درگذشت نعمت الله صالحی نجف آبادی
صالحى نجف آبادى و تفكر انتقادى
نوشته ی عمادالدین باقی
از روزنامه ی شرق
۱۷/۲/۱۳۸۵
ساعت ۱۰ صبح شنبه ۱۶ ارديبهشت خانواده آيت الله صالحى نجف آبادى حال او را بحرانى توصيف كردند اما مانند دفعات پيش اميدوارى به دوام حياتش بود. ساعت ۴۵/۱۱ صبح خبر دادند كه او در بيمارستان بقيه الله جان به جانان تسليم كرد. برخلاف همالان و همسالان وى كه چشم نگران رسانه ملى در تعقيب بيمارى و بستر آنان است صالحى هيچ سهمى از اين اطلاع رسانى و دوست نوازى نداشت. تا ساعاتى پيش اين نويسنده پرآوازه در حيات بود و اينك ديگرى در باب مماتش مى نگارد.

نويسنده هيچ گاه نمى ميرد تا آثارش زنده است. در ديباچه كتابش با عنوان «نگاهى به حماسه حسينى» آمده است: در ۱۳۰۲ شمسى در نجف آباد متولد شد. در سن ۱۵سالگى جهت كسب علوم دينى به اصفهان رفت. رسائل و مكاسب را نزد حاج آقا رحيم ارباب و حاج شيخ محمدحسن عالم نجف آبادى آموخت. او همچنين در محضر اساتيدى چون آيت الله بروجردى، آيت الله سيدمحمد داماد، امام خمينى و علامه طباطبايى تلمذ كرده بود و چنان كه در آن ديباچه آمده است خود نيز بعدها به تدريس ادبيات عرب و شرح لمعه و رسائل و مكاسب و كفايه پرداخت و برخى از آنان كه در درس او حاضر مى شدند حضرات آيات مهدوى كنى، محمدى گيلانى، محفوظى، حسن صانعى، ربانى املشى، موسوى يزدى، لاهوتى اشكورى و هاشمى رفسنجانى بودند.
اما آنچه درخور اهميت است اين نيست كه وى نزد چه كسانى آموخت و يا چه كسانى نزد او آموختند. آنچه او را ممتاز مى كرد جلوه ديگرى از حياتش بود كه وى را نمادين مى ساخت. او نماد و مصداق بارزى از روشنفكر دينى بود. در باب تركيب روشنفكرى دينى و ممكن يا ممتنع بودن آن بسى سخن ها گفته اند. اينكه در افق نظرى، جمع «روشنفكرى» و «دينى» بودن پارادوكسيكال است يا نيست، محل نزاع ما نيست. اين دو واژه اعم از اينكه تناقض آلود باشند يا نباشند نافى وجود جريانى در عالم واقع نيست كه روشنفكر است و ديندار.
«روشنفكر كسى است كه از چارچوب هاى سنتى فراتر مى رود و ارزش هاى نو خلق مى كند و يا ساختارهاى سنتى و ارزش هاى گذشته را جامه نو مى پوشاند و تعريف مجددى از آنها ارائه مى دهد و با قدرت انتقادى خويش به رفع و رجوع و حل مشكلات اجتماعى و فكرى مى پردازد و از چنبره تفسيرها و چارچوب هاى رايج خارج مى شود.» او مى فهمد كه جامعه واقعيتى زنده و پويا و دائماً متحول و ذى شعور است. روشنفكر دينى كسى است كه با قريحه اجتهاد دين را و آموزه هاى دينى را روز آمد مى سازد و از تخدير، تحذير مى دهد. لازمه اين اجتهاد، تفكر انتقادى است و لازمه تفكر انتقادى داشتن تحقيق و تفكر، استقلال راى و شخصيت، تحمل و سعه صدر و تبادل افكار و عقلانيت است. روشنفكر دينى كسى است كه به ابزار فهم دين مجهز و با منطق درون دينى به بازفهمى و اجتهاد مى پردازد. چنان كه روشنفكر ماركسيست نيز بايد با منطق درونى خويش امور را تحليل كند.ما در اينجا در مقام ارزش گذارى بر روشنفكر دينى نيستيم و روشنفكر دينى يا لائيك يا ماركسيست را فارغ از داورى ارزشى مى نگريم فراگيرى اقوال و آراى هايدگر و پوپر و نيچه و ماركس و ده ها فيلسوف ارجمند مغرب زمين و كشيدن عايقى روايى و مذهبى بر آن و مونتاژ معارف، نمى تواند تعريف و مصداقى از روشنفكر دينى را بنماياند.
