پيش و پس از تئودور نُلدکه: تاريخ قرآن نويسي در جهان اسلام

بخش دوم

مرتضي کريمي‌نيا

انتشار يافته در صحيفه مبين، ش 48، پاييز و زمستان 1389، ص 7ـ42. نسخه‌ي انگليسی مقاله در مجله‌ي Journal of Qur'anic Studies سال پانزدهم، ش 1 (2013) انتشار يافته است.

 

 

دوم: پس از نُلدکه

توجه به تاريخ قرآن و پژوهش در اين باره نخستين بار در غرب انجام گرفت و با تاريخ قرآن نُلدکه‌ـ شوالي شکل نهايي به خود گرفت. پيش از نُلدکه در ميان غربيان افرادي چون گوستاو وايل[1] (1808-1889)، ميور[2] (1819-1905) و آلويز اشپرنگر[3] (1813ـ1893) به موضوع تاريخ قرآن، و تاريخ‌گذاري سوره‌ها پرداخته بودند؛ اما اين نُلدکه بود که براي اولين بار نام کتابش را تاريخ قرآن نهاد. پس از وي، افراد زيادي در غرب به همين موضوع پرداخته‌اند، اما ــ تا آنجا که امروزه مي‌دانيم ــ ديگر هيچ‌کس در غرب چنين نامي براي کتاب خود انتخاب نکرده است،[4] چنانکه گويي اين عنوان در ادبيات و مکتوبات غربي گم شده است. شاهدي بر اين امر آن است که در ميان مدخل‌هاي دائرة المعارف قرآن (ويراسته‌ي ج. د. مک‌اوليف، لايدن، 2001ـ2006)، مدخلي با عنوان تاريخ قرآن وجود ندارد؛ درعوض، اين عنوان کلي در مدخل‌هاي کوچک‌تري چون جمع قرآن (ج1، ص 351ـ361)، تاريخ‌گذاري قرآن (ج 1، ص 316ـ335)، قرائات (ج 4، ص 353ـ363)، ترجمه‌ي قرآن (ج 5، ص 340ـ358)، رسم‌الخط (ج 3، ص 304ـ308) و مانند آن ارائه شده است. به عکسِ غرب، در جهان اسلام (ترکيه، ايران، مالزي، شبه قاره، و جهان عرب)، کتاب‌هاي بسياري با عنوان تاريخ قرآن در دهه‌هاي گذشته نوشته شده و دائرة المعارف‌هاي تخصصي اين عنوان را مدخل قرار داده‌اند. في‌المثل در دائرة المعارف قرآن کريم (ج 7، قم، بوستان کتاب، 1382 ش) و دائرة المعارف تشيع (ج 4، تهران، نشر شهيد سعيد محبي، 1377 ش) مدخل‌هايي با عنوان <تاريخ قرآن> آمده است. غربيان اما در اين مدت، موضوع تاريخ قرآن را پس از نُلدکه در بخش‌هاي کوچک‌تر و جزيي‌تر دنبال کرده و کتاب‌هاي جزيي‌تر نوشته‌اند. عناويني چون موادي براي تاريخ قرآن (آرتور جفري، 1937)، مقدمه بر قرآن (ريچارد بِل، 1953)، و مقدمه بر قرآن (رژي بلاشر، 1977)، جمع قرآن (جان برتُن، 1979)، ساخت سوره‌هاي مکي قرآن (آنگليکا نويورت، 1980)، و حتي قرآن در محيط تاريخي‌اش (رينولد، 2007)، از اين قبيل‌اند. چنين مي‌نمايد که در يکي دو دهه‌ي اخير، رواج فراوان پرسش‌هاي مربوط به خاستگاه‌هاي قرآن، زبان قرآن، محيط تکوين اسلام، مسئله‌ي منابع (the issue of the sources) و امثال آن‌ها پيوندي اکيد با پرسش‌هاي قديمي تاريخ قرآن داشته باشد. از اين رو، مي‌توان حتي کتاب‌هاي مطالعات قرآني (جان ونزبرو، 1978) هاجريسم (مايکل کوک و پاتريشيا کرونه، 1979)، قرائت آرامي‌ـ سرياني قرآن (کريستف لوکسنبرگ، 2000) و جزآن را تلاش‌هايي در همين راستا به‌شمار آورد (براي تفصيل نک. کريمي‌نيا، <مسئله‌ي تأثير زبان‌هاي آرامي و سرياني در زبان قرآن>، ص 55ـ56).

جهان اسلام قصه‌اي يکسره متفاوت داشته است. برخي از مهم‌ترين کتاب‌هايي را که با نام تاريخ القرآن در جهان اسلام نوشته‌ شده‌اند، کمابيش تحت تأثير نُلدکه، بلاشر، بِل و ديگر محققان غربي تأليف شده‌اند و در اغلب آنها نگاه‌هاي انتقادي به ديدگاه‌هاي غربيان يافت مي‌شود؛ اما اين آثار در اين نکته اشتراک دارند که همگي نسخه‌هاي اسلامي از تاريخ نگاري قرآن به شمار مي‌آيند. به عبارت ديگر، اين آثار همگي براي مخاطبان مسلمان در کشورهاي اسلامي نوشته شده‌اند؛ لذا طبيعي است پرسش‌ها، شواهد و استنتاجاتي که براي محقق غربي از اهميت درجه نخست برخوردار است، در اغلب اين آثار برجسته و مهم تلقي نشوند.

