داشته باشد وازآنها استفاده كند، درغيراين صورت تحقيقش ناقص است ومورد توجه قرارنمي‌گيرد. البته درهنگام تحقيق برروي يك موضوع اسلامي، همان گونه كه منابع اسلامي به شما كمك زيادي مي‌كند، دركنارش منابع غيراسلامي (جانبي) هم كمك مي‌كند واگر به اين گونه منابع توجه نكنيد، تحقيق تان ناقص مي‌شود.‌

دراينجا بايد اين نكته را هم بگويم كه قديمي ترين چاپهاي كتب اسلامي، درغرب انجام گرفته؛ ازخود قرآن گرفته - كه اولين چاپ آن درسال 1834 توسط فلوگل انجام شد - تا معجم المفهرس‌هايي كه بر قرآن نوشته شد. همچنين حدود 90 درصد متون صحيح بخاري وصحاح سته اهل سنت، كتابهاي تاريخي، ديوانهاي شعر شعراي كهن عرب، كتابهاي ادبي و...، براي اولين بار در غرب چاپ شده؛ زيرا نسخه‌هاي خطي اين متون وكتب در كتابخانه‌هاي آنها وجود داشته است. غربيان براي اينكه بتوانند از دقيق ترين وقديمي ترين منابع استفاده كنند، كتب ومتون را تصحيح و سپس چاپ مي‌كردند و جالب است كه گاهي اوقات،ماهنوز مجبوريم ازهمان چاپها استفاده كنيم، چون چاپ بهتري وجود ندارد. مثلا <طبقات ابن سعد> كه صدسال پيش، زيرنظر ادوارد زاخاو وهشت نفرديگر، در لايدن هلند چاپ شد، بهترين چاپي است كه هنوز مسلمانان درتمام كشورهاي اسلامي ازآن استفاده مي‌كنند. ‌
ادامه نوشته

مستشرقان و اسلام؛ گفتگو با روزنامه اطلاعات (بخش نخست)

مستشرقان و اسلام‌

بخش نخست ـ
گفتگو با روزنامه اطلاعات
گفتگوکننده:
زينب واعظ محرابي

شنبه 7 دی 1387، 28 ذی الحجه 1429، 27 دسامبر 2008، شماره 24371


http://www.ettelaat.com/new/index.asp?fname=2008\12\12-27\13-50-54.htm&storytitle=%E3%D3%CA%D4%D1%DE%C7%E4%20%E6%20%C7%D3%E1%C7%E3%9D




اشاره: از آنجا كه دين اسلام، آخرين دين آسماني است كه در شرق ظهور كرده و از آنجا به مناطق مختلف جهان راه يافته است، گروهي از خاورشناسان به مطالعه درباره عقيده، زبان، ادبيات، تاريخ و ديگر جنبه‌هاي تمدن اسلامي و مسلمانان پرداخته و علوم مختلف اسلامي همچون: علوم قرآني، علوم حديث، سيره نبوي، زبان و علوم عربي، تاريخ ملل اسلامي و انتشار اسلام و تمدن اسلامي و سرچشمه‌هاي آن و تاثير هريك از اينها برانديشه بشري را مورد بررسي قرار داده‌اند و در واقع موضوعي از موضوعات اسلامي نيست كه مستشرقان به پژوهش و مطالعه در آن نپرداخته و آثاري درباره آن پديد نياورده باشند.  مرتضي كريمي‌نيا از شمار محققان و پژوهشگراني هستند كه بيشتر تحقيقاتشان را در زمينه مستشرقان انجام داده‌اند. آنچه درپي مي‌آيد گفتگويي است با ايشان كه در موضوع <مستشرقان و اسلام> انجام داده‌ايم.

***

درآغاز بفرماييد كه استشراق به چه معناست و مستشرقان چه كساني هستند؟

اين واژه عربي است وعربها آن رادرمقابل واژهorientalism ‌يا شناخت شرق وضع كردند ودرفارسي هم خاورشناسي ازآن ساخته شده است. اين واژه نسبتا قديمي است و به تلاش‌هاي نسبتا قديمي غربيان درشناخت شرق اطلاق مي‌شود. همچنين اين واژه خيلي كلي است؛ يعني به همه آن تلاش‌هايي كه غربيان ازسده‌هاي بسيار بسيار پيشين براي شناخت هرچه بيشترشرق، به معناي كلي و عامش انجام داده‌اند، خاورشناسي يا شرق شناسي گفته مي‌شود؛ ازشناخت خاورميانه، پيشينه‌هاي خاورميانه، تاريخ، ادبيات، خط وتمدن گرفته تا آسياي جنوب شرقي.‌

واژه ‌‌orinetalism درغرب اين گونه پديد آمد: وقتي حدود سيصد چهارصد سال پيش، دانشگاه‌هاي غربي شكل خيلي امروزي به خود گرفتند، معاهد و مجامع آكادميك درغرب به صورت مدرن (دانشگاهي) درآمدند، رشته‌ها ازهم تفكيك شدند وتفكيكها خيلي ريزترشد، غربيان كم كم موضوعي را مورد توجه قراردادند كه فقط درغرب معنا مي‌داد وآن شرق بود؛ يعني غربيان گويي ايستادند و ديدند كه يك منطقه ديگري درعالم به نام شرق وجود دارد. شناخت هرچيزي ازاين منطقه (محيط وفرهنگ)، از پيشينه تا امروزش، همه آنها درموضوع شرق شناسي قرارگرفت و اين رشته از همان سالها استادان و شاگرداني پيدا كرد و كتابها، مقاله‌ها، پايان‌نامه‌ها و مجلاتي انتشاريافت وشايد بسياري ازمجلاتي كه امروزه درغرب درباره موضوع شرق شناسي چاپ مي‌شود (مجلات دانشگاهي كه مخاطبانشان عالمان هستند) سابقه‌هاي دويست، دويست وپنجاه ساله دارد. ‌

