بررسى روايات جمع قرآن در زمان عثمان: (ترجمة بخشي از کتاب تاريخ قرآن نلدکه)
بررسى روايات جمع قرآن در زمان عثمان
(ترجمة بخشي از کتاب تاريخ قرآن نلدکه)
بخش نخست
تأليف: تئودور نُلدکه، فريدريش شوالي
ترجمة: مرتضى کريمىنيا
چکيده:
مقالة حاضر ترجمة بخشي از جلد دوم کتاب تاريخ قرآن (اثر مشترک تئودور نولدکه و فريدريش شوالي) است که به موضوع روايت جمع دوم قرآن معروف به توحيد مصاحف در عصر عثمان ميپردازد. نويسنده که در بخش ديگري از نوشتة خود روايات جمع و تدوين نخست در زمان ابوبکر را بررسي کرده و آنها را از نظر تاريخي نپذيرفته است، در اينجا نيز به نقل و نقد روايت متداول و نيز اشاره به روايات غيرمشهور در باب جمع عثمان ميپردازد و جزئيات بسياري از اين روايات را با هم مقايسه ميکند. در قسمت پاياني، مؤلف به بررسي ترتيب سورهها در مصحف عثماني و مقايسة رابطة طول سوره با جايگاه کنوني آن در قرآن ميپردازد.
مترجم در مقدمه به بررسي ديدگاه نلدکه پرداخته و ديدگاههاي مخالف او نيز اشاره کرده است.
واژگان کليدي: جمع قرآن، عثمان، توحيد مصاحف، ترتيب سورهها
مقدمة مترجم
يکى از معروفترين و مهمترين آثار قرآنپژوهى غرب در دو سدة اخير تاريخ قرآن است. اين کتاب نخست در قالب پاياننامهاى به زبان لاتين به قلم تئودور نلدکه (1856) به رشتة تحرير درآمد، اندکى بعد تحرير آلمانى آن در مسابقة آکادمى علوم فرانسه شرکت داده و برندة مسابقه شد و سپس در 1860 در گوتينگن (آلمان) انتشار يافت.[1]
تقريباً 40 سال بعد، در 1898، ناشر از مؤلف خواست تا با بهرهگيرى از اطلاعات و مطالعات جديد خود کتاب را بازنگارى کند. نُلْدکه به دليل مشغله و کهولت سنّ از اين کار عذر خواست و شاگردش فريدريش شوالى[2] (1863 ـ 1919) را براى اين کار معرفى کرد. ويرايش دوم کتاب تاريخ قرآن دقيقاً 40 سال (از 1898 تا 1938) طول کشيد. دو جلد آن را شوالى زير نظر نُلْدکه در سالهاى 1909 و 1919 بازنگارى و منتشر کرد؛ اما اندکى پيش از انتشار جلد دوم درگذشت و شوهر خواهر وى هاينريش تسيمرن[3] کار چاپ آن را به انجام رسانيد براى جلد سوم کتاب، هرچند يادداشتهاى اوليهاى فراهم آمده بود، اما 20 سال کار مشترک و متوالى گوتهلف برگشترسِر[4] (1886 ـ 1933) و اُتو پِرِتْسل[5] (1893 ـ 1941) لازم بود تا به شکل نهايىاش در سال 1938 درآيد. بنابراين از آغاز تحرير نخست تاريخ قرآن تا شکلگيرى نهايى آن قريب به 80 سال گذشت و نسخة نهايى که همواره پس از آن تجديد چاپ شده، حاوى اجزاى سهگانهاى است که به ترتيب در 1909، 1919 و 1938 منتشر شده است.[6] عناوين سه جلد اصلى تاريخ قرآن، به ترتيب از اين قرار است. ج 1: در باب اصل و منشأ قرآن؛ ج 2: جمع و تدوين قرآن؛ ج 3: تاريخ متن قرآن.
با گذشت 150 سال از تحرير نخست اين کتاب، ترجمهاى از آن حتى به ديگر زبانهاى اروپايى انجام نيافته بود. امين خولى در مقالة «تفسير» خود در دائرةالمعارف الاسلامية (ج 9، ص 433) مىگويد يکى از دانشجويان مصرى کل کتاب را با کمک و مشاورة اساتيد آلمانى و عرب ترجمه کرده، اما به دليل مشکلاتى همچنان در دانشکدة ادبيات دانشگاه قاهره انتشار نيافته مانده است. در ايران نيز قريب 40 سال پيش مرحوم آيتالله دکتر سيدمحمد حسينى بهشتى جلد نخست اين کتاب را به فارسى برگردانده که آن نيز هنوز به صورت دستنويس باقى مانده است. تنها ترجمة کامل اين اثر به زبان عربى سالها پيش به همت آقاى جورج تامر و همکارى سه محقق ديگر عرب انجام و در اواخر سال 2004 ميلادى انتشار يافته است.[7]
1. نوشتهاى که در پِى مىآيد ترجمهاى است از آغاز جلدِ دوم کتاب که در آن موضوع جمع قرآن و توحيد مصاحف به دست عثمان مطرح، و جوانب مختلف آن مورد نقد و بررسى قرار مىگيرد. اين جلد از کتاب حاوى 7 فصل اصلى است.[8]
2. موضوع تاريخ قرآن و بحث دربارة جمع و تدوين قرآن هم در ميان محققان مسلمان و هم در ميان اسلامشناسان غربى همواره معرکة آرا بوده است و بسيارى از عالمان اسلامى روايت جمع و تدوين قرآن در عهد ابوبکر و تکميل آن در زمان عثمان را پذيرفته بودند. از ميان محققان شيعه در قديم، علامه طبرسى در تفسير مجمع البيان و از معاصران، سيد عبدالله زنجانى در تاريخ القرآن و علامه طباطبايى در قرآن در اسلام و آيت الله معرفت در التمهيد في علوم القرآن نيز همين ديدگاه را مطرح کرده و پذيرفتهاند. بااين همه، برخى چون آيتالله خويى در البيان فى تفسير القرآن با نقد روايات ابوبکر و حتى روايات جمع عثمان، و نشان دادن تناقضهاى درونى آنها، اين ديدگاه را ضعيف دانسته و با استناد به برخى دلايل متنى و کلامى، جمع قرآن را به زمان پيامبر اکرم(ص) بازگرداندهاند.[9]
3. غربيان نيز در اراية تصويرى کامل از موضوع جمع قرآن همداستان نبودهاند. برخى چون جان برتُن با رد تمام روايات جمع ابوبکر و عثمان، ديدگاهى مشابه با نظر آيتالله خويى برگرفته و به جمع قرآن در عهد پيامبر(ص) قايل شدهاند. در مقابل کسانى چون جان وَنْزبُرو و کِرونه اين زمان را بسيار متأخرتر از عهد ابوبکر مىدانند و حتى تثبيت نهايى آن را در اواخر قرن دوم هجرى تصوير مىکنند.[10] مؤلف متن حاضر ـ که نوشتهاش نسبتاً قديمى و شايد از نخستين پژوهشهاى مستقل درباب تاريخ قرآن بهشمار مىآيد ـ روايات جمع ابوبکر را چندان استوار نمىداند و مىکوشد تا برخى نقاط ضعف متنى و تاريخى آنها را آشکار کند.[11]
5. بديهى است صرف نقل و ترجمة اين کتاب به منزلة صحه گذاردن بر تمام ديدگاههاى مؤلف نمىتواند باشد. روشن است در زمانى که نُلدکه، در يکصد و پنجاه سال پيش، متن حاضر را مىنوشته است، منابع وى نسبتاً محدود و غالباً مخطوط بودهاند. شايد همين امر يکى از کاستىهاى اساسى وى در قرآنشناسى، بهويژه در منابع مربوط به شيعه باشد. اما از آنجا که تأثير و تقدم وى در اسلامشناسى و قرآنپژوهى غربيان بسيار بيشتر بوده است،[12] لزوم شناخت و سنجش نقادانة اين پيشينه براى ما مهمتر مىنمايد.