قديم‌ترين کتاب اسلامي که در قرن اخير با عنوان تاريخ قرآن مي‌شناسيم، از آنِ موسي جارالله ترکستاني رستوفدوني (1878ـ1949) با نام تاريخ القرآن و المصاحف است. اين اثر کم حجم که وي آن را به زبان عربي در سن‌پتربورگ (1313 ق/  [1905 ميلادي]) منتشر کرد، بيشتر به قصد اصلاح وضع آموزش در مدارس ديني آن زمان در روسيه نوشته شده است و چندان با تاريخ قرآن به معناي امروزي پيوندي ندارد. درواقع همچنان که مؤلف در مقدمه‌ي خويش اشاره مي‌کند، وي به شرح چند بيت از لامية امام شاطبي و طيبة ابن‌جزري درباب جمع قرآن و موضوع قرائات پرداخته تا طلاب علوم ديني را بيشتر از آنچه در آن زمان رايج بوده است با قرآن، تاريخ و علوم آن آشنا کند (ص 7، 11 و 12). با اين همه، وي در اين مقدمه، سخني مي‌آورد که نشان مي‌دهد از تلاش‌هاي غير مسلمانان در موضوع تاريخ قرآن و قرائات و مصاحف مطلع بوده است: <و کثيراً ما نري رجالاً من علماء الاجانب يهتمون و يعتنون بتاريخ المصاحف و القرآن اکثر من إعتناء علماء الاسلام به في هذه القرون الاخيرة> (ص 12). به‌جز اين، وي مقالاتي پراکنده درباب تاريخ قرآن از جمله در مجله‌ي المنار (با عنوان <تاريخ المصاحف>، مجلة المنار، سال‌ 10، شماره‌ي‌ 4، (ربيع الآخر 1325 ق/ يونيه 1907)، ص 260 به بعد) نوشته است.

شايد بتوان قديم‌ترين و مهم‌ترين اثر اسلامي در اين موضوع را از آنِ ابوعبدالله الزنجاني دانست. وي تاريخ القرآن خود را ــ كه شهرتي در جهان عرب نيز يافت ــ نخستين بار در قاهره (لجنة التأليف و الترجمة بالقاهرة، 1935) منتشر كرد. احمد امين (1878ـ1945) در مقدمه‌اي كه در همان چاپ نخست بر اين کتاب نوشته، از زنجاني و كتابش به بزرگي ياد مي‌کند (ص‌ ز، ح، ط). كميته‌ي عالي ترجمه‌ي دائرة‌المعارف اسلام نيز مقاله‌اي به زبان انگليسي در آغاز کتاب گنجانده و در آن به معرفي كتاب زنجاني و اهميت آن به خوانندگان غربي پرداخته است. (ص ‌هـ، و.). كتاب زنجاني يك مقدمه و سه باب دارد كه مؤلف در مقدمه به شرح مختصري از زندگاني پيامبر و اوضاع جهان عصر او پرداخته است. سپس در باب اول درباره‌ي اين مسائل بحث كرده است: پيدايش خط در حجاز و انتشار آن و خطي كه قرآن بدان نگاشته شد، آغاز نزول وحي، زمان نزول قرآن، قرائت قرآن توسط پيامبر بر اصحاب، كتابت قرآن در هنگام نزول به فرمان پيامبر و نويسندگان آن، آنچه قرآن را در زمان پيامبر بر روي آن مي‌نوشتند، جمع‌آوري كنندگان قرآن در زمان پيامبر، تاريخ نزول سور، و ترتيب نزول قرآن در مكه و مدينه.

زنجاني در باب دوم، درباره‌ي جمع قرآن در زمان ابوبكر، عمر و عثمان، ترتيب سوره‌ها در مصحف علي (عليه السلام)، اُبيّ‌ بن ‌كعب، ابن‌مسعود، ابن‌عباس و مصحف امام صادق (عليه السلام)، ذكر نام قرّاء و راويان مشهور آنها، اعراب‌گذاري و اعجام (نقطه‌گذاري حروف) قرآن سخن مي‌گويد. باب سوم كتاب نيز مشتمل بر مباحث ترجمه‌ي قرآن به زبان‌هاي غربي، تاريخ نزول سور قرآن از ديدگاه خاورشناسان، و فواتح سور است. از آنجا که وي تنها در ايران، عراق، و مصر تحصيل کرده است، به درستي نمي‌دانيم او در فهم زبان‌هاي اروپايي تا چه اندازه توانا بوده است؛[5] با اين‌ همه، کتاب وي به روشني تأثير پذيري‌اش از تاريخ قرآن نُلدکه در ساختار و محتوا را نشان مي‌دهد. نوشته‌ي زنجاني در زماني انتشار يافت که در جهان اسلام و عرب کتاب مستقلي در اين موضوع تأليف نشده بود. از همين رو، اين کتاب ساده و کم حجم تأثير زيادي بر نوشته‌هاي بعدي گذارد. بسياري از عالمان و مفسران شيعي تنها همين کتاب زنجاني را با عنوان تاريخ القرآن مي‌شناسند و تنها از آن نقل قول مي‌کنند (مثلاً مکارم شيرازي در تفسير نمونه، ج 11، ص 24؛ ج 16، ص 3؛ ج 23، ص 193؛ ج 24، ص 181؛ و ج 25، ص 3 و 328؛ سيد مصطفي خميني در تفسير القرآن الکريم، ج 2، ص 222، 223، 269، 277، 279، 282؛ و جعفر سبحاني در مفاهيم القرآن، ج 5، ص 259؛ ج 7، ص 64؛ براي نمونه‌هايي از ميان آثار اهل سنت، نک.: محمد عبدالعظيم الزرقاني، مناهل العرفان في علوم القرآن، بيروت، 1996، ج 2، ص 77؛ ابراهيم الابياري، الموسوعة القرآنية، بي‌تا: مؤسسة سجل العرب، 1405 ق، ج 1، ص 340).

