شيخ طوسي و منابع تفسيري وي در التبيان
شيخ طوسي و منابع تفسيري وي در التبيان
چکيده:
التبيان في تفسير القرآن تأليف شيخ طوسي (385ـ460 ق) نخستين تفسير کامل شيعه است که در بغداد و دوران حکومت آلبويه تدوين يافته است. اين اثر از جهات بسياري با ساير تفاسير مختصر شيعه (پيش از شيخ طوسي) مانند عياشي, فرات, و علي بن ابراهيم قمي, و نيز تفاسير اهل سنت چون فراء, طبري و جبّائي متفاوت است. همين شيوهي تفسيرنگاري شيخ طوسي را طي قرون بعدي در ميان مفسران معروف شيعي چون طبرسي, ابوالفتوح, مولي فتحالله کاشاني و علامه طباطبايي ميتوان ديد. مقالهي حاضر با مروري بر منابع و روشهاي تفسيري شيخ طوسي در التبيان روشن ميسازد که اين اثر محصول ذهن پويا, نقّاد و جامعنگر شيخ طوسي در عصر خود در بغداد بوده است. مجموعهي شرايط زماني و مکاني قرن چهارم و پنجم هجري در بغداد, علاوه بر نيازها, تنگناها و پرسشهاي اساسي علوم اسلامي در آن زمان, تفسير التبيان شيخ طوسي را يکسره متفاوت از تمام تفاسير پيشـطوسي ساخته است؛ بهگونهاي که ميتوانيم بهوضوح آن را ترکيبي گزينششده از مهمترين آثار و آراي ادبي, لغوي, فقهي, کلامي, تفسيري شيعه و سني در حوزهي قرآن و در عصر شيخ طوسي بدانيم.
کليدواژهها: تفسير, تاريخ تفسير شيعه, شيخ طوسي, التبيان في تفسير القرآن, تفاسير معتزله
التبيان في تفسير القرآن, تأليف شيخ الطائفة, ابوجعفر محمد بن حسن معروف به شيخ طوسي (385ـ460 هجري), نخستين و قديمترين تفسير کامل و جامع شيعي بر قرآن است که امروزه در اختيار داريم.[1] هيچيک از تفاسير موجود شيعي متقدم بر وي, از جمله تفاسير فرات کوفي, عيّاشي, علي بن ابراهيم قمي, و نعماني کامل نيستند و به نظر نميآيد که اسامي کتابهاي مذکور در فهرستهاي قديمي همچون الفهرست (شيخ طوسي), کتاب الرجال (نجاشي), و الفهرست (ابنالنديم) به تفسير کاملي از قرآن, آنچنانکه در قرون سوم و چهارم رايج بود اشاره داشته باشند.
شيخ طوسي خود در کتاب فهرست (ص 241) ميگويد کتابي بينظير در تفسير قرآن دارد. اين گفتهي وي و داوريهاي بسيار تحسينبرانگيز برخي عالمان در طول تاريخ[2] نشان ميدهد با تفسير قرآني جديد و, از نظر روشي, متفاوت با شيوهي قدما روبروييم. سبک تفسيري شيخ طوسي در التبيان, دامنهي استفادهي وي از دانشهاي مختلف و نيز ابزارهاي تفسيري وي در اين کار عظيم دستکم تا زمان خود وي در ميان نگاشتههاي تفسيري شيعه منحصر به فرد است. از اين رو همواره اين پرسشي اساسي در تاريخ تفسير و نيز در شناخت سير تحول تفسير شيعه بهشمار ميآيد که بدانيم منابع فقهي, کلامي, ادبي, تفسيري شيخ طوسي و نيز الگوي وي در کار تفسيرنويسي چه بوده است. پرسش مهمتر آنکه چرا با آنکه وي در دورهي حيات خود به بسياري از منابع شيعه و اهل سنت دسترسي داشته است, از برخي از آنها بسيار کم بهره برده يا اصلاً استفاده نکرده است؟
روش شيخ طوسي در تفسير قرآن که امروزه براي ما چندان عجيب نيست, اما در قياس با تفاسير پيشـطوسي[3] بسيار متفاوت مينمايد, محصول چندين دهه فعاليت علمي فقيهان و متکلمان شيعي در عراق و عليالخصوص بغداد در دورهي آلبويه است. در صدر اين دسته از عالمان, خود شيخ طوسي قرار دارد که شايد بتوان او را بزرگترين عالم شيعي در سراسر قرون ميانه دانست, اما روش وي از برخي جهات مسلماً از استادان و معاصرانش در بغداد همچون شيخ مفيد (ـ413 ق), شريف رضي (ـ 406 ق) و شريف مرتضي (355ـ436 ق) تأثير پذيرفته است. اين شيوهي متفاوت در تفسير و روش جامعنگر وي را ميتوان "مکتب تفسيري تبيان" دانست که بر اغلب تفاسير بعدي شيعه از جمله مجمع البيان (طبرسي), تفسير ابوالفتوح رازي (رازي), فقه القرآن (قطب راوندي), منهج الصادقين في الزام المخالفين (ملا فتحالله کاشاني) و الميزان في تفسير القرآن (علامه طباطبايي) تأثير گذارده است. بااين همه, از آنجا که چنين روشي در تفسيرنگاري شيعه در قرون 4 و 5 هجري در بغداد شکل گرفته است, نام "مکتب تفسيري بغداد" مناسبتر مينمايد.
بغداد در دورهي آلبويه (حکـ 322ـ448 ق) فضايي بسيار متفاوت با ديگر محيطهاي علمي در جهان اسلام و در ساير قرون داشت. برخي غربيان چون آدام مِتز اين دوره را از نظر علمي و فرهنگي رنسانس عالم اسلام دانستهاند.[4] حاکمان آلبويه که از يک سو تمايلات و پيشينههاي شيعي داشتند و از سوي ديگر با اکثريتي از رعايا و عالمان سنّي در ايران و عراق روبرو بودند, کوشيدند فضايي نسبتاً متعادل و جوّي پرتسامح بهويژه در بغداد پديد آورند. هرچند بارها نزاعهاي مذهبي خونيني ميان شيعيان و سنيان در ايران و عراق روي داد, اما فضاي علمي نسبتاً آزاد, فرهنگي و تلاش گروههاي مختلف عالمان از مذاهب و حتي اديان متفاوت در اين دوره بيسابقه و بسيار تأثيرگذار بود (براي تفصيلي از اوضاع فرهنگي و اجتماعي دورهي آلبويه نگاه کنيد به سجادي, مقالهي , ص 639ـ646؛ کرمر, احياي فرهنگي در عهد آلبويه, بهويژه فصل اول, ص 67ـ154).
از همين رو, نوشتههاي عالمان شيعي که در اين دوره در بغداد ميزيستهاند با ديگر عالمان شيعي در زمانها و مکانهاي ديگر متفاوت شده است. برخلاف ديگر عالمان شيعي که در محيطهاي کاملاً شيعي چون قم, ري و کوفه زندگي ميکردند, اينان براي نخستين بار اجازه مييافتند در جوي کاملاً سنّي به ارايهي ديدگاههاي علمي, تدريس و نشر آثار خود بپردازند, اما به دليل فضاي خاص جامعه ناگزير از رويارويي مستقيم با عالمان اهل سنت بودند. شايد بتوان گفت نقل روايات عامه در کتب ادبي, تفسيري, کلامي, فقهي و اصولي شيعه همچون آثار شريف رضي, شريف مرتضي و شيخ طوسي تلاشي از سوي ايشان براي نزديکتر شدن به فضاي گفتگوي متقابل و کسب مقبوليت در دفاع از آموزههاي اصلي شيعه بوده است.
تفاسير پيشـطوسي
تاپيش از زمان شيخ طوسي, شيعيان تفاسير فراواني بر قرآن کريم تأليف کردهاند. مجموعهي اين نگاشتههاي تفسيري آنچنان که از فهرستهاي کهن برميآيد نزديک به يکصد رسالهي کوچک و بزرگ قرآني و تفسيري را شامل ميشود. از اين ميان, مهمترين تفاسير شيعي که اکنون به دست ما رسيدهاند ــ و ما آنها را تفاسير پيشـطوسي ميناميم ــ عبارتند از: 1) تفسير فرات کوفي نگاشتهي فرات کوفي (زنده در 307 ق)؛ 2) تفسير العياشي, نوشتهي ابونصر محمد بن مسعود عياشي (در دورهي غيبت صغرا)؛ 3) تفسير علي بن ابراهيم قمّي (زنده در 307 ق)؛ 4) تفسير منسوب به امام حسن عسکري (به روايت ابوالحسن محمد بن قاسم استرآبادي)؛ 5) تفسير نعماني, منسوب به ابوعبدالله محمد بن ابراهيم کاتب نعماني معروف به ابن أبيزينب (در اوايل قرن چهارم). به جز اينها, منابع متقدم تفاسير و رسالههاي قرآني فراواني به اصحاب نزديک ائمه عليهم السلام چون ابوالجارود, جابر جُعفي, أبان بن تغلب, ثابت بن دينار معروف به ابوحمزهي ثمالي, احمد بن محمد بن خالد برقي و... نسبت ميدهند (ابنالنديم, نجاشي, طوسي, ذيل نامها) که هيچيک از آنها را نيز نميتوان تفسير به معناي متداول در قرون سوم و چهارم دانست.
تفاسير پيشـطوسي چند ويژگي مشترک دارند که تقريباً هيچيک در تفسير التبيانِ شيخ طوسي به چشم نميخورند: الف) نخست آنکه همهي اين تفاسير گزيده و جزئياند. هيچيک از اين آثار به قصد نگارش تفسير کاملي بر تمامي سورهها و آيات از آغاز تا پايان قرآن تأليف نشدهاند. فيالمثل تفسير منسوب به امام حسن عسکري تنها تا پايان آيهي 282 بقره را دربردارد؛ تفسير نعماني هم اساساً نوعي تقسيمبندي آيات قرآني در 60 موضوع مختلف است که در لابلاي گفتگوي ميان امام و راوي نزديک به پانصد آيهي قرآن تفسير ميشود. ب) ملاک گزينش آيات قرآن در اين تفاسير عليالعموم با توجه به آياتي بوده است که با مسائل کلامي, تاريخي, فقهي و تفسيري مکتب اهل بيت, به ويژه فضائل اهل بيت و مثالب دشمنان ايشان ارتباط داشته باشند. ج) تنها به نقل روايات ائمه عليهم السلام ميپردازند؛ به ندرت روايت يا رأيي از صحابه و تابعين ذکر ميکنند؛ و کمتر به بررسي نکات صرفي, نحوي, بلاغي, فقهي, کلامي و علمي در تفسير آيات ميپردازند يا به بيتي از شاعران جاهلي براي تعيين معناي واژهاي استناد ميکنند. د) مؤلفان اين تفاسير به آساني و به شيوهاي غيرانتقادي روايات شيعي دالّ بر تحريف و حدوث نقصان در آيات قرآن را نقل ميکنند. هـ) اين مفسران به همين نحو رواياتي نقل ميکنند که در آنها نسبت به اهل سنت, سه خليفهي نخست و برخي ديگر از صحابه مذمتهايي آمده و گاه موضع بسيار سرسختي در قبال ايشان اتخاذ کردهاند.