6. ترجمة حاضر دراصل برپاية متن آلمانى انجام گرفته، و در مواردى با ترجمة عربى جورج تامر تطبيق داده شده است، چرا که ترجمة عربى در چاپ کنونىاش، افتادگىهاى فراوان و گاه اشتباهات بين و پيش پاافتاده دارد.[13]
7. آدرس آيات قرآنى در متن آلمانى بنابه رسم روزگار نُلْدکه و شوالى به قرآن چاپِ فلوگل (لايپزيک، 1834) است که تا آن زمان دقيقترين شمارهگذارى از آيات قرآن را داشته است. اما از زمان انتشار مصحف قاهره در 1344ق / 1925م و پس از آن، با فراگيرشدن مصحف مدينه در جهان اسلام، امروزه ديگر هيچ محقّقى حتى در غرب، شمارهگذارى قرآن فلوگل را مبناى خود قرار نمىدهد. از اين رو در ترجمة حاضر تمامى آدرس آيات قرآنى به سيستم شمارهگذارى مصحف قاهره برگردانده شده است.
8. مؤلفان در موارد بسيارى، به بخشهاى ديگر کتاب و يا پاورقىهاى خود در جاى ديگر ارجاع مىدهند. در اين موارد، تمامى اعداد و شمارههاى صفحات را عيناً برگرداندهام. بنابراين خواننده ناگزير است در اين موارد به شمارة صفحات اصل آلمانى مراجعه کند. طبيعى است اين امر تا وقتى که تمام کتاب ترجمة فارسى نيابد ميسّر نخواهد بود. بنابراين همواره در متن ترجمه فارسى خود به شمارهگذارى صفحات متن آلمانى اشاره کردهام.
9. شمارههاى لاتين که در داخل قلاب [ ] قرار گرفتهاند، نشاندهندة پايانِ صفحات در متن آلمانىاند.
ترجمه متن نلدکه:
تدوين (شکلگيرى) نسخة رسمى قرآن در زمان عثمان
الف ـ روايت متداول[14]
در جريان لشکرکشى مسلمانان به ارمنستان و آذربايجان، در ميان سپاهيان عراقى و سورى اختلافاتى [47] راجع به شکل صحيح متن قرآن بروز کرد. اهل حمص قرائت منسوب به مقداد بن أسود را صحيح مىدانستند، اما دمشقيان و شاميان متن خود را برتر مىشمردند.[15] کوفيان و بصريان نيز هريک به قرائت عبدالله بن مسعود و ابوموسى اشعرى تمسک مىکردند.[16] چون حذيفه، فرماندة پرآوازة سپاهيان پس از پايان جنگ به کوفه بازگشت، در مجلسى در حضور حاکم کوفه، سعيد بن عاص خشم و نگرانى خود از اين اوضاع را ابراز کرد و اين مسئله را مشکل بزرگ آيندة اسلام دانست. بسيارى از نخبگان آن روز سخنان وى را تاييد کردند، اما پيروان ابنمسعود قاطعانه بر درستى و اتوريته شيخ خود پاى فشردند. ديرزمانى نگذشت که حذيفه به مدينه آمد و ديدگاه خود را با خليفه عثمان در ميان گذاشت. عثمان صحابة قديمى پيامبر را گرد آورد و آنان متفقاً بر رأى حذيفه صحه گذاشتند. از اين رو، خليفه هيئتى مرکب از زيد بن ثابت از مدينه، و سه قريشى اصيل از مکه به نامهاى عبدالله بن زبير، سعيد بن عاص و عبدالله بن حارث تشکيل داد و آنان را مأمور تدوين نسخههايى از قرآن بر اساس قرآنِ حفصه کرد.[17] پس از پايان کار، حفصه قرآن خود را بازپس گرفت و نسخههاى قرآن را به مناطق مختلف فرستادند تا در آنجا به عنوان قرآن معيار [48] مورد استفاده قرار گيرد. آنگاه تمام قرآنهاى پيشين را معدوم کردند. ظاهراً همگان با اين تدابير در همان وهلة نخست موافقت کردند، اما کوفيان و معلّم قرآنىشان ابنمسعود به مخالفت برخاستند.
