بررسى روايات جمع قرآن‏ در زمان عثمان

(ترجمة بخشي از کتاب تاريخ قرآن نلدکه)

بخش نخست

 

تأليف: تئودور نُلدکه‏، فريدريش شوالي

ترجمة: مرتضى کريمى‏نيا

 

چکيده:
مقالة حاضر ترجمة بخشي از جلد دوم کتاب تاريخ قرآن (اثر مشترک تئودور نولدکه و فريدريش شوالي) است که به موضوع روايت جمع دوم قرآن معروف به توحيد مصاحف در عصر عثمان مي‌پردازد. نويسنده که در بخش ديگري از نوشتة خود روايات جمع و تدوين نخست در زمان ابوبکر را بررسي کرده و آنها را از نظر تاريخي نپذيرفته است، در اينجا نيز به نقل و نقد روايت متداول و نيز اشاره به روايات غيرمشهور در باب جمع عثمان مي‌پردازد و جزئيات بسياري از اين روايات را با هم مقايسه مي‌کند. در قسمت پاياني، مؤلف به بررسي ترتيب سوره‌ها در مصحف عثماني و مقايسة رابطة طول سوره با جايگاه کنوني آن در قرآن مي‌پردازد.

مترجم در مقدمه به بررسي ديدگاه نلدکه پرداخته و ديدگاههاي مخالف او نيز اشاره کرده است.

واژگان کليدي: جمع قرآن، عثمان، توحيد مصاحف، ترتيب سوره‌ها

 

مقدمة مترجم‏

يکى از معروف‏ترين و مهم‏ترين آثار قرآن‏پژوهى غرب در دو سدة اخير تاريخ قرآن است. اين کتاب نخست در قالب پايان‏نامه‏اى به زبان لاتين به قلم تئودور نلدکه (1856) به رشتة تحرير درآمد، اندکى بعد تحرير آلمانى آن در مسابقة آکادمى علوم فرانسه شرکت داده و برندة مسابقه شد و سپس در 1860 در گوتينگن (آلمان) انتشار يافت.[1]

تقريباً 40 سال بعد، در 1898، ناشر از مؤلف خواست تا با بهره‏گيرى از اطلاعات و مطالعات جديد خود کتاب را بازنگارى کند. نُلْدکه به دليل مشغله و کهولت سنّ از اين کار عذر خواست و شاگردش فريدريش شوالى[2] (1863 ـ 1919) را براى اين کار معرفى کرد. ويرايش دوم کتاب تاريخ قرآن دقيقاً 40 سال (از 1898 تا 1938) طول کشيد. دو جلد آن را شوالى زير نظر نُلْدکه در سال‏هاى 1909 و 1919 بازنگارى و منتشر کرد؛ اما اندکى پيش از انتشار جلد دوم درگذشت و شوهر خواهر وى هاينريش تسيمرن[3] کار چاپ آن را به انجام رسانيد براى جلد سوم کتاب، هرچند يادداشت‏هاى اوليه‏اى فراهم آمده بود، اما 20 سال کار مشترک و متوالى گوتهلف برگشترسِر[4] (1886 ـ 1933) و اُتو پِرِتْسل[5] (1893 ـ 1941) لازم بود تا به شکل نهايى‏اش در سال 1938 درآيد. بنابراين از آغاز تحرير نخست تاريخ قرآن تا شکل‏گيرى نهايى آن قريب به 80 سال گذشت و نسخة نهايى که همواره پس از آن تجديد چاپ شده، حاوى اجزاى سه‏گانه‏اى است که به ترتيب در 1909، 1919 و 1938 منتشر شده است.[6] عناوين سه جلد اصلى تاريخ قرآن، به ترتيب از اين قرار است. ج 1: در باب اصل و منشأ قرآن؛ ج 2: جمع و تدوين قرآن؛ ج 3: تاريخ متن قرآن.

با گذشت 150 سال از تحرير نخست اين کتاب، ترجمه‏اى از آن حتى به ديگر زبان‏هاى اروپايى انجام نيافته بود. امين خولى در مقالة «تفسير» خود در دائرةالمعارف الاسلامية (ج 9، ص 433) مى‏گويد يکى از دانشجويان مصرى کل کتاب را با کمک و مشاورة اساتيد آلمانى و عرب ترجمه کرده، اما به دليل مشکلاتى همچنان در دانشکدة ادبيات دانشگاه قاهره انتشار نيافته مانده است. در ايران نيز قريب 40 سال پيش مرحوم آيت‏الله دکتر سيدمحمد حسينى بهشتى جلد نخست اين کتاب را به فارسى برگردانده که آن نيز هنوز به صورت دستنويس باقى مانده است. تنها ترجمة کامل اين اثر به زبان عربى سال‏ها پيش به همت آقاى جورج تامر و همکارى سه محقق ديگر عرب انجام و در اواخر سال 2004 ميلادى انتشار يافته است.[7]

1. نوشته‏اى که در پِى مى‏آيد ترجمه‏اى است از آغاز جلدِ دوم کتاب که در آن موضوع جمع قرآن و توحيد مصاحف به دست عثمان مطرح، و جوانب مختلف آن مورد نقد و بررسى قرار مى‏گيرد. اين جلد از کتاب حاوى 7 فصل اصلى است.[8]

2. موضوع تاريخ قرآن و بحث دربارة جمع و تدوين قرآن هم در ميان محققان مسلمان و هم در ميان اسلام‏شناسان غربى همواره معرکة آرا بوده است و بسيارى از عالمان اسلامى روايت جمع و تدوين قرآن در عهد ابوبکر و تکميل آن در زمان عثمان را پذيرفته بودند. از ميان محققان شيعه در قديم، علامه طبرسى در تفسير مجمع البيان و از معاصران، سيد عبدالله زنجانى در تاريخ القرآن و علامه طباطبايى در قرآن در اسلام و آيت الله معرفت در التمهيد في علوم القرآن نيز همين ديدگاه را مطرح کرده و پذيرفته‏اند. بااين همه، برخى چون آيت‏الله خويى در البيان فى تفسير القرآن با نقد روايات ابوبکر و حتى روايات جمع عثمان، و نشان دادن تناقض‏هاى درونى آنها، اين ديدگاه را ضعيف دانسته و با استناد به برخى دلايل متنى و کلامى، جمع قرآن را به زمان پيامبر اکرم(ص) بازگردانده‏اند.[9]

