قرآن و اسلام پژوهان غربي:

گفتگو با روزنامه‌ي اطلاعات

بخش اول

يکشنبه 16 فروردين 1388، 9 ربيع الثاني1430، 5 آوريل 2009،شماره 24434

گفتگوکننده: زينب واعظ محرابي


http://www.ettelaat.com/new/index.asp?fname=2009\04\04-05\12-35-05.htm&storytitle=%DE%D1%C2%E4%20%E6%20%C7%D3%E1%C7%E3%20%81%8E%E6%E5%C7%E4%20%DB%D1%C8%ED





Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4


اشاره: قرآن كريم تنها كتاب تحريف نشده آسماني و مهمترين و اساسي‌ترين متن و منبع معارف نزد مسلمانان است و به همين دليل سنگ بنيادين تمدن وفرهنگ اسلامي و سرچشمه اصلي‌انديشه يك چهارم جمعيت جهان است كه عمدتاً درشرق زندگي مي‌كنند. بالطبع اولين گام لازم براي‌آشنايي غربيان با انديشه‌هاي مسلمين وتمدن شرق، آگاهي از محتواي اين كتاب آسماني است. قرنهاست كه بسياري ازشرق شناسان و اسلام پژوهان غربي به‌ترجمه قرآن و پژوهش درباره آن پرداخته ونظريه‌هاي گوناگوني ابراز داشته وهزاران كتاب ومقاله منتشركرده‌اند. ازاين رو، گفتگويي با آقاي مرتضي كريمي نيا، درخصوص مطالعات قرآني اسلام پژوهان غربي انجام داده‌ايم كه در پي مي‌آيد.‌

سوال اول من درباره نگاه خاورشناسان به قرآن است.‌

ما يك خاورشناس واحد نداريم، بنابراين يك نگاه هم نداريم، دريك دوره زماني هم نايستاده‌ايم. اولا آن دسته ازمحققان غربي كه به مطالعات قرآني پرداخته‌اند، افراد متعدد وازفرهنگهاي مختلف بوده‌اند وثانيا دردوره‌هاي مختلفي زندگي كرده‌اند و مطالعات، پيش زمينه، فضاي زندگي، داوري‌ها، علوم ودانشها، تجربه، و زمانه زندگي‌شان متفاوت بوده است، بنابراين دستاوردهايشان هم متفاوت است.‌

اما به طوركلي مي‌توان گفت نگاه خاورشناسان به قرآن تغيير كرده است؛ به اين معنا كه در روزگاري (قرون وسطي) نخستين كساني كه به مطالعات قرآني روي آوردند، گروهي ازعالمان مسيحي بودند كه صرفاً به قصد جلوگيري ازنفوذ اسلام، به شناخت قرآن پرداختند.

آنها قرآن را به زبان الكن واندك لاتيني خود‌ترجمه مي‌كردند و با اين كار مي‌خواستند به عالمان خودشان بشناسانند كه قرآن چيز خطرناكي است. اين نگاه كه كاملا جدلي بود، عمدتا در مرزهاي جامعه اسلامي وجود داشت. دراين نگاه نقاط ضعف دين ما واثبات برتري دين آنها بر دين ما موج مي‌زند. دراين نگاه غرض ورزي خيلي راحت وجود دارد؛ يعني حتي درآن قصدشناخت يك دين به معناي يك پديده هم وجود ندارد. به همين دليل درمنظر اين افراد، اين پيش فرض وجود دارد كه قرآن يك كتاب آسماني دست اول نيست؛ يعني كپي شده و رونويسي شده ازكتابهاي ديگراست و اين يعني آنكه نسخه كامل‌ترقرآن پيش ماست.‌

چنين ويژگيهايي در قرآن پژوهي مبلغان مسيحي، در دوره‌هاي نخست، وجود داشته و طبيعي هم بوده است؛اما امروزه اين دوره به يك اثرتاريخي تبديل شده وخود محققان غربي آن دوره را به عنوان تاريخ مورد بررسي قرار مي‌دهند.‌