دشوار نيست که زمان تقريبى رويداد اين حوادث را پيدا کنيم. زمان لشکرکشى به ارمنستان و آذربايجان را عموم مورخان در سال 30 هجرى دانستهاند،[18] اما پيوند اين حملات با ديگر نبردهايى که مورّخان در همان منطقه برشمردهاند و نيز با اشخاصى که نامشان برده شد[19] معلوم نيست. اگر ابنمسعود تا زمان تدوين و نگارش نسخة عثمان زنده بوده، در آن صورت اين نسخه مىبايست پيش از سال 32 يا 33 هجرى، يعنى سال وفات ابنمسعود آماده شده باشد.[20] اما ديرترين زمان ممکن براى نهايى شدن نسخه، زمان مرگ عثمان در 18 ذوالحجه، پايان سال 35 هجرى است.
چنانچه از روايات بهروشنى پيداست، ابتکار اين طرح نه در دست خليفه، بلکه از سوى يکى از فرماندهان سپاهش بوده است. انگيزة اصلى او هم نگرانى از اين امر بود که بروز اختلاف در متن اصلى و صحيح اين کتاب آسمانى، وحدت اسلامى و يکپارچگى حکومت مبتنى بر اصول دينى را به مخاطره اندازد. به هر حال، نقطة مثبت عمل عثمان در اين بود که خيرخواهى اطرافيان را پذيرفت و در انجام درخواست آنان تسريع کرد. همين امر سبب شده است که تصميمات وى را سنجيده شمارند و نام وى را به نيکى برند. اما کسانى که در اين ماجرا به مخالفت و مقاومت برخاستند، بعدها [49] حتى همين تدبير خوب او را ناپسند مىدانستند (طبرى، تفسير، ج 1، ص 2952). با اين همه، شخصيتهاى بزرگى چون على و عبدالله بن عمر نيز که در مسائل سياسى و شخصى با عثمان دشمنى داشتند، در اين کار وى را تأييد کردند.[21]
در سرفصل بحث، روايتى را که مضمون آن گذشت، از آن جهت روايت غالب و مشهور ناميدم که در متون ادبى، حديثى، تفاسير قرآن و کتب تاريخى بيشتر آمده است. اما در اينجا هم با همان وضعيتى روبروييم که در روايات دستة نخست يعنى جمع ابوبکر گذشت. پذيرش ظاهرى اين روايت چندان آسان نيست، چرا که سلسلة سند آن تا أنس بن مالک[22] بيشتر پيش نمىرود و بنابراين به هيچ شاهد عينى اى نمىرسد. بيفزاييم که نقد و ارزيابى روايات ديگر در اين باب نشان داده است که بر رواياتى از اين دست نمىتوان اعتماد کرد.
ب ـ روايات مختلف و ارزيابى آنها
اصالت ديگر روايات اختلافى در اين باب چندان کمتر از روايت رايج و متداول نيست، زيرا مراجعى که اين روايات به آنها مىرسند، از قبيل عبدالله بن زبير، کثير بن افلح و زهرى، از مهمترين راويان آن دورهاند. بنابراين لازم است صحت و اعتبار هر روايت را جداگانه بررسى کنيم.
در المقنع روايتى هست که در آن نام سعيد بن عاص نيامده و به جاى وى از عبدالله بن عمرو بن عاص و عبدالله بن عباس نام مىبرد. فرد نخست را به تقوا و غيرت فراوان ستودهاند و او را در حفظ حديث و توانايى بر کتابت مشهور دانستهاند. مىگويند وى حتى مجموعهاى حديثى هم گردآورى کرده بوده است.[23] با اين همه، شرکت او در اين هيئت بعيد بهنظر مىرسد، زيرا پدر وى که عثمان در سال 28 هجرى [50] وى را از حکومت مصر عزل کرده بود،[24] به صف مخالفان خليفه پيوسته بود. درباب ابنعباس هم بايد گفت که وى به سبب دانش فراوانش در کلام و تفسير[25] فردى مناسب براى اين مسئوليت بهشمار مىآمده، اما آوردن نام او در شمار هيئت مذکور، بىترديد بدان سبب بود که برخى مايل بودهاند فردى از افراد منتسب به خانوادة پيامبر نيز در تدوين متن رسمى قرآن حضور داشته باشند.
منبعى ديگر[26] نام أُبىّ بن کعب را نيز به اين چهار تن مىافزايد. وى يکى از مشهورترين حافظان قرآن و از جمله کسانى است که مصحف قرآنى مهمى براى خود تهيه کرده بود.[27] اما دشوار مىتوان حضور أُبىّ بن کعب در هيئت مذکور را پذيرفت. اطلاعات موثقى که واقدى به ما مىدهد حاکى است که وى دو يا سه سال پيش از اين زمان يعنى در سال 22 هجرى درگذشته است.[28] اما اينکه سال وفات وى سال 30 يا 32 باشد، محل ترديد است و بعيد نيست آن را ساخته باشند تا وى را در جمع قرآن بهدست عثمان مشارکت دهند.
دو روايت ديگر در دست است که مىگويند در کنار زيد تنها يک نفر قرشى وجود داشته است. يکى از اين دو روايت، آن قرشى را سعيد بن عاص[29] مىداند که در فهرست نامهاى 4 گانة بالا به نام او برخورديم. بنابر اين روايت، عثمان [51] در ميان صحابة پيامبر از داناترين افراد در عربيت و نيز نگارش خط عربى سراغ گرفت. گفتند سعيد بهترين عربىدان و زيد نويسندهاى تواناست. لذا اولى املا مىکرد و دومى مىنوشت. اگر اشتباه نکنم اين روايت از دستکارى در روايت متداول ساخته شده است. نام عبدالرحمن بن حارث را علىالارجح حذف کردهاند، چراکه در اين کار هيچ نقش مهمى براى وى نمىيافتهاند. اگر اين استنتاج درست باشد، روايت حاضر مبتنى بر روايت رايج و از همين رو متأخر است.
روايت دوم[30] در کنار زيد بن ثابت از ابان بن سعيد بن عاص نام مىبرد. وى على الارجح از بستگان همين سعيد است که در بالا به او اشاره کرديم. ابان از کاتبان پيامبر بود[31] که بنا به روايت طبرى (تاريخ، ج 1، ص 2349) در نبرد يرموک به سال 14 هجرى درگذشته است. روايت ديگر وى را درگذشته به سال 29 هجرى مىداند. اين تاريخ از اين ادعا ناشى شده که وى در کار تدوين نسخة عثمان همکارى داشته است، حال آنکه وى دست کم دو سال پيش از اين از دنيا رفته است. بنابراين قرطبى و ابنعطيه به درستى اين روايت را در شمار اخبار ضعيف جاى مىدهند.