3. غربيان نيز در اراية تصويرى کامل از موضوع جمع قرآن همداستان نبوده‏اند. برخى چون جان برتُن با رد تمام روايات جمع ابوبکر و عثمان، ديدگاهى مشابه با نظر آيت‏الله خويى برگرفته و به جمع قرآن در عهد پيامبر(ص) قايل شده‏اند. در مقابل کسانى چون جان وَنْزبُرو و کِرونه اين زمان را بسيار متأخرتر از عهد ابوبکر مى‏دانند و حتى تثبيت نهايى آن را در اواخر قرن دوم هجرى تصوير مى‏کنند.[10] مؤلف متن حاضر ـ که نوشته‏اش نسبتاً قديمى و شايد از نخستين پژوهش‏هاى مستقل درباب تاريخ قرآن به‏شمار مى‏آيد ـ روايات جمع ابوبکر را چندان استوار نمى‏داند و مى‏کوشد تا برخى نقاط ضعف متنى و تاريخى آنها را آشکار کند.[11]

5. بديهى است صرف نقل و ترجمة اين کتاب به منزلة صحه گذاردن بر تمام ديدگاه‏هاى مؤلف نمى‏تواند باشد. روشن است در زمانى که نُلدکه، در يکصد و پنجاه سال پيش، متن حاضر را مى‏نوشته است، منابع وى نسبتاً محدود و غالباً مخطوط بوده‏اند. شايد همين امر يکى از کاستى‏هاى اساسى وى در قرآن‏شناسى، به‏ويژه در منابع مربوط به شيعه باشد. اما از آنجا که تأثير و تقدم وى در اسلام‏شناسى و قرآن‏پژوهى غربيان بسيار بيشتر بوده است،[12] لزوم شناخت و سنجش نقادانة اين پيشينه براى ما مهم‏تر مى‏نمايد.

6. ترجمة حاضر دراصل برپاية متن آلمانى انجام گرفته، و در مواردى با ترجمة عربى جورج تامر تطبيق داده شده است، چرا که ترجمة عربى در چاپ کنونى‏اش، افتادگى‏هاى فراوان و گاه اشتباهات بين و پيش پاافتاده دارد.[13]

7. آدرس آيات قرآنى در متن آلمانى بنابه رسم روزگار نُلْدکه و شوالى به قرآن چاپِ فلوگل (لايپزيک، 1834) است که تا آن زمان دقيق‏ترين شماره‏گذارى از آيات قرآن را داشته است. اما از زمان انتشار مصحف قاهره در 1344ق / 1925م و پس از آن، با فراگيرشدن مصحف مدينه در جهان اسلام، امروزه ديگر هيچ محقّقى حتى در غرب، شماره‏گذارى قرآن فلوگل را مبناى خود قرار نمى‏دهد. از اين رو در ترجمة حاضر تمامى آدرس آيات قرآنى به سيستم شماره‏گذارى مصحف قاهره برگردانده شده است.

8. مؤلفان در موارد بسيارى، به بخش‏هاى ديگر کتاب و يا پاورقى‏هاى خود در جاى ديگر ارجاع مى‏دهند. در اين موارد، تمامى اعداد و شماره‏هاى صفحات را عيناً برگردانده‏ام. بنابراين خواننده ناگزير است در اين موارد به شمارة صفحات اصل آلمانى مراجعه کند. طبيعى است اين امر تا وقتى که تمام کتاب ترجمة فارسى نيابد ميسّر نخواهد بود. بنابراين همواره در متن ترجمه فارسى خود به شماره‏گذارى صفحات متن آلمانى اشاره کرده‏ام.

9. شماره‏هاى لاتين که در داخل قلاب [ ] قرار گرفته‏اند، نشان‏دهندة پايانِ صفحات در متن آلمانى‏اند.


 

 

 

ترجمه متن نلدکه:

تدوين (شکل‏گيرى) نسخة رسمى قرآن در زمان عثمان‏


الف ـ روايت متداول[14]
در جريان لشکرکشى مسلمانان به ارمنستان و آذربايجان، در ميان سپاهيان عراقى و سورى اختلافاتى [47] راجع به شکل صحيح متن قرآن بروز کرد. اهل حمص قرائت منسوب به مقداد بن أسود را صحيح مى‏دانستند، اما دمشقيان و شاميان متن خود را برتر مى‏شمردند.[15] کوفيان و بصريان نيز هريک به قرائت عبدالله بن مسعود و ابوموسى اشعرى تمسک مى‏کردند.[16] چون حذيفه، فرماندة پرآوازة سپاهيان پس از پايان جنگ به کوفه بازگشت، در مجلسى در حضور حاکم کوفه، سعيد بن عاص خشم و نگرانى خود از اين اوضاع را ابراز کرد و اين مسئله را مشکل بزرگ آيندة اسلام دانست. بسيارى از نخبگان آن روز سخنان وى را تاييد کردند، اما پيروان ابن‏مسعود قاطعانه بر درستى و اتوريته شيخ خود پاى فشردند. ديرزمانى نگذشت که حذيفه به مدينه آمد و ديدگاه خود را با خليفه عثمان در ميان گذاشت. عثمان صحابة قديمى پيامبر را گرد آورد و آنان متفقاً بر رأى حذيفه صحه گذاشتند. از اين رو، خليفه هيئتى مرکب از زيد بن ثابت از مدينه، و سه قريشى اصيل از مکه به نام‏هاى عبدالله بن زبير، سعيد بن عاص و عبدالله بن حارث تشکيل داد و آنان را مأمور تدوين نسخه‏هايى از قرآن بر اساس قرآنِ حفصه کرد.[17] پس از پايان کار، حفصه قرآن خود را بازپس گرفت و نسخه‏هاى قرآن را به مناطق مختلف فرستادند تا در آنجا به عنوان قرآن معيار [48] مورد استفاده قرار گيرد. آنگاه تمام قرآن‏هاى پيشين را معدوم کردند. ظاهراً همگان با اين تدابير در همان وهلة نخست موافقت کردند، اما کوفيان و معلّم قرآنى‏شان ابن‏مسعود به مخالفت برخاستند.

دشوار نيست که زمان تقريبى رويداد اين حوادث را پيدا کنيم. زمان لشکرکشى به ارمنستان و آذربايجان را عموم مورخان در سال 30 هجرى دانسته‏اند،[18] اما پيوند اين حملات با ديگر نبردهايى که مورّخان در همان منطقه برشمرده‏اند و نيز با اشخاصى که نامشان برده شد[19] معلوم نيست. اگر ابن‏مسعود تا زمان تدوين و نگارش نسخة عثمان زنده بوده، در آن صورت اين نسخه مى‏بايست پيش از سال 32 يا 33 هجرى، يعنى سال وفات ابن‏مسعود آماده شده باشد.[20] اما ديرترين زمان ممکن براى نهايى شدن نسخه، زمان مرگ عثمان در 18 ذوالحجه، پايان سال 35 هجرى است.