تمام ويژگيهاي فوق در التبيان تغيير يافته است. اولاً التبيان تفسيري کامل بر تمام اجزا و آيات قرآن است. ثانياً به جز نقل روايات ائمه, هم آراي ديگر مفسران طبقات نخستين چون قتادة, ابنعباس, ..... به وفور در آن آمده است و هم نويسندهي آن به تمامي علوم و فنون متعلق به تفسير همچون صرف, نحو, اشتقاق, معاني و بيان, حديث, فقه, کلام, تاريخ, و حتي علوم طبيعي توجه کرده (صدر, ص 339) و تفسير خود را در آن عصر در شمار تفاسير غيرمأثور قرار داده است. ثالثاً به صراحت در مقدمهي کتاب خويش (التبيان, ج 1, ص 3) روايات دالّ بر تحريف قرآن را در شمار اخبار آحاد و ضعيف جاي ميدهد و هرگونه تحريف, زيادت يا نقصاني را از ساحت قرآن کريم دور ميشمارد.[5] و سرانجام آنکه در عين دفاع از آموزههاي فقهي, کلامي و تفسيري شيعه, تقريباً هيچگاه روايت يا جملهاي مشعر به مذمّت خلفا, صحابه و عموم اهل سنت در تفسير خود نقل نميکند.
شيخ طوسي در مقدمهي التبيان با اشاره به انگيزهي خويش از نوشتن اين تفسير, ميگويد: (التبيان, ج 1, ص 1). وي عالمان اهل سنت را در اين موضوع به سه دسته تقسيم ميکند: (همان, ص 1ـ2). طوسي تنها تفسير ابومسلم محمد بن بحر اصفهاني (254ـ322) و علي بن عيسي رُمّاني (296ـ384), هردو از علماي معتزله, را بهترين ميداند, اما يادآوري ميکند که ايشان نيز گاه به امور غيرضروري پرداختهاند. بنابراين وي ميکوشد که تفسيرش به اختصار همهي فنون و علوم قرآني را دربر گيرد, متشابهات قرآن را توضيح دهد, مباحث کلامي در ردّ مجبِّره, مشبِّهه, مجسِّمه و جزايشان را بيان و ادلهي علماي شيعه بر حقانيت اصول و فروع مذهبشان را با استناد به آيات قرآن بازگو کند (همان, ص 2؛ نيز نک. کريمينيا, ص 468).
اين نخستين بار است که عالمي شيعي در تفسير[6] خود از مفسران اهل سنت نام ميبرد, بر ايشان نقدهايي وارد ميکند, برخي را ميستايد و در جاي جاي کتاب خود بيمحابا به اشعار شاعران جاهلي يا مخضرمي (چون أعشي, نابغة, إمرئالقيس, زهير بن أبيسلمي و جرير بن عطية), اقوال لغويان و نحويان (چون سيبويه, خليل بن احمد, کسائي, ثعلب, فرّاء, و ابندريد) قرائتِ قرّاء سبعه و غيرسبعه (چون أبَي, ابنمسعود, نافع مدني, حمزة کوفي, يعقوب بن اسحاق), آثار فقهي و از همه مهمتر مکتوبات کلامي (چون آثار و آراي شريف مرتضي, وزير مغربي, ابوالقاسم بلخي, ابوعلي جبّائي و رُمّاني) اشاره ميکند و حتي از بسياري مفسران دورههاي نخست (چون ابنعباس, قتادة, عکرمة, ضحّاک و حسن بصري) که اغلب گرايشهاي غيرشيعي داشتهاند مطالبي نقل, و گاه نقد, ميکند.
به همينسان, وي در مقدمهي کتاب خود از عالمان شيعه و تفاسير ناکافي ايشان انتقاد ميکند؛ اما انتقاد وي از عالمان و مفسران شيعي پيش از خود به اين معنا نيست که وي در کار خود به اين آثار هيچ توجهي نداشته يا آنها را نديده است. با رويکردي که وي در جامع نگري ــ و نه جزيي نگري ــ تفسير قرآن برگرفته است, گاه در کنار ساير مباحث خود به برخي اقوال و روايات تفسيري شيعه در کتب متقدمان هم اشاره ميکند, اما ملاک وي در انتخاب روايات شيعي و شيوه وي در پردازش بحث کاملاً متفاوت از کار مفسران پيشـطوسي است.[7]
ارزيابي منابع شيخ طوسي در التبيان
الف ـ منابع تفسيري مأثور شيعه
نخستين دسته از منابع شيخ طوسي, آثار تفسيري شيعه و به طور کلي روايات مأثور شيعي است. اگر از مجموعه روايات پراکندهي تفسيري که از پيامبر اکرم (ص), علي (ع) و ديگر ائمه در متون و مراجع روايي اماميه آمده است صرف نظر کنيم, نخستين کوششهاي تفسيري شيعه را بايد در تدوين کتب تفسير روايي به دست برخي از شاگردان ائمه عليهمالسلام دانست. منابع رجالي شيعه و الفهرست ابنالنديم گزارشهايي درباب اين تأليفات تفسيري بهدست ميدهند (براي نمونه نک. نجاشي, کتاب الرجال, ص 11, 15ـ16, 78, 89, 128, 145, 217, 240, 252, 260, ...؛ شيخ طوسي, فهرست, ص 37, 73, 82, 95ـ97, ...؛ ابنالنديم, الفهرست, ص 39, 40, 243, 276ـ278, ...). هيچيک از اين کتب اوليه عيناً به دست ما نرسيده است, اما بسياري از آنها تا قرنها در دسترس عالمان (شيعه و سني) بوده و ايشان در کتب تفسيري خود از آنها نقل کردهاند.[8]
نخستين تأليفات تفسيري شيعه که اکنون به دست ما رسيدهاند, يعني تفاسير فُرات کوفي, عيّاشي, علي بن ابراهيم کوفي و جزآن, اغلب با بهرهگيري و گزينش از ميان همين آثار متقدم تهيه شدهاند. مروري بر آثار رجالي و حديثي شيخ طوسي نشان ميدهد وي تمامي اين آثار متقدم و متأخر اماميه در زمينهي تفسير را ميشناخته و بيشتر آنها در دسترس وي بودهاند. با اين همه ميزان استفادهي وي از اين تفاسير بسيار محدود و نحوهي گزينش و نقل روايات شيعه در تفسير وي کاملاً متفاوت و تاحدّي محتاطانه است.
نخست آنکه وي باآنکه از مفسران قديم اهل سنت در طبقهي صحابه و تابعين و نيز مفسران متأخر ايشان همچون طبري, فرّاء, ابوعلي جبّائي, ابوالقاسم بلخي و... بهکرّات نام برده و گاه از کساني چون علي بن عيسي رُمّاني و ابومسلم محمد بن بحر اصفهاني با اعجاب و تحسين نقل قول ميکند, اما در مقابل بسيار کم به مفسران شيعه (شاگردان ائمه و نخستين مدوّنان تفاسير شيعه) اشاره ميکند؛ گواينکه شأن خود ائمه در نظر وي با هيچ کس قابل قياس نيست و اشاره به اقوال ايشان بهويژه امام باقر و امام صادق عليهماالسلام در تفسير وي فراوان است.
راويان و اصحاب ائمه (ع) در قرون اول و دوم هجري که آثار قرآني و تفسيريشان در دسترس شيخ طوسي بودهاند, بسيار بهندرت ذکر ميشود. شگفتي و غرابت اين امر وقتي بيشتر مينمايد که دريابيم طبرسي در يک سدهي بعد, هنگام نگارش تفسير خود بر مبناي تفسير التبيان, بهوفور از اين آثار نام ميبرد و رواياتي از آنها نقل ميکند. نام تفاسير بهجا مانده از قرون دوم, سوم و چهارم, چون آثار ابوحمزة الثمالي, ابنحجام, حِبري, سيّاري, عيّاشي, فرات کوفي و نعماني نيز در هيچ جاي تفسير التبيان نيامده است. بااين همه, با جستجو در برخي مواضع اين تفسير مواردي را ميتوان يافت که شيخ طوسي آنها را از اين تفاسير برگرفته است. از اين رو در ادامه بهتفصيل به اين موارد و ميزان بهرهگيري وي از اين آثار اشاره ميکنيم.
معروفترين اصحاب ائمه که منابع کهن چون الفهرست ابنالنديم, رجال نجاشي, و فهرست شيخ طوسي آنها را صاحب کتابهايي در تفسير و قرائات دانستهاند عبارتند از: أبان بن تغلب (م 141 ق), ثابت بن دينار معروف به ابوحمزة الثمالي (م 148 تا150 ق), جابر بن يزيد جعفي (م 128 ق), زياد بن منذر معروف به ابوالجارود, ابوالحسن علي بن أبيحمزة البطائني (م 201 ق), ابومحمد حسن بن علي بن أبيحمزة البطائني, عيسي بن داوود النجار, محمد بن علي بن أبيشعبة الحلبي (م پيش از 148 ق), و مُنَخَّل بن جميل اسدي معروف به بيّاع الجواري, راوي جابر جُعفي. بهجز اينها, شيخ طوسي خود در کتاب فهرست به نام و آثار تفسيري بسياري ديگر از اصحاب ائمه اشاره ميکند که از شهرت کمتري برخوردارند. برخي از ايشان عبارتند از: محمد بن سعيد بن هلال بن عاصم الثقفي, احمد بن محمد بن خالد البرقي, احمد بن صبيح, احمد بن حسن الخرّاز, حسن بن محبوب السرّاد, حسن بن جهم بن بکير بن أعين, حسين بن حمّاد, حسين بن سعيد بن حماد بن سعيد بن مهران الاهوازي, محمد بن عباس بن علي بن مروان معروف به ابنحجّام, موسي بن اسماعيل, عبدالله بن وضّاح, محمد بن عيسي بن عبيد اليقطيني, و ... (طوسي, فهرست؛ نجاشي, کتاب الرجال؛ و ابن النديم, الفهرست, ذيل نامها).
