‌‌
  اختلاف قرائت يا تحريف قرآن: نگاهي به نقل روايات شيعه در تفسير التبيان مرتضي کريمي‌نيا   توضيح: اين مقاله اخيراً در مجله‌ي علوم حديث، سال يازدهم، شماره‌ي دوم، شماره‌ي پياپي 40، تابستان 1385 منتشر شده است. چکيده: مقاله‌ي حاضر به بررسي برخي روايات دال بر تحريف قرآن مي‌پردازد که متون حديثي و تفسيري کهن شيعه آنها را به ائمه عليهم السلام  نسبت داده‌اند، اما شيخ طوسي نخستين بار در تفسير التبيان خود در عين رد صريح انديشه‌ي تحريف قرآن، برخي از اين روايات را به عنوان توضيحي تفسيري در فهم آيات قرآن به‌کار گرفته است. نحوه‌ي استفاده‌ي شيخ طوسي از اين روايات در تفسير التبيان سبب شده است که مفسران شيعه‌ي دنباله روي وي مانند طبرسي، بعدها اغلب اين اخبار را در شمار روايات منسوب به ائمه و در کنار ساير قرائات مشهور يا شاذ ذکر کنند.   اگر از مجموعه روايات پراکنده‌ي تفسيري که به نقل از پيامبر اکرم (ص), علي بن أبي‌طالب (ع), ابن‌عباس و ديگران در متون و مراجع روايي اماميه آمده است بگذريم, نخستين کوشش تفسيري شيعه را بايد به تلاش‌هاي علمي امام زين‌العابدين (ع) و بيشتر از آن, امام باقر (ع) و امام صادق (ع) نسبت داد. آموزه‌هاي قرآني و تفسيري اين امامان شيعه در قالب رواياتي خاصِ مکتب شيعه از طريق راويان و اصحاب ايشان نقل شده است. اين شيوه‌ي تفسيري که در زمان حيات امامان بعدي تا دوران غيبت صغري ادامه يافته است, عمدتاً بر نقل روايات تفسيري امامان متمرکز است و در آن‌ها, به‌ندرت به آراي شخصي خود راويان پرداخته مي‌شود. برخي شاگردان مستقيم ائمه (ع) روايات تفسيري ايشان را در اصل‌هاي خود آورده‌اند که بعدها مورد استفاده‌ي ديگر راويان و مدونان تفسيري قرار گرفته است. مهم‌تر از اين, بايد به برخي از اصحاب ائمه اشاره کرد که تأليف مستقلي در زمينه‌ي قرآن, تفسير يا حتي قرائات قرآن فراهم آورده‌اند.   آغاز ادبيات نوشتاري شيعه را تقريباً مي‌توان به اواخر دوره‌ي اموي و در ميانه‌ي قرن دوم هجري نسبت داد. در آن روزگار, ثبت مسموعات حديثي در دفاتر از سوي راويان حديث, از جمله راويان شيعي کمابيش آغاز شده بود. اندکي پس از آن نيز تدوين کتاب‌هاي فرم‌يافته‌تري درباره‌ي علوم قرآني و فقه هم آغاز شد (مدرسي, ص 11). قديم‌ترين آثار قرآني و تفسيري شيعه را مي‌توان به دو دسته‌ي مجزّا از نظر زماني تقسيم کرد: نخست تفسير شيعه در عصر ائمه (تا آغاز غيبت صغري) و دوم تفسير شيعه در دوره‌ي تدوين (از آغاز غيبت صغري تا پايان قرن چهارم). مجموعه‌ي اين دو مرحله را در مقايسه با تحولات تفسيرنگاري شيعه در قرن پنجم در بغداد, مي‌توان "تفسير پيش‌ـ‌طوسي" ناميد.   تفسير شيعه در عصر ائمه ناقلان و حاملان مختلفي داشته است. گاه در ميان ايشان برخي چهره‌هاي بسيار معروف شيعي مي‌يابيم که تراجم‌نگاران شيعه آن‌ها را در تمام يا بخشي از زندگي‌شان, متعلق به جريان معروف به اماميه نمي‌دانند. في‌المثل زياد بن منذر معروف به ابوالجارود زيدي, ابوالحسن علي بن أبي‌حمزة البطائني و ابومحمد حسن بن علي بن أبي‌حمزة البطائني هردو واقفي, و احمد بن محمد سيّاري بصري و محمد بن عيسي بن عبيد اليقطيني از غلات دانسته شده‌اند.[1] در مقابل, برخي چون جابر بن يزيد جعفي (م 128 ق), أبان بن تغلب (م 141 ق) و ثابت بن دينار معروف به ابوحمزة الثمالي (م 148 تا150 ق), از جمله ناقلان تفسيري‌اند که همواره در ميان رجاليان شيعه از مدح و تمجيد برخوردار شده‌اند.   محتواي تفاسير شيعه (چه در عصر ائمه و چه در دوره‌ي تدوين) را مي‌توان به سه بخش مجزا تقسيم کرد. الف) روايات اختلاف قرائات و مصاحف, ب) روايات قرآن‌شناخت يا به اصطلاح روايات علوم قرآني, و 3) رواياتي که به تفسير آيات مي‌پردازند و ما آن‌ها را در اين‌جا روايات تفسيري مي‌ناميم. در دسته‌ي نخست, کمترين تعداد از روايات تفسيري شيعه جاي مي‌گيرند و دسته‌ي سوم بيشترين حجم روايات را در خود جاي داده است. در اين مقال, تنها به بررسي دسته‌ي نخست خواهيم پرداخت و تلاش شيخ طوسي   قراءات در متون روايي شيعه باآن‌که سه تن از معروف‌ترين قاريان هفت‌گانه را شيعه دانسته‌اند,[2] تا پيش از شيخ طوسي نقل قرائات مشهور کم‌اهميت‌ترين بخش در روايات تفسيري شيعه به‌شمار آمده است. متون و مراجع شيعه و سنّي هم به بسياري از امامان شيعه در برخي آيات قرآن, قرائتي خاص, و حتي گاه به برخي از ايشان چون امام صادق (ع) مصحفي خاص هم نسبت داده‌اند (زنجاني, تاريخ القرآن, ص 78ـ79).[3] برخي از اين قرائات را اصحاب ائمه نقل نکرده‌اند, بلکه ناقل آن‌ها عمدتاً نويسندگان کتب تفسير و قرائات چون طبري, زمخشري, ابن‌خالويه, أبوعمرو داني, و ابن‌جَزَري بوده‌اند. مجموعه‌اي از اين قرائات خاص ائمه (ع) که در مراجع و متون تفسيري شيعه و اهل سنت آمده است, به همت مجيب الرفيعي در قراءات أهل البيت القرآنية گردآوري شده که به‌نظر بسيار ناقص مي‌نمايد.[4] ماير بر‌ـ‌اَشِر هم در مقاله‌اي مفصّل اغلب روايات شيعي در متون حديثي کهن اماميه تا عصر کليني را گرد آورده است که به اختلاف در نحوه‌ي قرائت يا کتابت آيه‌اي از قرآن بنابر رأي ائمه اشاره دارند؛[5] گواينکه بسياري از اين موارد را مي‌توان شأن نزول آيه يا توضيحات تفسيري منقول از ائمه دانست. هرچه از نخستين سده‌هاي پس از عصر غيبت به اين سو مي‌آييم, مفسران شيعه کمتر به نقل قرائات خاص اهل بيت (ع) مي‌پردازند و در عوض حجم منقولات قرائتي از قاريان مشهور يا حتي شاذ بيشتر و بيشتر مي‌شود. در قديم‌ترين متون مدوّن تفسيري شيعه که همگي پيش از دوره‌ي شيخ طوسي فراهم آمده‌اند, اشارات فراواني به نحوه‌ي قرائت خاص ائمه در برخي آيات قرآن مي‌يابيم. برخي از اين موارد به آياتي مربوط مي‌شود که قرائت منقول تفاوت معنايي بزرگي ايجاد مي‌کند. مثلاً: کنتم خير ائمة به جاي خير اُمّة (آل‌عمران, 110) يا بلّغ ما أنزل اليک [في عليّ] (مائده, 67).[6] در التبيان, نخستين تفسير کامل شيعه که به دست شيخ طوسي در قرن پنجم فراهم آمده است, باز هم مواردي از نقل اختلاف قرائات را مي‌يابيم, با اين تفاوت که اولاً اين نقل‌ها همراه با نقل قرائات متداول هفت‌گانه يا ده‌گانه‌اند و ثانياً هيچ‌يک از روايات اختلاف قرائات منسوب به اهل بيت دالّ بر تحريف يا نقصان آيات نيست.