اگر با سير تاريخي پيش برويم، اکنون نوبت محمد عبدالله دَراز (1894ـ1958) است تا در نوشته‌هاي قرآن پژوهانه‌ي خود به موضوع تاريخ قرآن بپردازد. وي که در 1916 از دانشگاه الازهر فارغ التحصيل شده بود، در 1936 براي تکميل تحصيلات خود به فرانسه رفت؛ شاگرد خاورشناساني چون لويي ماسينيون بود و دو رساله‌ي دکتري به زبان فرانسه نوشت که اکنون هر دو به عربي و بسياري از ديگر زبان‌هاي اسلامي ترجمه شده است. عنوان رساله‌ي دوم وي در فرانسه

Initiation au Qur’ān: exposé historique analytique et comparatif [6]

بود که بعدها در قاهره و پاريس انتشار يافت.[7]وي عنوان فصل نخست اين کتاب را <جمع نص القرآن> قرار مي‌دهد و در آن، به چکيده‌ي تمامي مباحث مرتبط با موضوع اشاره مي‌کند. علاوه بر مراجعه به دو کتابِ موسي جارالله و ابوعبدالله الزنجاني، کتاب وي حاوي اشارات فراوان به مهم‌ترين آثار غربيان از جمله نُلدکه‌ـ شوالي، آرتُر جِفري و لامِنس است. گاه حتي در تأييد سخن خود از نُلدکه نقل قول مي‌کند. في‌المثل مي‌نويسد: <يستحيل علينا ان نعلّل قبول الکافة لمصحف عثمان دون منازعة او معارضة بأنّه راجع الي انقياد غير متبصّر من جانبهم. و لقد قرر نولدکه "انّ ذلک يعد اقوي دليل علي ان النص القرآني علي أحسن صورة من الکمال و المطابقة" (نُلدکه، تاريخ القرآن، متن آلماني، ج 2، ص 93)> (دراز، مدخل الي القرآن الکريم، ص 39). در جاي ديگر (همان، ص 46) نيز با تأييد گرفتن از شوالي مي‌نويسد: <پژوهش‌هاي جديد مسيحي هم مؤيد اين امر است. مثلا شوالي مي‌گويد: پيشتر اثبات کرديم که دو نسخه‌ي زيد با هم مطابق بوده‌اند و مصحف عثمان چيزي جز همان مصحف موجود نزد حفصه نبوده است.>

صبحي الصالح (1925ـ1986) را نيز بايد همانند دَراز از نخستين پيشگامان توجه به موضوع تاريخ قرآن در جهان عرب به شمار آورد. وي که در دانشگاه‌هاي الازهر، قاهره و سوربن درس خوانده بود،[8] در دو دانشگاه دمشق و بيروت تدريس مي‌کرد. در شمار آثار متعدد وي در حوزه‌هاي مختلف علوم اسلامي، کتاب وي با عنوان مباحث في علوم القرآن قرار دارد که وي فصل دوم آن را به "تاريخ القرآن" اختصاص مي‌دهد (ص 64ـ116؛ براي بحث از تاريخ‌گذاري سور مکي و مدني نيز بنگريد به همان ص 164ـ233). اين کتاب همراه با ديگر کتاب وي درباب علوم حديث، در برخي دانشگاه‌هاي ايران (و شايد در کشورهاي عربي)، متن درسي بوده است. وي با آنکه در سراسر کتابش از اغلب خاورشناسان مشهور نام مي‌برد و آراي ايشان را ذکر مي‌کند، اما بيشترين توجه را به رژي بلاشر دارد؛ چنانکه گويي کتاب بلاشر را همه جا نزد خود باز نگاه مي‌دارد و آراي مرتبط با بحث خود را از آن نقل مي‌کند، گاه آراي وي را مردود مي‌شمارد، گاه مي‌پذيرد و گاه آنها را صرفاً براي تأييد ديدگاه اسلامي ذکر مي‌کند. طبق جستجوي من، صبحي صالح در اين کتاب خود، بيش از 40 بار به بلاشر و 10 بار به آراي نُلدکه اشاره کرده، اما مجموع موارد موافقت وي با بلاشر بسيار بيشتر از موافقت با نُلدکه است. در يک مورد، وي حتي ترجمه‌ي بلاشر از قرآن به زبان فرانسوي را به سبب روح علمي موجود در آن، دقيق‌ترين ترجمه‌ي قرآن مي‌خواند (صبحي صالح، مباحث في علوم القرآن، ص 177). در چند دهه‌ي اخير توجه نويسندگان کتب علوم قرآني به موضوع تاريخ قرآن بسيار نمايان‌تر شده است. به‌جز محمد عبدالله دَراز و صبحي الصالح، دو نمونه‌ي ديگر از آثار علوم قرآني که به موضوع تاريخ قرآن به صورتي مستقل توجه کرده‌اند عبارتند از: محمد عبدالعظيم الزرقاني در مناهل العرفان في علوم القرآن، قاهرة، 1362ق/ 1943م. و محمد ابوزهرة در المعجزة الکبري، قاهره، 1390ق/1970م.[9]