بهجز دو تفسير جابر جُعفي و ابوالجارود, نام هيچيک از اين صاحبان آثار تفسيري در تفسير التبيان نيامده است, حال آنکه منقولات بسياري از ايشان در تفاسير پيشـطوسي (از قبيل حبري, عيّاشي, فرات کوفي, علي بن ابراهيم قمي), تفاسير پس از وي, حتي مجمع البيان (امين الاسلام طبرسي)[9] و تفاسير روايي متأخر چون البرهان (سيد هاشم بحراني) و نورالثقلين (شيخ عبدعلي بن جمعه عروسي هويزي) آمده است. يگانه تفسير کهن اماميه که شيخ طوسي بارها و بيواسطه از آن نقل ميکند و صريحاً نام وي را ميبرد, ابوالجارود است (طوسي, التبيان, ج 2, ص 142؛ ج 3, ص 53, 110, 112, 149, 215, 290, 303, 306, 310, 323, 446, 460). البته آراي تفسيري منقول از ابوالجارود در کتاب التبيان منحصر به مواردي است که در آنها هيچ نشانهاي از جانبداري از اعتقادات شيعه بهچشم نميخورد. در اغلب اين موارد طوسي پس از ذکر اقوالي از صحابه و تابعين, ميگويد: (همان, ج 2, ص 142؛ ج 3, ص 112, 149, 303, 306). اين نشان ميدهد که به نظر مفسّر ما, ابوالجارود هم ميخواهد همان سخني را بگويد که مفسران سلف اهل سنت گفتهاند.[10] از اينها که بگذريم, برخي روايات تفسيري جابر جعفي از امام باقر را نيز ميتوان در التبيان يافت (ج 2, ص 142, 168؛ ج 5, ص 244؛ ج 6, ص 384؛ ج 9, ص 13, 544).
از ميان تفاسير مدوّن روايي پيشـطوسي تنها به نقلهايي بسيار اندک از دو کتاب تفسير العياشي و تفسير علي بن ابراهيم القمي برميخوريم. عجيب آنکه شيخ طوسي هيچگاه در تفسير خود به نام عياشي اشاره نميکند و تنها دو بار از علي بن ابراهيم قمي نام ميبرد (طوسي, التبيان, ج 3, ص 386؛ ج 6, ص 483). اين امر چنين گماني را تأييد ميکند که بگوييم در همين موارد اندک هم (دستکم هنگام نقل از عياشي), وي روايات تفسيري را از ديگر منابع حديثي کهن نقل کرده است.
استفادهي اندک شيخ طوسي از روايات موجود در دو تفسير عياشي و علي بن ابراهيم قمي به هيچ روي شامل تأويلات بعيد در اين تفاسير نميشود, بلکه تنها منحصر به مواضعي است که بسيار مشابه با منقولات صحابه و تابعين باشند يا رأيي خاص ايشان, اما قابل قبول براي عموم مسلمانان باشد. فيالمثل وي در تفسير آيهي 158 سورهي نساء {وَ إن مِن أهلِ الکِتابِ إلاّ لَيُؤمِنُنَّ قَبلَ مَوتِهِ} ميگويد مفسران در تعيين مرجع ضمير هاء در "موته", کيفيت و زمان ايمان آوردن به عيسي (ع) اختلاف نظر دارند. آنگاه پس از نقل نظر دوم ميگويد: و هو الذي ذکره علي بن ابراهيم في تفسير اصحابنا>[11] (التبيان, ج 3, ص 386). در جاي ديگر و در تفسير آيهي {إن مِن شَيئٍ إلاّ يسَبِّح بِحَمدِهِ وَ لکِن لاتَفقَهُونَ تَسبِيحَهُم} (اسراء, 44), ميگويد (التبيان, ج 6, ص 483). بهجز اين دو مورد, هيچگاه در التبيان نام علي بن ابراهيم قمي بهصراحت نيامده, اما مواردي اندک را ميتوان يافت که شيخ طوسي رأيي يا روايتي از اين تفسير را بدون ذکر نامِ آن آورده است. اين موارد عبارتند از: تفسير آيات نخست سورهي ذاريات (ج 9, ص 378ـ379), بيان شأن نزول آيهي 106 سورهي نساء (ج 3, ص 317), و تفسير آيهي 26 سورهي اسراء (ج 6, ص 468).
موارد استفادهي شيخ طوسي از تفسير العياشي و نقل روايات از آن در التبيان بسيار کمتر از منقولات علي بن ابراهيم قمي است, اما همان موارد اندک باز اين ويژگي را دارند که آراي شاذ و غريب در شأن اهل بيت و ائمهي اطهار (ع) را بيان نميکنند (براي اين اندک منقولات عياشي در التبيان فيالمثل نگاه کنيد به هر دو تفسير, ذيل آيات بقره, 189 و نساء, 15). براي فهم علت و نحوهي استفاده يا عدم استفادهي شيخ طوسي از رواياتِ محدثان شيعي توجه به اين نکته بسيار مهم است که اصولاً تفسير التبيان در فضاي بغداد آن زمان رنگ و بوي تفسيري يکسويه و جانبدارانه نداشت. از همين رو, شيخ طوسي همواره ميکوشيد بيشترين توصيفات و فضايل اهل بيت را از لابلاي آثار حديثي و تفسيري اهل سنت بيابد و در تفسير خود نقل کند.
ب ـ منابع تفسيريـکلامي شيعه در دورهي بغداد آلبويه
دومين دسته از منابع شيخ طوسي در التبيان آثار کلامي و تفسيري شيعه در درون "مکتب تفسيري بغداد" است. همچنانکه آورديم, شيخ طوسي خود يکي از مهمترين بانيان اين مکتب علمي در بغداد است, اما فضاي علمي و اجتماعي آن روزگار و تلاش عالمان بزرگي چون شيخ مفيد (ـ413 ق), شريف رضي (ـ406 ق) و شريف مرتضي (355ـ436 ق) در شکلگيري اين مکتب قابل چشمپوشي نيست. شيخ طوسي خود مدت 5 سال از نخستين سالهاي ورود به بغداد را در ملازمت مفيد بهسر برد و پس از وي تا ساليان دراز از شاگردان نزديک شريف مرتضي بهشمار ميآمد. از مفيد هيچ اثر تفسيري مستقلي برجاي نمانده است, اما وي در لابلاي رسائل و کتب فقهي و کلامي خود بارها به تفسير برخي آيات قرآن پرداخته است. مجموعهي اين منقولات تفسيري اخيراً در کتابي مستقل گردآوري و منتشر شده است.[12] دو اثر ديگر تفسيريـادبي از شريف رضي و شريف مرتضي عبارتند از: غرر الفوائد و درر الفرائد از شريف مرتضي معروف به أمالي المرتضي, و حقائق التأويل في متشابه التنزيل از شريف رضي.
کلام شيعي در اين دوره به دليل مجاورت و گاه رويارويي با متکلمان معتزلي تأثيراتي از برخي متفکران معتزله بغداد يافته است. اين تأثير در آثار شيخ مفيد کمتر و در نوشتههاي شريف رضي, شريف مرتضي و شيخ طوسي بسيار مشهودتر است. شريف رضي خود را شاگرد علي بن عيسي الربعي, ابوبکر محمد بن موسي خوارزمي, قاضي عبدالجبار معتزلي و ابوالفتح ابنجنّي ميشمارد (حقائق التأويل, ص30, 87, 253, 331؛ محمد عبدالغني حسن, , در مقدمهي شريف رضي, تلخيص البيان في مجازات القرآن, ص 87ـ91)[13]؛ شيخ مفيد نزد ابوعبدالله بصري و علي بن عيسي رُمّاني؛ و شريف مرتضي مدتي نزد ابوالفتح ابنجنّي و قاضي عبدالجبار معتزلي نحو و کلام خوانده بودند (کرمر, ص 111 و120؛ آقابزرگ طهراني, طبقات أعلام الشيعة, ج 1, ص 165[14]). اينان به عکس برخي محدثان پيشين اماميه صريحاً خود را متکلّم و طرفدار علم کلام ميخواندند. بااين همه, کوشش اصلي ايشان بر آن بود که در عين عقلاني کردن آموزههاي اماميه و پذيرش اصولي چون عدل و صفات الهي از متکلمان معتزله, عقايد ناسازگار اماميه با کلام معتزلي چون مسئلهي امامت را حفظ و تحکيم کنند. از همين رو, فيالمثل شريف مرتضي کتاب الشافي في الإمامة را عليه آموزگار سابق خود قاضي عبدالجبار نوشت (کرمر, ص 112ـ120؛ مادلونگ, ص 131ـ132).
نقدهاي اين دسته از علماي شيعهي بغداد عليه محدثان قمي گاه بسيار گزنده و تند بوده است. هيچيک از ايشان هشدارهاي علماي قم مبني بر دوري و کنارهگيري از متکلمان معتزلي, و حتي دوري از متکلمان شيعهي نوبختي را جدي نگرفت. مفيد تصحيح الإعتقادات خود را به منظور بازنگري و نقد کتاب استاد خود ابنبابويه قمي (شيخ صدوق) نوشت (مکدرموت, ص 14ـ16 و 30ـ33) و حتي وي را از حشويه بهشمار آورد (مادلونگ, ص 129). شريف مرتضي (رسائل المرتضي, ج 3, ص 309 به بعد) نيز رسماً تمام علماي قم به جز شيخ صدوق را مشبّهه و مجبّره خواند, و همو (همان جا) در نقد عمل به خبر واحد, اصحاب معروف ائمه (ع) چون يونس بن عبدالرحمان و فضل بن شاذان را به سبب اعتقاد و عمل به قياس کافر دانست. اينان از سوي ديگر همواره با تکيه بر استدلالهاي عقلي و نقلي به بررسي و نقد آرا و ادلهي تمامي فرق و مذاهب معروف اسلامي درباب مهمترين مسائل کلامي, قرآني, فقهي و تفسيري ميپرداختند. شيخ طوسي نيز که متعلق به همين نسل و در شمار عالمان شيعهي بغداد قرار دارد, از اين گرايش برکنار نيست. رديههاي فراوان وي عليه اعتقادات اشاعره, مجبّره, مشبّهه, مجسّمه, و دستهاي از معتزله (بهشميّه) فضاي اين تفسير را در قياس با تفاسير پيشـطوسي بسيار متفاوت ساخته است. اين رنگ و بوي متفاوت امري است که در آثار کلاميـتفسيري شيخ مفيد و شريف مرتضي به وضوح هويداست.
نقلهاي صريح شيخ طوسي از شريف مرتضي بسيار بيشتر از مفيد و شريف رضي است. نام اين دو فرد اخير هيچگاه در التبيان ذکر نميشود, هرچند برخي از آراي ادبي, کلامي يا تفسيري ايشان مورد نظر شيخ طوسي بوده است (براي نمونه نگاه کنيد به نقد يکي از ديدگاههاي ادبي اخفش و اسکافي در التبيان, ج 3, ص 59 و مقايسه کنيد با همين بحث در شريف رضي, حقائق التأويل, ص 288)[15]. به عکس, طوسي همواره نام استاد خود شريف مرتضي را در تفسيرش به طور کامل (: المرتضي علي بن الحسين الموسوي) و با احترام فراوان ذکر ميکند (التبيان, ج 1, ص 3؛ ج 2, ص 9, 398؛ ج 5, ص 452؛ ج 9, ص 149) و رأي او را ميپذيرد. در يک مورد شگفت, نخست رأيي را به استادش نسبت ميدهد, و بعدها در جاي ديگري ميگويد اين رأي از آن خود من بود؛ آن را بر شريف مرتضي عرضه کردم, او هم آن را پسنديد و اختيار کرد. موضوع سخن وي بحث در زائده بودن کاف در جملهي است. او در التبيان, ج 2, ص 398 ميگويد بهنظر شريف مرتضي, کاف در اين جا زائده نيست, چه وقتي مثلِ او مثل ندارد, به طريق اولي خودِ او نيز مثل و شبيه ندارد. بعدها (در ج 9, ص 149) ماجراي طرح اين نظريه در حضور شريف مرتضي و استحسان وي نسبت به اين رأي را تعريف ميکند.