[7] توجه به نقل قرائات مختلف در التبيان بسيار چشمگير و غيرقابل قياس با تفاسير روايي شيعه پيش از طوسي است. وي نه‌تنها از قاريان هفت‌گانه‌ي معروف نقل مي‌کند, بلکه قرائت هفت قاري ديگر[8] را نيز مورد توجه قرار مي‌دهد (کريمي‌نيا, , ص 468ـ469). افزون بر اين, نقل قرائات شاذ يا قرائات منسوب به برخي صحابه در تفسير التبيان امري بسيار رايج است (زيدي, ص 163ـ165, 179ـ187). اين از آن روست که شيخ طوسي در مقدمه‌ي تفسير خود (التبيان, ج 1, ص 2) قصدش را تأليف کتابي حاوي تمام علوم قرآن ــ و در صدر همه قراءة ــ مي‌شمارد. از همين رو, درجاي‌جاي اين تفسير گاه بخشي مجزّا با عناويني چون , , يا مي‌گشايد و در آن به بحث از وجوه مختلف قرائات مي‌پردازد. اين روش به شکلي منقّح‌تر بعدها در تفسير مجمع البيان ادامه يافته است. به نظر علامه عسکري (القرآن الکريم و روايات المدرستين, ج 3, ص 246 به بعد) ورود تمامي اقوال مربوط به اختلاف قرائات از کتب اهل سنت به متون شيعي دو سبب داشته است: يکي تأثير غُلاة با سوء نيت و دوم کار برخي علما از روي حسن نيت. در قسمت اول, وي مهم‌ترين شيعه‌ي غالي و وارد کننده‌ي اين روايات به متون شيعي را سيّاري[9] مي‌داند و در قسمت دوم, مهم‌ترين عالم (با حسن ظن) شيعي را شيخ طوسي مي‌شمارد که در التبيان خود با امانت کامل, قرائات را از کتب اهل سنت (مدرسة الخلفاء) نقل مي‌کند (همچنان‌که به برخي از مرويات آنها نيز اعتماد و نقل مي‌کند). پس از او, طبرسي, ابوالفتوح رازي, ابوالمحاسن جرجاني (در قرن نهم هجري) و محمد بن مرتضي کاشاني (م 1115 ق) در تفسير المعين همين شيوه‌ي طوسي را ادامه داده‌اند. علامه عسکري (همان‌جا) تفاوت سيّاري با شيخ طوسي را در اين مي‌داند که طوسي با امانت کامل تمام اين اختلاف قرائات را به اصحاب اصلي‌اش نسبت مي‌دهد و هيچ چيز از خود نمي‌افزايد, اما سيّاري همواره سندي از پيش خود مي‌سازد و همان مطالب را به ائمه‌ي اهل البيت (ع) نسبت مي‌دهد؛ گاه نيز از پيش خود چيزي مي‌سازد و به ائمه نسبت مي‌دهد. علامه عسکري سپس با بررسي روايات اختلاف قرائت نقل شده در التبيان در ذيل آيه‌ي صراط الذين أنعمت عليهم (فاتحه, 7), نتيجه مي‌گيرد که چون طوسي همه‌جا مصادر اختلاف قرائات را از اهل سنت ذکر مي‌کند و تنها در يک‌جا با صيغه‌ي مجهول مي‌گويد: , لذا مراد وي در اين جا سيّاري است که هم لحن شيخ طوسي در اين عبارت بر ضعف او دلالت دارد و هم خود وي در کتب رجالي‌اش او را تضعيف کرده است. اين استدلال درست نمي‌نمايد. سخن وي در صورتي صحيح است که در هيچ جاي التبيان سخن صريحي دالّ بر نقل اختلاف قرائات ائمه نيامده باشد. به عکس, طوسي گرچه روايات شيعه دال بر تحريف و نقصان قرآن کريم را تضعيف مي‌کند و هيچ‌گاه اين دسته روايات را در تفسير خود نمي‌آورد, اما منقولات مرتبط با اختلاف قرائات ائمه را از قبيل تحريف نمي‌شمارد. وي در مواضع فراواني از تفسير خود, هنگام بحث راجع به نحوه‌ي قرائت آيه, مي‌گويد: نمونه را نک. التبيان, ج 2, ص 441؛ ج 5, ص 72, 260, 316؛ ج 6, ص 228, 262؛ ج 7, ص 461, 512؛ ج 8, ص 384؛ ج 9, ص 365؛ ج 10, ص 52. تقريباً در هيچ‌يک از اين موارد, سخني دالّ بر ضعف روايت يا تضعيف راوي به‌چشم نمي‌خورد. نکته‌ي مهم در چگونگي نقل روايات اختلاف قرائات ائمه عليهم‌السلام در تفسير التبيان است. مفسران پيش از شيخ طوسي چون علي بن إبراهيم قمي و عياشي, و محدثان اخباري پس از وي, تقريباً به اجماع چنين رواياتي را شاهدي صريح بر تحريف قرآن و وقوع تغيير برخلاف ماأنزل الله دانسته‌اند. در مقابل, برخي مفسران شيعه‌ي پس از شيخ طوسي چون طبرسي, ابوالفتوح رازي, و ابوالمحاسن جرجاني اين‌گونه روايات را از قبيل اختلاف قرائات دانسته‌اند و اغلب در لابلاي مباحث مربوط به قرائات در تفاسير خود گنجانده‌اند. اما ورود اين دسته روايات به التبيان شيخ طوسي تقريباً بي‌نظير است. اين روايات تقريباً همگي در ميانه‌ي بحث‌هاي تفسيري التبيان آمده‌اند, نه نکات ادبي يا قرائتي. به تعبير ديگر, شيخ طوسي اين دسته رواياتِ ناظر به نحوه‌ي قرائت خاص ائمه عليهم‌السلام را هيچ‌گاه در ضمن قرائات معروف قرّاء هفت‌گانه يا ده‌گانه ذکر نمي‌کند. چنين قرينه‌اي نشان مي‌دهد که کارکرد اين دسته روايات از نظر وي صرفاً تفسيري و به منظور شرح و بيان مدلول آيه بوده است. وي به‌ندرت تلاش مي‌کند که امامان شيعه را در شمار و در کنار قراء معروف بنشاند.[10] يک قرينه‌ي مهم اين است که طوسي گاه همين عمل را با تعبير انجام مي‌دهد, و مطلبي را يادآور مي‌شود که مي‌توانسته در شمار اختلاف قرائات قرار بگيرد, اما به‌صراحت را از قبيل تفسير و بيان آيه مي‌داند. مثلاً در ذيل آيه‌ي لَهُ مُعَقّبَاتٌ مِن بَينِ يدَيهِ وَ مِن خَلفِهِ يحفَظُونَهُ مِن أمرِ اللهِ... (رعد, 12), پس از ذکر معاني و بيانات مختلف از مفسران و ادبا, مي‌نويسد: (التبيان, ج 6, ص 228). قرائت بأمر الله به جاي "من أمر الله" در متون روايي و تفسيري شيعه بسيار مشهور است. منشأ اين سخن روايتي از امام صادق است که علي بن إبراهيم قمي (تفسير القمي, ج 1, ص 360) آن را چنين نقل مي‌کند: . عياشي (ج 2, ص 205) روايت مذکور را از بُرَيد عجلي[11] به نقل از امام صادق عليه‌السلام, و ابن‌شهرآشوب (مناقب آل‌أبي‌طالب, ج 3, ص 328) همان را به نقل از حمران بن أعين از امام باقر عليه‌السلام روايت مي‌کنند.[12] ديگران چون طبرسي (مجمع البيان, ج 6, ص 15) روايت امام صادق عليه‌السلام را به‌طور کامل در بحث قرائات تفسير خود گنجانده, و از آن کارکرد صرفاً قرائتي منظور داشته‌اند.[13] طبرسي به‌علاوه مي‌افزايد که قرائت يحفظونه بأمر الله از علي عليه السلام, ابن‌عباس, عکرمه و زيد بن علي نيز نقل شده است.[14] اکنون بايد بپرسيم آيا شيخ طوسي هيچ‌گاه از منقولات قرائتي منسوب به ائمه ذکري به ميان مي‌آورد که در آن, به تفسير اهل بيت نظر نداشته باشد و تنها بر بيان صرفِ قرائت تأکيد بورزد؟ پاسخ اين پرسش مثبت است؛ اما روش طوسي در اين موارد متفاوت از هنگامي است که ضمن تفسير آيه مي‌گويد . چنان‌چه وي درصدد بيان قرائت صرف باشد, اقوال منسوب به امامان شيعه را با تعابيري چون يا در کنار ديگر قرائات مي‌آورد. يک نمونه‌ي آن ذکر اختلاف قرائات در ذيل آيه‌ي أفلم يَايئَسِ الذينَ آمَنُوا... (رعد, 31) مي‌نويسد: وَ رُوِيَ عن ابن‌عباس أنّه قرأ "أفلم يتبيّن الذين آمنوا" من التبيين, و روي مثله عن علي عليه‌السلام رواه الطبري (التبيان, ج 6, ص 254ـ255). اين درحالي است که کمي قبل, شيخ طوسي در بيان معنا و تفسير آيه مي‌گويد: به نظر ابن‌عباس و برخي ديگر معناي أفلم يايئس همان أفلم يعلم است. اين نشان مي‌دهد که طوسي در اين‌جا صرفاً به نقل قرائت نظر داشته و در صدد بيان تفسير آيه به نظر ائمه نبوده است؛ چه در آن صورت مي‌توانست همان‌جا که ديدگاه تفسيري ابن‌عباس را آورده, روايت منسوب به ائمه را نيز به عنوان مؤيد اين معنا ذکر کند.