چنانچه از روايات به‏روشنى پيداست، ابتکار اين طرح نه در دست خليفه، بلکه از سوى يکى از فرماندهان سپاهش بوده است. انگيزة اصلى او هم نگرانى از اين امر بود که بروز اختلاف در متن اصلى و صحيح اين کتاب آسمانى، وحدت اسلامى و يکپارچگى حکومت مبتنى بر اصول دينى را به مخاطره اندازد. به هر حال، نقطة مثبت عمل عثمان در اين بود که خيرخواهى اطرافيان را پذيرفت و در انجام درخواست آنان تسريع کرد. همين امر سبب شده است که تصميمات وى را سنجيده شمارند و نام وى را به نيکى برند. اما کسانى که در اين ماجرا به مخالفت و مقاومت برخاستند، بعدها [49] حتى همين تدبير خوب او را ناپسند مى‏دانستند (طبرى، تفسير، ج 1، ص 2952). با اين همه، شخصيت‏هاى بزرگى چون على و عبدالله بن عمر نيز که در مسائل سياسى و شخصى با عثمان دشمنى داشتند، در اين کار وى را تأييد کردند.[21]

در سرفصل بحث، روايتى را که مضمون آن گذشت، از آن جهت روايت غالب و مشهور ناميدم که در متون ادبى، حديثى، تفاسير قرآن و کتب تاريخى بيشتر آمده است. اما در اينجا هم با همان وضعيتى روبروييم که در روايات دستة نخست يعنى جمع ابوبکر گذشت. پذيرش ظاهرى اين روايت چندان آسان نيست، چرا که سلسلة سند آن تا أنس بن مالک[22] بيشتر پيش نمى‏رود و بنابراين به هيچ شاهد عينى اى نمى‏رسد. بيفزاييم که نقد و ارزيابى روايات ديگر در اين باب نشان داده است که بر رواياتى از اين دست نمى‏توان اعتماد کرد.

ب ـ روايات مختلف و ارزيابى آنها
اصالت ديگر روايات اختلافى در اين باب چندان کمتر از روايت رايج و متداول نيست، زيرا مراجعى که اين روايات به آنها مى‏رسند، از قبيل عبدالله بن زبير، کثير بن افلح و زهرى، از مهم‏ترين راويان آن دوره‏اند. بنابراين لازم است صحت و اعتبار هر روايت را جداگانه بررسى کنيم.

در المقنع روايتى هست که در آن نام سعيد بن عاص نيامده و به جاى وى از عبدالله بن عمرو بن عاص و عبدالله بن عباس نام مى‏برد. فرد نخست را به تقوا و غيرت فراوان ستوده‏اند و او را در حفظ حديث و توانايى بر کتابت مشهور دانسته‏اند. مى‏گويند وى حتى مجموعه‏اى حديثى هم گردآورى کرده بوده است.[23] با اين همه، شرکت او در اين هيئت بعيد به‏نظر مى‏رسد، زيرا پدر وى که عثمان در سال 28 هجرى [50] وى را از حکومت مصر عزل کرده بود،[24] به صف مخالفان خليفه پيوسته بود. درباب ابن‏عباس هم بايد گفت که وى به سبب دانش فراوانش در کلام و تفسير[25] فردى مناسب براى اين مسئوليت به‏شمار مى‏آمده، اما آوردن نام او در شمار هيئت مذکور، بى‏ترديد بدان سبب بود که برخى مايل بوده‏اند فردى از افراد منتسب به خانوادة پيامبر نيز در تدوين متن رسمى قرآن حضور داشته باشند.

منبعى ديگر[26] نام أُبىّ بن کعب را نيز به اين چهار تن مى‏افزايد. وى يکى از مشهورترين حافظان قرآن و از جمله کسانى است که مصحف قرآنى مهمى براى خود تهيه کرده بود.[27] اما دشوار مى‏توان حضور أُبىّ بن کعب در هيئت مذکور را پذيرفت. اطلاعات موثقى که واقدى به ما مى‏دهد حاکى است که وى دو يا سه سال پيش از اين زمان يعنى در سال 22 هجرى درگذشته است.[28] اما اينکه سال وفات وى سال 30 يا 32 باشد، محل ترديد است و بعيد نيست آن را ساخته باشند تا وى را در جمع قرآن به‏دست عثمان مشارکت دهند.

دو روايت ديگر در دست است که مى‏گويند در کنار زيد تنها يک نفر قرشى وجود داشته است. يکى از اين دو روايت، آن قرشى را سعيد بن عاص[29] مى‏داند که در فهرست نام‏هاى 4 گانة بالا به نام او برخورديم. بنابر اين روايت، عثمان [51] در ميان صحابة پيامبر از داناترين افراد در عربيت و نيز نگارش خط عربى سراغ گرفت. گفتند سعيد بهترين عربى‏دان و زيد نويسنده‏اى تواناست. لذا اولى املا مى‏کرد و دومى مى‏نوشت. اگر اشتباه نکنم اين روايت از دستکارى در روايت متداول ساخته شده است. نام عبدالرحمن بن حارث را على‏الارجح حذف کرده‏اند، چراکه در اين کار هيچ نقش مهمى براى وى نمى‏يافته‏اند. اگر اين استنتاج درست باشد، روايت حاضر مبتنى بر روايت رايج و از همين رو متأخر است.

روايت دوم[30] در کنار زيد بن ثابت از ابان بن سعيد بن عاص نام مى‏برد. وى على الارجح از بستگان همين سعيد است که در بالا به او اشاره کرديم. ابان از کاتبان پيامبر بود[31] که بنا به روايت طبرى (تاريخ، ج 1، ص 2349) در نبرد يرموک به سال 14 هجرى درگذشته است. روايت ديگر وى را درگذشته به سال 29 هجرى مى‏داند. اين تاريخ از اين ادعا ناشى شده که وى در کار تدوين نسخة عثمان همکارى داشته است، حال آنکه وى دست کم دو سال پيش از اين از دنيا رفته است. بنابراين قرطبى و ابن‏عطيه به درستى اين روايت را در شمار اخبار ضعيف جاى مى‏دهند.