دردوره‌هاي بعدي كساني بوده‌اند كه ازاين‌انديشه كه پيامبر دعاوي دروغين داشته، دست برداشته‌اند؛ مثلا نولدكه در كتابش صريحاً اعتراف مي‌كند كه پيامبر در بيان دعاوي‌اش كاملا صادق بوده است و نوعي وحي يا الهام را دريافت مي‌كرده است. نولدكه درقرن نوزدهم اين حرف را مي‌زند و اين يك پيشرفت است.

اما امروزه، به راحتي، مي‌توان كساني را پيدا كرد كه به دليل نزديكي به جامعه اسلامي، نگاهشان بسيار عوض شده وحس همدلي دارند؛يعني اين ذوق را دارند كه في‌المثل درحوزه زيبايي شناسي قرآن فعاليت كنند و همان حس و ذوق هر مسلمان را هنگام قرائت قرآن دريابند؛ چه از نظر معنوي و چه از نظرزيبايي شناختي. ‌

اين نگاه با نگاه اول خيلي فرق مي‌كند. بنابراين ما با يك نگاه مواجه نيستيم، بلكه با تنوع نگاه در دوره‌هاي مختلف روبرو هستيم؛ نگاههاي مغرضانه تا نگاههاي مثبت. حتي درميان غربيان، نگاههاي صرفا علم جويانه وتحقيق‌هاي جزئي و تفصيلي وجود دارد.

خاورشناسان ازچه زماني به مطالعات قرآني پرداخته‌اند؟ ‌

درباره زمان مطالعات قرآني خاورشناسان بايد گفت كه مطالعات قرآني به معناي مدرن امروزي‌اش از اواخر يا اواسط قرن نوزدهم ميلادي آغازشده است؛ اما پيش از آن، حتي در قرن يازدهم، دوازدهم، سيزدهم و چهاردهم ميلادي، تلاشهاي زيادي براي شناخت قرآن انجام شده است؛ يعني مسيحيان، ارباب كليسا و روحانيون مسيحي تلاش مي‌كردند كه قرآن را بيشتر بشناسند تا برآن رديه بنويسند. بنابراين مطالعات قرآني درآن زمان به معناي مدرن امروزي وجود نداشته و كاملا صبغه جدلي داشته است. ‌

به هرحال براي مطالعات قرآني خاورشناسان نمي‌توان زمان تعيين كرد. حتي برخي ازمحققان غربي گفته‌اند از همان روزي كه قرآن نازل شد، غيرمسلمانان (مسيحيان، يهوديان وكساني كه در جامعه اسلامي يا حاشيه جامعه اسلامي زندگي مي‌كردند) درصدد برآمدند كه قرآن را بشناسند؛ چون قرآن كتابي بود كه بيشتر ازهر كس ديگري درباره آنها سخن گفته بود؛ برخي از دعاوي آنها را رد، برخي را قبول و بعضي را تغيير داده بود ودرمقابل بعضي ازآنها موضع‌گيري بسيارشديدي گرفته بود. بنابراين طبيعي بود كه هم عالمان يهودي‌اي كه درشبه جزيزه زندگي مي‌كردند وهم آنهايي كه در مجاورت اسلام زندگي مي‌كردند و در اثر فتوحات با اسلام آشنا شدند، از همان قرون اول (هشتم، نهم ودهم ميلادي) به شناخت اين دين ومطالعات قرآني روي آوردند و به رد يا معرفي قرآن واسلام پرداختند و رساله‌هايي در اين‌باره نوشتند؛ مثل رساله كندي ورساله يوحناي دمشقي.‌

لطفا درباره روش مطالعات قرآني خاورشناسان هم توضيح دهيد.‌

روشهاي اوليه براي شناخت دين اسلام و قرآن خيلي خام بوده است. درقرون وسطي، قرآن به زبان لاتيني‌ترجمه مي‌شد و اين با زبان داني بسياراندكي انجام مي‌شد؛ اما امروزه شما مي‌توانيد در دانشگاههاي اروپا و آمريكا، مدرن‌ترين، دقيق‌ترين و كامل‌ترين آموزشهاي زبان عربي را كسب كنيد. عالمان و دانشمنداني كه امروزه درغرب عربي مي‌دانند، اصلا قابل مقايسه با دانشمندان وعالمان قرون اوليه نمي‌باشند.