[15] از قراين و شواهد فوق, مقايسه‌ي روش طوسي با ديگر محدثان و مفسرانِ قبل و بعد او در برخورد با اين روايات, و به‌ويژه به‌کارگيري تعابيري چون , مي‌توان استنباط کرد که شيخ طوسي در تفسير التبيان خود راهي براي زدودن روايات تحريف از حوزه‌ي تفسير اماميه گشوده است و در عين تصريح به عدم وقوع تحريف در قرآن در مقدمه‌ي کتاب (التبيان, ج 1, ص 3), گاه از برخي از اين رواياتِ شيعي, استفاده‌ي تفسيري کرده است. اکنون به تفصيل بيشتر اين موارد را در تفسير التبيان بررسي مي‌کنيم. در اين موارد شيخ طوسي هنگام بحث از مدلول و تفسير آيه, با ذکر روايتي از أئمه عليهم‌السلام که ظاهراً به تحريف آيه اشاره دارد يا قرائتي خاص ايشان را بيان مي‌کند, مي‌کوشد معناي آيه را بيان کند, نه‌آن‌که صرفاً قرائتي خاص ائمه ذکر کرده باشد.     1)                در تفسير آيه‌ي إنَّ الله اصطَفي آدَمَ و نُوحاً و آلَ‌أبرَاهِيمَ و آل‌عِمرانَ عَلَي العَالَمِينَ (آل‌عمران, 33), طوسي مي‌گويد: (التبيان, ج 2, ص 441). اين عبارت وي در سياق بحث از معنا و مدلول آيه قرار گرفته است. يکي از مباحث مفسران در اين آيه آن است که مراد از آل‌ابراهيم و آل‌عمران کيست. شيخ طوسي نيز چنين به بحث وارد مي‌شود: چنان‌که مي‌بينيم شيخ طوسي در اين توضيحات به هيچ روي, از روايت معروف در ميان محدثان و مفسران شيعه نام نمي‌برد, بلکه تنها از مفاد آن در بيان مراد آيه استفاده مي‌کند. در روايات شيعي, آمده است که امام عليه‌السلام آيه را چنين خواندند: إنَّ الله اصطَفي آدَمَ و نُوحاً و آلَ‌أبرَاهِيمَ و آل‌عِمرانَ وَ آلَ‌محمّدٍ عَلَي العَالَمِينَ. و سپس فرمودند: بخشي از آيه را ديگران از قرآن حذف کرده يا نامي را به جاي نامي ديگر قرار داده‌اند. اين روايت را مفسراني چون فرات کوفي (تفسير الفرات الکوفي, ص 78), عياشي (تفسير العياشي, ج 1, ص 168) و علي بن إبراهيم قمي (تفسير القمي, ج 1, ص 100) از طرق مختلف نقل مي‌کنند.[1] فرات آن را از حمران بن أعين از امام باقر عليه‌السلام؛ علي بن إبراهيم به نقل از امام کاظم عليه‌السلام؛ و عياشي از به نقل از هشام بن سالم از امام صادق عليه‌السلام آورده‌اند. مهم‌تر آن‌که شيخ طوسي خود آن را از طريق ديگر[2] در أمالي (ص 300) نقل مي‌کند و در پايان روايت از قول امام صادق آمده است: هکذا نزلت. 2)                در آيه‌ي يسئلُونَکَ عن الأنفالِ قُلِ الأنفَالُ لله و للرَّسولِ (انفال, 1), شيخ طوسي پس از ذکر روايتي از امام باقر و امام صادق عليهماالسلام, مي‌گويد: (التبيان, ج 5, ص 71ـ72). اشاره‌ي شيخ طوسي به قرائت اهل بيت, مبتني بر رواياتي است که در تفاسير پيش از وي ذکر شده است. اين روايت در تفسير نعماني (نک. نوري طبرسي, مستدرک الوسائل, ج 7, ص 300) چنين آمده است: [3] بار ديگر تفاوت بيان شيخ طوسي با محدثان يا مفسراني از شيعه که اين روايات را ظاهراً پذيرفته‌اند مشهود است. از سوي ديگر, چون اين قرائت (با حذف "عن") از برخي صحابه چون سعد بن أبي‌وقاص و عبدالله بن مسعود نيز نقل شده است,[4] طبرسي در بحث مستقل خود  با عنوان (مجمع البيان, ج 4, ص 423), تمامي اين افراد را در کنار هم مي‌نشاند و چنين مي‌نويسد: [5] از اين‌جا برمي‌آيد که نحوه‌ي رفتار شيخ طوسي در برخورد با روايات تحريف, پس از وي و به دست طبرسي منجر به تثبيت اين اقوال به عنوان قرائات أهل بيت شده است. 3)                در بيان آيه‌ي يا أيها النّبيُّ جَاهِدِ الکُفَّارَ و المُنَافِقِينَ واغلُظ عَلَيهِم (تحريم, 9), شيخ طوسي مي‌نويسد: (التبيان, ج 10, ص 52). اين سخن مضمون روايتي کهن است که تمامي تفاسير متأخر روايي شيعه, آن را از مجمع البيان و گاه از تفسير علي بن ابراهيم قمي نقل کرده‌اند.[6] در اين ميان, تنها مجلسي است که آن را از مأخذي کهن‌تر نيز نقل مي‌کند. وي مي‌نويسد من در رساله‌اي قديمي به سند جعفر بن محمد قولويه از سعد بن عبدالله الأشعري القمي ... از امام صادق عليه‌السلام ديده‌ام که مضمون آن درباب تحريف در آيات برخلاف ما انزل الله است. در شمار رواياتي که وي از اين رساله نقل مي‌کند, يکي همين است که مردي اين آيه را بر امام صادق عليه‌السلام خواند: جَاهِدِ الکُفَّارَ و المُنَافِقِينَ. امام فرمود: آيا ديده يا شنيده‌ايد که پيامبر اکرم (ص) با منافقين جنگيده باشد. پيامبر با تأليف قلوب منافقان را گرد خود نگاه مي‌داشت [إنّمَا کانَ يتألَّفَهُم]. خداوند عزّوجلّ در اين‌جا فرموده است [و إنَّما قال الله عزّوجلَّ]: جَاهِدِ الکُفَّارَ بِالمنافقين (بحارالأنوار, ص 60 به‌بعد, به‌ويژه ص 66). اين بيان نشان مي‌دهد که اغلب عالمان شيعه روايت فوق را از قبيل تحريفات قرآن يا دست‌کم در شمار اختلاف قرائات مي‌دانسته‌اند, اما شيخ طوسي در التبيان, بي‌آنکه روايت را ردّ کند يا از قبيل آحاد بشمارد, از آن به گونه‌ي تفسيري استفاده مي‌کند. يعني کارکرد اين روايت از نظر وي صرفاً تفسيري و به منظور شرح و بيان مدلول آيه بوده است. اين امر از مقايسه‌ي تعبير وي در اين‌جا با تفسير علي بن إبراهيم قمي, مجمع البيان, التفسير الصافي و التفسير الأصفي, و تفسير نور الثقلين بيشتر روشن مي‌شود.[7] عبارات شيخ طوسي (التبيان, همان‌جا) در تفسير اين آيه چنين است: [8] 4)                در ذيل آيه‌ي وَ عَلَي الثّلاثَةِ الذينَ خُلِّفُوا حتّي إذَا ضَاقَت عَلَيهِم الأرضُ بِمَا رَحُبَت... (توبه, 119), در بحث از اينکه اين سه تن چه خلاف يا تخلفي کرده‌اند, طوسي اقوال مختلفي ذکر مي‌کند و در پايان مي‌نويسد: (التبيان, ج 5, ص 315ـ316). اين نيز روايتي معروف است که در ميان تفاسير کهن شيعي ظاهراً نخستين بار علي بن إبراهيم قمي آن را آورده است (ج 1, ص 297ـ298).[9] روايت مذکور به نقل از امام کاظم عليه‌السلام (: العالم) کمابيش در تفاسير بعدي نيز انعکاس يافته است (تفسير الصافي, ج 2, ص 385؛ تفسير الأصفي, ج 1, ص 496؛ نورالثقلين, ج 2, ص 279). در اين ميان, نحوه‌ي استفاده‌ي شيخ طوسي از اين روايت با شيوه‌ي نقل آن در مجمع البيان (طبرسي) بسيار متفاوت است. شيخ طوسي به صراحت از اين روايت در بيان مفاد و تفسير آيه بهره مي‌گيرد؛ نه آن را دالّ بر تحريف قرآن مي‌داند و نه حتي مضمون روايت را از قبيل اختلاف قرائات مي‌شمارد.