موضوع تاريخ قرآن در نيمه‌ي دوم قرن بيستم توجه برخي مفسران معاصر را نيز به خود جلب کرده است. دو مفسر و فقيه نامدار شيعي يعني سيد محمد حسين طباطبايي (1892ـ1982) و سيد ابوالقاسم خويي (1899ـ1992) در آثار تفسيري خود کمابيش به تفصيل به برخي مباحث تاريخ قرآن پرداخته‌اند. خويي که البيان في تفسير القرآن خود را نخستين بار در 1375 قمري/ 1955 ميلادي در نجف منتشر کرده، در آغاز کار خود مدخل مفصلي به مباحث تاريخ قرآن از جمله جمع قرآن، حديث احرف سبعه، موضوع تحريف قرآن، قراء و قرائات، و مسئله‌ي نسخ اختصاص داده است. وي که به‌جز تفسير، شهرتي فراوان در زمينه‌ي فقه شيعه دارد، نخستين مفسر شيعي است که با صراحت روايات جمع قرآن در زمان ابوبکر را به دليل تهافت و تعارض دروني و ادله‌ي تاريخي و گاه مذهبي ديگر جعلي دانسته، تمامي آنها را کنار گذاشته و جمع و تدوين قرآن را همانند جان برتُن (The Collection of the Qur’ān ، ص 239ـ240) به زمان پيامبر بازمي‌گرداند (خويي، ص 240ـ259). در بخش‌هاي ديگر، وي تواتر تاريخي قرائات سبعه را مورد ترديد قرار مي‌دهد و اعتبار حديث احرف سبعه را هم از نظر محتوا و هم از حيث سند انکار مي‌کند (قس ديدگاه موافق سيد محمد حسين طباطبايي راجع به روايات احرف سبعه در الميزان في تفسير القرآن، ج 3، ص 74ـ75). کتاب خويي که هم به فارسي (به قلم محمد صادق نجمي و هاشم هاشم‌زاده هريسي)[10] و هم به انگليسي (به قلم عبدالعزيز ساجدينا) [11] ترجمه شده است، تأثير زيادي بر فضاي قرآن پژوهي ايران معاصر داشته و بسياري از عالمان بعدي در ايران ديدگاه خويي درباب انکار جمع ابوبکر و انتساب تدوين قرآن به شخص پيامبر را پذيرفته‌اند. محمد عزة دروزه (1887ـ1984) از عالمان سني اهل سوريه نيز در مقدمه‌ي مفصل خويش بر التفسير الحديث (ج 1، ص 67ـ140) کمابيش همين رأي خويي اختيار کرده است. به جز دروزه، محمود ابوريّه، از عالمان اهل سنت مصر نيز ضمن ارجاع خوانندگان كتابش به مطالعه‌ي مبحث جمع و تدوين قرآن در البيانِ خويي، اين كتاب را بي‌نظير و به‌تنهايي براي مطالعه در اين موضوع كافي مي‌داند. وي معتقد است خواندن اين کتاب بر هر مسلماني واجب است. نک. أضواء علي السنة المحمديّة، ص ‌248ـ249. طباطبايي اما از سوي ديگر، در ميانه‌ي تفسير حجيم خود (الميزان في تفسير القرآن، جلد 12، ص 104ـ133) به مناسبت بحث از نفي تحريف، فصل بلندي راجع به بررسي روايات تاريخ و جمع قرآن مي‌نگارد، اما درباب صحت روايات جمع قرآن در عهد ابوبکر ديدگاهي کاملاً متفاوت با رأي خوئي ارائه مي‌دهد. بيفزاييم که وي اساساً در کتاب قرآن در اسلام (ص 113ـ114) خود نيز که براي خوانندگان غيرتخصصي (عام) نوشته است، روايت جنگ يمامه و جمع ابوبکر را بي‌هيچ نقدي نقل و تصديق مي‌کند (براي برخي ديدگاه‌هاي غيرمنتقدانه درباب روايات جمع قرآن در ميان مفسران جديد اهل سنت نک. مقدمه‌ي اين تفاسير: ابن‌عاشور، التحرير و التنوير، ابراهيم الابياري، الموسوعة القرآنية؛ و مِلاحويش آل‌غازي عبدالقادر، بيان المعاني). با اين همه، وجه مشترک طباطبايي و خويي و دروَزَه در اين است که همانند اغلب مفسران معاصر همچنان از به‌کار بردن عنوان <تاريخ قرآن> پرهيز مي‌کنند و عناويني ديگر به‌کار مي‌برند که در سنت کهن اسلامي شناخته شده باشد.