بنابراين روش مطالعه در قرون وسطي خيلي ساده بوده و به همين خاطر هم‌اشتباهات آنها خيلي زياد بوده است.هرچه كه گذشته، علوم پيشرفت كرده و توانايي بشر بيشتر شده، در نتيجه روشها هم در همه زمينه‌ها ازجمله شناخت زبان وادبيات عرب، شناخت تاريخ ودسترسي به منابع عوض شده است.‌

من درسوالات قبلي هم گفتم كه يكي ازاموربسيارمهم كه روي نگاه، انگيزه و نوع مطالعات غربيان تاثيرگذاشته، منابع است. به عنوان مثال كشيشي به نام پير ونرابل در قرن دوازدهم، قرآن را، با كمك چند نفرعربي دان وبدون منبع، به زبان لاتيني‌ترجمه كرد.

حال شما اين را مقايسه كنيد با يكصد سال اخير كه مهمترين متون تفسيري،‌تراجمي، تاريخي، سيره، رجال، حديث وادبيات عربي تصحيح وچاپ شده و در اختيارمحققان غربي قرارگرفته بود.

بنابراين حجم ابزار وسلاحي كه محققان غربي در صد سال اخيرداشتند، قابل مقايسه نيست با ابزار وسلاحي كه مثلا درهشتصدسال پيش وجود داشته است. پس همه اينها تاثير مي‌گذاشته ومحصولاتشان هم به همين دليل تنوع داشته است.‌

اسلام شناسان غربي در بعد علوم ومعارف قرآني چه پژوهشهايي انجام داده‌اند ؟‌

درميان محققان غربي‌اي كه به مطالعات قرآني پرداخته و مي‌پردازند، به ندرت پيش مي‌آيد كه يك محقق غربي قصد توليد معارف قرآني يا علوم قرآني را به معناي امروزي داشته باشد.

بيشترين همتي كه در غرب در زمينه مطالعات قرآني انجام شده، معطوف به شناخت حوزه قرآن ازنظرتاريخي است واين مسئله حوزه‌هاي بسياري را شامل مي‌شود. البته ممكن است دربرخي زمينه‌ها تلاقي پيدا كند با مجموعه‌اي از علوم كه درفرهنگ اسلامي به آنها علوم قرآني گفته مي‌شود.

به طوركلي، علوم قرآني به تمام دانشهايي گفته مي‌شود كه ديدگاه كلي ما را درباره قرآن شكل مي‌دهد. علوم قرآني به كليت قرآن مي‌پردازند نه به جزئيات آن.

مثلا علوم قرآني هيچ گاه به شان نزول يك آيه خاص نمي‌پردازد، بلكه درباره تئوري كلي اسباب نزول بحث مي‌كند كه اسباب نزول چيست و چگونه ممكن است يك آيه‌اي سبب نزول داشته باشد وآيه ديگري نداشته باشد.