در اين ميان به روايتى نادر در نوع خود برمى‏خوريم که سيوطى[32] اينچنين ما را از آن مطلع ساخته است: «ابن‏ابى داوود از محمد بن سيرين و او از کثير بن أفلح[33] نقل مى‏کنند که چون عثمان تصميم به کتابت و توحيد مصاحف گرفت، 12 تن از قريش و انصار را گرد هم آوردند. آنگاه به سراغ ربعةاى[34] که در خانة عمر بود فرستادند و آن را آوردند. عثمان با ايشان شرط کرد که چون در آيه‏اى اختلاف داشتند، [52] آن را به تأخير اندازند. ابن‏سيرين مى‏گويد: به گمان من، آن‏ها آيه را به تأخير مى‏انداختند تا ببينند چه کسى به آخرين عرضة قرآن [بر پيامبر(ص)] نزديک‏تر و آشناتر بوده است.» نمى‏دانيم اين مطلب مرتبط است با آن روايتى که مى‏گويد عثمان ابا نداشت از اينکه از افرادى پرس و جو کند که حوالى سه روز مسافرت با شهر مدينه فاصله داشتند.[35] اما قسطلانى[36] که اطلاعات خود را از همان منبعى اخذ کرده که سيوطى گرفته بود به اسامى اين 12 تن، نام أبىّ بن کعب و مصعب بن سعد را مى‏افزايد، اما ابن‏سعد (ج 3، جزء 2، ص 62، ص 19 به‏بعد) به‏جز أبىّ، از زيد بن ثابت نام مى‏برد. و کنز العمّال (ج 1، شماره 4763) علاوه بر اين دو از سعيد بن عاص نام مى‏برد، اما تمام 12 قريشى را ذکر نمى‏کند.

اين روايت هيچ بهره‏اى از حقيقت ندارد. به نظر مى‏رسد که افزايش تعداد حاضران در هيئت مذکور به منظور پررنگ کردن نقش مدنى‏ها در تدوين نهايى قرآن بوده است. عدد 12 نيز گزافى بيش نيست، چون تنها آدمى را به ياد 12 نقيب موسى از ميان اسباط 12 گانة بنى‏اسرائيل (مائده، 12) مى‏اندازد. ترديد ما وقتى بيشتر مى‏شود که مى‏بينيم نام اغلب اين 12 تن هيچ‏گاه برده نمى‏شود. و سرانجام آنکه، چنان‏که خواهيم ديد، قلمداد کردنِ عمل هيئت مذکور به عنوان تثبيت متن [قرآن‏] تصورى اشتباه است.

سيوطى[37] روايتى ديگر به نقل از کتاب ابوبکر بن أشته[38] ذکر مى‏کند که از روايت رايج بسيار دورتر است. در اين روايت عبدالله بن زبير مى‏گويد: مردى بر عمر وارد شد و به او خبر داد که مردم درباب قرآن با يکديگر اختلاف مى‏ورزند. پس عمر دستور داد که قرآن را بر يک قرائت گردآورى کنند، اما خود پيش از اتمام کار کشته شد. پس از اين ماجرا همان فرد بار ديگر نزد عثمان آمد و نکته‏اى را که به عمر گفته بود با وى در ميان گذاشت. عثمان تصميم گرفت تمام مصاحف قرآن را گردآورد و به ابن‏زبير نيز دستور داد مصحف عايشه را نزد وى آورد. چون همگان آن را ديده و بسيار پسنديدند، [53] عثمان فرمان به نابودى ديگر قرآن‏ها داد.[39] ميان اين روايت و اطلاعات برگرفته از منابع ديگر[40] پيوندى آشکار مى‏بينيم. هر دو مى‏گويند که عمر پيش از جمع قرآن کشته شد. روشن است که اين روايت مى‏کوشد از اهميت نقش عثمان در اين ماجرا، به نفع سلَفش عمر بکاهد؛ شبيه به همان قصه‏اى که در عهد قديم راجع به نقش داوود و سليمان در بناى معبد هيکل مى‏بينيم.[41] تعجبى نيست که اين روايت مصحف عايشه را، به گونه‏اى جانبدارانه، يگانه مبناى يکسان سازى قرآن‏ها مى‏داند، چراکه عايشه از طريق خواهرش اسماء با تمام زُبيريان نسبت دارد.

ج ـ نقد و بررسى روايت متداول‏
ج ـ 1 ـ اعضاى هيئت‏
حال که اين بحث به مردود دانستن روايات مختلف و اطلاعات آنها درباب ترکيب هيئت مدونان قرآن انجاميد، بايد به ارزيابى روايت رايج بپردازيم و معلوم کنيم تا چه اندازه مى‏توان بر اين روايت تکيه کرد.

نخست از ويژگى‏هاى شخصيتى 4 عضو اصلى هيئت آغاز مى‏کنيم.

زيد بن ثابت اهل مدينه و از بنى نجار، يکى از تيره‏هاى قبيلة خزرج بود. هنگامى که جوانى بيش نبود، در شمار کاتبان ويژة پيامبر و امر کتابت وحى درآمد.[42] همو مصحف حفصه را کتابت کرد[43] و در عهد عثمان به منصب قضاوت رسيد.[44] منابع ديگرى او را کليددار خزينة عثمان مى‏دانند[45] و دستة سوم مى‏گويند از جمله عاملان ديوانى در دستگاه خلافت عثمان بود.[46] از آنجا که از نزديکان و ياوران عثمان به‏شمار مى‏رفت،[47] پس از قتل وى در جبهة بنى اميه باقى ماند و از بيعت با على سرباز زد.[48] بنا به قول مشهور در سال 45 هجرى درگذشت.[49] [54]

سعيد بن عاص اندکى پس از هجرت به دنيا آمد. اموى بود و از نزديکان عثمان به‏شمار مى‏آمد. با زنان بسيارى از جمله دو دختر عثمان ازدواج کرد.[50] وى پس از برکنارى وليد بن عقبة در سال 29 هجرى، از سوى عثمان حاکم کوفه شد و تا پايان سال 34 هجرى در اين منصب باقى ماند.