در قدم بعدي، عبدالصبور شاهين (1928ـ2010) را بايد مؤلف مهم‌ترين و معروف‌ترين کتاب تاريخ قرآن در جهان عرب به‌ويژه در ميان اهل سنت دانست. وي نيز فارغ التحصيل فرانسه و آشنا با تحقيقات غربيان درباب قرآن بود. کتاب وي با عنوان تاريخ القرآن که نخستين بار در 1966 انتشار يافت، حاوي مهم‌ترين مباحث رايج درباب تاريخ قرآن همراه با نقل قول‌هاي مکرري از نُلدکه، شوالي، بلاشر است. اهميت و تفاوت کتاب شاهين با ديگر تاريخ قرآن‌ها در تخصص وي راجع به رسم الخط و قرائات شاذ است که اين بخش (ص 157ـ241) از کتاب وي را بي‌بديل کرده است. از ميان نويسندگان مسلمان معاصر، وي در کتاب خود تنها از ابوعبدالله زنجاني و سيد ابواالقاسم خويي نام مي‌برد و در مورد فرد اخير گاه به انتقاد از آراي وي مي‌پردازد (ص 54ـ56). اثر شاهين به دو زبان فارسي (تاريخ قرآن، برگردان حامد بزدي ثاني، مشهد، بنياد پژوهش‌هاي اسلامي، 1382 ش) و اندونزيايي (به قلم احمد باچميد، جاکارتا، 2008 م) ترجمه شده است.[12]

محمود راميار (1922ـ1984) نخستين و مفصل‌ترين تاريخ قرآن را در زبان فارسي نوشته است. به سبب آشنايي عميق وي با منابع و زبان‌هاي عربي، فارسي و برخي زبان‌هاي اروپايي چون انگليسي، فرانسوي، و آلماني،[13] کتاب وي ــ تا آنجا که مي‌دانيم ــ جامع‌ترين اثر در ميان آثار اسلامي است. کتاب وي تقريباً همزمان با تاريخ القرآن نوشته‌ي عبدالصبور شاهين (قاهره، 1966) انتشار يافت، اما به عکس شاهين و زنجاني شهرتي در جهان عرب نيافت. تاريخ قرآن راميار نخستين بار در سال 1346 شمسي/ 1967 ميلادي انشار يافت؛ اما بعدها در سال 1360 شمسي /1981 ميلادي صورت نهايي و کامل‌تر آن انتشار يافت. ترجمه‌اي ملخص از آن هم بعدها در زبان اردو به قلم سيد انوار احمد بلگرامي منتشر شده است (تاريخ القرآن، لاهور: مصباح القرآن تراست، 1994).

راميار که از دانشگاه تهران دکتري علوم سياسي گرفته بود، پس از آشنايي با ويليام منتگمري وات، به ادينبرو (اسکاتلند) رفت و در فاصله‌ي اکتوبر 1974 تا جولاي 1977 رساله‌ي دکتري خود زير نظر وي گذراند. پيش از آن نيز مدتي کوتاه (سال 1344/1965) را در فرانسه گذرانده بود و در همان سال‌ها تاريخ قرآن رژي بلاشر را به فارسي بازگردانده بود. مدتي نماينده‌ي مجلس بود، اما بيشتر سالهاي عمرش را به تدريس علوم اسلامي در دانشگاه فردوسي مشهد گذراند (براي شرح مفصلي از احوال و آثار وي نک. سيد کاظم طباطبايي، ص 133ـ166).

اين اثر را از جهات مختلف مي‌توان مهم شمرد، اما آنچه اکنون مورد نظر من است، غناي کتاب در مراجعه به آثار غربيان و توجه فراوان وي به تاريخ قرآن نُلدکه ـ شوالي است. صدالبته وي در جاي جاي کتابش از بسياري از غربيان پيش و پس از نُلدکه نام مي‌برد و آراي ايشان را ارزيابي مي‌کند. از جمله‌ي ايشان مي‌توان نام برد از کساني چون ميکله آماري، تور آندرائه، هانس بوئر، ريچارد بل، برگشترسر، رژي بلاشر، فرانتس بوهل، جان برتن، لئونه کايتاني، پل کازانوا، گوستاو فلوگل، هميلتن گيب، ايگناتس گلدتسيهر، آ گروهمان، هـ. هيرشفلد، يوزف هوروويتس، ژول لابوم، هانري لامنس، دنيس ماسون، لويي ماسينيون، آلفونس مينگانا، سر ويليام ميور، رينولد نيکلسن، تئودور نُلدکه، رودي پارت، د. ل. اليري، ادوارد سل، و تيسدال، چارلز توري، و. م. وات، گوستاو وايل، يوليوس ولهاوزن، آرنت ونسينک (راميار، سراسر اثر).