[10] به‌عکس, طبرسي (مجمع البيان, ج 5, ص 135) در ميانه‌ي مباحث مربوط به اختلاف قرائات مي‌نويسد: [11] 5)                درباب آيه‌ي وَ جَاءَت سَکرَةُ الموتِ بِالحَقِّ (ق, 19), شيخ طوسي مي‌گويد: (التبيان, ج 6, ص 262؛ قس همان, ج 9, ص 365 که در آن‌جا, اين قرائت را به ابن‌مسعود نيز نسبت مي‌دهد).[12] اين نحوه بيان نشان مي‌دهد که شيخ طوسي از روايتي معروف که ديگر مفسران شيعه آن را نشانه‌ي تغيير و تحريف[13] يا اختلاف قرائت منسوب به ائمه[14] دانسته‌اند, کارکردي ديگر ساخته است. وي به‌روشني تصريح مي‌کند که معناي آيه اين‌گونه است و گويي در آيه, قلب روي داده است. به نظر وي اين امر هم در زبان عربي و هم در خود قرآن نمونه‌هاي ديگر دارد؛ چنان‌که در آيه‌ي لِکُلِّ أجَلٍ کِتَابٌ (رعد, 38), برخي گفته‌اند معناي آيه لکلّ کتابٍ أجلٌ است (التبيان, ج 6, ص 262). 6)                در تفسير آيه‌ي فَلَمَّا قَضَينَا عَلَيهِ المَوتَ مَا دَلَّهُم عَلي مَوتِهِ إلا دَابَّةُ الأرضِ تَأکُلُ مِنسَأتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَينَتِ الجِنُّ أن لَو کَانُوا يعلَمُونَ الغَيبَ مَا لَبِثُوا فِي العَذَابِ المُهِينِ (سبأ, 14), شيخ طوسي پس از ذکر اقوال مختلف درباب معناي آيه, مي‌نويسد: و في قراءة أهل البيت فَلَمَّا خَرَّ تَبَينَتِ الإنس أن لَو کَان الجِنُّ يعلَمُونَ الغَيبَ مَا لَبِثُوا فِي العَذَابِ المُهِينِ. [يعني پس از فروافتادن سليمان, مردم دريافتند که چنانچه جنيان علم غيب داشتند در چنان عذاب خوارکننده‌اي نمي‌ماندند.] قالوا لأن الجنّ کانت تعلم أنها لا تعلم الغيب قبل ذلک و إنما تبينت الإنس ذلک من حال الجِنّ (التبيان, ج 8, ص 384). اين تفسير شيخ طوسي برگرفته از رواياتي شيعي است که در اغلب آن‌ها از قول امام عليه السلام آمده است که جنّيان خود از پيش مي‌دانستند که علم غيب نمي‌دانند. لذا پس از اين واقعه چيزي بر آنان روشن نشد. اين غيرجنيان يعني انسيان بودند که ناداني جنيان برايشان معلوم شد. برخي روايات شيعي در منابع روايي و تفسيري چنين است: شيخ صدوق از احمد بن زياد بن جعفر الهمداني قال حدثنا علي بن إبراهيم بن هاشم عن أبيه عن علي بن معبد عن حسين بن خالد عن أبي‌الحسن علي بن موسي الرضا عن أبيه موسي بن جعفر عن أبيه جعفر بن محمد عليه السلام ... ثم قال والله ما نزلت هذه الأية هکذا و إنما نزلت فَلَمَّا خَرَّ تَبَينَتِ الإنس أنّ الجِنَّ لَو کَانوا يعلَمُونَ الغَيبَ مَا لَبِثُوا فِي العَذَابِ المُهِينِ (شيخ صدوق, علل الشرائع, ج 1, ص 73ـ74؛ همو, عيون أخبار الرضا, ج 2, ص 239ـ240). مجلسي (بحارالأنوار, ج 60, ص 69ـ70) به نقل از تفسير نعماني از امام علي عليه‌السلام نقل مي‌کند که اين آيه از محرفات قرآن است و اصل آن چنين بوده است: فَلَمَّا خَرَّ تَبَينَتِ الإنس أن لَو کَانَت الجِنُّ يَعلَمُونَ الغَيبَ مَا لَبِثُوا فِي العَذَابِ المُهِينِ. همو (بحارالأنوار, ج 60, ص 279) از تفسير علي بن أبراهيم قمي عن أبيه عن ابن‌أبي‌عمير عن أبان بن عثمان عن أبي‌بصير عن أبي‌جعفر... روايتي نقل مي‌کند (عيناً در حويزي, تفسير نورالثقلين, ج 4, ص 326) که سند آن در تفسير علي بن إبراهيم قمي (ج 2, ص 198ـ200) ابن‌أبي‌عمير از هشام از امام صادق عليه‌السلام آمده است. همو (بحارالأنوار, ج 89, ص 60ـ61) مي‌نويسد من در رساله‌اي قديمي به سند جعفر بن محمد قولويه از سعد بن عبدالله الأشعري القمي ... از امام صادق عليه‌السلام ديده‌ام که مضمون آن درباب تحريف در آيات برخلاف ما انزل الله است. در شمار رواياتي که وي از اين رساله نقل مي‌کند, يکي همين است که مردي اين آيه را بر امام صادق عليه‌السلام خواند. امام فرمود جنيان که خود مي‌دانستند علم غيب نمي‌دانند. راوي پرسيد پس اين آيه چگونه است؟ امام فرمود آيه را خداوند چنين نازل کرده است: فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الإنسُ أن لَو کَان الجِنُّ يَعلَمُونَ الغَيبَ مَا لَبِثُوا فِي العَذَابِ المُهِينِ. قرائت فوق و انتساب آن به صحابه در برخي منابع کهن اهل سنت نيز آمده است: قديم‌ترين نمونه از آنِ عبدالرزاق صنعاني (م 211 ق) است که مي‌نويسد: مَعمَر عن أيوب عن عکرمة قال ... ثم قال: و في بعض الحروف تَبَيَّنَتِ الإنسُ أن لَو کَان الجِنُّ يَعلَمُونَ الغَيبَ مَا لَبِثُوا فِي العَذَابِ المُهِينِ (صنعاني, تفسير الصنعاني, ج 3, ص 128). مراد از "حروف" در اصطلاح علوم قرآني همان وجوه مختلف قرائت است. نحاس (م 338 ق) هم اين قرائت را به نقل از قتاده به مصحف عبدالله بن مسعود نسبت مي‌دهد: تَبَيَّنَتِ الإنسُ أن لَو کَانَ الجِنُّ يَعلَمُونَ الغَيبَ مَا لَبِثُوا فِي العَذَابِ المُهِينِ (معاني القرآن, ج 5, ص 405). بعدها حاکم نيشابوري (المستدرک علي الصحيحين, ج 4, ص 197ـ198) به نقل از عطاء بن السائب از سعيد بن جبير از ابن‌عباس روايت مي‌کند که وي آيه را چنين مي‌خوانده است: تَبَيَّنَتِ الإنسُ أنَّ الجِنَّ لا يَعلَمُونَ الغَيبَ. و دست آخر ابن‌نديم (الفهرست, ص 34) اين قرائت را به ابن‌شنبوذ (م 328 ق) نسبت مي‌دهد (قس شيخ عباس قمي, الکني و الألقاب, ج 1, ص 332 که با نقل اين قرائت از ابن‌شنبوذ, به‌عکس ديگران وي را بسيار مدح مي‌کند). بار ديگر اين نمونه و نحوه‌ي نقل قرائت منسوب به ائمه عليهم‌السلام در التبيان نشان مي‌دهد که شيخ طوسي نه مانند مفسران و محدثان اخباري اين روايات را نشانه‌ي تحريف قرآن دانسته و نه به‌کلي از ذکر اين روايات خودداري ورزيده است. عمل او در استفاده‌ي تفسيري از مضمون برخي از اين روايات مهم‌ترين ويژگي تفسيري التبيان در بيان روايات تحريف يا اختلاف قرائات منسوب به ائمه عليهم‌السلام است. با توجه به نظريه‌ي شيخ طوسي مبني بر عدم تحريف قرآن که در ابتداي تفسير خود (التبيان, ج 1, ص 3) و به تأسي از شريف مرتضي آن را مطرح مي‌کند, بايد نتيجه گرفت که از نظر شيخ طوسي نقل اختلاف قرائات چه از جانب قاريان معروف هفت‌گانه يا ده‌گانه و چه منسوب به ائمه‌ي اطهار عليهم‌السلام نمي‌توانسته دالّ بر تحريف قرآن باشد. يک سده بعد امين‌الأسلام طبرسي تمام اين روايات را در بخش اختلاف قرائات تفسير خود مجمع البيان لعلوم القرآن گنجانده است.   ***   تکمله: درباره‌ي سياري و کتاب القراءات وي کتاب القراءات از احمد بن محمد بن سيّار (ابوعبدالله الکاتب البصري), معروف به سيّاري (نجاشي, کتاب الرجال, ص 80). طوسي اين اثر وي را کتاب القراءة (فهرست, ص 66) مي‌نامد. تقريباً تمام رجاليان شيعه در تضعيف وي ــ که از اصحاب امام هادي (ع) و امام حسن عسکري (ع) به‌شمار مي‌آيد[15] ــ متفق‌القول‌اند. از تاريخ ولادت و وفات او به درستي اطلاعي در دست نيست. تنها ابن‌حجر (لسان الميزان, ج 1, ص 252) وفات وي را در اواخر قرن سوم هجري دانسته است. اين تاريخ کمي نادرست مي‌نمايد. زيرا اولاً محمد بن حسن صفار قمي (متوفاي 290 ق) در بصائر الدرجات و احمد بن محمد بن خالد برقي (متوفاي 274 ق) در المحاسن باواسطه و گاه بدون واسطه از او نقل مي‌کنند. ثانياً بنا به نقل طوسي (اختيار معرفة الرجال, ج 2, ص 865), وقتي در نامه‌اي از امام جواد عليه‌السلام (195ـ220) راجع به سياري پرسيده مي‌شود, ايشان مي‌فرمايند اين نقل چنانچه صحيح باشد[16] نشان مي‌دهد که سياري در زمان وفات امام جواد (ع) به سال 220 هجري بايست در سني بالا (دست کم 30 ساله) باشد تا بتواند با ادعاي مرتبه‌اي قابل قبول در دانش, مرجع دريافت وجوهات از مردم باشد. طوسي (فهرست, ص 66) و نجاشي (کتاب الرجال, ص 80) به‌جز اين, اثر ديگري با عنوان ثواب القرآن را نيز به وي نسبت مي‌دهند. کتاب القراءات را گاه برخي با نام التنزيل و التحريف هم خوانده‌اند؛ از جمله حسن بن السليمان حلي در مختصر بصائر الدرجات, ص 204 (نيز نک. آقابزرگ طهراني, الذريعة, ج 17, ص 51). کتاب القراءات بنا به نقل حاجي نوري (خاتمة, ج 1, ص 112ـ114) و آقابزرگ طهراني (الذريعة, ج 17, ص 51), در دست بسياري از عالمان شيعه بوده و برخي از ايشان به رغم تضعيف وي, از او بسيار نقل کرده و گاه بر آنها اعتماد کامل داشته‌اند؛ از جمله کليني در الکافي, ابن‌ادريس در مستطرفات السرائر,[17] و محمد بن عباس بن ماهيار در تفسيرش (با عنوانِ ما نزل من القرآن في أهل البيت). چنانکه در بالا گذشت, محمد بن حسن صفار قمي (متوفاي 290 ق) در بصائر الدرجات و احمد بن محمد بن خالد برقي (متوفاي 274 ق) در المحاسن نيز از او فراوان نقل کرده‌اند. حاجي نوري (خاتمة مستدرک الوسائل, ج 1, ص 114) آقابزرگ (الذريعة, ج 17, ص 51) از ديگر محدثان و اصحاب ائمه چون حميري [عبدالله بن جعفر م. بعد از 297] و ابوعلي أشعري [احمد بن ادريس قمي م. 306], موسي بن الحسن أشعري و حسين بن محمد بن عامر نيز نام مي‌برد. در سده‌هاي اخير به‌جز حاجي نوري در مستدرک الوسائل, در حاشية المدارک نيز منقولات فراواني از آن آمده است. در سال‌هاي اخير, محمدعلي اميرمعزي و اِتان کُلبِرگ کوشيده‌اند اين کتاب را بر اساس چند نسخه‌ي خطي تصحيح, و در انتشارات بريل (لايدن) منتشر کنند؛ اما به نظر مي‌رسد کتاب هنوز آماده‌ي انتشار نيست.[18] محتواي منقولاتي که از کتاب القراءات سياري, در لابلاي آثار ديگر عالمان شيعه به دست ما رسيده است نشان مي‌دهد اين اثر را نبايد در موضوع قرائات قرآن به معناي اصطلاحي آن دانست. اغلب اين روايات, توضيحاتي تفسيري درباب آيات قرآن, و مسائل مرتبط با جايگاه ائمه عليهم السلام است. البته گاه در لابلاي اين روايات, مواردي يافت مي‌شود که در آن نحوه‌ي خاصي از قرائت آيه به‌جاي شيوه‌ي رايج آن توصيه شده است.[19] بنابراين, مناسب‌تر مي‌نمايد اين کتاب را بيشتر اثري تفسيري بدانيم که برخي روايات آن را مفسران پس از وي در شمار اختلاف قرائات قرار داده‌اند.[20]      *** منابع     1.      آقابزرگ طهراني, محمدمحسن, الذريعة الي تصانيف الشيعة, تحقيق علي‌نقي منزوي و احمد منزوي, بيروت, 1403ق/ 1983م. 2.      ابن‌ادريس حلي,  السرائر, قم, مؤسسة النشر الإسلامي, 1411 ق. 3.      ابن‌النديم, أبوالفرج محمد بن أبي‌يعقوب, الفهرست, تحقيق رضا تجدد, تهران, 1350 ش. 4.      ابن‌جوزي, أبوالفرج جمال‌الدين عبدالرحمن بن علي بن محمد؛ زاد المسير في علم التفسير, بيروت, دارالفکر, 1407ق/ 1987م. 5.      ابن‌حجر عسقلاني, شهاب‌الدين ابوالفضل احمد بن علي؛ فتح الباري شرح صحيح البخاري, چاپ بولاق, 1300ق. افست بيروت, دارالمعرفة, بي‌تا. 6.      ابن‌حجر عسقلاني, شهاب‌الدين ابوالفضل احمد بن علي؛ لسان الميزان, بيروت, مؤسسة الأعلمي, 1390 ق/ 1970 م. 7.      ابن‌شهرآشوب, أبوعبدالله محمد بن علي؛ مناقب آل‌أبي‌طالب, نجف, المطبعة الحيدرية, 1376ق/1956م. 8.      ابن‌طاووس, أبوالقاسم رضي‌الدين علي بن موسي بن جعفر؛ سعد السعود, نجف, المطبعة الحيدرية, 1369ق/ 1950م. 9.      ابن‌عطية, أبومحمد بن عبدالحق بن غالب؛ المحرر الوجيز في تفسير الکتاب العزيز, تحقيق عبدالسلام عبدالشافي محمد, بيروت, دارالکتب العلمية, 1413ق/ 1993م. 10.  ابن‌کثير, عمادالدين أبوالفداء إسماعيل قرشي؛ تفسير القرآن العظيم, با مقدمه‌ي يوسف عبدالرحمن مرعشلي, بيروت, دارالمعرفة, 1412ق/ 1992م. 11.  ابوحيان غرناطي, أبوعبدالله محمد بن يوسف بن علي بن يوسف؛ تفسير البحر المحيط, تحقيق عادل أحمد عبدالموجود و ديگران, بيروت, دارالمعرفة, 1422ق/ 2001م. 12.  بحراني, شيخ يوسف؛ الحدائق الناضرة في أحکام العترة الطاهرة, تحقيق محمدتقي ايرواني, قم, مؤسسة النشر الإسلامي, بي‌تا. 13.  ثعالبي, ابوزيد عبدالرحمن ن محمد بن مخلوف؛ الجواهر الحسان في تفسير القرآن, بيروت, دارإحياء التراث العربي, 1418ق/ 1997م. 14.  حاکم نيشابوري, ابوعبدالله؛ المستدرک علي الصحيحين, تحقيق بوسف عبدالرحمن المرعشلي, بيروت, دارالمعرفة, 1406ق. 15.  حجتي, سيد محمدباقر؛ کشاف الفهارس و وصاف المخطوطات العربية في مکتبات فارس, تهران, سروش, 1370ش. 16.  حلي, حسن بن السليمان؛ مختصر بصائر الدرجات, نجف, المطعة الحيدرية, 1370 ق/ 1950 م. 17.  خوئي, سيد أبوالقاسم؛ البيان في تفسير القرآن, بيروت, دارالزهراء, 1395ق/ 1975م. 18.  خوئي, سيد أبوالقاسم؛ معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرواة, چاپ پنجم, بي‌جا, 1413ق/ 1975م.   19.  راوندي, قطب‌الدين؛ فقه القرآن, تحقيق سيد احمد هاشمي, قم, مکتبة آية‌الله العظمي النجفي المرعشي, 1405ق. 20.  الرفيعي, مجيب؛ قراءات أهل البيت القرآنية, قم: دارالغدير, 1424ق/ 2003م. 21.  زمخشري, ابوالقاسم جارالله محمود بن عمر؛ الکشاف عن حقائق التنزيل و عيون الأقاويل في وجوه التأويل, قاهره, مطبعة مصطفي البابي الحلبي, 1385ق/ 1966م. 22.  