روشنفكر دينى به مفهوم دقيق و حرفه اى آن را مى توان مطهرى و صالحى نجف آبادى و محمدتقى شريعتى و همانند آنان دانست. صالحى نجف آبادى را مى توان از پايه گذاران سنت عقل گرايى و عقلانيت مذهبى در اين عصر ناميد. او با كتابى آوازه يافت كه با گذشت ۳۵سال از انتشارش هنوز خواندنى است. كتاب شهيد جاويد را كتابى جنجالى خوانده اند. كتابى كه در همان دهه ۱۱ رديه بر آن نوشته شد. شهيد جاويد براى نخستين بار با اسلوب عقلانى به گزارش و تحليل قيام امام حسين پرداخت. رويكرد رايج و مسلط تا آن زمان و حتى تا اين زمان مبتنى بر فرضياتى چون علم غيب و عصمت امام و در نتيجه آگاهى قبلى و حتميت حادثه عاشورا است. از اين رو آنان كه بيرون از جهان بينى شيعى به حادثه عاشورا مى نگرند و اين فرضيات را باور ندارند نمى توانند درك معقول و موجهى از آن بيابند. صالحى نجف آبادى كه خود عميقاً به آن مفروضات شيعى باور داشت بر آن بود كه حماسه حسينى را بايد از دايره شيعى به جهانى عرضه كرد كه مطبوع عقل و خرد همگان افتد. به زعم او تنها با رويكرد عقلى به حماسه حسينى است كه مى توان آن را درسى براى انسان ها ساخت.
او با اين منطق به دفع بسيارى از شبهات بنيان برافكن برون دينى نسبت به حماسه حسينى و در نتيجه مكتب شيعى پرداخت. تا آن زمان ساليان سال بود كه سوگوارى محرم داير بود و حكومت از آن احساس خطر نمى كرد زيرا واقعه عاشورا جنبه اى عاطفى داشت اما صالحى نجف آبادى براى تئورى فقهى حكومت اسلامى بنيان گذار جمهورى اسلامى پشتوانه اى تاريخى تدارك ديد و با همان اسلوب عقلانى نشان داد كه هدف امام حسين تشكيل حكومت بود. اين رويكرد از آن پس توانست درياى سوگوارى هاى عاطفى ميليون ها انسان را به سيلى كه بنيان حكومت شاه را بر مى افكند تبديل شود لذا با تلاش هاى گسترده و پنهانى ساواك عليه شهيد جاويد به راه افتاد و كوشيدند اين كتاب را كه عالمانى چون منتظرى و مشكينى و محمدتقى جعفرى و زنجانى و... بر آن تقريظ نوشته بودند به صورت ناموجهى به جريانات سياسى ديگرى ارتباط دهند تا بد نام سازند و ميان روحانيون و به ويژه روحانيون انقلابى فتنه انگيزند.

گرچه پرآوازه ترين اثر صالحى ، «شهيد جاويد» بود اما عقلگرايى صالحى به اين حوزه محدود نماند. او در سال هاى پيش از انقلاب «جمال انسانيت» را در تفسير سوره يوسف نوشت. تفسيرى كه با وجود اتكاى كامل بر نصوص قرآنى اما براى انسان عصر مدرنيته نيز داستانى جذاب، منطقى و قابل فهم و آموزنده روايت مى كند.
پس از انقلاب اسلامى كه جامعه در اوج شور انقلابى و جذبه و نشئه انقلابى و كاريزمايى امام خمينى بود . اما صالحى نجف آبادى در آنچنان فضايى كتاب «ولايت فقيه حكومت صالحان» را در سال ۱۳۶۳ انتشار داد. او در اين كتاب درباره مفهوم وكالت و نسبت آن با نظريه ولايت فقيه بحث و بررسى انجام داده است. در اين كتاب آيه «وشاورهم فى الامر» را دستور مشورت براى رسول خدا و براى استفاده از تجربه و تخصص اشخاص دانست نه اينكه مردم مشورت كردن را بياموزند.
در نيمه سال ۱۳۶۴ درس تفسير قرآن را آغاز كرد. مباحث او نوعاً حاوى اجتهادها و نوآورى ها و حرف هاى تازه بود. پاره اى از تفاسير گرفتار حاشيه پردازى و اطناب اند اما او در متن بود و از حاشيه روى پرهيز داشت. دوام درس هاى تفسير قرآن او ديرى نپاييد و باز هم همان حساسيت هايى كه همواره چون بختك بر بخت او نشسته بود او را از مدرسه به خانه اش بازگرداند. در سال ۱۳۶۴ كتاب مجموعه مقالات وى به زيور طبع آراسته شد. مقاله اى در باب وحدت مسلمين داشت و تبيين اين پرسش و پاسخ كه آيا اهل سنت به سبب تفاوت اعمالشان با شيعه نزد خداوند مأجورند؟ او بر اساس نصوص صريح قرآن نشان داد كه حتى يهود و صابئين و ستاره پرستان نيز اگر عمل صالح انجام دهند نزد خداوند مأجورند (بقره/۶۲) و آن را مبناى پاسخ هاى خويش قرار داد. او مى خواست نشان دهد كه وحدت شيعه و سنى تاكتيكى و مصلحتى نيست بلكه همگان اگر عمل صالح انجام دهند نزد خداوند ماجور به شمار مى آيد و عملشان پاداش دارد. او نشان داد كه جواز هتك حرمت غيرشيعه به هتك حرمت مسلمان و حتى شيعه نيز مى انجامد. اين كتاب نيز با زمزمه هاى ابهام آفرين در دست انداز افتاد اما به دست طالبان نيز رسيد.