راميار از ديدگاه مسلماني ارتدکس، اما آشنا با روش‌ها و منابع اسلام‌شناسي غربيان به بررسي و نقد ديدگاه‌هاي ايشان مي‌پردازد و گاه با ذکر اقوال و آراي ايشان بر اطلاع خواننده‌ي کتاب خود در محيط فارسي زبان ايران بسيار مي‌افزايد (نک. ص 18ـ19 درباب ديدگاه‌هاي نُلدکه و بلاشر، شوالي، ولهاوزن و جفري راجع به ريشه‌ي کلمه‌ي قرآن؛ ص 291ـ293 درباب اذعان و اعتراف ف. بوهل، ريچارد بل، چارلز توري، و بلاشر به وجود مجموعه‌هايي مکتوب از قرآن در زمان پيامبر؛ ص 619ـ624 در توصيف روشِ ميور، اشپرنگر، وايل، گريمه و هيرشفلد در تاريخ‌گذاري سوره‌هاي قرآن). في‌المثل شوالي در بازنگري خود در تاريخ قرآن نُلدکه (متن آلماني، ج 2، ص 20) اين سخن کايتاني را درباب تعداد کشته شدگان نبرد يمامه نقل مي‌کند که اين افراد اغلب نومسلمانان بوده‌اند و در فهرست‌هايي چون طبقات ابن‌سعد تنها به نام دوتن برمي‌خوريم که قاري بودنشان مسلم است. راميار در نقد اين سخن، با مراجعه به فهرست‌هاي مختلف از جمله أنساب الاشراف ابن‌حزم، فتوح البلدان بلاذري و جزآن، مي‌کوشد نشان دهد چنانچه همانند کايتاني و شوالي بخواهيم بر گزارش منابع اسلامي تکيه کنيم، فهرست شهداي جنگ يمامه حاوي تعداد بسيار بيشتري از قاريان و حتي کاتبان وحي خواهد بود (راميار، ص 301ـ303). نمونه‌هاي فراوان ديگري در سنجش ديدگاه‌هاي غير مسلمانان در جاي‌جاي کتاب مي‌توان يافت؛ از جمله درباب معلمان ادعايي پيامبر و قصه‌ي بحيراء (همان، ص 120ـ131)، ديدگاه بوهل درباب حروف مقطعه (همان، ص 292)، ادعاي گارسن دوتاسي و ميرزا کاظم‌بک در کشف سوره‌هاي ادعايي جديد براي قرآن (همان، ص 378ـ380) و انتقادات شوالي بر داستان جمع قرآن در زمان ابوبکر (همان، ص 393ـ400). با اين‌همه، راميار در مجموع قضاوت مثبتي درباره‌ي تلاش علمي خاورشناسان در باب تاريخ قرآن دارد. وي در اواخر کتاب (ص 657ـ658)، پس از مرور آثار متعدد نُلدکه، شوالي، گريمه، وايل، و فلوگل آثار ايشان را بسيار ارزشمند مي‌خواند، به تفصيل از تلاش علمي رژي بلاشر ياد مي‌کند، و همانند صبحي صالح ترجمه‌ي فرانسوي وي از قرآن را بهترين ترجمه مي‌داند.

نوشته‌هاي فارسي ديگري از سيد ابوالفضل ميرمحمدي، سيد محمد باقر حجتي، سيد محمد رضا جلالي نائيني، علي حجتي کرماني و محمد هادي معرفت در زبان فارسي انتشار يافته که کمابيش ديدگاه‌هاي مشابهي درباب حوزه‌هاي مختلف تاريخ قرآن مطرح مي‌کنند؛ در اين ميان اما، نگاهي متفاوت به تاريخ قرآن را بايد در نوشته‌ي محمد هادي معرفت (1930ـ2008) جست. وي از شاگردان سيد ابوالقاسم الخويي در عراق بود که برخلاف ديگر طلاب حوزه‌هاي شيعي از جواني نه به دائره‌ي فقه و اصول، بلکه به مطالعات قرآني و تفسيري توجه و علاقه‌ي بيشتري پيدا کرده بود. معرفت نخستين و مهم‌ترين کتاب خويش را با عنوان التمهيد في علوم القرآن در چند جلد در عراق و ايران منتشر کرد که دو جلد آن به موضوع تاريخ قرآن، جمع و تدوين، قرائات و رسم الخط اختصاص دارد. کتاب تاريخ قرآن وي به فارسي تلخيصي از آراي وي در التمهيد است که براي دانشجويان دانشگاه‌هاي ايران تدوين يافته است. شگفت‌ترين ديدگاه وي (دست کم براي عالمان اهل سنت و حتي محققان غربي) نگاه انتقادي وي به رسم الخط عثماني و موجود در قرآن است. به اعتقاد وي، هنگام نگارش قرآن‌هاي نخستين، به دلايل متعدد از جمله ناقص و ابتدايي بودن خط، نقص در مهارت، حافظه‌ي کاتبان و جزآن، بسياري از کلمات به اشتباه نوشته شده‌اند و از زماني به بعد، اشتباهاتِ اين کلمات چونان وحي مقدس دانسته شده و لذا تصحيح نشده است. وي با فهرست کردن جدولي مفصل از اغلاط املايي قرآن، معتقد است امروزه با دانش کنوني ما از خط و زبان عربي لازم است اين کلمات به شکل يکنواخت و صحيح مطابق با اصول رسم الخط شناخته‌شده‌ و معاصر عربي نوشته شوند (معرفت، تاريخ قرآن، ص 122ـ136؛ نيز همو، التمهيد في علوم القرآن، ج 2، ص 365ـ402).

اوج تأثيرپذيري از الگوي غربيان در تاريخ‌گذاري قرآن را در نوشته‌ي مهدي بازرگان (1907ـ1995)، نخستين نخست وزير پس از انقلاب اسلامي ايران مي‌بينيم. مهم‌ترين کتاب قرآني وي در اين باره سير تحول قرآن[14](تهران، شرکت سهامي انتشار، 1355 ش) نام دارد که همين نام به‌خوبي از ميزان تحول در ديدگاه مسلمانان معاصر راجع به قرآن حکايت دارد. وي در خانواده‌اي عميقاً مذهبي رشد کرده، گرايش‌هايي ملي ايراني در خود داشت، در سال‌‌هاي 1306ـ1313 شمسي در مدرسه‌ي سانترال فرانسه مهندسي خوانده بود و بعدها دانش‌هاي سنتي خود درباب قرآن و تفسير را با برخي تحقيقات غربيان از جمله رژي بلاشر پيوند زده بود.

