ساختهاي زبان فارسي و مسئله ترجمه قرآن، (تهران، هرمس، 1389)
متن حاضر مقدمهاي است بر کتاب زير که فروردين ماه 1389 انتشار يافت.
ساختهاي زبان فارسي و مسئله ترجمه قرآن، تهران، انتشارات هرمس، 1389. 458ص. شابک: 9643635824.
مقدمه
اين كتاب مجموعه شانزده مقاله و گفتوگو را در بر دارد كه طي چهارده سال (1373ـ1386) در مجلات مختلف از جمله بينات، فصلنامه حوزه و دانشگاه، و ترجمان وحي درباب ترجمه قرآن و وجوه مختلف ادبي آن نوشتهام. ترجمه قرآن و بويژه دقت در ظرايف ساختارهاي مختلف نحوي قرآن و مقايسه آنها با الگوهاي زبان فارسي از جمله مهمترين دغدغههاي من طي سالهاي تحصيل در حوزه علميه قم و پس از آن بوده است. هر چند اين دغدغهها اكنون ديگر شدت و شور گذشته را از دست دادهاند، انتشار مجموعه مقالات مرتبط با اين حوزه را براي علاقهمندان امر ترجمه قرآن بيفايده نميدانم.
تقريبا اغلب مقالات و صفحات اين كتاب به موضوع ساختارهاي نحوي قرآن ميپردازد. اين امر صد البته تمام كار نيست. ترجمه متون ديني، متون ادبي و شاهكاري ادبي ـ ديني چون قرآن جوانب مختلف و توبرتويي دارد كه در متن كتاب به آنها نپرداختهام. ميكوشم در اينجا بهاختصار به يكي از اين وجوه اشاره كنم كه در صفحات كتاب كمتر به آن تصريح كردهام.
بيشك قرآن اثري ادبي است. متن قرآن صرفا حامل مشتي پيامهاي ديني، فقهي، كلامي و مانند آن نيست. بيان قرآن را به هيچ روي نميتوان چونان متون حقوقي، فلسفي، تاريخي و جز آن دانست. اندرزهاي اخلاقي، داستانهاي تاريخي، احكام فقهي و قوانين حقوقي ـ اجتماعي، توصيف جهان آخرت و حوادث پس از مرگ، دعوت به توحيد و جدال با مخالفان پيامبر همه و همه در قرآن كريم به زيباترين شكل و برترين صورت ادبي بيان شدهاند. اين پوسته ادب و هنر چنان بر قامت معاني قرآن كشانده شده است كه جداسازي آنها از يكديگر و برگردان صرف مفاهيم و معاني آيات قرآن ناممكن است. معناي اين سخن آن است كه وقتي تنها به معاني آيات توجه ميكنيم و ميكوشيم تمام ظرافتهاي لغوي، صرفي، و نحوي قرآن را منتقل كنيم، آن را به جملاتي بيروح، خنثي و خالي از عنصر زيبايي و ادب تبديل كردهايم. تصور كنيد كه شعر حافظ را به نثري مشروح و ساده و همه كس فهم درآوريم؛ ديگر چيزي از شعر حافظ باقي نميماند جز همان چند واژه مترادفي كه در ترجمه ابياتش گفتهايم. كساني كه دائما ميكوشند بدون توجه به بيان ادبي قرآن و جوانب زيباييشناختي آن، از لابهلاي آياتش پيامهاي جديد استخراج كنند، اين كتاب را چون معدني از طلا يا سنگهاي قيمتي تصور كردهاند كه بايد با غور در اعماق آن هرچه بيشتر درّ تازه يافت. اما حتي اگر تشبيه قرآن به معدن پر از گوهر صحيح باشد، بايد به خاطر داشت كه نحوه چينش اين گوهرها يا سنگهاي قيمتي در معدن قرآن خود به ارزش آنها بسي افزوده است. خارج كردن گوهرها يا آيات قرآن از موضع طبيعيشان، بخش مهمي از بار معنايي آن را ميستاند.
از اين مقدمه، بيشتر از هر چيز ميخواهم نتيجه بگيرم ترجمه متون ادبي ــ از جمله قرآن ــ در تمام سطوح آن اساسا امري ناممكن است. اما عدم توجه به دقايق و ظرافتهاي ادبي متن مبدأ، ترجمه آن در زبان مقصد را بسيار از آنچه بايد و شايد دورتر ميكند. از اين رو، بسياري از ترجمههاي فارسي يا انگليسي كه در كتاب حاضر آنها را گاه به دقت و امانتداري ستودهام، از منظر ادبي حتي در سطح متوسط نيز قرار نميگيرند.