در اين ميان به روايتى نادر در نوع خود برمىخوريم که سيوطى[32] اينچنين ما را از آن مطلع ساخته است: «ابنابى داوود از محمد بن سيرين و او از کثير بن أفلح[33] نقل مىکنند که چون عثمان تصميم به کتابت و توحيد مصاحف گرفت، 12 تن از قريش و انصار را گرد هم آوردند. آنگاه به سراغ ربعةاى[34] که در خانة عمر بود فرستادند و آن را آوردند. عثمان با ايشان شرط کرد که چون در آيهاى اختلاف داشتند، [52] آن را به تأخير اندازند. ابنسيرين مىگويد: به گمان من، آنها آيه را به تأخير مىانداختند تا ببينند چه کسى به آخرين عرضة قرآن [بر پيامبر(ص)] نزديکتر و آشناتر بوده است.» نمىدانيم اين مطلب مرتبط است با آن روايتى که مىگويد عثمان ابا نداشت از اينکه از افرادى پرس و جو کند که حوالى سه روز مسافرت با شهر مدينه فاصله داشتند.[35] اما قسطلانى[36] که اطلاعات خود را از همان منبعى اخذ کرده که سيوطى گرفته بود به اسامى اين 12 تن، نام أبىّ بن کعب و مصعب بن سعد را مىافزايد، اما ابنسعد (ج 3، جزء 2، ص 62، ص 19 بهبعد) بهجز أبىّ، از زيد بن ثابت نام مىبرد. و کنز العمّال (ج 1، شماره 4763) علاوه بر اين دو از سعيد بن عاص نام مىبرد، اما تمام 12 قريشى را ذکر نمىکند.
اين روايت هيچ بهرهاى از حقيقت ندارد. به نظر مىرسد که افزايش تعداد حاضران در هيئت مذکور به منظور پررنگ کردن نقش مدنىها در تدوين نهايى قرآن بوده است. عدد 12 نيز گزافى بيش نيست، چون تنها آدمى را به ياد 12 نقيب موسى از ميان اسباط 12 گانة بنىاسرائيل (مائده، 12) مىاندازد. ترديد ما وقتى بيشتر مىشود که مىبينيم نام اغلب اين 12 تن هيچگاه برده نمىشود. و سرانجام آنکه، چنانکه خواهيم ديد، قلمداد کردنِ عمل هيئت مذکور به عنوان تثبيت متن [قرآن] تصورى اشتباه است.
سيوطى[37] روايتى ديگر به نقل از کتاب ابوبکر بن أشته[38] ذکر مىکند که از روايت رايج بسيار دورتر است. در اين روايت عبدالله بن زبير مىگويد: مردى بر عمر وارد شد و به او خبر داد که مردم درباب قرآن با يکديگر اختلاف مىورزند. پس عمر دستور داد که قرآن را بر يک قرائت گردآورى کنند، اما خود پيش از اتمام کار کشته شد. پس از اين ماجرا همان فرد بار ديگر نزد عثمان آمد و نکتهاى را که به عمر گفته بود با وى در ميان گذاشت. عثمان تصميم گرفت تمام مصاحف قرآن را گردآورد و به ابنزبير نيز دستور داد مصحف عايشه را نزد وى آورد. چون همگان آن را ديده و بسيار پسنديدند، [53] عثمان فرمان به نابودى ديگر قرآنها داد.[39] ميان اين روايت و اطلاعات برگرفته از منابع ديگر[40] پيوندى آشکار مىبينيم. هر دو مىگويند که عمر پيش از جمع قرآن کشته شد. روشن است که اين روايت مىکوشد از اهميت نقش عثمان در اين ماجرا، به نفع سلَفش عمر بکاهد؛ شبيه به همان قصهاى که در عهد قديم راجع به نقش داوود و سليمان در بناى معبد هيکل مىبينيم.[41] تعجبى نيست که اين روايت مصحف عايشه را، به گونهاى جانبدارانه، يگانه مبناى يکسان سازى قرآنها مىداند، چراکه عايشه از طريق خواهرش اسماء با تمام زُبيريان نسبت دارد.
ج ـ نقد و بررسى روايت متداول
ج ـ 1 ـ اعضاى هيئت
حال که اين بحث به مردود دانستن روايات مختلف و اطلاعات آنها درباب ترکيب هيئت مدونان قرآن انجاميد، بايد به ارزيابى روايت رايج بپردازيم و معلوم کنيم تا چه اندازه مىتوان بر اين روايت تکيه کرد.
نخست از ويژگىهاى شخصيتى 4 عضو اصلى هيئت آغاز مىکنيم.
زيد بن ثابت اهل مدينه و از بنى نجار، يکى از تيرههاى قبيلة خزرج بود. هنگامى که جوانى بيش نبود، در شمار کاتبان ويژة پيامبر و امر کتابت وحى درآمد.[42] همو مصحف حفصه را کتابت کرد[43] و در عهد عثمان به منصب قضاوت رسيد.[44] منابع ديگرى او را کليددار خزينة عثمان مىدانند[45] و دستة سوم مىگويند از جمله عاملان ديوانى در دستگاه خلافت عثمان بود.[46] از آنجا که از نزديکان و ياوران عثمان بهشمار مىرفت،[47] پس از قتل وى در جبهة بنى اميه باقى ماند و از بيعت با على سرباز زد.[48] بنا به قول مشهور در سال 45 هجرى درگذشت.[49] [54]
سعيد بن عاص اندکى پس از هجرت به دنيا آمد. اموى بود و از نزديکان عثمان بهشمار مىآمد. با زنان بسيارى از جمله دو دختر عثمان ازدواج کرد.[50] وى پس از برکنارى وليد بن عقبة در سال 29 هجرى، از سوى عثمان حاکم کوفه شد و تا پايان سال 34 هجرى در اين منصب باقى ماند.