آيا شرق شناسي به دوره‌هاي زماني خاصي تعلق دارد؟

شرق‌شناسي دوره‌هاي متعددي را دربرمي‌گيرد، حتي مي‌توان سابقه اين شرق شناسي را به هزارسال پيش برد. از نخستين سالهايي كه اسلام شكل گرفت، فتوحاتي انجام داد و وارد اروپا شد، اسلام به گوش غرب مسيحي يا اروپاي مسيحي خورده بود و مسيحيان نزديك‌تر (شامات وسوريه) اسلام را به خوبي مي‌شناختند ،وچه براي شناخت اسلام وچه براي مقابله با اسلام كارهايي (رساله‌ها و رديه‌هاي) انجام داده بودند. حتي مي‌توان تلاشهاي شرق شناسي به معناي اسلام شناسي و دين شناسي را خيلي خيلي قديمي تردانست، نشانه‌هايي ازاين نوع شرق شناسي يا مقابله با اسلام را مي‌توان، خيلي راحت در قرنهاي يازدهم و دوازدهم پيدا كرد. اكثر كتابهايي كه درآن دوره‌ها نوشته مي‌شده، قالب جدلي، رديه‌نويسي واثبات برتري مسيحيت براسلام دارد؛ اما نبايد تصور كرد كه همه آنچه درقالب شرق‌شناسي مي‌شناسيم، به رد اسلام برمي گردد؛ چون برخي از مسائل شرق شناسي به شناخت تمدن چين برمي‌گرددكه اصلا ربطي به اسلام ندارد؛ مثلا تمام آيينهاي كهن در چين، فرهنگ ،زبان وادبيات سنسكريت وحتي تا آن دوردستها، درمنطقه شرق‌اند وهمه‌شان درفعاليتهاي شرق شناسي شكل گرفته وپرورده شده‌اند. ‌

‌ البته درقرون گذشته حوادث ياجهت گيريهايي بوده كه به شرق شناسي كمك مي‌كرده، يا حتي جهت خاصي مي‌داده است، مثل استعمار، پديده استعمار يعني كشورهاي غربي ازيك دوره‌اي براي تامين مواد اوليه‌شان نمي‌توانستند به كشور خودشان بسنده كنند ومجبوربودند به كشورهاي ديگرمثل آفريقا، مالزي، ‌اندونزي و... بروند، به اشكال مختلف،آن كشورها و فرهنگشان را بشناسند و تحت استعمار خود درآورند؛ يعني به تصورخودشان عمران و آباداني را به آنجا ببرند و البته ازآنجا ذخايري را به كشورشان ببرند.اين پديده كه خيلي ابتدايي و پيش پا افتاده تعريفش كردم، به موضوع شرق شناسي كمك شاياني كرد و درمقابل شرق شناسي هم به استعماركمك بسياري كرد. دراينجا براي شما مثالي مي‌آورم: وقتي هلنديها مي‌خواستند به مالزي يا‌اندونزي بروند و يا وقتي فرانسويهامي خواستند به سنگال و زئير بروند و ذخاير آنجا را براي خودشان ببرند، لازم بود كه آنها از فرهنگ آفريقايي، مردم بدوي، اديان، آيينها، سنتها و... آنجا آگاهي يابند. كساني كه به متوليان سياسي كمك مي‌كردند تا آنجا را بشناسند، عموماً سفرا يا ادبا يا عالماني بودند كه ما امروزه نامشان را شرق شناس مي‌گذاريم. درواقع بسياري از سفيران فرهنگي و سياسي آنجا، نخستين شرق شناسان بودند. آنها ثبت و ضبط‌هايي كرده‌اند، يادداشت‌هايي نوشته‌اند، كشفياتي كرده‌اند كه درادبيات شرق شناسي غربي باقي مانده و حداقل دانشجويان و محققان آن دوره ازآنها استفاده كرده‌اند و سپس تبديل به آثار موزه‌اي وباستاني شده است.‌

‌ به اين صورت شرق شناسي به استعمار كمك كرده و به عكس استعمار هم به شرق شناسي كمك كرده است. وقتي استعمار جايي را فتح مي‌كرد و در آنجا نفوذ مي‌كرد، منابع، سنگ نوشته‌ها و مخطوطات آنجا را به كشورخودش مي‌برد و موزه و كتابخانه‌هايش را پرمي كرد، اين سبب مي‌شد محققان غربي، به راحتي در دانشگاههاي خودشان به منابع شرقي دسترسي داشته و تحقيق كنند. بنابراين استعمار هم درآن دوره‌ها مي‌توانست به شرق شناسي كمك كند. امروزه نيز همچنان اين تاثير باقي است، يعني دربعضي زمينه‌ها همچنان كتابخانه‌ها و موزه‌هاي غربي است كه ما را بيشتربه خودمان مي‌شناساند، مثلا اگر امروزه ما بخواهيم درزمينه شناخت گذشته مالزي و فرهنگ‌اندونزي تحقيق كنيم، نبايد به جاكارتا و كوالالامپور برويم، بلكه بايد به كتابخانه لايدن هلند برويم، چون آنجا تحت استعمارهلند بود. ‌