ديگر نظريهاي که پيوند ميان شيخ طوسي و استادش شريف مرتضي را روشنتر ميکند به موضوع ماهيت حروف مقطعه در آغاز برخي سورهها مربوط ميشود. پيشتر شريف مرتضي (رسائل المرتضي, ج 3, ص 297ـ301) با ردّ مشروح تمامي ديدگاههاي مختلف عالمان اسلامي درباب حقيقت و معناي حروف مقطعه, اين حروف را نامهايي براي هريک از سورهها دانسته است. وي سپس (همانجا) ميکوشد تمام ايرادها و انتقادهاي احتمالي به اين نظريه را پاسخ دهد. همين رأي در تفسير التبيان بارها مطرح شده است و شيخ طوسي آن را يگانه وجه مقبول در تبيين حروف مقطعه ميداند. وي در ج 1, ص 49, بيآنکه از شريف مرتضي نام ببرد, نظر وي را به تفصيل نقل, و از آن دفاع ميکند و در موارد ديگر (التبيان, ج 4, ص 340؛ ج 5, ص 331, 445؛ ج 6, ص 91, 212؛ ج 7, ص 102, 158؛ ج 8, ص 73, 128, 186؛ ج 9, ص 223, 246) همواره بر آن تأکيد ميکند. بيگمان وي تنقيح نهايي و بسط و تفصيل اين نظريه را از استادش شريف مرتضي (رسائل المرتضي, ج 3, ص 297ـ301) گرفته است؛ بااين همه, گاه براي استواري بيشتر, آن را به قدمايي چون حسن بصري, ابوالقاسم بلخي يا ابوعلي جبّائي نسبت ميدهد (التبيان, ج 4, ص 340؛ ج 7, ص 102), اما همو در مواضع ديگر (همان, ج 1, ص 47؛ ج 8, ص 441) نظريات ديگري درباب حروف مقطعه به حسن بصري و ابوالقاسم بلخي نسبت ميدهد.[16]
عالم شيعي ديگر که ــ گمنامتر از بقيه, اما ــ آرايش بيشتر از ديگران در ميان اقوال تفسيري (نزديک به 60 بار) در التبيان ديده ميشود, ابوالقاسم حسين بن علي حسين مغربي معروف به ابنمغربي يا وزير مغربي (370ـ418) است. وي نوهي دختري محمد بن ابراهيم نعماني مؤلف کتاب الغيبة است (نجاشي, ص 69, 384), اما بيشترين شهرت او در امر سياست و ادب است. وي در اصل زادهي مصر است و سالهايي از عمر خود را در دربار و وزارتِ حاکمان فاطمي, آلبويه و عباسي سر کرده است. روابط عالمان شيعي بغداد در دورههايي با اين وزير مقتدر آلبويه سخت مناسب بوده است. به گزارش ابنشهرآشوب (معالم العلماء, ص 105) شريف مرتضي کتاب المقنع في الغيبة را براي او نگاشته, و به گفتهي عبدالله افندي (رياض العلماء, ج 2, ص 146), وي از مشايخ شريف مرتضي بوده است.
بيشترين آثار منتسب به وزير مغربي در زمينهي ادب, تاريخ و سياست است؛ اما نجاشي (کتاب الرجال, ص 69) و داوودي (طبقات المفسرين, ج 1, ص 156) دو اثر به نامهاي خصائص علم القرآن و إملاءات عدة في تفسير القرآن العظيم و تأويله نسبت ميدهند که هر دو محتملاً حاوي بحثهاي قرآني و تفسيري بودهاند. بهجز شيخ طوسي در التبيان (فيالمثل ج 1, ص 48, 129, 309, 318؛ ج 2, ص 275؛ ج 3, ص 22, 31, 105, 241؛ ج 4, ص 157, 277, 321) و بعدها امين الاسلام طبرسي در مجمع البيان (براي نمونه ج 1, ص 268, 376؛ ج 2, ص 222, 420؛ ج 3, ص 33, 99, 350), و قطب راوندي در فقه القرآن, هيچ مفسّر شيعي ديگري آراي ادبي و تفسيري مغربي را ذکر نکرده است.[17] اين نشان ميدهد اهميت مغربي و آراي وي در نظر طوسي مقطعي و در حاشيه بوده است. وي هيچگاه نظريه يا بحث مفصلي از مغربي نقل نميکند, بلکه همواره به رأي او در کنار آراي ديگران اشاره دارد.[18]
ج ـ تفاسير اهل سنت
در چهار قرن نخست, آثار تفسيري اهل سنت از نظر حجم و تعداد بسيار بيشتر از تفاسير شيعه بوده است. برخي از اين آثار چون تفسير طبري در سراسر جهان اسلام از نفوذ و اعتباري بيبديل برخوردار شده بوده و همچنان نيز تأثير خود را از دست ندادهاند. مجموعهي منابع تفسيري اهل سنت در 4 قرن نخست هجري را به دستهي اصلي ميتوان تقسيم کرد. 1) تفاسير لغوي و ادبي چون کتابهاي مشکل القرآن, مجاز القرآن و معاني القرآن؛ 2) آثار تفسيري مأثور چون تفسير طبري و نيز روايات تفسيري پراکنده از مفسران سدهي نخست در ديگر جوامع حديثي چون صحاح سته؛ 3) و تفاسير کلامي معتزله از قبيل آثار ابوعلي جبّائي, ابوالقاسم بلخي, علي بن عيسي رُمّاني, ابومسلم محمد بن بحر اصفهاني. توجه شيخ طوسي به هر يک از اين دسته آثار خود نيازمند بررسي جداگانه و دقيق است که در زير به آنها ميپردازيم
ج ـ 1) تفاسير لغوي و ادبي اهل سنت
در اکثر تفاسير نخستين اهل سنت, به مباحث لغت, صرف, نحو, اشتقاق و گاه بلاغت توجه شده است. در اين ميان آثار تفسيريـادبي چندي در دست است که استفادهي شيخ طوسي از آنها, چهرهي التبيان را بسيار متفاوت از تفاسير شيعي پيشـطوسي ساخته است. اين کتابها عبارتند از معاني القرآن (از فرّاء, م. 207 ق), تأويل مشکل القرآن (از ابنقتيبة, م. 210 ق), مجاز القرآن (از ابوعبيدة معمر بن مثني, م. 210 ق), معاني القرآن (از اخفش اوسط, م. 215 ق), ضياء القلوب في معاني القرآن (از مُفَضَّل بن سلمة, م. 300 ق), معاني القرآن (از ابواسحاق زجاج, م. 311 ق).
حجم منقولات شيخ طوسي از اين آثار به يک اندازه نيست. از برخي چون ابنقتيبة و مفضل بن سلمة منقولات کمتري ميآورد, اما به بعضي آثار از قبيل فرّاء, اخفش و ابوعبيدة فراوان ارجاع ميدهد. نام فرّاء بيش از 720 بار, اخفش 92 بار, ابوعبيدة 245 بار و زجّاج 975 بار در التبيان آمده است. بيشتر اين منقولات بدون نقد و ارزيابي است, اما گاه خود شيخ طوسي به سنجش برخي از اين آرا پرداخته, رأيي را تضعيف ميکند و رأي ديگري را برميگزيند (فيالمثل بنگريد به: ج 1, ص 130 در ردّ نظر ابوعبيدة). منقولات طوسي از اين آثار تنها به ذکر توضيحات لغوي و نحوي محدود نميشود؛ وي حتي از برخي از آنها, مطالب تفسيري, بيان قرآئات, و توجيهات نحوي راجع به هريک از قرائات معروف و شاذّ را نقل ميکند. گفتني است اين شيوه از ذکر فراوان اقوال ادبي مفسران سنّي قرون دوم و سوم در آثار عالمان اماميه در "مکتب تفسيري بغداد" متفاوت از روش مفسران پيشـطوسي است. هرچند ظهور اين روش در التبيان بسيار گسترده و با شواهد فراوان همراه است, بايد توجه داشت که چنين شيوهاي را چند دهه قبل عالمان و ادبيان شيعي چون شريف رضي و شريف مرتضي در بغداد در آثار خود به کار گرفته بودند (براي نمونه نگاه کنيد به شريف رضي, حقائق التأويل؛ شريف مرتضي, أمالي المرتضي, جاهاي متعدد) و پس از طوسي, اين عمل در تفسير مجمع البيان (طبرسي) به اوج و نهايت خود رسيد, چنانکه کمتر دانشمندي از ميان مفسران شيعه آن را ناپسند ميشمرد.
ج ـ 2) تفاسير مأثور اهل سنت
مهمترين گنجينهي روايي از احاديث تفسيري اهل سنت که طوسي در اختيار داشته, تفسير طبري است. اين اثر حجيم هرچند تمام اقوال روايي روزگار خود را در خود گرد نياورده است, اما در آن زمان و حتي بعدها کاملترين مجموعهي روايي از اقوال و آراي تفسيري منسوب به پيامبر, صحابه و تابعين بهشمار ميآمد. شيخ طوسي در بيان اقوال و آراي مختلف تفسيري, شأن نزول, نقلهاي تاريخي, و حتي بررسي نکات ادبي همواره به تفسير طبري توجه داشته و در ذيل بيشتر آيات, به روايات تفسيري و آراي نخستين مفسران که در اين تفسير آمده اشاره ميکند. مبالغه نيست اگر بگوييم شيخ طوسي بدنهي تفسير خود را از تفسير طبري گرفته و به آن شکل دلخواه خود را داده است. وي بيآنکه دائماً تمام سلسلهي اَسناد طبري تا صحابه يا تابعين را تکرار کند, اقوال و آراي تفسيري اين مفسّران را در بخشهاي مختلف تقسيمبندي ميکند و چکيدهي هر رأي را بيان ميکند. بدينسان هرکس بهآساني ميتواند روايات و اقوال ابنعباس, ابنمسعود, قتادة, عکرمة, ضحّاک, سُدّي, ابوالعالية, مجاهد بن جَبر, ابوهريرة, سعيد بن جبير, عبدالله بن عُمَر, ربيع, عطاء, ابومالک, و.... را بهاختصار بهدست آورد.