عبدالرحمن بن حارث تقريباً هم‏سنّ سعيد بود و از خاندان برجسته و بانفوذ مخزوم در شهر مکه به شمار مى‏رفت. وقتى پدرش به بيمارى طاعون درگذشت، عمر با مادرش فاطمه ازدواج کرد. در شمار زنان عبدالرحمن به دختر ابوبکر، دختر زبير و دختر عثمان برمى‏خوريم که آخرى همان مريم بنت عثمان است که زمانى همسر سعيد بن عاص بوده است. منابع کهن از نقش سياسى عبدالرحمن بن حارث چندان اطلاعى به دست نمى‏دهند. ظاهراً پيوند وى با بنى اميه تا آخر عمرش محکم باقى ماند، چه دو دختر وى با دو چهرة پرنفوذ بنى اميه، يعنى معاوية و سعيد بن عاص ازدواج کرده بودند.[51]

عبدالله بن زبير نيز هم سال با عبدالرحمن و از خاندانى بانفوذ در مکه بود. وى از جانب مادرش أسماء، نوة ابوبکر و خواهرزادة عايشه، و از جانب ديگر ناپسرى خليفه عمَر به شمار مى‏آمد. جنگجويى شجاع، مشهور به تقوا، و بسيار عابد و روزه‏دار بود. بااين همه، از آنجا که پدرش زبير در هواى خلافت پس از عثمان، شورشيان عليه خليفه را تأييد مى‏کرد، دشوار مى‏توان عبدالله را از حاميان نزديک به خليفه عثمان دانست.[52] [55]

ج ـ 1 ـ روش کار در تدوين و صلاحيت اعضاى هيئت در انجام اين کار
شک نداريم که زيد، به سبب تجربه و کار پيشينش، براى انجام دستور عثمان به توحيد مصاحف شايستگى داشت. در حقيقت هيچ کس را توان رقابت با او در اين امر نبود و هم از اين رو، وى تنها فردى است که تمام روايات تاريخى او را از جمله اعضاى هيئت تدوين قرآن در عهد عثمان مى‏شمارند.

به‏ندرت برخى مفسران مسلمان با شگفتى پرسيده‏اند چگونه به جاى زيد، ابن مسعود نيامده است؛ او که پيش از تولد زيد، به اسلام گرويده بود و صاحب دهها فضيلت ديگر بود؟[53] آنگاه خود در نهايت چنين اظهار کرده‏اند که زيد تمام قرآن را از حافظه مى‏دانست، حال آنکه ابن مسعود تنها هفتاد سوره را از بر بود. چنين دعوى و استدلالى از اساس باطل است. صاحبان اين نظر از يک سو، آن روايتى را بد فهميده‏اند که مى‏گويد پيامبر 70 سوره را در حضور ابن‏مسعود قرائت کرده بود،[54] حال آنکه زيد هنوز کودکى بيش نبود. اينان گويى از ياد برده‏اند ابن‏مسعود خود صاحب نسخه‏اى از قرآن مخصوص به خود بود که تا مدتها پس از وى همچنان از جايگاه و اهميتى فراوان برخوردار بوده است. از سوى ديگر، اين دسته از عالمان اسلامى از اين نکته غافل بوده‏اند که قرآن عثمان در اصل بر مبناى مصحف حفصه شکل گرفته است و هيچ‏کس بهتر از زيد نمى‏توانسته اين کار را انجام دهد، چه همو خود محرّر و تنها کاتب اين نسخه بود. با تمام اين احوال به درستى نمى‏دانيم به‏چه سبب نام اين اين سه نفر قريشى در جمع هيئت تدوين قرآن قرار گرفته است. سعيد بن عاص از سال 29 هجرى حاکم کوفه بود و همچنان‏که از علل انتخاب وى در اين هيئت نيز چيزى نمى‏دانيم، نمى‏توان معلوم کرد آيا واقعاً در زمان شروع به کارِ اين هيئت، وى خود به مدينه آمده يا خليفه او را فراخوانده است. نبايد آن روايات را چندان جدى گرفت که مى‏گويند سعيد اوضاع و احوال عراق را نيک مى‏شناخت و بلافاصله نسبت به دغدغه‏هاى حذيفه [56] واکنش مثبت نشان داد، چراکه اينها همه ضرورت حضور او در هيئت مذکور را ايجاب نمى‏کند. حال که اطلاعات ما دربارة آن دو قريشى ديگر نيز کمکى در يافتن علت حضور آن دو در هيئت تدوين قرآن نمى‏کند، بايد ببينيم آيا در خود اين روايتِ رايج مطلب قابل اعتمادى هست؟

بله هست. عثمان به اعضاى هيئت چنين دستور داد: «اگر در جايى از قرآن اختلاف نظر پيدا کرديد، آن را به لسان (لهجة) قريش بنويسيد، زيرا قرآن به زبان آنان نازل شده است.»[55] با شنيدن اين جمله به‏روشنى حس مى‏کنيم که حضور پررنگ قريشيان در اين هيئت براى امانت دارى و تضمين نگارش آن به لهجة قريش بوده است. اما روايتى مشابه، اين سه نفر قريشى را داناترين افراد به لهجة قريش مى‏انگارد، ولى تصميم نهايى در هنگام اختلاف نظر را به عثمان وامى‏گذارد. مثلاً وقتى زيد تصميم داشت واژة "تابوه" را در دو آية بقره، 248 و طه، 39 بنويسد و ديگران بر کتابت "تابوت" تأکيد مى‏ورزيدند، عثمان گفت تلفظ صحيح قريشى اين واژه همان تابوت است.[56] رأى عثمان از اساس اشتباه است و اين مثال نيز اساساً مثال خوبى نيست. تابوت اصلاً عربى نيست بلکه از زبان حبشى گرفته شده. تلفظِ "تابوهٌ" نيز شکلى نامأنوس و بااشمئزاز داشته است. از سوى ديگر، با شرايط و ويژگى‏هايى که از آن دوران مى‏شناسيم، مجادله بر سر وزن صرفى اين واژه بعيد به نظر مى‏رسد. نه در سخنان پيامبر چيزى درباب ريشه‏شناسى واژه‏هاى آن عصر آمده است و نه خلفاى نخست و اتباع ايشان چيزى از دقايق اين امر مى‏دانستند.[57]

ديدگاه مسلمانان در اين باب پيوندى وثيق دارد با اين مسأله که ميان مصحف عثمانى (قرآن رسمى) و جمع نخست زيد در عهد ابوبکر چه رابطه‏اى هست؟ [57] چون قرآن منشأ واحد الهى دارد به پشتوانة اين عقيدة کلامى پيشينى، هر دو نسخه از يک درجه از اعتبار برخوردار مى‏شوند؛[58] اما چون ترجيح قرآن عثمان بايد به دليل قاطعى صورت پذيرد، اين عالمان از نظرية قرائات يا احرف سبعة کمک گرفته‏اند. بنابر اين نظريه، در جمع نخست هر بخش قرآن به يکى از هفت لهجة مختلف عربى نوشته شده بود،[59] اما مصحف عثمانى تنها بر پاية لهجة قريش بود[60] که جبرئيل قرآن را به همان لهجه بر پيامبر قرائت کرده بود.