مكي ومدني، جمع قرآن، نزول قرآن،‌ترتيب قرآن، ناسخ ومنسوخ، قرائات، اصول ومباني تفسيرواعجاز قرآن، همه اينها موضوعاتي هستند كه نگاه كلي ما را نسبت به قرآن شكل مي‌دهند. درباره اين موضوعات بحثهاي مختلفي درطول تاريخ، درميان عالمان اسلامي مطرح شده است وپرسشها و نظرياتي به وجود آمده كه همه اينها بحث‌هاي علوم قرآني را به وجود آورده است. ‌

هيچ گاه يك محقق غربي مانند محققان اسلامي كتابي درباب علوم قرآني ننوشته، هميشه نگاههاي آنها برخاسته از نيازها و سنتهايشان بوده است؛ مثلا آنها نيازي نداشتند كه تئوري اعجاز را ثابت كنند، به همين خاطر هيچ گاه دنبال اين گونه مسائل نبوده‌اند كه قرآن ازچه جهت معجزه است، اعجاز ادبي قرآن را بپذيريم يا اعجاز علمي آن را و.... يكي ازمسائلي كه آنها بسيار بدان پرداخته‌اند، نظم وترتيب قرآن است؛ چون آنها دركتاب مقدس خودشان نظم و توالي و ترتيب تاريخي مي‌ديدند؛ اما وقتي به سراغ قرآن مي‌آمدند، چنين نظم و توالي و ترتيبي نمي‌ديدند.

براي مثال يكي از سوالهاي آنها اين بوده كه با توجه به اينكه سوره بقره اولين سوره نازله نبوده؛ چرا در اول قرآن قرار گرفته وچرا آياتش‌ترتيب ندارند و تكرار و توالي و تنوع دارند. آنها دراين باره كتابها، مقالات و رساله‌هاي فراواني نوشته‌اند. اين بخشي ازعلوم قرآن است كه يك محقق غربي نه به قصد اينكه فقط كتابي در اين بخش علوم قرآن بنويسد، بلكه انگيزه و سوال شخصي‌اش او را به اينجا كشانده است. ‌

قبل از نولدكه محققان بسياري به تاريخ گذاري سوره‌هاي قرآن پرداخته بودند؛ ولي نولدكه تمام نظريات افراد قبل از خودش را جمع بندي كرد. جلد اول كتاب تاريخ قرآن نولدكه كه امروزه به قلم شاگردش، شوالي، بازنگاري شده، به اين موضوع اختصاص دارد. ‌

مباحث ديگرعلوم قرآني مثل جمع وتدوين قرآن، رسم الخط و قرائات، موضوعاتي هستند كه به شناخت ودرك كلي ما از قرآن كمك مي‌كنند و مورد توجه غربيان هم بوده‌اند؛ مثلا جلد دوم تاريخ قرآن نولدكه به موضوع جمع و تدوين قرآن و جلد سوم آن به رسم الخط و قرائات قرآن اختصاص يافته است.

منظورمن اين است كه غربيان موضوعاتي را مورد تحقيق قرار داده و مي‌دهند كه برخاسته از نيازهاي علمي، سوابق و عادتهاي آكادميك آنها باشد و هرلحظه و هر روزگار كه گذشته، به تنوع آنها افزوده شده باشد.

در زمان حاضر، به دليل نزديكي بيشتر غربيان با مسلمانان، بسياري از مسائلي كه دربيست سي سال اخير مورد توجه مسلمانها قرارگرفته، به محيط‌هاي غربي هم انتقال يافته و موضوعات حتي از اين نظر هم جديد شده است.‌

از ديگر موضوعاتي كه درميان تحقيقات قرآني غربيان ديده مي‌شود، رابطه قرآن با كتابهاي مقدس ديگراست كه از منظرهاي مختلف به بررسي آن پرداخته‌اند، يكي منظر زباني است؛ مثلا چه واژه‌هايي درقرآن هست كه بارمعنايي مسيحي دارد يا ريشه‌هاي سرياني دارد و... به اين موضوع از منظر غيرزباني (تاريخي وقصه‌هاي قرآني) هم مي‌توان توجه كرد؛ يعني مقايسه‌اي بين شباهت و تفاوت قصه‌ها وگزارشهاي تاريخي قرآن با قصه‌ها و گزارشهاي تاريخي كه درتورات و انجيل آمده است. ‌

پس نگاه كلي، نگاه تطبيقي - مقايسه‌اي بين قرآن وعهدين است؛ اما گاهي ازمنظر زباني، تاريخي، مفاهيم، ارزشها، باورها، اعتقادات و... نيز بررسي مي‌شود. حتي جالب است بگويم اين پرسش درغرب مطرح است كه آيا واقعا ما مي‌توانيم براي مطالعات قرآني از همان روش مطالعات عهدين استفاده كنيم.