‌ به غارت بردن منابع اسلامي كه مهمترين آنها مخطوطات هستند، سابقه بسيار كهن تري هم دارد. معروف است كه ازدوره جنگهاي صليبي بسياري ازمنابع اسلامي درمنطقه بين النهرين و عراق و شامات و فلسطين و... به اروپا رفت، مثل كتابخانه‌هاي رم، كتابخانه واتيكان و... صد افسوس كه گاهي يك نسخه خطي از يك كتاب كهن، فقط و فقط دراروپا و دريك كتابخانه پيدا مي‌شود. ‌

به هرحال استعمار و تلاشهاي استعماري دردوره‌هايي به پژوهش در راه شناخت شرق كمك كرده است. همچنين حوادث ديگري هم بوده كه پديده شرق شناسي راجهت داده، پيش برده، سرعت داده و حتي باعث شده شرق شناسان و رشته‌هاي شرق شناسي تجزيه و تفكيك شوند. پيشرفت علم، دانشگاهها و حوزه‌هاي تخصصي شرق شناسي باعث شده ديگركسي درقرن نوزدهم پيدانشود كه بگويد من هم هند شناسم، هم بودايي شناس وهم اسلام شناس. مثلا كسي كه پژوهشگر فقه مالكي است، نمي‌تواند درفضاهاي علمي دانشگاههاي غربي درباره حوزه‌هايي مثل قرآن پژوهي، به راحتي اظهارنظر كند، مگراينكه نشان دهد اتفاقا براثرتحقيقات خاصي كه درساليان خاصي انجام داده، حوزه تحقيقات فقهي‌اش را به تحقيقات خاص قرآني پيوند زده است. امروزه امكان ندارد يك كسي متخصص همه چيز در قرآن وتفسير و حديث و پيامبر و سيره و تاريخ وشعر و ادبيات و تراجم و رجال و... باشد.‌

بنابراين شرق شناسي بسيارتنوع داشته وما با يك پديده واحد درده قرن مواجه نيستيم، حتي پديده شرق شناسي دراول قرن بيستم با آنچه الان دراول قرن بيست ويكم داريم، بسيارمتفاوت است. حتي نمي‌توان گفت محققان مسلمان دركشورهاي اسلامي همه يك جور بوده ويك مشرب داشته‌اند، مثلا بگوييم درقرن سوم، عالمان شيعه‌ منطقه خراسان يا قم همان گونه فكرمي كردند ياهمان گونه كتاب مي‌نوشتند كه محققان ياعالمان شيعه در بغداد انجام مي‌دادند. من به همين دليل خاص مي‌خواهم دردوره‌هاي جديد از واژه شرق شناسي استفاده نكنم ( چون شرق شناسي يك موضوع عام را دربرمي گرفته) و به جاي آن از واژه <اسلام شناسي> استفاده كنم يا به جاي شرق شناس بگويم <محقق مطالعات اسلامي.> مطالعات اسلامي شامل تمام بررسيهايي مي‌شود كه به تاريخ، تمدن، فرهنگ،زبان، ادبيات، معماري، هنر و علوم اسلامي مربوط مي‌شود. اما امروزه درغرب، شرق شناس به آن معنا نداريم، بلكه محققاني داريم كه تلاش مي‌كنند در زمينه شناخت فرهنگ وتمدن اسلامي، پژوهشهايشان را با همكاران ومحققانشان در ساير كشورهاي اسلامي به اشتراك بگذارند.‌

يك پديده ديگرهم در دوره جديد وجود دارد كه اسلام شناسي امروزي را از شرق شناسي قديمي خيلي متفاوت مي‌كند. يكي مسئله تفاوت گذاشتن بين عرصه تحقيق (پژوهش دانشگاهي) وحوزه‌هاي عمومي شناخت اسلام است،يعني در دوره‌هاي جديد آنچه در دانشگاهها وفضاهاي آكادميك، گفته ونوشته ونقد و بررسي مي‌شود، فقط متعلق به همان عرصه پژوهش دانشگاهي است وموضوع، آنقدر تخصصي است كه مردم عادي نمي‌توانند ازآنها استفاده كنند، به همين خاطر هيچ مجله دانشگاهي دركيوسك روزنامه فروشي‌ها فروخته نمي‌شود وهيچ كتاب دانشگاهي درزمينه مطالعات اسلامي دركتابفروشي‌ها پيدا نمي‌شود. در كتابفروشيها فقط كتبي فروخته مي‌شود كه يك روزنامه نگار يا محقق علاقه مند به اسلام، راجع به اسلام، پيامبر، حزب‌الله، حماس، افغانستان امروز و... نوشته است، اين گونه نوشته‌ها را مردم عادي زياد مي‌خوانند وخواندنش هم بسيار راحت است وبه دانشهاي خاصي هم احتياج ندارد. ‌

خاورشناسان ازتحقيقات و پژوهشهايي كه انجام مي‌دهند، چه اهداف وانگيزه‌هايي دارند؟ ‌

ما با يك خاورشناس مواجه نيستيم، بنابراين نمي‌توان اهداف همه خاورشناسان را يكي دانست؛ چون پديده‌هاي انساني به اين راحتي قابل تحويل نيستند، به خصوص وقتي به‌عرصه علم كشيده شود واقوام مختلف درآن مشاركت كنند.امروزه حتي فاصله‌ها ومرزها برداشته شده وبرخي از شرق شناسان، خود مسلمان‌هاشده‌اند.امروزه حجم زيادي ازمحققان اسلام شناسي دانشگاههاي غربي را خود مسلمانها تشكيل مي‌دهند، يعني همكار شد ه اند. درگذشته غربيها بايد به كشورهاي اسلامي مي‌آمدند، تحقيق مي‌كردند، درس مي‌خواندند، به يمن مي‌رفتند و باستان شناسي مي‌كردند، زبان ادبيات عرب ياد مي‌گرفتند، به چين مي‌رفتند وزبان چيني ياد مي‌گرفتند؛ اما امروزه چيني‌ها به آنجا مي‌روند وهمان چيزهايي كه آنها ياد گرفتند، ياد مي‌گيرند وكلي چيز هم ازكشور خودشان به آنجا مي‌برند وبه آنها ياد مي‌دهند واستاد ودانشجوي آنجا مي‌شوند.‌