تمام رواياتى که مى‏کوشند قرآن عثمانى را به يکى از لهجه‏هاى عرب پيوند دهند بايد کنار گذاشته شوند. قرآن به هيچ‏يک از لهجه‏هاى خاص يا محلى عرب نوشته نشده است. زبان قرآن بيشتر از هر چيز به زبان شعر جاهلى مى‏ماند. اين شعرها به يک زبان (محلى) نوشته نشده، چه شاعران فراوان بوده و از قبايل مختلفى دور از يکديگر برخاسته‏اند که همين امر سبب شده متون شعرى کهن از حيث لهجه بسيار متفاوت از يکديگرند. از سوى ديگر، اين نکته را هرگز نبايد از ياد برد که ما نمى‏توانيم راز و شيوة نگارش برخى از ويژگى‏هاى صوتى قرآن هنگام تدوين را، آن‏هم با خط ناقصى چون خط اوليه عربى دريابيم؛ همان خطى که غالباً حروف صدادار را منعکس نمى‏کند. بااين همه، هماهنگى فراوان متون لغوى و نحوى نشان از وجود نوعى وحدت زبانى بالفعل در آن دوران دارد. اما اينکه بپنداريم [58] لهجه‏هاى عربى در مناطق گسترده‏اى از شبه جزيره پنهان بوده است، با آنچه از جغرافياى زبان در ديگر مناطق جهان مى‏شناسيم منافات دارد. اين‏ها همه ما را به اين نتيجه مى‏رساند که شعر کهن عربى و قرآن به زبانى فصيح و قابل فهم براى عموم نوشته شده[61] که اختلاف آن با لهجه‏هاى محلى در مراکز فرهنگى‏اى چون مکه و مدينه بسيار کمتر از ديگر از مناطق دوردست در شبه‏جزيره بوده است.

گذشته از تمام اين فرضيات، اگر عثمان مى‏خواست بهترين و آشناترين افراد به لهجة قريش را انتخاب کند، بايد به سراغ کسانى ديگر مى‏رفت، نه آنکه اشخاصى منتسب به قريش را برگزيند که در مدينه رشد و تربيت يافته‏اند.

از سوى ديگر، توجه به اين بخش از روايت که مى‏گويد زيد و همکارانش کار کتابت قرآن‏ها را از روى مصحف حفصه انجام دادند،[62] پاسخ ساده‏ترى براى حل اين لُغَز در اختيار مى‏نهد. با اين همه، من همچنان در اين امر ترديد دارم که آيا اعيان سه‏گانة قريش که نامشان در هيئت مذکور آمده، حاضر به انجام اين استنساخ شده‏اند؛ به‏ويژه آنکه حتى با فرض توانمندى ايشان، اين کار بسيار دشوار و نفس‏گير بوده است. و چون زيد هم خود به تنهايى از انجام کامل اين عمل سنگين ـ که 3 يا 4 نسخه را کتابت کند ـ برنمى‏آمده، حدس من اين است که جمعى از کاتبان و ناسخان حرفه‏اى در اين کار دست داشته‏اند و زيد [59] تنها وظيفة نظارت و راهنمايى را بر عهده داشته است. چندان معلوم نيست که اين سه نفر قريشى آيا اساساً از دانش کافى براى مساعدت زيد برخوردار بوده‏اند. با تمام اين احوال، اين راه حل از تمام نظرياتى که در روايات فوق مطرح مى‏شود، معقول‏تر مى‏نمايد.

راه حل ديگرى هم هست که بيشتر به اين روايت توجه مى‏کند که عثمان در کار خود کوشيد بيشترين حد ممکن از آيات وحيانى قرآن را گرد آورد.[63] بدين سان، به تمام نقل‏هاى مختلف آن روايت معروف[64] توجه مى‏شود که مى‏گويد آية 23 سورة احزاب نخست مفقود بود، آن را نزد خزيمة بن ثابت يافتند و در جاى خود قرار دادند. بنابه نقل طبرى (تفسير، ج 1، ص 20)، در اولين جستجو در متن تدوين يافتة جديد، متوجه نبودِ اين آيه شدند، اما در جستجوى دوم، فقدان آيات پايانى سورة توبه را دريافتند و پس از وارسى آن‏ها را نزد يک خزيمة ديگرى يافتند. ترمذى در بخش تفسير خود، تنها به همين آيات اخير اشاره مى‏کند. آن سه تن قريشى طبيعتاً بايست در يافتن چنين امورى نقش پررنگ‏ترى مى‏داشتند، چرا که اينان به دليل پيوندهايشان با خاندان ثروتمند و بانفوذ، لاجرم بايست بهتر از هر کسى مى‏دانستند چه کسى چه بخش از مکتوبات قرآنى را در اختيار دارد. اما روشن است که اين روايات بخش‌هايى از ماجراى جمع ابوبکر را با حوادث اينجا خلط کرده يا گمان برده‏اند اين حوادث در زمان ابوبکر رخ داده است.[65] در عين حال، تمام اين روايات [60] با آن نکتة اصلى در روايت جمع عثمان در تعارضند که مصحف عثمان در اصل بر مبناى مصحف حفصه (جمع ابوبکر) تهيه شده است. جايگاه اين روايات را بايد مانند همان اخبارى دانست که وجوه قرائات و لهجه‏هاى مختلف را در نص عثمانى به ديدة اعتبار مى‏نگرد. بنابر اين روايات، شناسايى مصاحف يا برگ‏پاره‏هاى قرآنى که از شرايط اعضاى هيئت بوده و اين سه تن قريشى لاجرم واجد آن بوده‏اند، کمترين اهميت علمى نداشته است و اين امر اساساً در انتخاب اين سه تن در هيئت تدوين قرآن نقشى نداشته است.