****
ترجمه قرآن، اگرچه امروز سهل و ساده و رايج مينمايد، در دورههاي مختلف قصه پرنشيب و فرازي داشته است. حتي اگر از نظر تاريخي در داستان فتواي علماي ماوراءالنهر بر جواز ترجمه قرآن و به انجام رسيدن ترجمه تفسير طبري، به ديده ترديد بنگريم، شك نميتوان داشت كه اقدام به اين كار از آغاز اسلام همواره كاري بديع، خطرآميز و پرانتقاد بوده است. اين امر در ميان مسلمانان يك بار ديگر در اوايل قرن بيستم و با ورود ترجمه انگليسي مولانا محمدعلي لاهوري به كشور مصر، مسئلهآفرين شد. در پي استفتاي برخي از مؤمنان نسبت به جواز اين عمل و نيز جواز قرائت اذان و نماز به زبان تركي (كه پس از الغاي خلافت عثماني در تركيه ترويج ميشد)، انبوهي رساله، مقاله و كتاب در جواز يا عدم جواز ترجمه قرآن و نيز كيفيت و شرايط آن انتشار يافت.[1]
ترجمه قرآن در ميان غربيان قصهاي ديگر داشته است. بيشترين و قديمترين آشنايي علمي ايشان با اسلام، از طريق ترجمه قرآن بوده است. نخستين مجموعه پژوهشي اروپاييان در باب اسلام كه در قرن دوازدهم و به دستور پيير ونرابل (پطرس جليل) در اسپانيا و در اصل به قصد آشنايي و مقابله كشيشان مسيحي با مسلمانان فراهم آمد، حاوي ترجمهاي لاتيني از قرآن به قلم روبرت كتوني (Robert of Ketton) بود كه تا اوايل رنسانس و عصر اصلاحطلبي اروپاييان مخطوط باقي ماند. اين ترجمه كه در زمان چاپ و انتشار (1543 ميلادي) قدمتي چهارصدساله داشت، خود مبناي ترجمههاي متعدد ديگري از جمله آلماني، ايتاليايي، هلندي و فرانسوي شد.[2]
آشنايي بيشتر غربيان با اسلام در تماس با مسلمانان عثماني، شمال آفريقا، شبهقاره و اندونزي سبب تعميق قرآنپژوهي ايشان و صد البته تكثير ترجمههاي قرآن در زبانهاي اروپايي شد، تا آنجا كه اكنون تنها نزديك به يكصد ترجمه انگليسي (از مترجمان غربي يا مسلمان) در دست است. همزمان با رواج و تكامل قرآنپژوهي در غرب، مطالعات پژوهشي و انتقادي درباب ترجمههاي قرآن و مباني ترجمه قرآن بيشتر و بيشتر شد.
همچنان كه گذشت، نخستين ترجمه قرآن به يك زبان اروپايي را روبرت كتوني در قرن دوازدهم به توصيه و اشاره پطرس جليل انجام داد. اين ترجمه در سال 1143 كامل شد و نسخههاي خطي فراوان آن به مدت چهار قرن مورد استفاده بود تا آنكه به همت تئودور بيبلياندر در شهر بازل (در سوئيس فعلي) به چاپ رسيد. با آنكه اين ترجمه آكنده از اغلاط علمي و غرضورزيهاي متعصبانه بود، بسياري از نخستين ترجمههاي اروپايي همان را مبناي كار خود قرار دادهاند. اين كار خود مستقيما به ايتاليايي، آلماني و هلندي ترجمه شد.
در سال 1647، آندره دورييه، بازرگان فرانسوي، نخستين ترجمه فرانسوي قرآن را در پاريس منتشر كرد؛ نخستين ترجمه روسي در 1776 در سنپترزبورگ منتشر شد. پس از آن، دو ترجمه فرانسوي از ساواري (1783) و كازيميريسكي (1840) منتشر شد. نخستين ترجمه آلماني از آنِ فردي به نام شوايگر (1622) بود و سه ترجمه بعدي از بويزن (1773)، واهل (1828) و اولمان (1840). در همان احوال، ماراچي دومين ترجمه لاتيني را همراه با شمارهگذاري دقيق آيات و به ضميمه شرح و توضيحات فراوان در سال 1689 منتشر كرد.