من فكرمي كنم دردانشگاههاي غربي كه رشته‌هايي مثل شناخت خاورميانه، ادبيات عرب واسلام شناسي دارند، حدود 20 تا 30 درصد وگاهي نزديك به 50 درصد ازكساني كه درآن دانشگاهها همكاري مي‌كنند يا دركنفرانسهاي آنها شركت مي‌كنند و يا درمجله‌هاي آنها مقاله مي‌نويسند، كساني هستند كه ريشه وصبغه اسلامي دارند( يعني ازكشورهاي اسلامي به آنجا رفتند) يا مسلماناني هستند كه امروزه متولد آن كشورهاهستند. اين تفاوت خيلي بزرگي است كه امروزه ما با آن مواجه هستيم.‌

به همين شكل دربسياري از كشورهاي اسلامي، مثل مصر، لبنان، سوريه، تركيه، مالزي و... انبوهي از دانشجويان غربي حضوردارند كه حداقل دوره‌هايي ازشناخت اسلام وشرق و خاورميانه را مي‌گذرانند. اين هم يكي ازتفاوتهاي امروز و ديروزاست وشايدهمين مسئله سبب شده امروز درنوشته‌ها و محصولاتي كه درغرب راجع به اسلام نگاشته مي‌شود، همدلي‌ها خيلي بيشترشود. من نمي‌گويم امروزه آثاري با بغض وكينه وپيشداوري و يا عداوت نوشته نمي‌شود(اگرچه اين گونه آثارامروزه خريداري هم ندارد)، اما دركنارش، به صورت خيلي ملموس ومتفاوت، همدلي ديده مي‌شود. امروزه، خيلي راحت برخي غربيان ومسيحيان به حقانيت يا صداقت پيامبراعتراف مي‌كنند، صداقت به اين معنا كه پيامبر در دريافتهايي كه مي‌كرد، صادق بود؛ يعني واقعا چنين دريافتهايي مي‌كرده وخواب وخيال وجعل ودروغ نبوده است. اما مسيحيان قديمي كتاب كه مي‌نوشتند، اولين اصلشان اين بود كه اسلام وقرآن يك كپي ناقص از روي يهوديت ومسيحيت است كه اين هم ازجمله تفاوتهاست.‌

بنابراين من اصلا نمي‌توانم به اين سوال كلي (خاورشناسان از تحقيقاتشان چه اهداف و انگيزه‌هايي داشتند) پاسخ دهم. البته مي‌توان گفت دريك دوره‌هايي، مثل قرون اوليه‌ودرفضاي قرون وسطاي مسيحي كه كليسا سيطره تام وتمامي بركل اروپا داشته، هيچ كس نمي‌توانسته درباره قرآن مطلبي بنويسد وآن را رد نكند. درآن زمان بايد قرآن رد مي‌شد واشكالات ونقايص آن ونقطه ضعفهاي پيامبر(!) مشخص مي‌شد تا نشان داده شود قرآن كتاب بدي است وپيامبرشخصيتي منفي دارد! مسلم است كه درآن دوره، انگيزه‌هابسيار واضح بود، امادر دوره‌هاي جديد كه دانشگاه به معناي مدرنش شكل گرفته وعلم وپژوهش دانشگاهي با عرصه‌هاي جدلي رسانه‌ها ومطبوعات بسيارمتفاوت شده، نمي‌توان گفت مثلا محققي كه درباره يك واژه قرآني يا يك حديث تاريخي درتاريخ طبري تحقيق مي‌كند، دقيقا آن انگيزه‌اي را دارد كه يك كشيش مسيحي درقرن دوازدهم داشته است. يكسان كردن آنها خيلي ساده نيست.‌