روي ديگر نگاه طوسي به آرا و اقوال خود طبري است. نام طبري بيش از 650 بار در التبيان آمده است و در اين ميان طوسي بارها به رأي شخصي طبري و ترجيحي که وي اختيار کرده است, توجه و آن را نقل ميکند (التبيان, موارد مکرر؛ براي مواردي از نقدها و رد آراي طبري نک. ج 1, ص 416؛ ج 2, ص 375, 527؛ ج 4, ص 10).
طبري روايات برخي مفسران پيش از خود را در تفسير خويش نياورده است. عموماً وي نسبت به مفسّران با گرايشهاي کلامي يا اهل رأي خوشبين نبوده و آراي تفسيري اين گونه عالمان را در جامع البيان جاي نداده است. محمد بن سائب کلبي (م. 146 ق/ 763 م), مقاتل بن سليمان (م. 150 ق/ 767 م) و محمد بن عمر واقدي (م. 207 ق/ 823 م) از اين دستهاند. طوسي از هر سه فرد اخير روايت نقل ميکند[19] (التبيان, ج 1, ص 158؛ ج 2, ص 578؛ ج 4, ص 42؛ ج 7, ص 242؛ ج 8, ص 148, 291؛ ج 10, ص 189). به جز واقدي, مأخذ نقل وي از دو فرد ديگر بهدرستي روشن نيست. سواي مراجعهي مستقيم به آثار ايشان که چندان بعيد بهنظر نميرسد,[20] چهبسا تفسيري چون الکشف و البيان (ابواسحاق ثعلبي) گزينهي خوبي باشد, چه ثعلبي کوشيده اينگونه روايات تفسيري که طبري آنها را فروگذار کرده است, تدارک کند.[21]
احکام القرآن, تفسيري فقهي از ابوبکر احمد بن علي رازي معروف به جصّاص (م 370 ق) ديگر اثر تفسيري اهل سنت است که طوسي آن را در نظر داشته است. وي در سه مورد (التبيان, ج 2, ص 485؛ ج 3, ص 558؛ ج 4, ص 297) به صراحت از وي با نام ابوبکر رازي نام ميبرد و رأيي را از احکام القرآن او نقل ميکند.[22] جالب آنکه در هيچيک از اين موارد, طوسي به نقل يا ارزيابي رايي فقهي از تفسير احکام القرآن نميپردازد: در دو جا شأن نزول آيهاي از قرآن را از زبان وي نقل ميکند که بر ديدگاههاي کلامي شيعه راجع به اهل بيت صحه ميگذارد و در مورد سوم, نکتهاي لغوي از او نقل و سپس آن را مردود ميشمارد.
نکه
ج ـ 3) تفاسير کلامي معتزله
تفاسير کلامي معتزله و بهطور کلي آثار و مکتوبات کلامي ايشان از مهمترين منابع شيخ طوسي در التبيان بهشمار ميرود. اين امر با مرور بر بخشهاي مختلف تفسير وي بهدست ميآيد که خود جايگاه کلام در کار شيخ طوسي و تفسير التبيان را نشان ميدهد. برخي با توجه به همين ميزان تعلّقات کلامي در کار شيخ طوسي, تفسير التبيان را اساساً تفسيري کلامي خواندهاند (طباطبايي, ص 50ـ51؛ براي فهرستي از بحثهاي کلامي التبيان نگاه کنيد به کريمينيا, ص 470ـ471).
شيخ طوسي به نگاشتههاي کلاميـتفسيري بسياري از اهل سنت مراجعه, از آنها نقل, و غالباً بر آنها نقد وارد ميکند. بيشتر اين متون امروزه از ميان رفتهاند که قضاوت دقيق در اين باب را دشوار ميسازد. دو تفسير معتزلي از ابومسلم محمد بحر اصفهاني (م 320 ق) و علي بن عيسي رُمّاني (م 384 ق) که روش معتدلشان در مقدمهي التبيان بهصراحت مورد ستايش طوسي قرار گرفته, امروزه در اختيار نيستند. از اين دو تنها منقولاتي در التفسير الکبير (فخرالدين رازي) و سعد السّعود (سيد بن طاووس) موجود است. بهجز اين دو, توجه طوسي به آثار ابوعلي جبّائي (م 303 ق), ابوالقاسم بلخي (م 319 ق), ابناخشيد (م 326 ق), و در مواردي اندک ابوبکر نقاش (م 351 ق) جدي و قابل اعتناست. در اين ميان, قاضي عبدالجبار همداني تنها معتزلي مهمي است که طوسي هيچگاه از او نام نميبرد, اما آثار کلاميـتفسيري (متشابه القرآن؛ المغني في أبواب التوحيد و العدل؛ و تنزيه القرآن عن المطاعن) او امروزه به دست ما رسيده است.
مطالب تفاسير بلخي و جبّائي که امروزه در دسترس ما نيستند, بسيار در التبيان نقل ميشوند. بسياري از اين نقلها با گزارشهاي متکلمان متقدم چون شريف رضي, شريف مرتضي و قاضي عبدالجبار همخواني دارد. اين سه تن در مواضعي از تفسير خود تصريح ميکنند که فلان رأي در تفسير ابوعلي يا تفسير بلخي آمده است (فيالمثل نک. قاضي عبدالجبار, متشابه القرآن, ج 1, ص 74, 230؛ شريف رضي, حقائق التأويل, ص 116؛ شريف مرتضي, أمالي المرتضي, ج 2, ص 117؛ همو, تنزيه الأنبياء, ص 101, 108)؛ اما در التبيان کمتر به چنين عبارتي برميخوريم, گواينکه نام ابوعلي جبّائي بيش از 770 بار و نام ابوالقاسم بلخي بيش از 400 بار در اين کتاب آمده است.[23]
ابوعلي جبّائي تفسيري حجيم (به نقل بعضي در يکصد جلد) داشته که همواره مورد توجه مفسران پس از خود قرار گرفته است (ملطي, التنبيه و الرد علي أهل الأهواء و البدع, ص 40). به گفتهي قاضي عبدالجبار (فرق و طبقات المعتزلة, ص 87) وي آن را بر شاگردانش املا ميکرده و مجموع آن در نهايت بالغ بر يکصد و پنجاه هزار صفحه شده است. همو در متشابه القرآن (ج 1, ص 170, 172, 190,...), شريف رضي در حقائق التأويل (ص 8, 52, 67, 88, 92, 127, 135, 202, 333, ...) و شريف مرتضي در أمالي المرتضي (ج 2, ص 55, 96, 127, ج 3, ص 3, 115, ج 4, ص 35, 73, ...) بارها به اقوال جبّائي اشاره و گاه (رضي, همان, ص 69؛ مرتضي, همان, ج 2, ص 153, ج 4, ص 116, 138) آن را به شدت تأييد ميکنند.[24] نقلهاي طوسي از جبّائي دهها برابر بيشتر از استادان خود است. او نيز گاه رأي وي را در کنار ساير اقوال ذکر ( التبيان, ج 2, ص 543), و حتي بر آنها ترجيح ميدهد (همان, ج 1, ص 125؛ ج 4, ص 106, 145) و گاه به دلايلي به مخالفت با عقيدهي تفسيري وي ميپردازد (همان, ج 1, ص 390؛ ج 2, ص 14, 329؛ ج 4, ص 69). هيچيک از آرايي که طوسي از ابوعلي جبّائي نقل ميکند و يا حتي آنها را از ساير اقوال و آرا بهتر ميداند, به آموزههاي بنيادين شيعه يا اعتقادات کلامي خاص ايشان مربوط نميشود. در چنين مواردي, طوسي غالباً پس از نقد و بررسي رأي جبّائي, آن را مردود ميشمارد (براي نمونه نگاه کنيد به همان, ج 4, ص 51, 142, 165؛ ج 5, ص 32, 48ـ49).
تفسير ابوالقاسم بلخي (م 319 ق) نيز مورد اعتناي شيخ طوسي بوده و در مقدمهي التبيان از آن ياد کرده است (نک. همين مقاله, پيشتر). به گفتهي ابنطاووس (ص 16, 192) اين تفسير جامع علم القرآن نام داشته است. طوسي که اين تفسير را انباشته از آراي فقهي ميخواند (التبيان, ج 1, ص 1), بيشتر نقدهاي خود را بر آراي ادبي,[25] و فقهي وي, بهويژه در مسائل اختلافي با شيعه وارد ميکند (التبيان, ج 1, ص 12ـ13؛ ج 3, ص 296, 409), اما غالباً آراي کلامي وي را بهکرّات در کنار ساير اقوال معتزليان ذکر ميکند (همان, ج 1, ص 59, 138؛ ج 2, ص 152؛ ج 3, 122؛ براي رديههاي کلامي عليه بلخي نک. همان, ج 4, ص 120؛ ج 6, ص 135؛ ج 8, ص 260).
دو تفسير معتزلي ابومسلم اصفهاني و علي بن عيسي رماني از ديگر منابع تفسيريـکلامي التبيان بهشمار ميآيند. اين هر دو تفسير را شيخ طوسي در مقدمهي کتاب خود (ج 1, ص 1) بر ساير تفاسير معتزله و حتي عموم مفسران ترجيح ميدهد و از آنها به نيکي ياد ميکند. سوگمندانه اين دو تفسير کهن معتزلي نيز اکنون در اختيار ما نيست و تنها نقلهايي از آنها را در حقائق التأويل (شريف رضي), تنزيه الأنبياء (شريف مرتضي) التبيان (شيخ طوسي), التفسير الکبير (فخرالدين رازي) و سعد السعود (ابنطاووس) ميتوان يافت.[26]
منقولات طوسي از تفسير ابومسلم بسيار کمتر از نقلهاي وي از رُمّاني است. نام ابومسلم کمتر از 40 بار و نام رُمّاني بيش از 340 بار در التبيان آمده است. اين تفاوت بدون علت نيست. رُمّاني در ميان معتزليان اهميتي بهمراتب بيشتر از ابومسلم دارد. وي متکلّم و اديب بسيار چيرهدستي است که با شيعيان بغداد روابط خوبي داشته است. از معدود معتزلياني است که صريحاً علي بن ابي طالب (ع) را از تمامي صحابهي پيامبر افضل و برتر دانسته است (ابنحجر, لسان الميزان, ج 4, ص 248) و معروف است که همو نخستين بار محمد بن محمد النعمان, استاد شيخ طوسي و شريف مرتضي را المفيد خواند. هرچند شيخ مفيد کتابي با عنوان النقض علي عليّ بن عيسي في الإمامة در ردّ وي نگاشته است (نجاشي, کتاب الرجال, ص 399؛ شيخ طوسي, فهرست, ص 239), برخي منابع شيعي وي را شاگرد رمّاني دانستهاند (افندي, رياض العلماء؛ نيز کرمر, ص 111) و آقابزرگ طهراني (الذريعة, ج 4, ص 275, 295؛ ج 24, ص 307) آثار وي را در ميان مکتوبات شيعي جاي داده است. برخي از تذکرهنويسان متعصّب اهل سنت چون ذهبي (ميزان الإعتدال, ج 3, ص 149؛ سير أعلام النبلاء, ج 16, ص 534) نيز رُمّاني را معتزلي رافضي خوانده و ناخشنودي خود از آراي وي را اظهار کردهاند.