در اينجا لازم است بگويم كه درغرب براي شناخت و مطالعه درباره عهدين روشهاي مختلفي وجود دارد؛ از جمله تاريخي، زباني، معناشناختي، سبك شناختي و ادبي، واين روشهاي مختلف نتايجي مي‌دهد.

حال اين سوال درميان محققان غربي مطرح است كه آيا اين روشها عينا قابل تطبيق بر مطالعات قرآني است؛ يعني آيا مي‌توان از اين روشها براي مطالعات قرآني هم استفاده كرد.

جواب برخي از غربيان به اين پرسش مثبت است؛ اما برخي ازآنها معتقدند كه نمي‌توان عينا همان روشي را كه براي مطالعات عهدين به كار مي‌بريم، درباره مطالعات قرآني هم استفاده كنيم. بنابراين اين پرسش بسيارپيچيده است و جواب آن صرفا بله يا خيرنيست. شايان ذكراست كه اين پرسش بسيارجديد است و دركنفرانس‌هاي ده سال اخير درغرب مطرح شده است.‌

اگر امكان دارد به برخي ازمستشرقان برجسته‌اي كه به مطالعات قرآني پرداخته‌اند،‌اشاره كنيد وآثار آنها را هم ذكر كنيد. ‌

ما مستشرق كم نداريم؛ هم درشرايط امروز وهم درگذشته. البته امروزه ما چيزي به نام مستشرق نداريم، بلكه اسلام شناسان وقرآن پژوهان غربي داريم. قرآن پژوهان غربي هم مختلف هستند؛ برخي درگذشته زندگي مي‌كردند و به چندرشته مي‌پرداختند؛ مثل نولدكه كه درباره تاريخ ساسانيان، شاهنامه وادبيات فارسي، تاريخ قرآن و دستور و نحو زبان سامي كتاب نوشته است، پس او صرفا تلاش قرآن پژوهانه نكرده است، بلكه يك خاورشناس است؛ يعني او تا جايي كه برايش مقدوربوده به همه اموري كه به خاورمربوط مي‌شده، پرداخته است.

اما در دوره جديد تنوع مطالعات قرآني كم است؛ مثلا برخي فقط درباره ادبيات قرآن كار كرده‌اند و برخي ديگر فقط درباره تفسير. پس بايد بپذيريم كه با تنوع شخصيتي و زماني مواجه هستيم و من سعي مي‌كنم مستشرقان را باتوجه به حوزه زباني شان نام ببرم. ‌

شايد مهمترين مستشرقاني كه درگذشته، در زمينه قرآن كار كرده‌اند، آلماني زبان باشند. علتش هم اين است كه آلماني زبانها از قديم در زمينه‌هاي فقه اللغه و زبان شناسي (هم درزبان عربي وهم در زبانهاي ديگرسامي) بسيارقوي بودند.

از افراد بسيار قديمي آنها مي‌توان از بوهل،‌اشپرينگر، نولدكه وشاگردش شوالي، برگشترسر و پرتسل نام برد. اينها معروف‌ترين محققان غربي آلماني در قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم هستند.