او مرد سياست ورزى نبود و يك محقق به معناى دقيق كلمه بود. استنادات و استدلال هاى آثارش چنان بود كه برخى حريفان ناتوان را برمى آشفت و چون در مصاف پژوهشى تهيدست بودند به حساسيت آفرينى و بايكوت و انزواى او مى پرداختند. او عقلگرايى ديندار و اهل ورع بود و از سخن چينى و تهمت هاى غيابى پرهيز مى كرد. مرورى بر آثارش نشان مى دهد كه در سراسر عمر در كار پيكار با خرافه و خمود و جمود بود. همه چيز را از فيلتر عقل و پرسشگرى عبور مى داد. سخن گفتن در محضرش دشوار بود زيرا هر سخنى را به آسانى نمى پذيرفت و به سادگى بر زبان نمى آورد. اگر قول متواترى را حجت مى گرفتى مثال ها مى زد از اقوال متواترى كه كذب بوده اند و حجيتى محكم تر مى طلبيد. او شك دكارتى اش را بر همه چيز مى افكند و اصل بنيادين باورش اين بود كه من مى انديشم پس هستم و با اين انديشه آغاز مى كرد. از پرسش هراس نداشت. سال ها پيش كه هنوز كتاب حماسه حسينى اش دستنويس بود به رسم مالوف خويش كه از آرا و ديدگاه هاى گوناگون نقد و نظر مى طلبيد نسخه اى از آن را به نگارنده داد. او در اين كتاب به استقبال كتاب حماسه حسينى استاد مطهرى رفته بود كتابى كه پيشتر با عنوان «فريادهاى مطهرى بر تحريفات عاشورا» انتشار يافته بود.
صالحى در نقد خويش (نگاهى به حماسه حسينى) آورد كه فرمايش استاد را كه گفته است محققان بايد دروغ ها و تهمت ها را از اسلام بپيرايند امتثال كرده و به احترام او دست به كار نقد شده است. صالحى همه انتقادات مطهرى را در خصوص تحريفات عاشورا پذيرفته و ستوده اما افزوده بود كه خود استاد نيز ناخواسته در برخى از حكايت هاى خويش گرفتار سخنانى شده اند كه سال ها است به عنوان مسلمات پذيرفته شده اند و امروز مورد انتقاد اويند. چنان با احترام به استاد نقد كرده بود كه گويى بهترين الگوى نقد است و در پايان كار نه تنها از ارج و منزلت مطهرى نمى كاهد كه با حفظ منزلت او در ذهن و دل خواننده، نقد پايان مى گيرد. من نيز چند صفحه اى از باب امتثال امر استاد صالحى، چند صفحه اى را از باب ران ملخى نزد سليمان بردن تقديم كردم. چندى بعد گفتند كه تمامى آنها را ترتيب اثر داده اند. اين نيز آموزشى از فروتنى استاد در برابر شاگرد بود اما نكته نغز اينكه در باب نگاهى به حماسه حسينى گفتم مرحوم مطهرى به دانسته هايى تاخته اند كه تاكنون براى بسيارى از مردم و اهل مسجد و منبر حكم حقيقت را داشت و شما نيز بخشى از آنچه را كه استاد حقيقت مى پنداشتند متزلزل ساخته ايد. خواننده هنگامى كه كتاب شما را به پايان مى برد در آسمان ترديد و پرسش به تعليق درمى آيد و هنگامى كه مشاهده مى كند آنچه را تاكنون تاريخ اسلام و حقيقت مى پنداشته تنها نقشى بر آب بوده است، يقين خويش را به همه چيز از كف مى دهد بدون اينكه يقينى جايگزين آن ساخته باشيد. او تنها يك جمله پاسخ گفت: «وظيفه شرعى اوست كه پس از گرفتار شدن در ترديد و پرسش، تحقيق كند.» به زعم برخى، در فرآيند عقلانى شدن، ارزش هاى دينى ناتوان مى شوند و نيروى اجتماعى و نفوذ خويش را از كف مى دهند اما از نظر او دين قدرت خويش را بازمى يابد و حقيقت دين با نيروى عقل سنجيده و فهميده مى شود. شريعتى تنها راه نجات دين را پالايش و تصفيه منابع فرهنگى مى دانست و اين كار سترگى بود كه استاد نعمت الله صالحى نجف آبادى طى سال ها انجام مى داد. او با مركب عقل انسان ها را به دين و ايمان رهنمون مى شد .صالحى با همه علميت و ديانتى كه داشت گرچه هيچ گاه مرد سياست نبود اما بى جهت قربانى حساسيت ها شده بود .
جهان پير است و بى بنياد از اين فرهادكش فرياد
كه كرد افسون نيرنگش ملول از جان شيرينم
•••
شب صحبت غنيمت دان كه بعد از روزگار ما
بسى گردش كند گردون بسى ليل و نهار آرد
كه كرد افسون نيرنگش ملول از جان شيرينم
•••
شب صحبت غنيمت دان كه بعد از روزگار ما
بسى گردش كند گردون بسى ليل و نهار آرد
+ نوشته شده در دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۵ ساعت 13:21 توسط مرتضی کریمی نیا
|