رُمّاني از شاگردان ابناخشيد (يا ابناخشاد) بهشمار ميرفت. معتزليان اخشيدي سخت با معتزليان بهشميّه (پيروان ابوهاشم جبّائي) مخالف و همچنان به سنت کلامي ابوعلي جبائي وفاداري بيشتري نشان ميدادند. در دورهي آلبويه در بغداد, قاضي عبدالجبار از مروّجان اعتزال بهشميّه بود و رُمّاني از مدافعان اخشيديه.[27] به گزارش سزگين (ج 1, ص 907) رمّاني حتي کتابي عليه ابوهاشم جبّائي نوشته بود. متکلمان شيعه چون شيخ مفيد و شريف مرتضي بيشترين همدلي و نزديکي را با معتزليان بغداد (چون ابناخشيد و رمّاني) داشتند و با مکتب اعتزالي بصره (چون ابوهاشم جبّائي) سخت مخالفت ميورزيدند (مادلونگ, ص 131). از همين رو, تعجبي نيست که شيخ طوسي هم بيشترين آراي تفسيري, ادبي و کلامي را از ابوعلي جبّائي و رُمّاني نقل ميکند و اغلب آنها را ميپذيرد (براي نمونههايي نسبتاً اندک از رديههاي طوسي عليه رُمّاني نک. التبيان, ج 1, ص 125؛ ج 2, ص 86, 358), اما هيچگاه سخني را از ابوهاشم جبّائي و مروّج او, قاضي عبدالجبار نقل نميکند.[28] به دليل شخصيت ادبي رُمّاني و آثار فراوان او در اين باره, بيش از نيمي از نقلهاي شيخ طوسي از وي به مسائل صرف, نحو, لغت, اشتقاق, و توجيه قرائات مربوط ميشود.
برخلاف رمّاني, ابومسلم از معاصران طوسي يا استادان وي نبود. شهرت او در امور اداري و سياسي بيشتر از آوازهي علمياش بود. مدتي در دستگاه علويان در طبرستان به سمت دبيري مشغول بود. بعدها از سوي المقتدر بالله خليفهي عباسي, والي اصفهان و فارس شد و گويا در سال 309 هجري مدتي والي و عامل شهر قم بود (حبيبي مظاهري, ص 225). برخي آراي وي نيز در ميان عموم دانشمندان اسلامي به شذوذ و غرابت شهره شده بود تا آنجا که شريف رضي (حقائق التأويل, ص 244ـ245) از غرابت و سستي برخي از آراي وي سخت اظهار تعجب و انکار ميکند. شريف مرتضي نيز گاه رأي وي را تحسين (أمالي المرتضي, ج 4, ص 16) و گاه آن را بسيار غريب ميخواند (همان, ج 1, ص 52). با تمام اين احوال, تعلّقات ادبي و گرايش عقلاني و معتزلي ابومسلم مهمترين دليل توجه مفسران شيعه (رضي, مرتضي و طوسي) در "مکتب تفسيري بغداد" به وي بوده است.
اکنون پس از مروري اجمالي بر مهمترين منابع تفسيري التبيان, ميتوان نتيجه گرفت که اين تفسير محصول ذهن پويا, نقّاد و جامعنگر شيخ طوسي در عصر خود در بغداد بوده است. بديهي است عنصر زمان و مکان در تاريخ انديشه و علوم, اساسيترين کليد براي فهم تفاوتها و تحولات علوم بهشمار ميآيد. مجموعهي شرايط زماني و مکاني قرن چهارم و پنجم هجري در بغداد, علاوه بر نيازها, تنگناها و پرسشهاي اساسي علوم اسلامي در آن زمان, تفسير التبيان شيخ طوسي را يکسره متفاوت از تمام تفاسير پيشـطوسي ساخته است؛ بهگونهاي که ميتوانيم بهوضوح آن را ترکيبي گزينششده از مهمترين آثار و آراي ادبي, لغوي, فقهي, کلامي, تفسيري شيعه وسني در حوزهي قرآن و در عصر شيخ طوسي بدانيم.
شيخ طوسي با نگارش التبيان درواقع سير تفسيرنگاري شيعه اماميه را از نقطهي عطفي عبور داد. اين سبک تفسيرنگاري که عمدتاً در شکل و ساختار, و تا اندازهاي در محتوا و مطالب از تفاسير اهل سنت تأثير يافته بود, تنها و تنها به مدد قدرت, نفوذ و مرجعيت علمي شيخ طوسي ماندگار شد؛ گواينکه بعدها طبرسي با پالايش آن, حجم روايات شيعي در تفسير مجمع البيان را افزايش داد. دور نيست که بپنداريم راز شهرت و رواج بسيار چشمگير مجمع البيانِ طبرسي در برابر التبيانِ شيخ طوسي در محيطهاي شيعه در همين امر نهفته است.
فهرست منابع
آقابزرگ طهراني, محمدمحسن, الذريعة الي تصانيف الشيعة, تحقيق علينقي منزوي و احمد منزوي, بيروت, 1403 ق/ 1983م. آقابزرگ طهراني, محمدمحسن, طبقات أعلام الشيعة, ج 1: نوابغ الرواة في رابعة المئات, تحقيق علي نقي منزوي, بيروت, دارالکتاب العربي, 1390ق/ 1971م. ابنالنديم, الفهرست, تحقيق رضا تجدد, تهران, 1350 ش. ابنشهرآشوب, محمد بن علي, معالم العلماء في فهرست کتب الشيعة و أسماء المصنفين منهم قديماً و حديثاً, با مقدمهي محمد صادق بحرالعلوم, نجف, 1380 ق/ 1961 م. ابنعساکر الدمشقي, ابوالقاسم علي بن الحسن, تبيين کذب المفتري فيما نسب الي الامام ابيالحسن الأشعري, بيروت, دارالکتاب العربي, 1404ق/ 1984م. اشميتکه, زابينه, , در دانشنامهي جهان اسلام, زير نظر غلامعلي حداد عادل, ج 9, ص 540ـ544.
7. اشميتکه, زابينه, , در دانشنامهي جهان اسلام, زير نظر غلامعلي حداد عادل, ج 9, ص 544ـ550. افندي اصفهاني, عبدالله, رياض العلماء و حياض الفضلاء, تحقيق سيد احمد حسيني, قم, مکتبة آيةالله العظمي النجفي المرعشي, 1401ـ1415.
9. ايازي, سيدمحمدعلي, شناخت نامهي تفاسير, رشت, انتشارات کتاب مبين, 1378 ش.
10. بحرالعلوم, محمدمهدي بن مرتضي, رجال السيد بحرالعلوم, تحقيق محمدصادق بحرالعلوم و حسين بحرالعلوم, تهران, 1363 ش. بَرـأشِر, ماير, ---- Meir M. Bar-Asher ثعلبي, ابواسحاق احمد بن محمد, الکشف و البيان المعروف تفسير الثعلبي, تحقيق علي عاشور, بيروت, 1422ق/ 2002م. حبيبي مظاهري, مسعود, در دايرة المعارف بزرگ اسلامي, زير نظر کاظم موسوي بجنوردي, ج 6, ص 224ـ226. حسن, محمد عبدالغني, , در مقدمهي شريف رضي, تلخيص البيان في مجازات القرآن, تحقيق محمد عبدالغني حسن, بيروت, دارالأضواء, 1406ق/ 1986م. داوودي, شمسالدين محمد بن علي بن احمد, طبقات المفسرين, بيروت, دارالکتب العلمية, 1403 ق/ 1983 م. ذهبي, ابوعبدالله محمد بن احمد بن عثمان, سير أعلام النبلاء, تحقيق شعيب الارنؤوط و حسين الأسد, بيروت, مؤسسة الرسالة, 1413 ق/ 1993م. ذهبي, ابوعبدالله محمد بن احمد بن عثمان, ميزان الإعتدال في نقد الرجال, تحقيق علي محمد البجاوي, بيروت, دارالمعرفة, 1382 ق.
18. رفيدة, ابراهيم عبدالله, النحو و کتب التفسير, چاپ دوم, طرابلس, 1394ق/ 1984م. سجادي, سيد صادق, مقالهي , در دايرة المعارف بزرگ اسلامي, زير نظر کاظم موسوي بجنوردي, ج 1, ص 639ـ646. سزگين, فؤاد, تاريخ نگارش هاي عربي, جلد اول, قرآن, حديث, تاريخ, فقه, عقايد, تصوف, ترجمه به اهتمام خانهي کتاب, تهران, سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ وارشاد اسلامي, 1381 ش.
21. شبيري, سيدمحمدجواد, , در دانشنامهي جهان اسلام, زير نظر غلامعلي حداد عادل, ج 7, ص 700ـ703. شريف رضي, ابوالحسن محمد بن الحسين الموسوي, المجازات النبوية, تحقيق طه محمد الزيني, چاپ افست, قم, مکتبة بصيرتي, بيتا. شريف رضي, ابوالحسن محمد بن الحسين الموسوي, حقائق التأويل في متشابه التنزيل, تحقيق محمدرضا آلکاشف الغطاء, تهران, مؤسسة البعثة, 1406 ق. شريف مرتضي, ابوالقاسم علي بن الحسين الموسوي, أمالي المرتضي في التفسير و الحديث و الأدب, تحقيق السيد محمد بدرالدين النعساني الحلبي, چاپ افست, قم, مکتبة آيةالله العظمي النجفي المرعشي, 1403 ق. شريف مرتضي, ابوالقاسم علي بن الحسين الموسوي, تنزيه الأنبياء, بيروت, دارالأضواء, 1409 ق/ 1989م. شريف مرتضي, ابوالقاسم علي بن الحسين الموسوي, رسائل الشريف المرتضي, تحقيق سيد مهدي رجائي, قم, دارالقرآن الکريم, 1405 ق. شيخ طوسي, ابوجعفر محمد بن حسن, التبيان في تفسير القرآن, تحقيق احمد حبيب قصير العاملي, بيروت, دار احياء التراث العربي, بيتا. شيخ طوسي, ابوجعفر محمد بن حسن, فهرست, تحقيق شيخ جواد قيومي, قم, مؤسسة نشر الفقاهة, 1417ق.