رويكرد و نگرش مستشرقان به اسلام چگونه است ؟

وقتي مي‌گوييم رويكرد مستشرقان به اسلام چگونه است، بايد تفاوت گذاشت بين تلاشي كه عالمان اسلامي درمجامع وحوزه‌هاي اسلامي انجام مي‌دهند با آنچه غربيان انجام مي‌دهند. پرسشها و رويكردها متفاوت است واين خيلي مهم است. ما نبايد انتظاري كه ازيك عالم وفقيه اسلامي داريم، عينا ازيك مستشرق هم داشته باشيم، وبگوييم چون مستشرق مثل عالم جواب نمي‌دهد، راهش اشتباه است. مثلا يك عالم اسلامي درحوزه فقه سعي مي‌كند با قبول حجيت تعدادي از منابع اسلامي (مثل قرآن، حديث، عقل، اجماع و...) براساس يك سلسله اصول، به استنباط احكام بپردازد؛ اما چنين ديدگاهي درميان مستشرقان وجود ندارد، هيچ مستشرقي، از هزار سال پيش تاكنون، درپي استخراج حكم الهي ازقرآن يا سنت نبوده، اصلا سوالش،وظيفه وكاركردش اين نبوده است. رويكرد اسلام شناسان غربي تاريخي است، آنها اولا به دنبال پديده‌هايي هستند كه سبب تاريخي پيدايش يك مسئله علمي درميان مسلمانان شده است،ثانيا اينكه تاريخ تحولات نظرياتي كه حول آن مسئله شكل گرفته، چگونه بوده است؛ يعني مثلا چه شده كه فقهاي ماوراءالنهر به يك مسئله يك جور نگاه مي‌كنند وفقيهان يمن يا شيعي در قم و... يك جورديگر. به همين دليل نوع پرسشهاي مطرح شده درميان اسلام شناسان غربي با پرسشهاي مطرح شده درحوزه عالمان اسلامي، متفاوت است. بنابراين نبايد كاركرد يك محقق اسلام شناس غربي را با وظيفه وكاركردي كه يك عالم اسلامي درمحيط اسلامي، علي العموم، داشته ودارد، يكي بگيريم. اينكه مي‌گويم علي العموم، به اين دليل است كه اين مسئله عموما اين گونه است؛ ولي گاهي هم عالمان اسلام درمحيط‌هاي اسلامي، همان كاري را مي‌كنند كه محققان مطالعات اسلامي درغرب انجام مي‌دهند؛ البته اين كمتر اتفاق مي‌افتد. گاهي اوقات هم ممكن است يك محقق غربي راهي را برود كه نتيجه‌اش سبب استنباط يك حكم فقهي شود و اين دقيقاً دخالت كردن در همان استنباط فقهي است.‌

جا دارد در اينجا ازمطالعات وپژوهشهايي كه غربيان درباره اسلام انجام داده‌اند، برايمان بگوييد.‌

غربيان مطالعات و پژوهشهاي بسياري درباره اسلام انجام داده‌اندو نمي‌توان آنها را دريك صفحه، بيست صفحه و يا بيشتر گنجاند. فقط مي‌توان گفت كه دانش ما در اين زمينه بسياركم است و شايسته است حوزه‌ها و دانشگاه‌هاي ما، دراين جهت بيشتر تلاش كنند.نگاه مستشرقان به اسلام، خيلي عام ، و فعاليتها وپژوهشهايشان هم بسيار متنوع وفراوان است. هر مستشرقي به يك موضوعي علاقه پيدا مي‌كند؛ يكي به نسخ خطي، ديگري به تاريخ قرآن وقراءات و... وبسياري ازمواقع اين علاقه‌مندي‌ها حوزه‌هاي جديدي خلق مي‌كند.‌

اگر امكان دارد به برخي ازپژوهشهاي ممتاز آنها اشاره كنيد.‌

تلاشهايي كه غربيان در زمينه اسلام شناسي انجام داده‌اند، مال امروز و ديروز نيست. بخشي ازتلاشهاي آنها به تصحيح متون مربوط مي‌شود. اين امرممكن است امروزه خيلي پيش پاافتاده وعادي تلقي شود؛ اما در روزگار خودش تلاش بسيارمهمي بوده است واين تلاشها اگرچه حاصلش يك تحقيق آكادميك، يعني يك كتاب نظريه پردازانه نبوده؛ ولي خودتصحيح وتحقيق متون باروشهاي علمي،ودراختيارقرار دادن كتابهايي كه درگذشته همه نمي‌توانستند به آنها دسترسي يابند، براي ما يك تلاش بسيارمهم وسودآور بوده است.

بخشي از تلاشهاي غربيان،ازقديم، اين بوده كه مهمترين متون كهن اسلامي را از كتابخانه‌ها ونسخه‌هاي خطي بيرون آورند ودر قالب كتاب، درنسخه‌هاي فراوان چاپ كنند، نه چاپهاي سنگين بلكه چاپهاي حروف چيني شده وتحقيق شده همراه با بررسي نسخ متعدد وذكراختلاف نسخ. حجم زيادي از منابع اسلامي دراواخرقرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم، به دست غربيان و دركشورهاي غربي انتشاريافت. من در اينجا فقط به يك ناشر به نام <بريل> درشهر لايدن هلند اشاره مي‌كنم. الان حدود 315 سال ازتاسيس اين انتشارات مي‌گذرد. اهتمام اين ناشر بيشتر به نشر متون وتحقيقات ديني مربوط مي‌شود، همچنين برخي از خودمتون اسلامي را منتشر كرده كه به صدسال پيش مربوط مي‌شود.‌

هرچه گذشته وبه اواخر قرن بيستم نزديك شديم، به دليل گسترش اين علوم وپيدا شدن مصححان وتصحيح‌هاي انتقادي، خودمسلمانها به اين كاردست زدندوبسياري از متون كهنشان را دركتابخانه‌هاي خودشان پيدا كردند وحتي گاهي هم به برخي از نسخه‌هاي آنها درغرب دست يافتند، لذا مجموعه آنها را درقالب يك كتاب تصحيح كرده وبه دست ما رسانده‌اند.