پس از اين همه کندوکاو، تنها يک احتمال را مى‏توانم قطعى بشمارم: قريشى‏هايى که نامشان در فهرست هيئت تدوين قرآن عثمان ذکر شده، به سبب موقعيت پرنفوذ اجتماعى‏شان مى‏توانسته‏اند اعتبار اين کار را نزد افکار عمومى مسلمانان بالاتر ببرند. اما انجام اين امر صد البته ضرورى نبوده است. دستورالعمل خليفه [به رعايت لهجة قريش در توحيد مصاحف‏] که صحابة کبار نيز آن را تأييد مى‏کردند، بهترين توصيه‏اى است که به ذهن خطور مى‏کند. اگر قرار بود اين فرمان در عمل اجرا شود، دست‏کم بايست به سراغ مردانى مسن‏تر، تواناتر و جاافتاده‏تر مى‏رفتند.

کسانى که اين نتيجه‏گيرى برايشان راضى‏کننده نيست، ناگزير بايد بپذيرند که اساساً اين سه قريشى هيچ‏گونه همکارى در تدوين قرآن عثمان نداشته‏اند و بالتبع تمام اين روايات محصول تحريف حقايق تاريخى به نفع مصالح قريش يا انگيزه‏هاى بداند. اما قدم گذاردن در اين راه هم مشکلات و تنگناهاى خاص خود را دارد، چرا که امکان ندارد مصالح بنى‏اميه و بنى‏زبير يکجا جمع شوند. پس بهتر است دعوت از اين سه قريشى را حقيقتى تاريخى بدانيم، گواينکه مقصود خليفه از انتخاب ايشان را به درستى درنمى‏يابيم.

و سرانجام بايد گفت که اين مسأله چندان از اهميت و حساسيت برخودار نيست. با در نظر گرفتنِ اصل ماجرا که بايست قرآن‏هاى متعددى بر مبناى نسخة مادر تدوين و کتابت مى‏شد، ترکيب هيئتِِ مذکور در درجة دوم اهميت قرار مى‏گيرد. مهم‏تر از آن، اين تصميم اساسى بود که از اين پس بر متن واحد و يکسانى از قرآن استناد کنند. در خبر است که «عثمان [61] صحابه را گرد آورد و موضوع را در ميان نهاد. در آنجا همگان مسئله را فيصله دادند و تصميم به اجراى پيشنهاد حذيفه گرفتند.»[66] از اعضاى اين مجلس چيزى نمى‏دانيم. حذيفه چون خودش پيشنهاد دهندة اين طرح بوده، حضورش در آن جلسه طبيعى است؛ و بهتر است سعيد را نيز از اعضاى اين جلسه به‏حساب آوريم تا آنکه در شمار اعضاى هيئت.

حال که پذيرفتيم عثمان براى يکسان سازى مصاحف، درواقع کارى جز استنساخ مهم‏ترين مصاحف موجود در مدينه انجام نداد، ديگر موضوع بحث جمع قرآن نخواهد بود، بلکه بايد تنها از کار (پروژة) عثمان سخن گفت. تعبير "جمع" در روايت رايج نيامده، بلکه به شکل پراکنده در روايات ديگر[67] يا در متون تاريخى[68] و کتاب‏هاى علوم قرآنى[69] بدان اشاره شده است. از سوى ديگر نمى‏توان در توصيف کار عثمان تعابيرى به‏کار برد که تنها در منابع متأخر آمده‏اند؛ فى‏المثل بگوييم هدف اصلى از جمع عثمان، معناى لغوى و رايج آن نبوده، بلکه مراد اتلاف بوده است.[70] در اين استنباط مى‏توانيم به عبارت يعقوبى (ج 2، ص 196) هم استناد کنيم، اما تا آنجا که من مى‏فهمم، روايت مراد از اين جمع را گردآورى و تحصيل متن قرآن مى‏داند. [62]

د ـ ترتيب سوره‏ها در مصحف عثمان‏

به‏درستى معلوم نيست سوره‏هاى قرآن در ترتيب مصحف عثمان بر اساس چه ضابطه‏اى چيده شده‏اند. در همين آغاز کار، از ميان احتمالات مختلفى که به ذهن مى‏رسد، بايد ضابطة مضمون يا محتوا را کنار بگذاريم، زيرا بر همگان روشن است که نه فقط سوره‏ها، بلکه بسيارى از آيات قرآن نيز به مضامين و موضوعات مختلف مى‏پردازند. ملاک ترتيب زمانى را نيز بايد کنار گذاريم. رعايت اين ملاک نه تنها با شرايط زمانى و مکانى آن روزگار منافات دارد (که در بحث از مصاحف غيررسمى پيش از عثمان از آن سخن گفتيم)،[71] بلکه اساساً انجام آن به سبب مشکلات موجود در نگه‏دارى نسخه‏هاى قرآن ناممکن بوده است. از يک سو، دسته‏اى از آيات را به دستور خود پيامبر در جاهاى ديگر (و سوره‏هاى قبلى) قرار داده بودند. و از سوى ديگر، هنگام جمع نخست به دست زيد، جابه‏جا شدن بخش‏هاى مختلف قرآن يقيناً روى مى‏داده است. هم از اين رو، وقتى محمد بن سيرين (م 110 هـ) مى‏پرسيد از چه رو قرآن را بر حسب زمان نزول مرتب نکرده‏اند، عکرمة مى‏توانست در پاسخ بگويد: «حتى اگر تمام جن و انس دست به دست هم مى‏دادند، انجام اين کار ناممکن بود.»[72] نسل‏هاى بعدى هم رعايت ترتيب زمانى نزول را در قرآن حرام و انجام آن را بدعت مى‏شمردند.

با اين حساب، تنها اين راه باقى مى‏ماند که ترتيب سوره‏ها در مصحف عثمان را مکانيکى و بر اساس طول سوره‏ها بدانيم. دانشمندان اسلامى پيشتر خود به اين قاعده اشاره کرده‏اند: «عثمان قرآن را جمع و تاليف کرد (ألّفه)، سوره‏هاى بزرگ را با سوره‏هاى بزرگ و سوَر کوتاه را با سوَر کوتاه قرار داد.»[73] قرآن رسمى عثمان، صرف نظر از [63] سورة فاتحه، با سوره‏هاى بزرگ‏تر شروع مى‏شود، پس از آن سوره‏هاى کوتاه‏تر و در انتها کوچک‏ترين سوره‏ها قرار گرفته است. به عکس آنچه در نگاه نخست به نظر مى‏رسد، چنين قاعده‏اى در چينش سوره‏ها چندان عجيب نيست، زيرا مرتب ساختنِ کتاب بر اساس حجم بخش‏هاى مختلف آن، چه از بزرگ به کوچک و چه بالعکس، به يک اندازه معقول است. هرکه به دنبال اين امر جستجو کند، در ميان متون ادبى جهان، نمونه‏هاى متعددى از هر دو شيوه خواهد يافت. در اينجا تنها مايلم اين مثال را يادآورى کنم که بخش‏هاى مختلف ميشنا در يهوديت بر اساس تعداد فصول‏شان مرتب شده‏اند.[74]