بازرگان با بررسي انواع تاريخ‌گذاري‌هاي غربيان از آيات و سور، و نيز روايات مختلف اسلامي در باب سور مکي و مدني، مدلي تازه ارائه مي‌دهد که به نمونه‌هاي غربي نزديک‌تر است. وي معتقد است آيات نازله در ابتدا از کلمات و آيات کوچک‌تري تشکيل شده‌اند و اين سير تدريجا به صورتي خطي افزايش مي‌يابد و آياتي که در سال‌هاي آخر نازل شده‌اند حاوي کلمات و آيات بزرگتري است. لذا نزول قرآني هم از حيث مضامين و هم از نظر طول و اندازه‌ي آيات تحول و تطور داشته است. وي پس از بررسي منابع قديم و نظريه‌هاي موجود, آيات قرآن را بر اساس موضوع دسته بندي کرده, سپس با مدلي "رياضي" زمان نزول هر دسته را در طول ۲۳ سال بعثت پيامبر به دست آورده است. در انتها با مقابله نتايج بدست آمده با ترتيب نزول‌هاي موجود و شواهد تاريخي اسلام صحت نتايج مدل را بررسي کرده است. همانند ريچارد بِل، در تاريخ‌گذاري نهايي بازرگان نيز، بسياري از سوره‌ها مانند بقره تقطيع مي‌شوند و آيات آنها در زمان‌هاي مختلف تاريخ‌گذاري مي‌گردند (براي تفصيل نک. جعفر نکونام، ص 41ـ51).

به‌جز ايران و جهان عرب، مسلمانان ديگر مناطق جهان اسلام نيز در قرن بيستم به موضوع تاريخ قرآن به معناي جديد توجه داشته‌اند. شبه قاره‌ي هند يکي از جمله مواطن نگارش تاريخ قرآن بوده است. اين امر شايد بدان سبب باشد که برخي شرق‌شناسان بريتانيايي از جمله سر ويليام ميور، ادوارد سل و آرتور جفري برخي از منشورات خود را در هندوستان انتشار داده‌اند. از اين رو مسلمانان شبه قاره بسيار زودتر با پژوهش‌هاي غربيان در اين باب آشنايي يافته‌اند؛ اما تا آنجا که من اطلاع دارم، هيچ‌گاه اثري را در اصل به زبان انگليسي در اين موضوع انتشار نداده‌اند. اين آثار تقريباً همگي به زبان اردو و اغلب با عنوانِ عربي تاريخ القرآن نوشته شده‌اند. معدودي از اين آثار بعدها به زبان انگليسي نيز ترجمه شده‌اند. قديم‌ترين تاريخ قرآن در زبان اردو را ظاهراً مولانا محمد علي لاهوري (1978ـ1931) تحت عنوان جمع قرآن (لاهور، 1917) نوشته است. از جمله‌ي ديگر آثار اردو، مي‌توان به تاريخ القرآن‌هاي نوشته شده به قلم محمد اسلم جيراجپوري (1331 ق)، عبدالصمد صارم (1963 م)، ابومحمد مصلح (1952 م)، ظهور الحسن (1963 م)، شريف احمد (1977 م)، محمد عبده الفلاح (1979 م)، عبدالطيف رحماني (1983 م)، محمد محي‌الدين تمنّا عمادي (1994 م)، و سيد صديق حسن (1996) اشاره کرد (براي تفصيل نک. بخش پاياني همين مقاله). اين آثار نيز تماماً در فضاي اردو زبان شناخته شده‌اند و در خارج از شبه قاره بازتابي نداشته‌اند.

زبان ترکي را بايد در شمار نخستين زبان‌هاي اسلامي دانست که عنوان تاريخ قرآن در آن تاليف شده است. نخستين و قديم‌ترين اين آثار از آنِ شرف‌الدين يالتاکايا (1879ـ1947) است با عنوانِ تاريخ قرآن کريم (Târîh-i Kur’ân-ı Kerîm) است که در سال 1915 در استانبول منتشر شد. در ميان زبان‌هاي اسلامي، تاکنون بيشترين کتاب‌ها با عنوان "تاريخ قرآن" به زبان ترکي نوشته شده، اما اغلب اين آثار در خارج از ترکيه شناخته شده نيستند. در اين ميان، از سه اثر مستقل محمد حميدالله (1908ـ2002) و ترجمه‌ي ترکي کتاب محمد مصطفي الاعظمي بايد نام برد. زبان ترکي به دليل نزديکي به اروپا تنها زباني است که در آن پژوهش‌هايي درباب تاريخيت متن قرآني نيز انتشار يافته است (براي برخي نمونه‌ها نک. همين مقاله، پيشتر).



[1]- Gustav Weil, Historische-kritische Einleitung in den Koran. Leipzig & Bielefeld: Velhagen und Klasing, 1844. xxi+121pp; second revised edition, 1878. viii+135pp.

[2]- Sir William Muir, The life of Mahomet. 4 vols. London, 1858-1861; 2ed ed., 1876; 3rd ed., 1894. Selected rev. edition in one volume, Edinburgh: John Grant, 1912, 1923.

[3]- Aloys Sprenger, Das Leben und die Lehre des Mohammad: Nach bisher grösstentheils unbenutzen Quellen bearb. Berlin: Nicolaiʼsche Verlagsbuchhandlung, 1861-1865. (vols 1-3.)