اما ما بسياري ازاين تلاشها راوامدارنخستين كاري مي‌دانيم كه غربيان انجام داده‌اند، حتي درمورد خود قرآن. ما درقرن نوزدهم،قرآن چاپي‌اي كه براي تمام جهان اسلام يك دست وباشماره گذاري آيات واحد وعلمي انجام شده باشد، نداشتيم. اولين بار حدود دويست سال پيش، كسي به نام <گوستاو فلوگل> درآلمان اين كار را انجام داد. او قرآني را تصحيح كرد وبه صورت حروف چيني شده وچاپ شده، دراختيارمحققان آلماني قرارداد تا همه بتوانند به آن قرآن آدرس دهند؛ هم درشكل خواندنش وهم در شماره گذاري آياتش. البته فلوگل يك معجم المفهرس هم برقرآنش نوشت واين كاري بود كه هنوزمسلمانها انجام نداده بودند. همين چاپ فلوگل ازقرآن سبب شد كه چند دهه بعد، مسلمانها دردوره ملك فواد درمصر، <مصحف قاهره> رابنويسند. مصحف قاهره قرآني بود كه ازآن زمان به بعد، تمام جهان اسلام شماره گذاري آيات ورسم الخط شان را براساس آن قراردادند. پس نتيجه مي‌گيريم اسلام شناسان غربي درچاپ وانتشار خودمتون اسلامي (قرآن، حديث، كتب تاريخي، معجم المفهرس‌ها، فرهنگهاي لغت و...) كمك زيادي به مسلمانها كرده‌اند. حتي جالب است بدانيم كه كتاب <معجم المفهرس حديث نبوي> را اولين بار يك آلماني به نام <ونسينك> درهشت جلد نوشت وهنوز هم اين كتاب چاپ مي‌شود. همچنين بايد گفت اين دسته از آثار، آثار خنثايي هستند و نمي‌توان گفت درآنها غرض ورزي بوده يا نه. ‌

امادسته ديگري ازتحقيقات غربيان، كه درمورد مضامين و موضوعات انجام شده، صرف وخنثي نيستند. البته همان طوركه گفتم هيچ محقق غربي دانش فقه وكلام توليد نكرده است، پژوهشهاي آنها يا مربوط مي‌شود به تاريخ اين علوم يا به تحقيقات زباني وزبان شناختي ويا به شناخت تاريخ صدراسلام. دراين زمينه‌ها ديگرنمي‌توان گفت همه آنچه آنها منتشركرده‌اند، لاجرم و صد در صد خنثي است وما به راحتي مي‌توانيم ازآنها استفاده كنيم. دراينجا ديگرخوب وبد وجود دارد.من دراينجا مثالهايي مي‌زنم كه‌ درميان محققان اسلامي و به خصوص درايران ترجمه شده‌است. معروفترين آنها تحقيقات ايزوتسو است. تحقيقات اوهم درميان غربيان با استقبال روبرو شد وهم درميان محققان اسلامي كشورهاي اسلامي؛ يعني آثارش به فارسي، عربي وديگرزبانها ترجمه شدوهيچ نوع انكارشديدي ايجاد نكرد. دربين ديگرمحققان غربي، اگرچه بااين حد استقبال ازسوي مسلمانان روبرونيستيم؛ اما آثارشان مورد استفاده بوده است، مثل كتاب <واژگان دخيل درقرآن مجيد> كه آن را آرتورجفري (محقق استراليايي الاصل) به انگليسي نوشته است. اين كتاب تحقيقي است درمورد واژگان قرآنيي كه درطول تاريخ تمدن اسلامي درباره آنها حرف وحديث زيادبوده و ادعا مي‌شده آنها از زبان غيرعربي به زبان عربي راه پيدا كردند و واژه اصيل عربي نيستند. اين كتاب در زمينه واژگان قرآن وتحقيقات زبان شناختي كمك زيادي به ما مي‌كند.

دسته سوم ازتحقيقات غربيان به شناخت اسلام اوليه مربوط مي‌شود. ما مسلمانان در اين گونه تحقيقات با مشكلات زيادي مواجه هستيم، يعني آثارخوبي كه به سرعت وسهولت بتوانيم ازآنها استفاده كنيم، خيلي كم پيدامي شود. مشكل اينجاست كه محققان غربي درشناخت اسلام اوليه دو روش كاملا متفاوت دارند؛ يك روش به مانزديك است ويك روش فوق العاده دور. اين دو روش درمطالعات وتحقيقات غربيان كاملا روبروي هم هستند وهمديگر را نفي مي‌كنند؛ ولي محصولاتي كه باهركدام ازاين روش شناسي‌ها منتشرمي شود، درميان مجامع علمي و آكادميك حضورداشته ومورد بررسي قرارمي گيرند. اما به طوركلي تفاوتهاي اين دو روش بدين قراراست: روش نخست كه روشي كلاسيك تصورمي شود، روش سنتي است وبه روش مسلمانان خيلي نزديك است، و مبنايش براين اصل استواراست كه منابعي كه امروزه دراختيار داريم، عمدتا صحيح هستند ومي توانند ما را دردريافت وشناخت تاريخ صدراسلام كمك كنند. براي اين روش نمونه‌هاي زيادي مي‌توان ذكركرد، معروفترين آن در دوره‌هاي جديد، آقاي <مونتگمري وات> است كه برخي ازكتابهايش به فارسي ترجمه شده است. او دوكتاب به نامهاي <پيامبر درمكه> و <پيامبر در مدينه> دارد. اين دوكتاب مجموعه‌اي است ازتاريخ زندگي پيامبر(ص). او دراين دوكتاب به منابع اسلامي اتكا دارد.‌