نخستين ترجمه انگليسي قرآن از روي نسخه فرانسوي دورييه (1647) به قلم الكساندر راس در (1649) انتشار يافته بود، اما دومين ترجمه انگليسي را جورج سيل در سال 1734 بر پايه ترجمه لاتيني ماراچي انجام داد. اين ترجمهها تقريبا همگي ويژگي ضداسلامي و غرضورزانه داشتند. ترجمه انگليسي رادول (1861) نمونهاي ديگر از همان گرايش جدلي و متعصبانه را نشان ميدهد. پالمر، شرقشناس انگليسي هم ترجمه خود را يك دهه بعد منتشر كرد. و در قرن بيستم، ريچارد بِل نخستين بار ترجمهاي انگليسي از قرآن را بر اساس ترتيب نزول سورهها (در سال 1937) انتشار داد.
حجم عظيم اشتباهات و اغلاط عمدي يا سهوي كه مترجمان غيرمسلمان مرتكب شده و به اين سبب چهره اسلام را بسيار مخدوش كردهبودند، مسلمانان را واداشت تا خود دست بهكار ترجمه قرآن شوند. نخستين ترجمه انگليسي مسلمانان از قرآن كريم در سال 1905 به قلم محمد عبدالحكيمخان در پاتيلا (هندوستان) انتشار يافت. چند ترجمه ديگر از مسلمانان هند در نخستين دهههاي قرن بيستم انتشار يافت كه از جمله آنها ميتوان به ميرزا حيرت دهلوي (1919)، مولانا محمدعلي لاهوري (1917) و حافظ غلام سرور (1930) اشاره كرد، اما معروفترين و مهمترين ترجمههاي مسلمانان در قرن گذشته از آن محمد مارمادوك پيكتال (1930) و عبدالله يوسفعلي (1937) است كه بارها و بارها در سراسر جهان در قطع و اندازههاي مختلف به چاپ رسيدهاند.
هرچه به پايان قرن بيستم نزديكتر ميشديم، بر تعداد ترجمههاي قرآن در سراسر جهان افزوده ميشد. اين امر نه فقط در باب ترجمههاي اروپايي قرآن كه حتي در زبان فارسي و در كشور خودمان نيز صادق است. فيالمثل در بيست سال گذشته نزديك به سي ترجمه جديد انگليسي انتشار يافته، در حالي كه در سراسر قرن نوزدهم اين رقم به تعداد انگشتان يك دست هم نميرسد. يا آنكه پس از انقلاب شاهد انتشار بيش از پنجاه ترجمه كامل يا گزيده از قرآن بودهايم، در حالي كه پيش از انقلاب، مجموع ترجمههاي فارسي قرآن، رقمي در حدود پانزده داشت.
نكته ديگر تنوع و تعدد سبكهاي ترجمه است. از مجموع ترجمههاي فارسي پيش از انقلاب، تنها ترجمه مرحوم الهي قمشهاي در بازار كتاب و در ميان خوانندگان ترجمه قرآن رواج داشت و ديگر ترجمهها بندرت مورد استفاده محققان قرار ميگرفت. اما در ميان ترجمههاي فارسي پس از انقلاب سبكها و نثرهاي مختف وجود دارد (ترجمه تحتاللفظي، ترجمه اديبانه، ترجمه تفسيري، ترجمه منظوم و حتي ترجمه به سبك شعر نو) و قرآنخوانان و قرآنپژوهان به تناسب سليقه و احتياج خود به ترجمههاي مختلف رجوع و استناد ميكنند.
رواج ترجمههاي متعدد و متنوع از قرآن در تمام زبانها نشاندهنده توجه روزافزون مسلمانان و غيرمسلمانان در شناخت و فهم بيشتر آيات اين كتاب آسماني است. اين امر همچنين شاخص خوب و بسيار مطمئني است كه نشان ميدهد ميزان توجه به قرآن و رجوع به قرآن در فرهنگ اسلامي كشورهاي غيرعربزبان و حتي در غرب بسيار بيشتر و بيشتر شده است. با اين همه، از يك نكته نبايد غفلت ورزيد. اهميت و ظرافت ترجمه قرآن در قياس با ترجمه متون معمولي صد چندان و بلكه هزار چندان است. از اين رو مترجمان و ترجمههاي قرآن نيازمند نقد و سنجش مكررند.