ازمحققان غربي امروزي هم مي‌توان به‌اشپيتالر، فان اس، ويلد، خانم نويورت، آقاي ناگل تيلمن و‌هارتموت بوبتسين‌اشاره كرد. البته تخصص هريك از اين افراد فرق مي‌كند؛ مثلا خانم نويورت بيشتر در حوزه زبان و تاريخ قرآن كار كرده است؛ اما تخصص آقاي بوبتسين كه مسلط برچندين زبان شرقي وسامي است، بيشتر درحوزه شناخت تاريخ مطالعات قرآني غربيهاست.‌

برخي ازمحققان غربي محقق به معناي پژوهشگر به حساب نمي‌آيند و بيشترمبلغ و مترجم قرآن هستند. مثلا رودي پارت محقق وزبان شناسي برجسته است كه‌ترجمه قرآن او به آساني يك معدن زبان شناسانه است؛ اما دركنار او مترجم ديگري مثل آقاي عادل تئودورخوري كه لبناني الاصل ولي آلماني تبار است،‌ترجمه‌اي از قرآن فراهم آورده و حتي تفسيري بركل قرآن در دوازده جلد نوشته است، بنابراين او بيشتر يك مبلغ و مفسراست تا يك محقق درجه اول زبان شناسي.‌

درسنت آلماني دو نفر ديگر هستند كه بيشتر درخصوص نسخه‌شناسي و رسم‌الخط قرآن فعاليت كرده‌اند؛ يكي از آنها آقاي پوئين، استاد دانشگاه زاربروكن آلمان و ديگري آقاي فان بوتمراست. همچنين آقاي فان اس وآقاي مادلونگ از اسلام شناسان بسيارمعروف غربي هستند كه تخصص شان بيشتر در حوزه تاريخ و فرق اسلامي است؛ اما مقاله‌ها و آراي آنها در زمينه مطالعات قرآني بسيارمورد توجه است.‌

در سنت فرانسوي هم اسلام پژوهان بسياري وجود دارند كه برخي از آنها امروزه به نام انسانهاي مغرض وپراشتباه شناخته مي‌شوند. ما درگذشته، درميان محققان فرانسوي، كمتركسي را پيدا مي‌كنيم كه صرفاً به مطالعات قرآني مشهور باشد، بلكه بيشترآنها در مطالعات ادبي واسلام شناسي و تاريخ تبحر دارند.

حتي دردوره‌هاي جديد، كسي مثل بلاشر از جمله محققاني است كه به ادبيات عرب بيشترتعلق دارد تا قرآن؛ هرچند بلاشر هم قرآن را به فرانسوي‌ ترجمه كرده و هم كتابي در تاريخ قرآن نوشته است. همچنين آقاي ژاك ژوميه (كشيشي مسيحي كه در مصرساكن است) مقالات متعدد قرآني نوشته و برخي از آنها درسنت فرانسوي تأثير بسياري گذاشته است. ازديگر افراد قديمي مي‌توان از خانم دونيزماسون نام برد كه كتابش به تازگي به فارسي‌ ترجمه و برنده كتاب سال جمهوري اسلامي شد. اين كتاب به بررسي درون مايه‌هاي مشترك قرآن وكتاب مقدس مي‌پردازد. همچنين خانم ماسون‌ ترجمه‌اي از قرآن به زبان فرانسوي انجام داده است.‌

آقاي كلود ژيليو يكي ديگرازمحققان فرانسوي است كه بسيار پر تأثير و پر اثر است، پر تاثير به اين معني كه درفضاي زبان انگليسي و آلماني، آثارش موردتوجه و نقد قرارگرفته است. او استاد دانشگاه اكس آن پروانس فرانسه است. مطالعات تفسيري او به خصوص در زمينه تفسير پژوهي بسيار مورد توجه است، همچنين برخي از آثار او به فارسي‌ ترجمه شده است.‌

اگرچه سابقه زبان انگليسي، به‌اندازه زبان آلماني كهن نيست؛ اما حجم مكتوبات در زبان انگليسي خيلي بيشتراست؛ به خصوص امروزه كه برخي محققان غربي فرانسوي وآلماني تلاش مي‌كنند آثارشان را به زبان انگليسي بنويسند تا رواج و توجه بيشتري پيدا كند. بنابراين در زبان انگليسي با تعداد بيشتري از محققان مواجه هستيم. ‌