مسلمانان اوليه براى تعيين طول سوره‏ها، به تعداد آيات هر سوره توجه نداشته‏اند، بلکه اين کار را با نظر به بلندى ظاهر سوره و بر حسب حجم و تعداد صفحات آن سوره انجام داده‏اند. علت اين بوده که اندازه و طول آيات در سوره‏ها يکسان نيست. مثلاً سورة هفتم (اعراف) 30 آيه بيشتر از سوره چهارم (نساء) دارد، اما از نظر حجم يک صفحه از سورة نساء کوچک‏تر است. سورة بيستم (طه) 5 آيه بيشتر از سورة نهم (توبه) دارد، ولى از نظر حجم به نصف سوره توبه هم نمى‏رسد. سورة بيست و ششم (شعراء) از نظر حجم يک چهارم سورة دوم (بقره) است، اما تنها 69 آيه کمتر از بقره دارد. با اين همه، بايد به خاطر داشت که ملاک حجم يا اندازة ظاهرى سوره همه‏جا و به‏دقت رعايت نشده: در مواردى از اين اصل تخلف شده است. من براى تبيين اين نکته جدول زير را تهيه کرده‏ام که در آن نام و شمارة سوره در ترتيب رسمى قرآن همراه با تعداد آيات و اندازة آن سوره بر حسب تعداد صفحات و سطور در چاپ فلوگل (1858 م)[75] آمده است. آنگاه در ستون آخر، جايگاه هر سوره را بنابر ترتيب و اندازه‏گيرى دقيق صفحات و سطور آن آورده‏ام. [64]

الف: نام سوره

ب: شمارة سوره در ترتيب رسمى

ج: تعداد آيات

د: تعداد صفحات کامل

هـ : تعداد سطرهاى اضافه

و: جايگاه دقيق سوره از نظر حجم‏

الف ب ج د هـ و

فاتحه 1 7 ـ 5 2

بقره 2 286 22 11 4

آل عمران 3 200 13 11 3

نساء 4 175 14 4 7

مائده 5 120 10 18 6

انعام 6 165 11 16 5

اعراف 7 205 13 3 9

انفال 8 76 4 20 11

توبه 9 130 9 21 16

هود 10 109 7 1 17

يونس 11 123 7 7 10

يوسف 12 111 6 20 12

رعد 13 43 3 7 18

ابراهيم 14 52 3 8 26

حجر 15 7 99 18 28

نحل 16 7 128 6 20

اسراء 17 111 6 4 33

کهف 18 110 6 6 24

مريم 19 98 3 18 22

طه 20 135 5 7 8

انبياء 21 112 4 9 21

حج 22 78 5 ـ 40

مؤمنون 23 118 4 7 39

نور 24 64 5 6 27

فرقان 25 77 3 14 23

شعراء 26 227 5 15 29

نمل 27 95 4 18 37

قصص 28 88 5 4 19

عنکبوت 29 69 4 ـ 25

روم 30 60 3 6 43

لقمان 31 34 2 2 34

سجده 32 30 1 1 14

أحزاب 33 73 5 7 13

سبأ 34 54 3 9 42

فاطر 35 45 3 2 30

يس 36 83 3 ـ 41

صافات 37 182 4 ـ 35

ص 38 88 3 1 36

زمر 39 75 4 5 38

غافر 40 85 4 18 15

فصلت 41 54 3 3 46

شوري 42 53 3 7 48

زخرف 43 89 3 11 57

دخان 44 59 1 1 47

جاثيه 45 36 1 21 31

احقاف 46 35 2 1 45

محمد 47 40 2 6 58

فتح 48 29 2 7 56

حجرات 49 18 1 10 59

ق 50 45 1 12 55

ذاريات 51 60 1 12 51

طور 52 49 1 7 50

نجم 53 62 1 11 32

قمر 54 55 1 11 44

الرحمن 55 78 1 15 53

واقعه 56 96 1 18 54

حديد 57 29 2 7 49

مجادله 58 22 1 20 60

حشر 59 24 1 18 48

ممتحنه 60 13 1 9 52

صف 61 14 ـ 20 67

جمعه 62 11 1 ـ 68

منافقون 63 11 ـ 17 69

تغابن 64 18 1 ـ 65

طلاق 65 12 1 4 72

تحريم 66 12 1 ـ 74

ملک 67 30 1 7 76

قلم 68 52 1 7 62

حاقه 69 52 1 4 64

معارج 70 44 1 ـ 66

نوح 71 29 ـ 5 2

جن 72 28 ـ 5 2

مزمل 73 20 ـ 5 2

مدثر 74 55 1 2 77

قيامة 75 40 ـ 16 73

انسان 76 31 1 1 78

مرسلات 77 50 ـ 20 79

نبأ 78 41 ـ 18 63

نازعات 79 46 ـ 18 75

عبس 80 42 ـ 14 80

تکوير 81 29 ـ 11 89

انفطار 82 29 ـ 11 89

مطفّفين 83 36 ـ 17 85

انشقاق 84 25 ـ 10 84

بروج 85 22 ـ 11 88

طارق 86 16 ـ 10 98

أعلي 87 19 ـ 7 82

غاشيه 88 26 ـ 10 90

فجر 89 30 ـ 13 92

بلد 90 20 ـ 8 87

شمس 91 15 ـ 6 96

ليل 92 21 ـ 8 86

ضحي 93 11 ـ 4 91

شرح 94 8 ـ 3 1

تين 95 8 ـ 4 93

علق 96 19 ـ 7 95

قدر 97 5 ـ 3 99

بينه 98 8 ـ 9 100

زلزله 99 8 ـ 4 101

عاديات 100 11 ـ 4 104

قارعه 101 9 ـ 4 94

تکاثر 102 8 ـ 3 97

عصر 103 3 ـ 2 102

همزة 104 9 ـ 4 105

فيل 105 5 ـ 3 107

قريش 106 4 ـ 2 109

ماعون 107 7 ـ 3 103

کوثر 108 3 ـ 1 106

کافرون 109 6 ـ 3 110

نصر 110 3 ـ 2 111

مسد 111 5 ـ 2 112

اخلاص 112 4 ـ 2 113

فلق 113 5 ـ 2 114

ناس 114 6 ـ 2 106