29. شيخ مفيد, محمد بن محمد بن النعمان, المسائل السَرَويّة, قم, المؤتمر العالمي لألفية الشيخ المفيد, بيتا. صدر, سيد حسن, تأسيس الشيعة لعلوم الاسلام, بغداد, 1370, چاپ افست, تهران, بيتا. ضيائي, علي اکبر, اخشيد>, در دايرةالمعارف بزرگ اسلامي, زير نظر کاظم موسوي بجنوردي, ج 2, ص 713ـ714. طباطبائي, سيدمحمدحسين, قرآن در اسلام, تهران, 1350ش. طبرسي, امين الاسلام فضل بن حسن, مجمع البيان في تفسير القرآن, تحقيق گروهي از علما و محققان, با مقدمهي سيد محسن امين عاملي, مؤسسة الاعلمي للمطبوعات, 1415 ق/ 1995 م. عياشي,ابونضر محمد بن مسعود, تفسير العياشي, تحقيق سيد هاشم رسولي محلاتي, تهران, المکتبة العلمية الاسلامية, بيتا. قاضي عبدالجبار بن احمد, عمادالدين ابوالحسن, تنزيه القرآن عن المطاعن, بيروت, دارالنهضة الحديثة, بيتا. قاضي عبدالجبار بن احمد, عمادالدين ابوالحسن, متشابه القرآن, تحقيق عدنان محمد زرزور, قاهره, دارالتراث, بيتا. قطبالدين راوندي, فقه القرآن, تحقيق سيد احمد هاشمي, قم, مکتبة آيةالله العظمي النجفي المرعشي, 1405 ق. قمّي, علي بن ابراهيم, تفسير القمّي, تحقيق سيد طيب موسوي جزائري, نجف, 1387؛ افست قم, دارالکتاب للطباعة و النشر, 1404 ق. کرمر, جوئل ل., احياي فرهنگي در عهد آلبويه: انسانگرايي در عصر رنسانس اسلامي, ترجمهي محمدسعيد حنايي کاشاني, تهران, مرکز نشر دانشگاهي, 1375. کريمينيا, مرتضي, در دانشنامهي جهان اسلام, زير نظر غلامعلي حداد عادل, ج 6 ص 467ـ471. مادلونگ, ويلفرد, مکتبها و فرقههاي اسلامي در سدههاي ميانه, ترجمهي جواد قاسمي, مشهد, بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي, 1375. مِتز, آدام, تمدن اسلامي در قرن چهارم يا (رنسانس اسلامي), ترجمه بر مبناي متن عربي به قلم عليرضا ذکاوتي قراگزلو, تهران, انتشارات اميرکبير, 1362. مکدرموت, مارتين, انديشههاي کلامي شيخ مفيد, ترجمهي احمد آرام, تهران, مؤسسهي مطالعات اسلامي دانشگاه مکگيل, با همکاري دانشگاه تهران, 1363. ملطي شافعي, محمد بن احمد, التنبيه و الرد علي أهل الأهواء و البدع, تحقيق محمد زاهد کوثري, قاهره, 1418 ق/ 1997م. نجاشي, ابوالعباس احمد بن علي, فهرست أسماء مصنفي الشيعة المشتهر برجال النجاشي, تحقيق سيد موسي شبيري زنجاني, قم, مؤسسة النشر الاسلامي, 1407 ق.
46. Meir M. Bar-Asher, Scripture and Exegesis in Early ImÁmÐ Shiism, Leiden, E.J. Brill, 1999.
[1]ـ يک قرن پس از وي, اين تفسير به همت مفسر شيعي ديگري به نام امين الاسلام طبرسي در قالب مجمع البيان لعلوم القرآن اصلاح و بازنگاري شد که در سرتاسر قرون ميانه, اثر استاندارد و متداول تفسيري در حوزهها و حلقههاي شيعي به شمار ميرفت.
[2]ـ براي پارهاي از اين داوريها نگاه کنيد به: طبرسي, ج ا, مقدمه, ص 75؛ بحرالعلوم, ج 3, ص 228؛ آقابزرگ طهراني, ج 3, ص 328.
[3]ـ براشر (Bar-Asher) در جاي جاي کتابش (Scripture and Exegesis in Early ImÁmÐ Shiism, Leiden, 1999), از اين دسته تفاسير با عنوان مکتب تفسيري پيشـبويهاي (Pre-Buwayhid School) ياد ميکند. چه همهي آنها پيش از دورهي حکومت آلبويه تأليف شدهاند. فيالمثل نگاه کنيد به ص 87.
[4]- Adam Mez, The Renaissance of Islam, translated from German by Salahuddin Khuda Bakhsh and D.S. Margoliouth, Delhi, Idarah-i Adabiyat-i Delhi, 1937, 1979.
اين اثر را عبدالهادي ابوريدة بر اساس متن انگليسي به عربي ترجمه کرده و عليرضا ذکاوتي قراگزلو آن را بر اساس متن عربي به فارسي برگردانده است: آدام متز, تمدن اسلامي در قرن چهارم يا (رنسانس اسلامي), ترجمهي عليرضا ذکاوتي قراگزلو, تهران, انتشارات اميرکبير, 1362.
[5]ـ شبيه اين ديدگاه را پيشتر شيخ مفيد هم در المسائل السَرَويّة, ص 78 به بعد مطرح کرده است, اما شيخ طوسي اين رأي را نه به او, بلکه به شريف مرتضي نسبت ميدهد, چراکه در نظر شيخ مفيد, قرآنِ موجود تمام ما انزل الله است, اما به دلايلي تمام ما انزل الله در قرآن موجود جمع نشده است. وي در ادامهي سخن خود, روايات شيعي دال بر تحريف قرآن موجود و تغيير کلمات آن را از قبيل اخبار واحد ميشمارد که قابل اعتنا نيستند. آنگاه شبيه اين اشکال را به اهل سنت و اختلاف قرائات آنها بازميگرداند.
[6]ـ اين شيوه چنانکه روشن است از روش شريف مرتضي (استاد شيخ طوسي) در کتاب امالي بسيار تأثيرپذيرفته است. با اين همه, امالي شريف مرتضي را نميتوان تفسير قرآن به معناي مصطلح دانست
[7]ـ اين نکته بسيار در خور توجه است که با وجود تأثير پرهيمنهي شيخ طوسي و تفسير تبيانش, سبک تفسيرنگاري پيشـطوسي در سدههاي بعد از ميان نرفته, بلکه همواره در کنار اين نوع تفسيرنگاري حضوري مؤثر داشته است. هرجا و هرگاه عالمان شيعي با فضايي متفاوت از بغداد در دورهي آلبويه روبرو بودهاند, تفاسير آنها غالباً روايي (مأثور) و گاه حتي به قصد استقصاي تمام روايات شيعي موثق يا ضعيف بوده است. از اين گونه تفاسير به آثاري چون البرهان (سيد هاشم بحراني), نورالثقلين (شيخ عبدعلي بن جمعه عروسي هويزي) ميتوان اشاره کرد. تفسير صافي, نوشتهي محمد بن مرتضي معروف به ملامحسن فيض کاشاني (م 1091 ق), نيز هرچند به تفاسير پيشـطوسي نزديک است, اما به دليل تعلّقات فلسفي و عرفاني فيض کاشاني, برخلاف دو تفسير فوق, در آن جنبههايي از نقد و سنجش روايات و اعتنا به جنبههاي ادبي و بلاغي آيات (برگرفته از تفسير بيضاوي) به چشم ميخورد (ايازي, شناخت نامهي تفاسير, ص 201ـ202).
[8]ـ فيالمثل ابواسحاق ثعلبي (م 427 ق) صاحب عرائس البيان, در تفسير خود با عنوان الکشف و البيان (ج 1, ص 82؛ ج 8, ص 117؛ ج 9, ص 135) از منقولات روايي تفسير ابوحمزة الثمالي (م 148 تا150 ق) نقل ميکند.
[9]ـ فيالمثل تفسير غريب القرآن از أبان بن تغلب (م 141 ق) در مجمع البيان, ج 1, ص 377؛ ج 4, ص 458؛ ج 6, ص 278. نيز تفسير القرآن از ثابت بن دينار معروف به ابوحمزهي ثمالي (م 148 تا150 ق), در مجمع البيان, ج 3, ص 166, 169, 171, 193, 194؛ ج 4, ص 300, 377, 394؛ ج 5, ص 104, 115, 346, 364, 379 و ...
[10]ـ نقل روايات تفسيري ابوالجارود و عدم نقل انبوهي روايات ديگر راويان و اصحاب ائمه در تفسير التبيان نشان ميدهد که زيدي بودن ابوالجارود در اينجا سبب بيتوجهي به روايت وي نشده است. گاه حتي وي روايتي را از ابوالجارود نقل ميکند که در تفاسير روايي عياشي و علي بن ابراهيم قمي نيز نيامده است (فيالمثل طوسي, التبيان, ج 2, ص 142), با آنکه اين دو مفسّر در نقل مرويّات ابوالجارود بيشترين اهتمام را داشتهاند. درباب تفسير علي بن ابراهيم القمي, اين نکته را نبايد از نظر دور داشت که چهبسا نسخهي طوسي از اين تفسير خالي از روايات ابوالجارود بوده است؛ چه درباب نسخهي کنوني اين تفسير, گمان قوي ميرود که فرد ديگري بعدها روايات ابوالجارود و حتي برخي از معاصران و متأخران زماني نسبت به علي بن ابراهيم قمي را در اين تفسير گنجانده باشد. نک. سيد محمدجواد شبيري, , در دانشنامهي جهان اسلام, ج 7, ص 701.
[11]ـ ميتوان از اين عبارت شيخ طوسي چنين نتيجه گرفت که مراد وي از تعابيري چون "في تفسير اصحابنا" يا "قول اصحابنا في التفسير" در مواضع ديگر تفسير التبيان, همان علي بن ابراهيم قمي است. چنين مواردي زياد نيستند و بنابه استقصاي من, اين تعبير بهجز اينجا در دو جاي ديگر آمده است. نخستين مورد در تفسير آيهي 3 سورهي نساء {وَ إن خِفتُم ألاّ تُقسِطُوا فِي اليَتَامي فَانکِحُوا مَاطَابَ لَکُم مِنَ النِّسَاءِ} است. شيخ طوسي در سبب نزول آيه, روايتي را از عايشه نقل ميکند و سپس ميافزايد . اين روايت و توصيفي که شيخ طوسي در ادامه بهدست ميدهد, تنها در تفسير علي بن ابراهيم القمي (ج 1, ص 130) آمده است.
مورد دوم در تفسير آيات هود, 106ـ107 {خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّمَاوات وَ الأرضُ إلاَّ مَا شَاءَ رَبُّکَ} است که در تبيين و توضيح استثناي موجود در آن, شيخ طوسي 9 قول مختلف و غالباً از مفسران اهل سنت نقل ميکند. قول اول را که منقول از ابنعباس, قتادة, ضحّاک, جابر بن عبدالله و ابوسعيد خدري است با مذهب شيعه موافق ميداند و ميپذيرد. [بعدها طبرسي هم اين رأي را با تفصيل بيشتري آورده و ترجيح داده است (مجمع البيان, ج 5, ص 336).] آنگاه پس از ذکر اقوال ديگر, نظر نُهم را به "قوم من اصحابنا في التفسير" نسبت ميدهد که معتقدند اين خلود در آتش مربوط به دوران برزخ و قبر است (التبيان, ج 6, ص 68ـ70). اين سخن از آنِ علي بن ابراهيم قمي است, چه رأي وي آنچنان که در تفسيرش (ج 1, ص 19؛ ج 2, ص 338) آمده, آن است که ايشان در مدت اين دنيا و تا هنگام دوام آسمانها و زمين در آتش جاودانند.