عبدالرحمن بن حارث تقريباً همسنّ سعيد بود و از خاندان برجسته و بانفوذ مخزوم در شهر مکه به شمار مىرفت. وقتى پدرش به بيمارى طاعون درگذشت، عمر با مادرش فاطمه ازدواج کرد. در شمار زنان عبدالرحمن به دختر ابوبکر، دختر زبير و دختر عثمان برمىخوريم که آخرى همان مريم بنت عثمان است که زمانى همسر سعيد بن عاص بوده است. منابع کهن از نقش سياسى عبدالرحمن بن حارث چندان اطلاعى به دست نمىدهند. ظاهراً پيوند وى با بنى اميه تا آخر عمرش محکم باقى ماند، چه دو دختر وى با دو چهرة پرنفوذ بنى اميه، يعنى معاوية و سعيد بن عاص ازدواج کرده بودند.[51]
عبدالله بن زبير نيز هم سال با عبدالرحمن و از خاندانى بانفوذ در مکه بود. وى از جانب مادرش أسماء، نوة ابوبکر و خواهرزادة عايشه، و از جانب ديگر ناپسرى خليفه عمَر به شمار مىآمد. جنگجويى شجاع، مشهور به تقوا، و بسيار عابد و روزهدار بود. بااين همه، از آنجا که پدرش زبير در هواى خلافت پس از عثمان، شورشيان عليه خليفه را تأييد مىکرد، دشوار مىتوان عبدالله را از حاميان نزديک به خليفه عثمان دانست.[52] [55]
ج ـ 1 ـ روش کار در تدوين و صلاحيت اعضاى هيئت در انجام اين کار
شک نداريم که زيد، به سبب تجربه و کار پيشينش، براى انجام دستور عثمان به توحيد مصاحف شايستگى داشت. در حقيقت هيچ کس را توان رقابت با او در اين امر نبود و هم از اين رو، وى تنها فردى است که تمام روايات تاريخى او را از جمله اعضاى هيئت تدوين قرآن در عهد عثمان مىشمارند.
بهندرت برخى مفسران مسلمان با شگفتى پرسيدهاند چگونه به جاى زيد، ابن مسعود نيامده است؛ او که پيش از تولد زيد، به اسلام گرويده بود و صاحب دهها فضيلت ديگر بود؟[53] آنگاه خود در نهايت چنين اظهار کردهاند که زيد تمام قرآن را از حافظه مىدانست، حال آنکه ابن مسعود تنها هفتاد سوره را از بر بود. چنين دعوى و استدلالى از اساس باطل است. صاحبان اين نظر از يک سو، آن روايتى را بد فهميدهاند که مىگويد پيامبر 70 سوره را در حضور ابنمسعود قرائت کرده بود،[54] حال آنکه زيد هنوز کودکى بيش نبود. اينان گويى از ياد بردهاند ابنمسعود خود صاحب نسخهاى از قرآن مخصوص به خود بود که تا مدتها پس از وى همچنان از جايگاه و اهميتى فراوان برخوردار بوده است. از سوى ديگر، اين دسته از عالمان اسلامى از اين نکته غافل بودهاند که قرآن عثمان در اصل بر مبناى مصحف حفصه شکل گرفته است و هيچکس بهتر از زيد نمىتوانسته اين کار را انجام دهد، چه همو خود محرّر و تنها کاتب اين نسخه بود. با تمام اين احوال به درستى نمىدانيم بهچه سبب نام اين اين سه نفر قريشى در جمع هيئت تدوين قرآن قرار گرفته است. سعيد بن عاص از سال 29 هجرى حاکم کوفه بود و همچنانکه از علل انتخاب وى در اين هيئت نيز چيزى نمىدانيم، نمىتوان معلوم کرد آيا واقعاً در زمان شروع به کارِ اين هيئت، وى خود به مدينه آمده يا خليفه او را فراخوانده است. نبايد آن روايات را چندان جدى گرفت که مىگويند سعيد اوضاع و احوال عراق را نيک مىشناخت و بلافاصله نسبت به دغدغههاى حذيفه [56] واکنش مثبت نشان داد، چراکه اينها همه ضرورت حضور او در هيئت مذکور را ايجاب نمىکند. حال که اطلاعات ما دربارة آن دو قريشى ديگر نيز کمکى در يافتن علت حضور آن دو در هيئت تدوين قرآن نمىکند، بايد ببينيم آيا در خود اين روايتِ رايج مطلب قابل اعتمادى هست؟
بله هست. عثمان به اعضاى هيئت چنين دستور داد: «اگر در جايى از قرآن اختلاف نظر پيدا کرديد، آن را به لسان (لهجة) قريش بنويسيد، زيرا قرآن به زبان آنان نازل شده است.»[55] با شنيدن اين جمله بهروشنى حس مىکنيم که حضور پررنگ قريشيان در اين هيئت براى امانت دارى و تضمين نگارش آن به لهجة قريش بوده است. اما روايتى مشابه، اين سه نفر قريشى را داناترين افراد به لهجة قريش مىانگارد، ولى تصميم نهايى در هنگام اختلاف نظر را به عثمان وامىگذارد. مثلاً وقتى زيد تصميم داشت واژة "تابوه" را در دو آية بقره، 248 و طه، 39 بنويسد و ديگران بر کتابت "تابوت" تأکيد مىورزيدند، عثمان گفت تلفظ صحيح قريشى اين واژه همان تابوت است.[56] رأى عثمان از اساس اشتباه است و اين مثال نيز اساساً مثال خوبى نيست. تابوت اصلاً عربى نيست بلکه از زبان حبشى گرفته شده. تلفظِ "تابوهٌ" نيز شکلى نامأنوس و بااشمئزاز داشته است. از سوى ديگر، با شرايط و ويژگىهايى که از آن دوران مىشناسيم، مجادله بر سر وزن صرفى اين واژه بعيد به نظر مىرسد. نه در سخنان پيامبر چيزى درباب ريشهشناسى واژههاى آن عصر آمده است و نه خلفاى نخست و اتباع ايشان چيزى از دقايق اين امر مىدانستند.[57]
ديدگاه مسلمانان در اين باب پيوندى وثيق دارد با اين مسأله که ميان مصحف عثمانى (قرآن رسمى) و جمع نخست زيد در عهد ابوبکر چه رابطهاى هست؟ [57] چون قرآن منشأ واحد الهى دارد به پشتوانة اين عقيدة کلامى پيشينى، هر دو نسخه از يک درجه از اعتبار برخوردار مىشوند؛[58] اما چون ترجيح قرآن عثمان بايد به دليل قاطعى صورت پذيرد، اين عالمان از نظرية قرائات يا احرف سبعة کمک گرفتهاند. بنابر اين نظريه، در جمع نخست هر بخش قرآن به يکى از هفت لهجة مختلف عربى نوشته شده بود،[59] اما مصحف عثمانى تنها بر پاية لهجة قريش بود[60] که جبرئيل قرآن را به همان لهجه بر پيامبر قرائت کرده بود.