سنجش ترجمههاي مختلف قرآن كريم در قالب نقدها و بررسيهاي مكتوب و شفاهي از جمله رويدادهاي مباركي است كه طي دو دهه اخير در نشريات فارسيزبان رونق گرفته است. اين امر با آنكه البته در قياس با ترجمه قرآن در ديگر زبانها بسيار پيشتر و بيشتر مينمايد، به گمانم هنوز در آغاز راه است؛ گو اينكه ترجمه فارسي قرآن نيز همچنان به گامهاي بسيار بيشتر نيازمند است. در اين ميان، از يك نكته نبايد غافل بود: نقد و بررسيهاي ترجمههاي قرآن در زبان فارسي عليالاصول بر سطح كيفي ترجمهها و دقت مترجمان امروزين افزوده است. بسياري از اشتباهات در فهم معناي واژگان، عبارات، تمثيلهاي قرآني يا برگردان درست فارسي ميشناسيم كه برخي از بزرگترين مترجمان گذشته بسهولت مرتكب شدهاند، اما امروزه ديگر ارتكاب آن را بر هيچ مترجم گمنام و تازهكاري هم نميتوان بخشيد. آستانه تحمل مترجمان قرآن نيز بسيار بالاتر رفته است. ديگر چندان غريب نيست كه ببينيم ترجمه مترجماني بسيار شهره در عرصه علم يا سياست يا فرهنگ، در علن به عيار نقد محك خورده است. اين امر چندان طبيعي است كه بر يكي از ترجمههاي فارسي قرآن در دهه هفتاد شمسي، بيش از يكصد نقد و نظر نوشته شد و از مجموعه اين نقد و تعريفها، بجز مترجم، بسياري از خوانندگان و مترجمان احتمالي آينده نيز سود بردند. در جانب ديگر، كم نيستند مترجماني كه به تصريح خود يا بي آن، كمي يا كثيري از نكات ناقدان را پذيرفته و در چاپهاي بعدي خود به اصلاح برخي اشكالات در برگردان خود مبادرت ورزيدهاند.
در دهه هفتاد شمسي، همراه با رشد تعداد ترجمههاي قرآن، اين نقدها و ارزيابيها به صورتي تقريبا متوازن انتشار مييافت. همين نقدهاي ترجمه قرآن، حساسيت مترجمان بعدي را نسبت به اهميت كار افزايش داد و بسياري از مترجمان بعدي كوشيدند تا اشتباهات پيشينيان را مرتكب نشوند. در سالهاي اخير و همزمان با شتاب در انتشار ترجمههاي جديد قرآن به فارسي، نقدنويسي و ارزيابي كار مترجمان قرآن رشد قابل قبولي نداشته است. از همين رو، شايد بتوان گفت امروز براي ارتقاي سطح ترجمههاي فارسي قرآن در كشور خود بيش از هر چيز نيازمند انضباط علمي، كوشش علمي، نقد علمي، و نظام پاداش و كيفريم.
من نيز خود اگرچه تنها بر دو ترجمه معروف قرآن نقد و معرفي مفصل و بر بسياري ترجمههاي فارسي، انگليسي، آلماني و گاه در برخي ديگر زبانها، نقد يا معرفيهاي اجمالي نوشتهام،[3] بيشتر كوشيدهام بررسيها و سنجشهاي خود در اين باره را با نگاهي مضموني به مجموعهاي از ترجمهها انجام دهم. از اين رو در نخستين بخش اين كتاب مقالاتي را قرار دادهام كه ضمن پرداختن به موضوعي ادبي، شماري از ترجمههاي فارسي قرآن را با هم مقايسه و عملكرد مترجمان را ميسنجند. اين همه به يقين هرگز حرفهاي نهايي در موضوع خود نيستند و با تأمل بيشتر از جانب صاحبنظران امر قرآنپژوهي، نكات صحيحتر و دقيقتر بيشتري ميتوان مطرح كرد و از اشتباهات راقم اين سطور بسي كاست.