[4]ـ اين در حالي است که مسلمانان کتاب‌ها و مقالات متعددي در زبان انگليسي با عنوان "تاريخ قرآن" نگاشته‌اند. از همه مشهورتر بايد به محمد مصطفي الاعظمي اشاره کرد که کتابش از زبان انگليسي به زبان‌هاي ترکي و اندونزيايي نيز ترجمه شده است:

Muḥammad Muṣṭafā al- Aʻẓamī, The history of the Qur’ānic text from revelation to compilation: a comparative study with the Old and New Testaments. Leicester (UK) UK Islamic Academy, 2003.

[5]ـ امين الخولي (1895ـ1966) در مقاله‌ي <تفسير> (دائرة المعارف الاسلامية، قاهره، ج 5، ص 369) پس از تمجيد فراوان از کتاب نُلدکه و ضروري دانستن مباحث کتاب براي محققان مسلمان، مي‌گويد: <يکي از فارغ‌التحصيلان دانشکده‌ي ادبيات دانشگاه قاهره، تاريخ قرآن نُلدکه را به عربي ترجمه کرده، اما اين اثر منتشر نشده است.> به گمان من، محتمل است ابوعبدالله الزنجاني که سالياني را در قاهره به‌سر برده است، اطلاعات خود درباب تاريخ قرآن نُلدکه را از اين ترجمه‌ي منتشر نشده به دست آورده باشد.

[6]- Cairo: Éditions al-Maʻaref, 1949. xi+169pp. Paris, 1951.

[7]ـ از آنجا که متاسفانه به نسخه‌ي اصل فرانسوي دسترسي نداشتم، در نوشته‌ي حاضر از ترجمه‌ي عربي کتاب به قلم محمد عبدالعظيم علي استفاده کرده‌ام با مشخصات زير: مدخل الي القرآن الکريم: عرض تاريخي و تحليل مقارن، کويت: دارالقرآن و دارالقلم، 1971. کتاب در سال‌هاي اخير به قلم عائشة عبدالحليم از فرانسوي به انگليسي هم ترجمه شده است با اين مشخصات:

Muḥammad A. Drāz, Introduction to the Qur’ān, translated into English by Ayeshah Abdel-Haleem, London: I.B. Tauris, 2000.

[8]ـ رساله‌ي دکتري وي در سال 1971 با عنوان جهان آخرت از منظر قرآن به زبان فرانسوي در پاريس انتشار يافته است. نک.

Ṣoubḥī el-Ṣāle, La vie future selon le Coran, Paris: J. Vrin, 1971. 174pp.

[9]ـ يک نمونه‌ي اسلامي غربي هم کتابِ احمد فُن‌دِنفر است در زبان انگليسي که اخيراً به آلماني هم ترجمه شده است:

Ahmad von Denfer, ‘Ulūm al-Qur’ān: an introduction to the sciences of the Qur’ān, Leicester: The Islamic Foundation, 1983, 1994. The Book has been rendered into German as: Ulum al-Qur’an: Einführung in die Koranwissenschaften, translated from English into German by Mohamed Abdallah Weth, Stuttgart: Deutscher Informationsdienst über Islam (Idid), 2005. 240pp.

و نمونه‌اي در زبان ترکي اثر زير از عثمان کِسکيوغلو است:

Keskioğlu, Osman. Nüzulünden Günümüze Kur’an-ı Kerim Bilgileri. Ankara: Türkiye Diyanet Vakfı Yayınları, 1989, 1993. 336pp.

[10]ـ سيد ابوالقاسم خويي، بيان در علوم و مسائل کلي قرآن، ترجمه‌ي محمد صادق نجمي و هاشم هاشم‌زاده هريسي، تهران، سازمان چاپ  انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1382. 728ص.

[11]- Sayyid ʼAbul Qāsim al-Mūsawī al-Khū’ī, Prolegomena to the Qur’ān. Translated with an introduction by Abdulaziz A. Sachedina, New York: Oxford University Press, 1998. 280pp. Another English translation of two chapters of the book is also available: The Collection and Preservation of Qur’ān: Two Important Chapters from Al-Bayān fī Tafsīril Qur’ān. Translated by Mulla Asgharali M.M. Jaffer, Stanmore (UK): Madrasa as Syed el-Khui, 1987. 82pp.

[12]- Abdussabur Syahin, Sejarah Al-Quran, translated from Arabic into Indonesian by Ahmad Bachmid, Jakarta: Rehal Publika, 2008.

[13]ـ کتاب‌شناسي پاياني کتاب وي (ص 714ـ730) نشان مي‌دهد بيش از 500 عنوان کتاب از زبان‌هاي مختلف اسلامي و غربي مورد مراجعه‌ي وي بوده است.

[14]ـ اين کتاب تنها به زبان ترکي استانبولي (به قلم ياسين دميرکيران و ملامحمد فيض‌الله، آنکارا، انتشارات فجر، 1998) ترجمه شده است. مشروح‌ترين مقاله در بررسي ديدگاه‌هاي بازرگان و مقايسه‌ي آن با ساير ديدگاه‌هاي غربي در تاريخ‌گذاري سوره‌هاي قرآن را بهنام صادقي در زبان انگليسي نوشته است با مشخصات زير:

Behnam Sadeghi, "The Chronology of the Qurʾān: A Stylometric Research Program" Arabica 58 (2011) pp. 210-299.

 

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin-top:0cm; mso-para-margin-right:0cm; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0cm; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin;}