زنجاني, ابوعبدالله؛ تاريخ القرآن, با مقدمه‌ي احمد أمين, بيروت, مؤسسة الأعلمي للمطبوعات, 1388ق/ 1969م. 23.  زيدي, کاصد ياسر؛ منهج الشيخ أبي‌جعفر الطوسي في تفسير القرآن الکريم, بغداد, بيت‌الحکمة, 2004م. 24.  سيوطي, جلال‌الدين عبدالرحمن بن أبي‌بکر؛ الدر المنثور في التفسير بالمأثور, بيروت, دارالفکر, بي‌تا. 25.  شهرستاني, تاج‌الدين محمد بن عبدالکريم؛ تفسير الشهرستاني المسمّي مفاتيح  الأسرار و مصابيح الأبرار, تصحيح محمدعلي آذرشب, تهران, دفتر نشر ميراث مکتوب, 1417ق/ 1997م. 26.  شيني ميرزا, سهيلا؛ در مجله‌ي بينات, ش ؟؟, 1384؟؟؟ 27.  صدوق, أبوجعفر محمد بن علي بن حسين؛ علل الشرائع, نجف, المطبعة الحيدرية, 1385ق/ 1966م. 28.  صدوق, أبوجعفر محمد بن علي بن حسين؛ عيون أخبار الرضا, چاپ حسين الأعلمي, بيروت, مؤسسة الأعلمي للمطبوعات, 1404ق/ 1984م. 29.  صنعاني, عبدالرزاق بن همام؛ تفسير الصنعاني, تحقيق مصطفي محمد مسلم, رياض, مکتبة الرشد, 1410ق. 30.  طبرسي, امين الاسلام فضل بن حسن؛ جوامع الجامع, قم, مؤسسة النشر الإسلامي, 1418ق. 31.  طبرسي, امين الاسلام فضل بن حسن؛ مجمع البيان في تفسير القرآن, تحقيق گروهي از علما و محققان, با مقدمه‌ي سيد محسن امين عاملي, مؤسسة الاعلمي للمطبوعات, 1415ق/ 1995م. 32.  عسکري, سيد مرتضي؛ القرآن الکريم و روايات المدرستين, تهران, مجمع العلمي الاسلامي, 1416ـ1420ق/ 1996ـ1999م. 33.  طبري, أبوجعفر محمد بن جرير؛ جامع البيان عن تأويل آي القرآن, چاپ صدقي جميل العطار, بيروت, دارالفکر, 1415ق/ 1995م. 34.  طبري, عمادالدين محمد بن ابي‌القاسم؛ بشارة المصطفي, تحقيق جواد قيومي الإصفهاني, قم, مؤسسة النشر الإسلامي, 1420ق. 35.  طوسي, ابوجعفر محمد بن حسن؛ اختيار معرفة الرجال المعروف برجال الکشي, تحقيق سيد مهدي رجائي, قم, مؤسسة آل‌البيت لإحياء التراث, 1404ق. 36.  طوسي, ابوجعفر محمد بن حسن؛ الأمالي, تحقيق مؤسسة البعثة, قم, دارالثقافة, 1414ق. 37.  طوسي, ابوجعفر محمد بن حسن؛ التبيان في تفسير القرآن, تحقيق احمد حبيب قصير العاملي, بيروت, دار احياء التراث العربي, بي‌تا. 38.  طوسي, ابوجعفر محمد بن حسن؛ فهرست, تحقيق جواد قيومي, قم, مؤسسة نشر الفقاهة, 1417ق. 39.  عروسي حويزي, عبدعلي بن جمعة؛ تفسير نورالثقلين, تحقيق سيد هاشم رسولي محلاتي, قم, مژسسة اسماعيليان, 1412ق/ 1370ش. 40.  عياشي, ابونضر محمد بن مسعود؛ تفسير العياشي, تحقيق سيد هاشم رسولي محلاتي, تهران, المکتبة العلمية الاسلامية, بي‌تا. 41.  فرات کوفي, أبوالقاسم فرات بن إبراهيم؛ تفسير الفرات الکوفي, تحقيق محمد الکاظم, تهران, وزارة الثقافة, والإرشاد الإسلامي, 1410ق. 42.  فراهيدي, عبدالرحمن خليل بن أحمد؛ کتاب العين, تحقيق مهدي المخزومي و إبراهيم السامرائي, افست قم, دارالهجرة, 1409ق. 43.  فيض کاشاني, ملامحسن؛  التفسير الأصفي, قم, مکتب الإعلام الإسلامي, 1418ق/ 1376ش. 44.  فيض کاشاني, ملامحسن؛ التفسير الصافي, تحقيق حسين الأعلمي, تهران, مکتبة الصدر, بي‌تا. افست قم, مؤسسة الهادي, 1416ق. 45.  قرطبي, أبوعبدالله محمد بن أحمد أنصاري؛ الجامع لأحکام القرآن, تصحيح أحمد عبدالعظيم البردوني, افست بيروت, دارإحياء التراث العربي, 1405ق/ 1985م. 46.  قمي, شيخ عباس؛ الکني و الألقاب, با مقدمه‌ي محمد هادي اميني, تهران, مکتبة الصدر, بي‌تا. 47.  قمّي, علي بن ابراهيم؛ تفسير القمّي, تحقيق سيد طيب موسوي جزائري, نجف, 1387؛ افست قم, دارالکتاب للطباعة و النشر, 1404ق. 48.  کريمي‌نيا, مرتضي؛ مقاله‌ي در دانشنامه‌ي جهان اسلام, زير نظر غلامعلي حداد عادل, ج 6, تهران, بنياد دائرةالمعارف اسلامي, 1380. 49.  کليني, ثقة‌الإسلام ابوجعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق؛ الکافي, تحقيق علي‌اکبر غفاري, تهران, دارالکتب الإسلامية, 1388ق. 50.  مجلسي, علامه محمد باقر؛ بحارالأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار, بيروت, مؤسسة الوفاء, 1403ق/ 1983م. 51.  مدرسي طباطبايي, حسين؛ ميراث مکتوب شيعه از سه قرن نخستين هجري, ترجمه‌ي سيد علي قرائي و رسول جعفريان, قم, کتابخانه‌ي تخصصي تاريخ اسلام و ايران, 1383ش. 52.  نجاشي, ابوالعباس احمد بن علي؛ فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر برجال النجاشي, تحقيق سيد موسي شبيري زنجاني, قم, مؤسسة النشر الاسلامي, 1407ق. 53.  نجفي, محمد حسن؛ جواهر الکلام, تحقيق شيخ عباس قوچاني, تهران, 1376ش. 54.  نَحّاس, أبوجعفر أحمد بن محمد بن إسماعيل بن يونس مرادي؛ معاني القرآن الکريم, تحقيق محمد علي الصابوني, مکة, جامعة أم‌القري, 1408ق/ 1988م. 55.  نوري طبرسي, ميرزا حسين؛ خاتمة مستدرک الوسائل, قم, مؤسسة آل‌البيت لإحياء التراث, 1415ـ1416ق. 56.  نوري طبرسي, ميرزا حسين؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل, قم, مؤسسة آل‌البيت لإحياء التراث, 1408ـ1409ق/ 1987ـ1988م. 57. Mohammad Ali Amir-Moezzi & Etan Kohlberg, “Révélation et falsification: introduction à l’édition du Kitāb al-Qirā’āt d’al-Sayyārī”, Journal Asiatique 293 ii (2005), pp. 663-722. 58. Meir M. Bar-Asher, “Variant readings and additions of the ImÁmÐ-ŠÐÝa to the Quran”, in Israel Oriental Studies, 13 (1993) pp. 39-74.     [1]ـ اين‌گونه انحراف‌هاي مذهبي در بسياري موارد, سبب کنار گذاشتن روايات فقهي يا تفسيري چنين کساني نشده است. في‌المثل شيخ طوسي (فهرست, ص 54) درباره‌ي اسحاق بن عمّار ساباطي مي‌گويد جعفر بن محمد] است؛ با اين همه موثق است و اصلِ او از کتاب‌هاي مورد اعتماد ماست.> نيز براي نقل روايات تفسيري علي بن أبي‌حمزة البطائني در تفاسير و منابع حديثي شيعه نک. مدرسي, ص 234ـ236. نمونه‌ي ديگر ابوالجارود است. با آنکه (نجاشي, کتاب الرجال, ص 170), طوسي در تفسير خود, التبيان, تنها و تنها روايات وي را از ميان روايات شيعه با ذکر نام راوي نقل مي‌کند. برخي چون آقابزرگ طهراني (الذريعة, ج 4, ص 251) معتقدند وي اين تفسير را در زمان استقامتش تدوين کرده است. [2]ـ اين سه تن عبارتند از: 1) عاصم بن بهدلة ابي‌النجود الکوفي (خويي, معجم, ج 10, ص 195), 2) حمزة بن حبيب المقري الکوفي از اصحاب امام صادق (طوسي, رجال, ص 190؛ خويي, معجم, ج 7, ص 279)؛ 3) علي بن حمزة بن بهمن الکسائي (خويي, معجم, ج 12, ص 428). براي شرحي از احوال ايشان نک. خويي, البيان في تفسير القرآن, ص 130 به‌بعد. [3]ـ سخن ابوعبدالله زنجاني در اين باره منقول از تفسير شهرستاني است؛ اما ظاهراً انتساب مصحفي خاص به امام صادق عليه‌السلام قطعي نباشد. در فصل سوم از مقدمه‌ي تفسير شهرستاني تنها از روايت امام صادق عليه‌السلام درباره‌ي ترتيب نزول سوره‌ها سخن رفته است. نک. شهرستاني, تفسير مفاتيح  الأسرار و مصابيح الأبرار, ص 128ـ133. [4]ـ مجيب الرفيعي, قراءات اهل البيت القرآنية, قم: دارالغدير, 1424ق/ 2003 م. نيز نگاه کنيد به مقاله‌ي سهيلا شيني ميرزا, در مجله‌ي بينات, ش 1384؟؟؟ [5]- Meir M. Bar-Asher, “Variant readings and additions of the ImÁmÐ-ŠÐÝa to the Quran”, in Israel Oriental Studies, 13 (1993) pp. 39-74. [6]ـ محمد بن مسعود العياشي, تفسير العياشي, ج 1, ص 195؛ علي بن ابراهيم القمي, تفسير القمي, ج 1, ص 10ـ11, ج 2, ص 201. براي نمونه‌هايي ديگر از اين موارد نک. کليني, الکافي, ج 1, ص 416ـ417, 422ـ425. [7]ـ براي نمونه‌هايي از نقل قرائات منسوب به ائمه در تفسير التبيان نک. التبيان, ج 3, ص 297. به گفته‌ي علامه عسکري (القرآن الکريم و روايات المدرستين, ج 3, ص 251), طبرسي حتي قرائاتي را از تفاسير اهل سنت چون زمخشري و قرطبي ذکر مي‌کند که در التبيان شيخ طوسي نيامده است. اين نکته‌اي بسيار مهم و درخور توجه است. اما بايد توجه داشت که طبرسي در زمان تأليف مجمع البيان اساساً تفسير کشاف زمخشري را نديده بوده است (نک. طبرسي, مقدمه‌ي تفسير جوامع الجامع, ج 1, ص 48) و تفسير قرطبي (م 671 ق) نيز سالها پس از وفات طبرسي نگاشته شده است. بنابراين نقل‌هاي طبرسي در مجمع البيان نمي‌توانسته از زمخشري يا قرطبي باشد. به‌عکس در آن‌ها مواردي مي‌توان يافت که به روشني بر اخذ از  متون و مؤلفان شيعه دلالت دارد. في‌المثل در مجمع البيان, ج 5, ص 19, روايتي از ابن‌عقده (م 332 ق) از عريف/ غريف بن الوضّاح جعفي از امام باقر (ع) در ذيل آيه‌ي {فقاتلوا أئمّة الکفر إنّهم لا أيمانَ لهم لعلّهم ينتهون (توبه, 12)} آمده که مي‌گويد امام (ع) آيه را إيمان خوانده است. براي نمونه‌هاي ديگر نک. مجمع البيان, ج 4, ص 41؛ ج 7, ص 283؛ ج 8, ص 92؛ ج 10, ص 264. [8]ـ اين هفت تن عبارتند از: أبوجعفر مدني, يعقوب بن إسحاق حضرمي, خلف بن هشام بزّار, حسن بصري, ابن‌محيصن مکي, سليمان بن مهران أعمش, و يحيي بن مبارک يزيدي. [9]ـ درباره‌ي احمد بن محمد بن سيّار (ابوعبدالله الکاتب البصري), معروف به سيّاري و اثر تفسيري وي نک. تکمله در انتهاي همين مقاله. [10]ـ از سوي ديگر مفاد ظاهري اين روايات که بر تحريف يا تغيير در قرآن دلالت مي‌کنند, مورد قبول شيخ طوسي نبوده است. وي در آغاز تفسير (التبيان, ج 1, ص 3), به‌صراحت و به‌تبع شريف مرتضي مي‌گويد که قرآن تحريف نشده و تمام اخبار عامه و خاصه درباره‌ي نقصان يا جابجايي آيات قرآن از قبيل آحاد است که نه موجب علم است و نه مبناي عمل. [11]ـ قس حويزي, تفسير نورالثقلين, ج 2, ص 486 که روايت عياشي را از شريک عجلي از امام صادق نقل مي‌کند. [12]ـ علي بن ابراهيم قمي (ج 1, ص 10) به روشني اين آيه را در شمار مواردي مي‌شمارد که در مصحف برخلاف ما أنزل الله ثبت شده‌اند, و محقق بحراني (الحدائق الناضرة, ج 19, ص 144ـ145) تصريح مي‌کند که روايت مذکور به درستي (و علي أصح الأقوال) بر وقوع تحريف در قرآن دلالت دارد. ملامحسن فيض کاشاني (التفسير الصافي, ج 1, ص 49ـ50) نيز با نقل سخنان علي بن أبراهيم قمي بر وقوع تحريف و تغيير در مصحف پافشاري مي‌کند. چنين ديدگاه‌هايي در قياس با نحوه‌ي استفاده‌ي شيخ طوسي از همين روايت در تفسير التبيان, نشان مي‌دهد که وي صرفاً از اين روايت استفاده‌ي تفسيري کرده است تا معناي عبارت را روشن‌تر کند. طوسي نه تحريف را مي‌پذيرد و نه حتي اين روايت از قبيل اختلاف قرائات قلمداد مي‌کند. [13]ـ از ميان مفسران اهل سنت, طبري (ج 13, ص 155) بدون اشاره به نام هيچ قاري, تنها مي‌گويد کسي يا کساني "يحفطونه بأمر الله" هم خوانده‌اند. ديگر مفسران شرق عالم اسلام, تقريباً همين سخن را تکرار کرده‌اند (نک. ابن‌کثير, تفسير القرآن العظيم, ج 2, ص 522؛ سيوطي, الدر المنثور, ج 4, ص 47). در مغرب اسلامي, ابن‌عطية (المحرر الوجيز, ج 3, ص 301) قسمت نخست روايت امام صادق را با کمي تغيير, قرائتِ أبَيّ بن کعب مي‌داند: همو از ابوحاتم نقل مي‌کند که ابن‌عباس آيه را چنين خوانده است: له معقباتٌ من خلفه و رقيبٌ من بين يديه يحفطونه بأمر الله.> و در آخر مي‌گويد قرائت "يحفظونه بأمر الله" منسوب به علي عليه‌السلام, ابن‌عباس, عکرمة و جعفر بن محمد (ع) است. ابوحيان غرناطي (البحر المحيط, ج 5, ص 364) نام زيد بن علي را نيز بر اين چهار تن مي‌افزايد و ابوزيد ثعالبي (الجواهر الحسان في تفسير القرآن, ج 3, ص 363) نيز سخن ابن‌عطية را خلاصه‌وار نقل مي‌کند. [14]ـ تفسير "مِن أمر الله" به "بأمر الله" در اين آيه ظاهراً در ميان ادبا و لغويان قرن دوم هجري امري مقبول و رايج بوده است. نک. خليل بن أحمد فراهيدي, کتاب العين, ج 1, ص 180 که مي‌نويسد: اين تعبير را در تفاسير ادبي قرون بعد نيز به وفور مي‌توان يافت. از اين‌جا مي‌توان حدس زد چنان‌چه روايات قمي و عياشي از صادقين عليهماالسلام در نحوه‌ي نزول آيه مجعول بوده باشند, جاعل در هنگام وضع به‌خوبي توانسته است از قول مشهور يا دست‌کم متداول و مسموع در منطقه‌ي عراق استفاده کند. [15]ـ سه نمونه‌ي ديگر چنين است: قرأ الأعشي و يحيي بن يعمر إلا النقار أفحسبُ بتسکين السين و ضم الباء و هي قراءة علي. الباقون بکسر السين و فتح الباء (التبيان, ج 7, ص 96)؛ و قرأ أبوجعفر المدني لنَحرُقنّه بفتح النون و سکون الحاء و ضم الراء بمعني لنبردنّه و روي ذلک عن علي عليه السلام (التبيان, ج 7, ص 205)؛ قرأ نافع لاتَسأل بفتح التاء و جزم اللام علي النهي و روي ذلک عن أبي‌جعفر محمد بن علي الباقر عليه‌السلام (التبيان, ج 1, ص 436). نمونه‌هاي بيشتر در ج 1, ص 43؛ ج 3, ص 297 آمده است. سياق کلام در تمام اين مثال‌ها مباحث ادبي و ذکر اختلاف قرائات است, نه تفسير آيه. [16]ـ اين منقولات بعدها در مجموعه‌هاي روايي و تفاسير مأثور شيعه فراوان ذکر شده است. نک. بحارالأنوار, ج 11, ص 24؛ ج 23, ص 222 و 225؛ ج 89, ص 56؛ حويزي, تفسير نورالثقلين, ج 1, ص 328 و 330. [17]ـ إنَّ الله اصطَفي آدَمَ و نُوحاً و آلَ‌أبرَاهِيمَ و آل‌عِمرانَ وَ آلَ‌محمّدٍ عَلَي العَالَمِينَ. قال