****
طي سالهاي اخير در نگارش اين مجموعه از مشورت و راهنمايي برخي دوستان، همكاران و استادانم برخوردار بودهام. يادي از نام ايشان كمترين سپاسي است كه از آنها ميگزارم: آذرتاش آذرنوش، مصطفي ملكيان، شادروان دكتر محمدحسين روحاني، محمد نقدي، يعقوب جعفرينيا، محمدرضا انصاري محلاتي، بهاءالدين خرمشاهي، عليقلي قرايي، سيد محمدعلي ايازي، سعيد عدالتنژاد، محمد عالمزاده نوري، محمدحسن مظاهري و محمود رجبي، هر يك به نحوي در طرح ايده، معرفي منبع، اصلاح فكر من، خواندن پيشنويس مقاله، يا يادآوري نكتهاي پس از انتشار آن سهم داشتهاند. از اين ميان، سپاس ويژه از آذرتاش آذرنوش و مصطفي ملكيان را به خاطر تشويقها و راهنماييهاي بيدريغشان وظيفه خود ميدانم.
اميدوارم اين مجموعه با تمامي كاستيهايش بتواند مساهمتي هر چند اندك در گسترش فضاي علمي و ادبي ترجمه قرآن بر دوش گيرد و براي علاقهمندان ادب قرآني، نكتهاي نو به ارمغان آورد.
مرتضي كريمينيا
ديماه 1386
فهرست مطالب
مقالات
1ـ يكساني و هماهنگي ترجمه قرآن
2ـ از مقتضيات زبان فارسي در ترجمه قرآن كريم
3ـ چهرا و چرا ترجمه نكنيم؟
4ـ پديده تكرار در قرآن و مسئله ترجمه آن
5ـ درنگي در ترجمه چند واژه و اصطلاح قرآني
6ـ باي تعديه در قرآن کريم (بخش اول و دوم)
7ـ مترجمان و لغزش در فهم معناي اِنْ
نقدها
8ـ نگاهي به ترجمه قرآن كريم، از محمد مهدي فولادوند
9ـ نگاهي به ترجمه قرآن كريم، از آيتاللّه مكارم شيرازي (بخش نخست)
10ـ نقد و بررسي ترجمه قرآن كريم، از آيتاللّه مكارم شيرازي (بخش دوم)
11ـ جوابيهاي از نقد ترجمه قرآن كريم، حضرت آيتاللّه مكارم شيرازي (مدظله)
12ـ توضيحي درباره يك جوابيه
13ـ مروري بر ترجمه جديد آلماني قرآن از خانم زيگريت يميني (شولتس)
14ـ درباره كتابِ <قرآن، ندايي براي جهانيان>؛ ترجمه خانم معصومه يزدانپناه از قرآن
گفتوگوها
15ـ ترجمه آهنگين قرآن به انگليسي در گفتوگو با دکتر فضلالله نيکآيين
16ـ ترجمه فارسي قرآن کريم در گفتوگو با دکتر غلامعلي حداد عادل
کتابشناسي
17ـ کتابشناسي مباحث ترجمه قرآن در زبانهاي اروپايي
18ـ متن کتابشناسي
[1]ـ در اين باره بنگريد به مقاله محمدعلي محمد ابوشعشيع، <بررسي فتواي رشيد رضا در مورد ترجمه قرآن مجيد>، ترجمه عباس امام، در ترجمان وحي، سال هفتم، ش 2، شماره پياپي 14، ص 78ـ119.
[2]ـ براي گزارشي جامع از سرگذشت اين اثر كه بعدها به "مجموعه طليطله" شهرت يافت، و نيز داستان آشنايي اروپاييان با قرآن و اقدامات ايشان در امر ترجمه و انتشار قرآن در سدههاي شانزدهم و هفدهم ميلادي نگاه كنيد به: مرتضي كريمينيا، <قرآن در عصرِ اصلاحطلبي و نوانديشي: مروري بر كتاب هارتموت بوبتسين>، ترجمان وحي، سال ششم، شماره 1، شماره پياپي 11، شهريور 1381، ص 74ـ83. همچنين گزارش جامعي از ترجمههاي لاتيني قرآن در قرون وسطي را ميتوان در مقاله زير يافت: هارتموت بابزين (كذا!)، <ظري اجمالي بر ترجمههاي لاتيني قرآن>، ترجمه عليرضا انوشيرواني، ترجمان وحي، سال چهارم، شماره 1، شماره پياپي 7، ص 35ـ48.
[3]ـ تقريبا اغلب اين معرفيهاي اجمالي طي يازده سال گذشته، در بخش "اخبار ترجمه" يا مقالات موصوعي مجله ترجمان وحي انتشار يافتهاند.