يكي از افراد بسيار قديمي كه درزبان انگليسي محقق معروف مطالعات قرآني بوده، ويليام ميور است كه يك اسلام شناس است و در قرن نوزدهم وپيش از نولدكه زندگي مي‌كرده و آراي مطالعات قرآني‌اش درتاريخ قرآن نولدكه بسيارنقل شده است. اوبخشي از قرآن را به انگليسي‌ترجمه كرده است. بعد از او در قرن بيستم، بايد از ريچارد بل، مترجم معروف قرآن، وآرتور جفري نام ببرم. ريچارد بل كتاب تاريخ قرآنش به فارسي ‌ترجمه شده و آرتور جفري كتاب واژگان دخيلش. آقاي ايزوتسو يكي ديگر از محققاني است كه اگرچه انگليسي زبان نيست؛ ولي كتابش در زمينه معناشناسي قرآن بسيارموردتوجه قرارگرفته است. ‌

در دوره‌هاي جديدترگروهي ازمحققان غربي داريم كه اگرچه اهل انگلستان نيستند؛ ولي آثارشان در زبان انگليسي بسيار تاثيرگذاربوده است؛ ازجمله آقاي ليمهاوس استاد دانشگاه خرونينگن هلند و ديگرآقاي ورستيخ استاد دانشگاه نايمخن هلند. هردوي آنها تعلقات ادبي دارند وبيشتر در زمينه ادبيات قرآن و تفسير كار كرده‌اند.

درهمين جا جا دارد از آقاي موتسكي، حديث پژوه آلماني هلندي نام برد كه آرا ومطالعات قرآني‌اش مورد توجه است. درسنت جديد، مترجمان و محققان قرآني انگليسي زبان بسيار هستند كه من در اينجا فقط به تعدادي از آنها‌اشاره كردم. درانتها هم بايد به سنتي درقرآن پژوهي انگليسي‌اشاره كنم كه آن سنت <تجديدنظرطلبانه> است.اين سنت درمطالعات قرآني، توسط يك محقق آمريكايي الاصل به نام آقاي ونز برو پايه گذاري شد. مكتب و مدرسه ونزبرو درمطالعات قرآني امروزي بسيارمهم تلقي مي‌شود. ‌

يكي ازآثار قرآن پژوهي خاورشناسان، دايره` المعارف ليدن است، لطفاً در مورد اين اثر توضيحاتي بفرماييد. ‌

اولا ما بايد بدانيم كه عنوان <دايره‌`المعارف قرآن> در زبان انگليسي، حداقل به پنج يا شش كتاب اطلاق مي‌شود، البته بعضي ازاين كتابها يك جلدي هستند وبعضي شان 25 يا 26 جلدي. دايره`‌المعارف قرآن مجموعه مقالاتي است كه به دست مسلمانان يا غربيان نوشته شده و به صورت كلي وعمومي ومرجع است. دونمونه از اين دايره` المعارف‌ها درهندوستان چاپ شده كه يكي شان 25 / 26 جلد است و ديگري 5 جلد. البته كتابهايي كه در هندوستان، توسط مسلمانان هند چاپ مي‌شود، درغرب ودركشورهاي اسلامي چندان مورد توجه قرارنمي‌گيرد. ‌

ازاين دو دايره‌`المعارف كه بگذريم به دو دايره‌`المعارف ديگر مي‌رسيم كه درغرب چاپ شده است، يكي دايره‌`المعارف شش جلدي است كه انتشارات بريل آن را به سرويراستاري خانم مك اوليف چاپ كرده و ديگري دايره‌`المعارف يك جلدي است كه انتشارات راتلج، به سرويراستاري آقاي اوليورليمن چاپ كرده است.