تمام رواياتى که مىکوشند قرآن عثمانى را به يکى از لهجههاى عرب پيوند دهند بايد کنار گذاشته شوند. قرآن به هيچيک از لهجههاى خاص يا محلى عرب نوشته نشده است. زبان قرآن بيشتر از هر چيز به زبان شعر جاهلى مىماند. اين شعرها به يک زبان (محلى) نوشته نشده، چه شاعران فراوان بوده و از قبايل مختلفى دور از يکديگر برخاستهاند که همين امر سبب شده متون شعرى کهن از حيث لهجه بسيار متفاوت از يکديگرند. از سوى ديگر، اين نکته را هرگز نبايد از ياد برد که ما نمىتوانيم راز و شيوة نگارش برخى از ويژگىهاى صوتى قرآن هنگام تدوين را، آنهم با خط ناقصى چون خط اوليه عربى دريابيم؛ همان خطى که غالباً حروف صدادار را منعکس نمىکند. بااين همه، هماهنگى فراوان متون لغوى و نحوى نشان از وجود نوعى وحدت زبانى بالفعل در آن دوران دارد. اما اينکه بپنداريم [58] لهجههاى عربى در مناطق گستردهاى از شبه جزيره پنهان بوده است، با آنچه از جغرافياى زبان در ديگر مناطق جهان مىشناسيم منافات دارد. اينها همه ما را به اين نتيجه مىرساند که شعر کهن عربى و قرآن به زبانى فصيح و قابل فهم براى عموم نوشته شده[61] که اختلاف آن با لهجههاى محلى در مراکز فرهنگىاى چون مکه و مدينه بسيار کمتر از ديگر از مناطق دوردست در شبهجزيره بوده است.
گذشته از تمام اين فرضيات، اگر عثمان مىخواست بهترين و آشناترين افراد به لهجة قريش را انتخاب کند، بايد به سراغ کسانى ديگر مىرفت، نه آنکه اشخاصى منتسب به قريش را برگزيند که در مدينه رشد و تربيت يافتهاند.
از سوى ديگر، توجه به اين بخش از روايت که مىگويد زيد و همکارانش کار کتابت قرآنها را از روى مصحف حفصه انجام دادند،[62] پاسخ سادهترى براى حل اين لُغَز در اختيار مىنهد. با اين همه، من همچنان در اين امر ترديد دارم که آيا اعيان سهگانة قريش که نامشان در هيئت مذکور آمده، حاضر به انجام اين استنساخ شدهاند؛ بهويژه آنکه حتى با فرض توانمندى ايشان، اين کار بسيار دشوار و نفسگير بوده است. و چون زيد هم خود به تنهايى از انجام کامل اين عمل سنگين ـ که 3 يا 4 نسخه را کتابت کند ـ برنمىآمده، حدس من اين است که جمعى از کاتبان و ناسخان حرفهاى در اين کار دست داشتهاند و زيد [59] تنها وظيفة نظارت و راهنمايى را بر عهده داشته است. چندان معلوم نيست که اين سه نفر قريشى آيا اساساً از دانش کافى براى مساعدت زيد برخوردار بودهاند. با تمام اين احوال، اين راه حل از تمام نظرياتى که در روايات فوق مطرح مىشود، معقولتر مىنمايد.
راه حل ديگرى هم هست که بيشتر به اين روايت توجه مىکند که عثمان در کار خود کوشيد بيشترين حد ممکن از آيات وحيانى قرآن را گرد آورد.[63] بدين سان، به تمام نقلهاى مختلف آن روايت معروف[64] توجه مىشود که مىگويد آية 23 سورة احزاب نخست مفقود بود، آن را نزد خزيمة بن ثابت يافتند و در جاى خود قرار دادند. بنابه نقل طبرى (تفسير، ج 1، ص 20)، در اولين جستجو در متن تدوين يافتة جديد، متوجه نبودِ اين آيه شدند، اما در جستجوى دوم، فقدان آيات پايانى سورة توبه را دريافتند و پس از وارسى آنها را نزد يک خزيمة ديگرى يافتند. ترمذى در بخش تفسير خود، تنها به همين آيات اخير اشاره مىکند. آن سه تن قريشى طبيعتاً بايست در يافتن چنين امورى نقش پررنگترى مىداشتند، چرا که اينان به دليل پيوندهايشان با خاندان ثروتمند و بانفوذ، لاجرم بايست بهتر از هر کسى مىدانستند چه کسى چه بخش از مکتوبات قرآنى را در اختيار دارد. اما روشن است که اين روايات بخشهايى از ماجراى جمع ابوبکر را با حوادث اينجا خلط کرده يا گمان بردهاند اين حوادث در زمان ابوبکر رخ داده است.[65] در عين حال، تمام اين روايات [60] با آن نکتة اصلى در روايت جمع عثمان در تعارضند که مصحف عثمان در اصل بر مبناى مصحف حفصه (جمع ابوبکر) تهيه شده است. جايگاه اين روايات را بايد مانند همان اخبارى دانست که وجوه قرائات و لهجههاى مختلف را در نص عثمانى به ديدة اعتبار مىنگرد. بنابر اين روايات، شناسايى مصاحف يا برگپارههاى قرآنى که از شرايط اعضاى هيئت بوده و اين سه تن قريشى لاجرم واجد آن بودهاند، کمترين اهميت علمى نداشته است و اين امر اساساً در انتخاب اين سه تن در هيئت تدوين قرآن نقشى نداشته است.