اما دسته دوم كساني هستند كه مبنايشان درشناخت اسلام اوليه، مانند محققان كلاسيك درغرب نيست. اين‌دسته كه به آنها تجديدنظرطلب مي‌گوييم، مي‌خواهنددر روش كلاسيك وكهن زلزله ايجادكرده ومبنايش را ازبين ببرند.آنها مي‌گويند روش شما ابتروساده لوحانه است، شما اگر مي‌خواهيد اسلام را جدي بگيريد، بايد به تمام فرآيندي كه منجر به تثبيت وتبديل يك دين مي‌شود، توجه كنيد. اسلام اولين دين نبوده، بنابراين بايد ببينيد اديان ديگرچطوربه وجود آمده‌اند. اين دسته ازمحققان معتقدند منابع اسلامي، تاريخ نجات هستند نه تاريخ واقعي. تاريخهايي هستند كه درصدد ثبت آنچه كه واقعا رخ داده، نيستند. بنابراين ازنظراين دسته كسي نمي‌تواند به اسلام اوليه آنچنان كه واقعا بوده، دسترسي پيداكند. منابع و روش كار اين دسته از تحقيقات براي بررسي اسلام اوليه، صرفاً ادبي است، بنابراين به هيچوجه نمي‌توانند براي ما مسلمانان مفيد باشند. ‌

اما يك نكته دوسويه هم دراينجا وجود دارد: اولا اگرچه ما مسلمانان نمي‌توانيم مستقيما ازاين روشها استفاده كنيم، اما بايد به درستي ازآنها خبرداشته باشيم. ثانيا بايد پرسشهايي را كه به پيدايش اين روشهاي جديد در غرب منتهي شده، بشناسيم و جدي بگيريم وسعي كنيم پرسشها را با روش خودمان جواب دهيم. پس به اين معنا مي‌توان گفت تحقيقات غربيان درباره اسلام اوليه، براي ما مفيد است؛ ما مي‌توانيم پرسشهايشان را درفضاهاي علمي وتحقيقي مان از نومطرح كرده ورونق دهيم وحتي پاسخي متفاوت از پاسخ آنها بدهيم.‌

ترجمه فارسي قرآن كريم در گفت‏وگو با دكتر غلامعلي حدّاد عادل (قسمت سوم و پایانی)

 

ترجمه فارسي قرآن كريم 

 

در گفت‏وگو با دكتر غلامعلي حدّاد عادل

 

گفت‏وگو کننده: مرتضي کريمي‌نيا

قسمت سوم و پاياني

 

انتشار يافته در مجله‌ي ترجمان وحي، سال يازدهم، ش اول،

شماره‌ي پياپي 21، بهار و تابستان 1386، ص 77ـ140

 

 

 - شما تا چه ميزان آگاهانه به رعايت مقتضيات زبان فارسي ملتزم بوديد و حاضر شديد از ساختارها - اين مثالي كه شما آورديد يك تركيب بود - يا ظواهر نحوي و الگوي زبان عربي در ترجمه قرآن دست برداريد و آگاهانه هم اين كار را كرديد؟ گاهي برخي مي‏خواهند اين كار را بكنند اما هرچه تلاش مي‏كنند، در انبان ادب ضمير ناخودآگاه خودشان حتي الگوي فارسي پيدا نمي‏كنند. دليلش اين است كه در ترجمه قرآن در همان پارادايم ثابت كهن هستند. دائماً شنيده‏اند: <و حال آنكه> <و ياد آور هنگامي را كه>؛ همه اين ساختارها در ترجمه قرآن آنها باقي مانده است. براي برخي از الگوها هر چه مي‏گردند نمي‏توانند ساختار جديدي خلق كنند. من گاهي حس مي‏كنم براي اينكه اين الگوهاي فارسي خلق شوند، به تغيير پارادايم احتياج داريم؛ حالا شما مي‏فرماييد اسمش را بگذاريم تكامل ترجمه. در همان پارادايم فعلي، تكامل بيشتر يا اصلاح بيشتر در ظواهر نحوي و ساختارهاي نحوي را هم شما در نظر داشتيد يا نه؟ مثلاً مي‏دانيم كه در ترجمه قرآن و به طور كلي در زبان عربي، صفت و موصوف در تثنيه و جمع و مذكر و مؤنث يكسان مي‏آيد، گاهي حتي ضميري به ما بعد خودش بر مي‏گردد. در فارسي اصلاً ما چنين چيزي نمي‏گوييم اما مترجمان قديم ما نمي‏توانستند خلاف اين عمل كنند؛ يعني صفت و موصوف را گاهي مثل هم مي‏آوردند. حتي شما مي‏توانيد تأثير اين امر را در شعر كهن فردوسي و حافظ و اينها هم ببينيد؛ گاهي چنين چيزهايي وجود داشته و امروز ديگر ما اين چنين حرف نمي‏زنيم. فردوسي آن زمان مي‏گفت: <شدند آن جوانان جنگ آوران>، صفت و موصوف را جمع مي‏آورد. يا حافظ مي‏گفت:

هيچ آگهي ز عالم درويشي‏اش نبود

آن كس كه با تو گفت كه درويش را مپرس

 ضمير را به بعدش برمي‏گرداند. ما امروزه به راحتي مي‏فهميم كه اين الگوها فارسي نيستند و نبايد صفت را جمع به كار ببريم، ولي در خيلي از چيزهاي ديگر چون براي ما عادت نشده، تعبيراتي را كه مناسب زبان فارسي نيست به كار مي‏بريم. من بيشترين تأكيدم روي آن نكته‏اي است كه شما درباره الفاظ و تركيبات مي‏گوييد، حتي مي‏توان درباره تمثيلها و استعاره‏هاي قرآن هم مطرح كرد. اگر در قرآن ضرب المثل يا تشبيهي مي‏بينيم، بايد آن تشبيه را به صورت فارسي به كار ببريم. نمونه هم حتماً شما احياناً داريد. اما در مورد ساختارها چطور؟ در ادامه من مي‏توانم مثالهايي بزنم؛ ساختارهايي كه ما هنوز در زبان فارسي دربند همان الگوي زبان عربي هستيم و رها نشده‏ايم. نمونه استعاره هم كه گفتم، مثلاً همين كاري است كه آقاي خرمشاهي در <واشتعل الرأس شيباً> كرده‏اند. واقعاً در زبان فارسي نمي‏گوييم كسي سرش از پيري شعله‏ور مي‏شود، ولي بعضي از مترجمان چنين ترجمه كرده‏اند. ابتكاراتي نظير كار ايشان خوب است، البته نمي‏گويم كه اين ابتكارِ نهايي است ولي ابتكار خوبي است كه ما ببينيم زبان فارسي چه چيزي مي‏طلبد. اصلاً كلمه برف در آيه نيست ولي اين جرأت ترجمه است كه مي‏گويد: <برف پيري بر سرم نشسته> يعني واقعاً مترجم حس كرده كه اين يك كار ترجمه است. شما نمي‏توانيد در فارسي، عربي حرف بزنيد، بايد فارسي حرف بزنيد و به فارسي انشا كنيد. از اين نمونه استعاره‏ها هم اگر باز شما در كارهايتان و در خاطرتان هست بيان بفرماييد.

 

ادامه نوشته

ترجمه فارسي قرآن كريم در گفت‏وگو با دكتر غلامعلي حدّاد عادل (قسمت دوم)

 

ترجمه فارسي قرآن كريم

 

در گفت‏وگو با دكتر غلامعلي حدّاد عادل

 

گفت‏وگو کننده: مرتضي کريمي‌نيا

قسمت دوم

 

انتشار يافته در مجله‌ي ترجمان وحي، سال يازدهم، ش اول،

شماره‌ي پياپي 21، بهار و تابستان 1386، ص 77ـ140

 

 - اينها مثال‏هاي خوبي بودند، ظاهراً شما با آوردن <فروفرستاديم> در برابر <انزلنا> هم خيلي موافق نيستيد؟

 

 - من غالباً همان <نازل كرديم> را به كار مي‏برم. حالا ممكن است برخي موارد هم <فروفرستاديم> گفته باشم، ولي اگر هم بگوييم: ما قرآن را در شب قدر نازل كرده‏ايم، به نظر من اشكالي ندارد و خوب است. ببينيد مثلاً <ان المنافقين في الدرك الاسفل من النار> (نساء، 145) را يكي از دوستان مترجم ما به: <منافقان در اشكوبه فرودين دوزخند>، ترجمه كرده است. بنده نظرم متفاوت است با اين دوست عزيز. مي‏گويم امروزه كسي كلمه <اشكوبه> را به كار نمي‏برد. اشكوبه به معني طبقه اصلاً در زبان فارسي جا نيفتاده كه مثلا بگويند اشكوبه اول يا مثلا آپارتمان دو طبقه را بگويند دو اشكوبه. اين نوع تفننها به نظر بنده تداعي متن زبان آركائيك مي‏كند؛ يعني حاكي از آن است كه نوعي يك كهنه گرايي روي داده است.

 

 - آيا خود شما از اين گونه واژه‏هاي كهن در ترجمه استفاده كرده‏ايد كه به نحوي در زبان اهل فن يا نوشته‏هاي ادبي امروز رايج باشد ولي عموم مردم از آنها استفاده نكنند؟

 

 - بله، فكر مي‏كنم در كل ترجمه خودم شايد تعداد ده واژه در اين حدود به كار برده‏ام كه اينها واژه‏هاي رايج در زبان امروز نيست و سعي كرده‏ام كه تعداد اين واژه‏ها از اين حد بيشتر نشود، يعني كاملاً اندازه نگه داشته‏ام. به عنوان مثال به چند تا اشاره مي‏كنم.

 

ادامه نوشته

ترجمه فارسي قرآن كريم در گفت‏وگو با غلامعلي حدّاد عادل (قسمت اول)

ترجمه فارسي قرآن كريم

در گفت‏وگو با دكتر غلامعلي حدّاد عادل

گفت‏ وگو کننده: مرتضي کريمي‌نيا

قسمت اول

 

 

انتشار يافته در مجله‌ي ترجمان وحي، سال يازدهم، ش اول،

شماره‌ي پياپي 21، بهار و تابستان 1386، ص 77ـ140.

 

 

 

 

 - بسيار سپاسگزارم از اينكه دعوت به مصاحبه را قبول كرديد. مي‏خواهم بدون مقدمه از فرصت استفاده كنم و به مباحثي كه آماده كرده‏ام بپردازم. موضوعي كه پيشاپيش براي گفت‏وگو با شما در ميان مي‏گذارم، به مناسبتِ كاري است كه شما در برگرداندن قرآن به زبان فارسي انجام داده‏ايد. يعني موضوع اصلي بحث، مسئله ترجمه قرآن مجيد است، ولي مايلم به جوانب ديگري از حوزه‏هاي فهم و برگرداندن قرآن و تجربه شخصي خودتان در كار ترجمه كه براي بسياري از خوانندگان اين گفت و گو مي‏تواند مفيد باشد نيز اشاره كنيد. همچنين در طي بحث، اشاره‏اي به تجربه خودتان از دوران كودكي در آشنايي با قرآن و فهم آن و تجربه‏هاي شروع به اين كار داشته باشيد.

 پيش از هر سخني، ابتدا مايلم اين سؤال را مطرح كنم كه به طور كلي شما چه نيازي به ترجمه قرآن احساس مي‏كنيد و به رغم ترجمه‏هاي موجود، چه نيازي به ترجمه جديد بوده است؟

ادامه نوشته