هکذا أنزلت> محمد بن حسن طوسي, الأمالي (تحقيق مؤسسة البعثة, قم, دارالثقافة, 1414 ق) ص 300. اين روايت با همين إسناد در عمادالدين محمد بن ابي‌القاسم طبري, بشارة المصطفي (تحقيق جواد قيومي الإصفهاني, قم, مؤسسة النشر الإسلامي, 1420 ق), ص 305 آمده است. [18]ـ نيز نک. مجلسي, بحارالأنوار, ج 93, ص 213 که روايتي با مضمون مشابه را از تفسير علي بن إبراهيم قمي نقل مي‌کند. به‌جز اين, در کتاب القراءات سياري (نک. سيد مرتضي عسکري, القرآن الکريم و روايات المدرستين, ج 3, ص 404) سه روايت ديگر آمده که مضمون آن‌ها تقريباً مشابه, اما راويان متفاوتي دارند. [19]ـ زَجّاج (نک. ابن‌طاووس, سعد السعود, ص 275) و نَحّاس (معاني القرآن, ج 3, ص 137) اين قرائت را از آنِ سعد بن‌أبي‌وقّاص دانسته‌اند و طبري (جامع البيان, ج 9, ص 232) و زمخشري (الکشاف, ج 2, ص 141) آن را به ابن‌مسعود نسبت داده‌اند. [20]ـ به‌درستي معلوم نيست که مأخذ سخن طبرسي در انتساب اين قرائت به امامان مختلف شيعه و نيز زيد بن علي چه بوده است. عجيب اين‌که ابن‌عطية اندلسي (المحرر الوجيز, ج 2, ص 496) نيز اين قرائت را عيناً به همين افراد و نيز به عکرمة, ضحاک و عطاء نسبت مي‌دهد (سخن وي بعدها در ابوحيان غرناطي (البحر المحيط, ج 4, ص 453) تکرار شده است). از آن‌جا که ابن‌عطية و طبرسي به فاصله‌ي 2 سال (546 و 548 ق) يکي در شرق و ديگري در غرب عالم اسلامي از دنيا رفته‌اند, يافتن مأخذ مشترک ايشان در اين مورد و ديگر جاها مي‌تواند برخي تاريکي‌هاي تاريخ تفسير را روشن کند. [21]ـ براي نمونه نک. علي بن إبراهيم القمي, تفسير القمي, ج 1, ص 301؛ طبرسي, مجمع البيان, ج 5, ص 89؛ ج 10, ص 63؛ همو, جوامع الجامع, ج 2, ص 80؛ قطب راوندي, فقه القرآن, ج 1, ص 342؛ فيض کاشاني, التفسير الصافي, ج 2, ص 358؛ ج 5, ص 197؛ همو, التفسير الأصفي, ج 1, ص 479؛ ج 2, ص 1325؛ حويزي, تفسير نور الثقلين, ج 2, ص 241 و 242؛ ج 5, ص 375. [22]ـ نک. به موارد مذکور در پانوشت قبل. [23]ـ اين دسته از مفسران در بيان خود غالباً بر الفاظ روايت (قرأ الامام هکذا, هکذا نُزلت) تأکيد مي‌کنند, اما شيخ طوسي به معناي روايت اشاره مي‌کند که توضيح و تفسيري بر آيه است. [24]ـ کليني (الکافي, ج 8, ص 387) شکل ديگري از همين روايت علي بن إبراهيم قمي را آورده است که مضموني ضدسُني و همراه با مذمت سه خليفه‌ي نخست دارد (نيز نک. بحارالأنوار, ج 89, ص 58). اين روايت با اندکي تفاوت در تفسير عياشي, ج 2, ص 115 نيز آمده است. روايت مذکور در کافي چنين است: قس بحراني, الحدائق الناضرة, ج 8, ص 103. [25]ـ در چنين مواردي, تعبير و في قَراءَةِ أهلِ البَيتِ کذا> در التبيان نبايد ما را به اشتباه اندازد. وي ــ به‌عکس طبرسي‌ ــ اين تعبير را در کنار اقوال قاريان مختلف نمي‌آورد, بلکه غالباً هنگام بيان مراد و تفسير آيه از آن استفاده مي‌کند. [26]ـ از ميان مفسران اهل سنت, نحاس (متوفاي 338 ق) در معاني القرآن, ج 3, ص 265 مي‌نويسد: اين سخن عيناً در قرطبي (الجامع لأحکام القرآن, ج 8, ص 282) نقل شده است که نشان مي‌دهد وي اساساً به مجمع البيان نظر نداشته است. اما از همه جالب‌تر سخن ابن‌جوزي در زاد المسير, ج 3, ص 348 است که همين قرائت را به چهار فرد غيرمعروف در زمينه‌ي قرائات نسبت مي‌دهد: ابورزين, ابومجلز, الشعبي, ابن‌يعمر. [27]ـ ابن‌حجر عسقلاني (فتح الباري, ج 9, ص 24) اين قرائت را به ابوبکر, طلحة بن مصرف و امام زين‌العابدين (ع) نسبت مي‌دهد. [28]ـ علي بن ابراهيم قمي (تفسير القمي, ج 2, ص 324) مي‌گويد: وَ جَاءَت سَکرَةُ الموتِ بِالحَقِّ قال نزلت جاءت سکرة الحق بالموت.> [29]ـ طبرسي (مجمع البيان, ج 9, ص 237) مي‌نويسد: جاءت سکرة الحق بالموت. و هي قراءة سعيد بن جبير و طلحة و رواها أصحابنا عن أئمة الهدي عليهم السلام.> روشن است که طبرسي اين مطلب را نه در بيان معناي آيه, بلکه در ضمن بحث جداگانه‌ي "القراءة" آورده است. فيض کاشاني (التفسير الصافي, ج 5, ص 61) و حويزي (تفسير نورالثقلين, ج 5, ص 111) هم نظر علي بن ابراهيم قمي و هم نقل طبرسي را در کنار هم ذکر مي‌کنند. [30]ـ ابن‌ادريس حلي در السرائر (چاپ قم, مؤسسة النشر الإسلامي, 1411 ق), ج 3, ص 568, وي را به اشتباه از اصحاب امام موسي کاظم و امام رضا عليهمالاسلام به‌شمار مي‌آورد. اين اشتباه بعدها در جواهر الکلام (محمد حسن نجفي, تحقيق شيخ عباس قوچاني, تهران, 1376 شمسي, ج 13, ص 276) هم تکرار شده است. [31]ـ علت ترديد در صحت انتساب اين نامه به امام جواد (ع) آن است که هيچ‌يک از رجاليان اماميه از هم‌عصري وي با امام جواد (ع) سخن نگفته, اما غالباً بر مصاحبت او با امام هادي (ع) و امام عسکري (ع) تصريح کرده‌اند. [32]ـ ذکر اين نکته لازم است که هيچ‌يک از نقل‌هاي کليني در کتاب کافي و ابن‌ادريس در کتاب السرائر از روايات سياري, به حوزه‌ي تفسير و قرائات قرآن مربوط نيست. [33]ـ مقاله‌اي که در پايان سال 2005 ميلادي در مجله‌ي آسيايي (Journal asiatique) چاپ شده, درواقع مقدمه‌اي است که اين دو مصحّح به زبان فرانسوي بر متنِ کتاب نگاشته‌اند. بخش اعظم اين مقدمه‌ي 60 صفحه‌اي را گزارشي از پژوهش‌هاي غربيان راجع به تاريخ تدوين قرآن, اختلاف روايات اسلامي در ارائه‌ي گزارشي دقيق راجع به اين موضوع, ديدگاه شيعيان نخست در عصر ائمه راجع به قرآن و جامعيت آن, و روايات تحريف قرآن در متون روايي کهن شيعه به خود اختصاص داده است. در بخش چهارم مقاله, اميرمعزّي و کُلبِرگ به تفصيل به معرفي سيّاري و حيات وي مي‌پردازند و در بخش پنجم, ساختار و محتواي کتاب القراءاتِ سياري را تجزيه و تحليل مي‌کنند. مشخصات کتاب‌شناختي مقاله‌ي مذکور چنين است: Mohammad Ali Amir-Moezzi & Etan Kohlberg, “Révélation et falsification: introduction à l’édition du Kitāb al-Qirā’āt d’al-Sayyārī”, Journal Asiatique 293 ii (2005), pp. 663-722. [34]ـ علامه سيد مرتضي عسکري در جلد سوم کتاب القرآن الکريم و روايات المدرستين با نقل عمده‌ي اين روايات براساس نقل‌هاي نوري طبرسي در فصل الخطاب, به بررسي سندي و متني آنها پرداخته و تمامي اين روايات را مردود شمرده است. [35]ـ سيد محمدباقر حجتي (کشاف الفهارس و وصاف المخطوطات العربية في مکتبات فارس, تهران, سروش, 1370 ش, ص 275ـ278) از وجود 5 نسخه‌ي خطي اين اثر در کتاب‌خانه‌هاي داخل ايران خبر مي‌دهد و ويژگي‌هاي هريک را برمي‌شمارد.