پس از اين همه کندوکاو، تنها يک احتمال را مىتوانم قطعى بشمارم: قريشىهايى که نامشان در فهرست هيئت تدوين قرآن عثمان ذکر شده، به سبب موقعيت پرنفوذ اجتماعىشان مىتوانستهاند اعتبار اين کار را نزد افکار عمومى مسلمانان بالاتر ببرند. اما انجام اين امر صد البته ضرورى نبوده است. دستورالعمل خليفه [به رعايت لهجة قريش در توحيد مصاحف] که صحابة کبار نيز آن را تأييد مىکردند، بهترين توصيهاى است که به ذهن خطور مىکند. اگر قرار بود اين فرمان در عمل اجرا شود، دستکم بايست به سراغ مردانى مسنتر، تواناتر و جاافتادهتر مىرفتند.
کسانى که اين نتيجهگيرى برايشان راضىکننده نيست، ناگزير بايد بپذيرند که اساساً اين سه قريشى هيچگونه همکارى در تدوين قرآن عثمان نداشتهاند و بالتبع تمام اين روايات محصول تحريف حقايق تاريخى به نفع مصالح قريش يا انگيزههاى بداند. اما قدم گذاردن در اين راه هم مشکلات و تنگناهاى خاص خود را دارد، چرا که امکان ندارد مصالح بنىاميه و بنىزبير يکجا جمع شوند. پس بهتر است دعوت از اين سه قريشى را حقيقتى تاريخى بدانيم، گواينکه مقصود خليفه از انتخاب ايشان را به درستى درنمىيابيم.
و سرانجام بايد گفت که اين مسأله چندان از اهميت و حساسيت برخودار نيست. با در نظر گرفتنِ اصل ماجرا که بايست قرآنهاى متعددى بر مبناى نسخة مادر تدوين و کتابت مىشد، ترکيب هيئتِِ مذکور در درجة دوم اهميت قرار مىگيرد. مهمتر از آن، اين تصميم اساسى بود که از اين پس بر متن واحد و يکسانى از قرآن استناد کنند. در خبر است که «عثمان [61] صحابه را گرد آورد و موضوع را در ميان نهاد. در آنجا همگان مسئله را فيصله دادند و تصميم به اجراى پيشنهاد حذيفه گرفتند.»[66] از اعضاى اين مجلس چيزى نمىدانيم. حذيفه چون خودش پيشنهاد دهندة اين طرح بوده، حضورش در آن جلسه طبيعى است؛ و بهتر است سعيد را نيز از اعضاى اين جلسه بهحساب آوريم تا آنکه در شمار اعضاى هيئت.
حال که پذيرفتيم عثمان براى يکسان سازى مصاحف، درواقع کارى جز استنساخ مهمترين مصاحف موجود در مدينه انجام نداد، ديگر موضوع بحث جمع قرآن نخواهد بود، بلکه بايد تنها از کار (پروژة) عثمان سخن گفت. تعبير "جمع" در روايت رايج نيامده، بلکه به شکل پراکنده در روايات ديگر[67] يا در متون تاريخى[68] و کتابهاى علوم قرآنى[69] بدان اشاره شده است. از سوى ديگر نمىتوان در توصيف کار عثمان تعابيرى بهکار برد که تنها در منابع متأخر آمدهاند؛ فىالمثل بگوييم هدف اصلى از جمع عثمان، معناى لغوى و رايج آن نبوده، بلکه مراد اتلاف بوده است.[70] در اين استنباط مىتوانيم به عبارت يعقوبى (ج 2، ص 196) هم استناد کنيم، اما تا آنجا که من مىفهمم، روايت مراد از اين جمع را گردآورى و تحصيل متن قرآن مىداند. [62]
د ـ ترتيب سورهها در مصحف عثمان
بهدرستى معلوم نيست سورههاى قرآن در ترتيب مصحف عثمان بر اساس چه ضابطهاى چيده شدهاند. در همين آغاز کار، از ميان احتمالات مختلفى که به ذهن مىرسد، بايد ضابطة مضمون يا محتوا را کنار بگذاريم، زيرا بر همگان روشن است که نه فقط سورهها، بلکه بسيارى از آيات قرآن نيز به مضامين و موضوعات مختلف مىپردازند. ملاک ترتيب زمانى را نيز بايد کنار گذاريم. رعايت اين ملاک نه تنها با شرايط زمانى و مکانى آن روزگار منافات دارد (که در بحث از مصاحف غيررسمى پيش از عثمان از آن سخن گفتيم)،[71] بلکه اساساً انجام آن به سبب مشکلات موجود در نگهدارى نسخههاى قرآن ناممکن بوده است. از يک سو، دستهاى از آيات را به دستور خود پيامبر در جاهاى ديگر (و سورههاى قبلى) قرار داده بودند. و از سوى ديگر، هنگام جمع نخست به دست زيد، جابهجا شدن بخشهاى مختلف قرآن يقيناً روى مىداده است. هم از اين رو، وقتى محمد بن سيرين (م 110 هـ) مىپرسيد از چه رو قرآن را بر حسب زمان نزول مرتب نکردهاند، عکرمة مىتوانست در پاسخ بگويد: «حتى اگر تمام جن و انس دست به دست هم مىدادند، انجام اين کار ناممکن بود.»[72] نسلهاى بعدى هم رعايت ترتيب زمانى نزول را در قرآن حرام و انجام آن را بدعت مىشمردند.