اين دايره‌`المعارف يك جلدي عمومي است و اسلام شناسان براي شناختن مفاهيم قرآني، اطلاعات،‌اشخاص، اعلام، كتابها، مفسران و... به آن مراجعه مي‌كنند؛ اما دايره‌`المعارف شش جلدي كتابي است كه شكل گيري‌اش از 1990 آغاز شده و حدود پنج شش سال طول كشيده تا طرحش پخته شود، سرويراستاران، مشاوران و نويسندگان ازسراسرجهان پيدا شوند و مدخلها انتخاب شود. اين مجموعه از سال 2001 تا 2006 منتشرشده است و حدود هفتصد مقاله دارد و به معرفي اعلام مفسران وكتابهاي تفسيري نمي‌پردازد، بلكه فقط به اعلام و مفاهيم قرآني توجه مي‌كند. ‌

من در اينجا نظرم را درباره اين دايره‌`المعارف شش جلدي بيان مي‌كنم: دراين دايره‌`المعارف هم مقالات خوب وهم مقالات ضعيف پيدا مي‌شود. منظور از مقاله خوب اين نيست كه نويسنده آن مقاله تمامي منابع و اطلاعاتي را كه بايد براي معرفي آن مدخل به خواننده ارائه مي‌داده، آنها را ديده و جمع‌بندي نسبتا كاملي ازهمه آنها انجام داده است؛ جداي اينكه آرايي كه آنجا مطرح مي‌كند، مورد پسند من خواننده باشد يا نه و از نظر فني و حرفه‌اي دقيق باشد. حدود 20درصد مقالات اين مجموعه، اين ويژگي را دارند؛ اما برخي از مقالات اين ويژگي را خيلي كمتر دارند و بعضي شان هم اصلا ندارند. دردسته سوم، علت اين است كه بناي نويسندگان در بعضي مقالات، بر اختصار بوده و اين اختصار خيلي ضرر زده است و حتي گاهي ننوشتن مقاله بهتر از نوشتن آن بوده است.‌

نكته دوم اينكه تصويري كه به خصوص اين كتاب درفضاي قرآن پژوهي ايران ما ايجاد كرده، ازنظرمن خواننده، فوق‌العاده نادرست است؛ يعني كساني كه اين دايره‌`المعارف را شناخته وديده‌اند، با اين تصوركه به اصل و امهات قرآن پژوهي در غرب دست يافته‌اند و با خواندن‌ ترجمه‌هاي مغلوط يا درست ازاين دايره‌`المعارف مي‌توانند به رد و قبول تمام آنچه درغرب درباره قرآن نوشته شده، دست بيابند، وارد اين كار شدند و اين تصور رهزني بوده وباعث شده بسياري، به ‌اشتباه، سرمنشأ و ريشه‌هاي مطالعات قرآني در غرب را رها كنند وصرفاً خود را به چند ميوه كال يا نرسيده يا گنديده‌اي كه از اين درخت قرآن پژوهي غربيان حاصل شده، مبتهج بدانند و فكركنند كه اگر اينها را نقد و بررسي كنند، كل قرآن پژوهي غربيان را نقد و بررسي كرده‌اند.

چنين تصوري از ريشه ‌اشتباه است و بسياري از نويسندگاني كه در آن دايره‌`المعارف مقاله نوشته‌اند، واجد شرايط معرفي قرآن پژوهي در غرب نبوده‌اند و اصلا بناي آنها براين نبوده كه قرآن پژوهي گذشته را معرفي كنند؛ مثلا شما با خواندن اين دايره‌`المعارف نمي‌توانيد به مهمترين مسائلي كه درغرب درباره موضوع خاستگاه قرآن هست، دست يابيد يا به تمام نظريه‌هايي كه درباره جمع و تدوين قرآن، زبان قرآن، واژگان دخيل و... وجود دارد، پي ببريد. اين مسائل در اين دايره‌`المعارف نيامده واگرهم آمده، فقط يك گزارش است و تمام حق مطلب ادا نشده است و محقق از مراجعه به اصل آن مطالب بي نياز نيست.‌