اين سخن و قاعدهي کلي را به صورت مطلق درباب تعبير "أصحابنا" در تفسير التبيان نميتوان گفت, چراکه عموماً مراد شيخ طوسي از اين تعبير, فقيهان, اصوليان, محدثان و راويان شيعه است.
[12]ـ تفسير القرآن المجيد المستخرج من تراث الشيخ المفيد, به اهتمام سيد محمدعلي ايازي, قم, بوستان کتاب, 1424ق/ 1382 ش.
[13]ـ سيد رضي در المجازات النبوية (تحقيق طه محمد الزيني, چاپ افست, قم, مکتبة بصيرتي, بيتا) ص 180 و 362 ميگويد دو کتاب العمدة في اصول الفقه و شرح الاصول الخمسة را نزد قاضي عبدالجبار معتزلي خوانده است.
[14]ـ به نقل از مجالس المؤمنين, ص 231؛ معجم الادباء, ج 12, ص 81ـ112.
[15]ـ از جمله نکات شگفت در التبيان, اين است که طوسي هيچگاه از شريف رضي و آثار قرآني و ادبي وي نام نميبرد. عجيبتر آنکه وي در هنگام شمارش اسامي مؤلفان شيعه و آثار ايشان در فهرست خود, از شريف رضي و آثار فراوان وي ذکري به ميان نميآورد. قس با همعصر وي, نجاشي (کتاب الرجال, ص 283) که علاوه بر ذکر نام شريف رضي, در جايي (همان, ص 266) چنان سخن ميگويد که گويي به مجلس درس وي رفت و آمد داشته است.
[16]ـ تنها فردي که انتساب اين ديدگاه به او درستتر مينمايد, علي بن عيسي رُمّاني است. اتفاقاً در اواخر تفسير التبيان (ج 9, ص 246), شيخ طوسي ميگويد اين رأي از آنِ رُمّاني است.
[17]ـ در يک مورد (التبيان, ج 5, ص 123) طوسي روايتي راجع به خمس را با واسطهي مغربي از صابوني نقل ميکند. اين فرد همان ابوالفضل محمد بن احمد بن ابراهيم بن سليمان جُعفي کوفي معروف به صابوني است که از اصحاب امام هادي (ع) و مدتها ساکن مصر بوده است. نجاشي (کتاب الرجال, ص 375) نام 71 کتاب را به او نسبت ميدهد. روايت طوسي از طريق مغربي از صابوني در التبيان در حالي است که وي در کتاب فهرست (ص 381) ميگويد:
[18]ـ تمام نقلهاي طبرسي از مغربي عيناً در همان مواضع و با همان الفاظي است که طوسي در التبيان آورده است. (مثلاً در ج 3, ص 362, 377). ميتوان نتيجه گرفت که طبرسي خود به آثار مغربي دسترسي نداشته است. گفتني است مواردِ نقلِ قطب راوندي از مغربي در تفسيرش (فقه القرآن, ج 1, ص 112, 116, 244, 303, 335؛ ج 2, ص 98, 224, 337) هم بهروشني نشان ميدهد وي آنها را از يکي از دو تفسير التبيان يا مجمع البيان بهدست آورده است.
[19]ـ نام مقاتل بن سليمان 8 بار, و کلبي و واقدي هريک 16 بار در التبيان آمده است.
[20]ـ براي منقولات شيخ طوسي از تفسير مقاتل و مقايسهي اين دو نگاه کنيد به: (التبيان, ج 3, ص 288؛ مقاتل, ج 1, ص 396)؛ (التبيان, ج 5, ص 362 و 387؛ مقاتل, ج 2, ص 235 و 240)؛ (التبيان, ج 7, ص 106؛ مقاتل, ج 2, ص 620ـ621)؛ (التبيان, ج 8, ص 148 و 291؛ مقاتل, ج 3, ص 344 و 447)؛ (التبيان, ج 9, ص 328؛ مقاتل, ج 4, ص 73)؛ (التبيان, ج 10, ص 189؛ مقاتل, ج 4, ص 509). از اين ميان, در يک مورد (التبيان, ج 8, ص 148), طوسي سخني را نقل ميکند که در تفسير مقاتل بن سليمان هيچ مطلبي راجع به آن نيست. در دو جاي ديگر (التبيان, ج 8, ص 291؛ ج 10, ص 189), سخني را به مقاتل نسبت ميدهد که در تفسير مقاتل خلاف آن آمده است. در ساير موارد نيز, طوسي عبارات مقاتل را نقل به معنا ميکند. بنابراين ميتوان حدس زد که وي به طور مستقيم به اين تفسير دسترسي نداشته است, بلکه با واسطهي ديگران از مقاتل نقل ميکند.
[21]ـ سخن من در اينجا احتمالي بيش نيست, چه نام ابواسحاق ثعلبي و منقولات تفسير او هيچجا بهصراحت در التبيان نيامده است. اين امر نميتواند به دليل عدم اطلاع شيخ طوسي از تفسير او, الکشف و البيان باشد که در 427 هجري (33 سال پيش از وفات طوسي) در خراسان درگذشته است. ديگران نيز در بغداد به او و کوششهاي تفسيرياش توجهي نشان ندادهاند. شايد بتوان گفت فضاي معتزلي و عقلگرايانهي بغداد علي الاصول به مرويّات و قصههاي فراوان ثعلبي اهميتي نميداده است. از سوي ديگر, اين تفسير هنوز نتوانسته بود اعتبار و چيرگي تفسير طبري در بيان منقولات تفسيري سدههاي نخست هجري را بشکند. بعدها (يک سده بعد) امين الإسلام طبرسي در تفسير خود همواره از ثعلبي و شاگردش واحدي نيشابوري نقل قول آورده است.
[22]ـ در يکي از اين موارد, طوسي سخن ابوبکر رازي را با واسطهي مغربي نقل ميکند. دشوار است که بگوييم مغربيِ شيعي (م 418 ق), از شاگردان ابوبکر رازي (م 370 ق) بوده است؛ اما اين نقل بار ديگر اهميت مغربي را نزد شيخ طوسي و در تفسير التبيان وي به ما يادآور ميشود.
[23]ـ تنها در يک جا (التبيان, ج 4, ص 297), طوسي از تفسير جبّائي, و در جايي ديگر (التبيان, ج 10, ص 163) از اثر ديگر جبّائي با عنوان نوادر نام ميبرد: .
[24]ـ اشعري در ردّ تفسير جبّائي و بلخي, تفسيري به نام تفسير القرآن و الرّدّ علي من خالف البيان من أهل الإفک و البهتان و نقد ما حرَّفه الجبّائي و البلخي في تأليفهما نگاشته است (سزگين, ج 1, ص 905). گويا تنها بخشي از مقدمهي اين کتاب در تبيين کذب المفتري (ابنعساکر, ص 136ـ139) باقي مانده است. دربارهي اين ردّيه و نيز تحليلهايي از تفسير ابوعلي جبائي نگاه کنيد به زابينه اشميتکه, , در دانشنامهي جهان اسلام, ج 9, ص 541ـ542).
[25]ـ قاضي عبدالجبار معتزلي (فضل الإعتزال, ص 297), تفسير بلخي را در دو حوزهي فقه و کلام بسيار متفنّن ميداند, اما خواننده را از آراي نحوي و ادبي وي پرهيز ميدهد.
[26]ـ مجموعه نقلهايي از تفسير ابومسلم را سالها پيش سعيد الأنصاري با عنوان ملتقط جامع التأويل لمحکم التنزيل در کلکته (مطبعة البلاغ, 1340ق/ 1920م) در يک مجلد به چاپ رسانيده است. بعدها گزيدهاي از منقولات تفسيري وي به همت سيد محمدرضا غياثي کرماني در ايران فراهم آمد که تنها نقلهاي شيخ طوسي در التبيان و فخرالدين رازي در التفسير الکبير را گردآوري کرده است. هرچند برخي مدعي وجود نسخهاي از اين تفسير (در اصل 14 يا 20 جلدي) در کتابخانهي کنگرهي آمريکا (واشينگتن) شدهاند, نگارنده با جستجوي مکرر در وب سايت اين کتابخانه (www.loc.gov) اثري از آن نيافته است.
تفسير رُمّاني را نيز الجامع لعلوم القرآن خواندهاند. از اصل اين تفسير به جز همان منقولاتي که در قرون ميانه در متون اسلامي آمده, خبري نداريم. با اين همه, ابراهيم عبدالله رفيدة (ج 1, ص 574) ميگويد: در سوي ديگر, اين نيز عجيب است که ابنالنديم در هنگام ذکر مصنفات وي در الفهرست (ص 69), نامي از تفسير وي نميبرد. تنها توجيه ممکن اين است که بگوييم تا زمان تأليف الفهرست, رُمّاني هنوز تفسير خود را ننوشته بوده است.
[27]ـ دربارهي اين دو گروه معتزلي و چکيدهاي از آراي بهشميّه نگاه کنيد به زابينه اشميتکه, , در دانشنامهي جهان اسلام, ج 9, ص 544ـ550؛ علي اکبر ضيائي, اخشيد>, دايرةالمعارف بزرگ اسلامي, ج 2, ص 713ـ714.
[28]ـ موضوع تأثير ناپيداي قاضي عبدالجبار معتزلي و آثار کلاميـتفسيرياش در التبيان خود نيازمند بحثي جداگانه و مفصّل است که اکنون در حوصلهي اين نوشتار نميگنجد. با اين همه, اين نکته را نميتوان از نظر داشت که علماي شيعهي بغداد چون رضي, مرتضي و شيخ طوسي, بيشترين اختلافشان با قاضي عبدالجبار بر سر مسئلهي مهم امامت (و بحثهاي وي در کتاب المغني في أبواب التوحيد و العدل) بوده است, چه ميتوان گفت ديگر آراي تفسيري وي در ساير کتب کلاميـقرآنياش چون تنزيه القرآن عن المطاعن, شرح الأصول الخمسة و متشابه القرآن حتي از آراي ساير معتزليان قوت و استحکام بيشتري دارد. سيد رضي در مواضع بسياري صريحاً از عبدالجبار نام ميبرد و تمام اقوال وي را تأييد ميکند (حقائق التأويل, ص 10, 22ـ23, 41ـ42, 60, 69, 116, 120, 156, 177ـ178, 184, 190, 204, 234, 262, 349؛ المجازات النبوية, ص 180, 362). سيد مرتضي هم که الشافي في الإمامة را در ردّ مباحث امامتِ عبدالجبار در المغني تأليف کرده است, در ديگر آثار خود, هيچگاه بر آراي وي نقدي وارد نميکند.
+ نوشته شده در جمعه ۳ اسفند ۱۳۸۶ ساعت 19:47 توسط مرتضی کریمی نیا
|