با اين حساب، تنها اين راه باقى مىماند که ترتيب سورهها در مصحف عثمان را مکانيکى و بر اساس طول سورهها بدانيم. دانشمندان اسلامى پيشتر خود به اين قاعده اشاره کردهاند: «عثمان قرآن را جمع و تاليف کرد (ألّفه)، سورههاى بزرگ را با سورههاى بزرگ و سوَر کوتاه را با سوَر کوتاه قرار داد.»[73] قرآن رسمى عثمان، صرف نظر از [63] سورة فاتحه، با سورههاى بزرگتر شروع مىشود، پس از آن سورههاى کوتاهتر و در انتها کوچکترين سورهها قرار گرفته است. به عکس آنچه در نگاه نخست به نظر مىرسد، چنين قاعدهاى در چينش سورهها چندان عجيب نيست، زيرا مرتب ساختنِ کتاب بر اساس حجم بخشهاى مختلف آن، چه از بزرگ به کوچک و چه بالعکس، به يک اندازه معقول است. هرکه به دنبال اين امر جستجو کند، در ميان متون ادبى جهان، نمونههاى متعددى از هر دو شيوه خواهد يافت. در اينجا تنها مايلم اين مثال را يادآورى کنم که بخشهاى مختلف ميشنا در يهوديت بر اساس تعداد فصولشان مرتب شدهاند.[74]
مسلمانان اوليه براى تعيين طول سورهها، به تعداد آيات هر سوره توجه نداشتهاند، بلکه اين کار را با نظر به بلندى ظاهر سوره و بر حسب حجم و تعداد صفحات آن سوره انجام دادهاند. علت اين بوده که اندازه و طول آيات در سورهها يکسان نيست. مثلاً سورة هفتم (اعراف) 30 آيه بيشتر از سوره چهارم (نساء) دارد، اما از نظر حجم يک صفحه از سورة نساء کوچکتر است. سورة بيستم (طه) 5 آيه بيشتر از سورة نهم (توبه) دارد، ولى از نظر حجم به نصف سوره توبه هم نمىرسد. سورة بيست و ششم (شعراء) از نظر حجم يک چهارم سورة دوم (بقره) است، اما تنها 69 آيه کمتر از بقره دارد. با اين همه، بايد به خاطر داشت که ملاک حجم يا اندازة ظاهرى سوره همهجا و بهدقت رعايت نشده: در مواردى از اين اصل تخلف شده است. من براى تبيين اين نکته جدول زير را تهيه کردهام که در آن نام و شمارة سوره در ترتيب رسمى قرآن همراه با تعداد آيات و اندازة آن سوره بر حسب تعداد صفحات و سطور در چاپ فلوگل (1858 م)[75] آمده است. آنگاه در ستون آخر، جايگاه هر سوره را بنابر ترتيب و اندازهگيرى دقيق صفحات و سطور آن آوردهام. [64]
الف: نام سوره
ب: شمارة سوره در ترتيب رسمى
ج: تعداد آيات
د: تعداد صفحات کامل
هـ : تعداد سطرهاى اضافه
و: جايگاه دقيق سوره از نظر حجم
الف ب ج د هـ و
فاتحه 1 7 ـ 5 2
بقره 2 286 22 11 4
آل عمران 3 200 13 11 3
نساء 4 175 14 4 7
مائده 5 120 10 18 6
انعام 6 165 11 16 5
اعراف 7 205 13 3 9
انفال 8 76 4 20 11
توبه 9 130 9 21 16
هود 10 109 7 1 17
يونس 11 123 7 7 10
يوسف 12 111 6 20 12
رعد 13 43 3 7 18
ابراهيم 14 52 3 8 26
حجر 15 7 99 18 28
نحل 16 7 128 6 20
اسراء 17 111 6 4 33
کهف 18 110 6 6 24
مريم 19 98 3 18 22
طه 20 135 5 7 8
انبياء 21 112 4 9 21
حج 22 78 5 ـ 40
مؤمنون 23 118 4 7 39
نور 24 64 5 6 27
فرقان 25 77 3 14 23
شعراء 26 227 5 15 29
نمل 27 95 4 18 37
قصص 28 88 5 4 19
عنکبوت 29 69 4 ـ 25
روم 30 60 3 6 43
لقمان 31 34 2 2 34
سجده 32 30 1 1 14
أحزاب 33 73 5 7 13
سبأ 34 54 3 9 42
فاطر 35 45 3 2 30
يس 36 83 3 ـ 41
صافات 37 182 4 ـ 35
ص 38 88 3 1 36
زمر 39 75 4 5 38
غافر 40 85 4 18 15
فصلت 41 54 3 3 46
شوري 42 53 3 7 48
زخرف 43 89 3 11 57
دخان 44 59 1 1 47
جاثيه 45 36 1 21 31
احقاف 46 35 2 1 45
محمد 47 40 2 6 58
فتح 48 29 2 7 56
حجرات 49 18 1 10 59
ق 50 45 1 12 55
ذاريات 51 60 1 12 51
طور 52 49 1 7 50
نجم 53 62 1 11 32
قمر 54 55 1 11 44
الرحمن 55 78 1 15 53
واقعه 56 96 1 18 54
حديد 57 29 2 7 49
مجادله 58 22 1 20 60
حشر 59 24 1 18 48
ممتحنه 60 13 1 9 52
صف 61 14 ـ 20 67
جمعه 62 11 1 ـ 68
منافقون 63 11 ـ 17 69
تغابن 64 18 1 ـ 65
طلاق 65 12 1 4 72
تحريم 66 12 1 ـ 74
ملک 67 30 1 7 76
قلم 68 52 1 7 62
حاقه 69 52 1 4 64
معارج 70 44 1 ـ 66
نوح 71 29 ـ 5 2
جن 72 28 ـ 5 2
مزمل 73 20 ـ 5 2
مدثر 74 55 1 2 77
قيامة 75 40 ـ 16 73
انسان 76 31 1 1 78
مرسلات 77 50 ـ 20 79
نبأ 78 41 ـ 18 63
نازعات 79 46 ـ 18 75
عبس 80 42 ـ 14 80
تکوير 81 29 ـ 11 89
انفطار 82 29 ـ 11 89
مطفّفين 83 36 ـ 17 85
انشقاق 84 25 ـ 10 84
بروج 85 22 ـ 11 88
طارق 86 16 ـ 10 98
أعلي 87 19 ـ 7 82
غاشيه 88 26 ـ 10 90
فجر 89 30 ـ 13 92
بلد 90 20 ـ 8 87
شمس 91 15 ـ 6 96
ليل 92 21 ـ 8 86
ضحي 93 11 ـ 4 91
شرح 94 8 ـ 3 1
تين 95 8 ـ 4 93
علق 96 19 ـ 7 95
قدر 97 5 ـ 3 99
بينه 98 8 ـ 9 100
زلزله 99 8 ـ 4 101
عاديات 100 11 ـ 4 104
قارعه 101 9 ـ 4 94
تکاثر 102 8 ـ 3 97
عصر 103 3 ـ 2 102
همزة 104 9 ـ 4 105
فيل 105 5 ـ 3 107
قريش 106 4 ـ 2 109
ماعون 107 7 ـ 3 103
کوثر 108 3 ـ 1 106
کافرون 109 6 ـ 3 110
نصر 110 3 ـ 2 111
مسد 111 5 ـ 2 112
اخلاص 112 4 ـ 2 113
فلق 113 5 ـ 2 114
ناس 114 6 ـ 2 106