شتر يا ريسمان:

حتي يَلِجَ الجَمَلُ في سَمِّ الخِياطِ (اعراف، 40) [1]

نوشته: اَندرو ريپين

ترجمه: مرتضي كريمي‏نيا

  (ترجمان وحی، سال ذوازدهم، شماره ۲، شماره ی پیاپی ۲۴، پاییز و زمستان ۱۳۸۷ )

 

يادداشت  كوتاه م. ب. شيوب در مجله عربيكا، سال 23، ش 3، بار ديگر توجهات را به تفاسير و قرائات مختلف از واژه «جَمَل» در آيه چهلم سوره اعراف معطوف كرد.[2] اما اين نخستين بارنيست كه در اين باب مطلبي منتشر مي‏شود؛ چند سال قبل ويليام م. وات همين موضوع را به تفصيل بيشتر بررسي كرده بود و من گمان مي‏كنم بايد افزود كه، تا آنجا كه به شرح نظر زمخشري مربوط مي‏شود، بسيار دقيق‏تر از شيوب عمل كرده بود.[3] با تمام اين احوال، همچنان نكات بيشتري بر مقاله وات هم مي‏توان افزود تا نشان دهيم تفسير اين آيه در گذر تاريخ از تحول و تغييري برخوردار بوده است. اين امر سخن شيوب را در جاي درست خودش قرار مي‏دهد و به نوعي حرف وي را تصحيح مي‏كند.

واژه «جَمَل» در اين آيه طي قرون متمادي حجم نامتناسبي از آراء و اقوال تفسيري را به نسبت اهميت ظاهرش پديد آورده است. همچنان كه وات در مقاله خود اشاره كرده است، سفيان ثوري (م 161 ق) براي مادّه بدون اِعراب «ج م ل» معناي ريسمان كشتي را داده است. چنين معنايي را به ابن‏عباس (البته نه كاملاً بي‏اسناد، كه وات ادعا كرده) نسبت داده‏اند، اما با توجه به مشكل منابع و تاريخ تدوين اين اثر كه در مقدمه تفسير نيز بدان اشارت رفته است، مي‏توان در ارزش و اعتبار تاريخي چنين گزارشي ترديد كرد.[4] ما [در اين مقال] با اطمينان هم‏عقيده فرّاء (م 207 ق) و نكات  كوتاه اما جالب او درباب اين آيه‏ايم. وي به‏صراحت اعلام مي‏دارد كه جمل به همان قرائت رايج صحيح، و معناي آن "زوج الناقة" (شتر نر بالاتر از شش ساله) است. سپس قرائتي ديگر، يعني جُمَّل (به معناي ريسماني مجموعي: "الحِبال المجموعة") را از ابن‏عباس نقل مي‏كند.[5] در اين ميان، ابوعبيده (م 209 ق) هيچ توضيحي درباب جمل نمي‏دهد و تنها به بيان معناي سمّ الخِياط (سوراخ سوزن) مي‏پردازد. ابوعبيد (م223/224 ق) ضمن اندك مباحثي كه از كتابش انتشار يافته است، خاطرنشان مي‏كند كه ابن‏عباس در اين آيه جُمَّل خوانده و معناي آن نوعي ريسمان دريايي "القَلس من قلوس البحر" است. در سوي ديگر، ابن‏قتيبة (م286 ق) بي‏هيچ توضيح اضافه‏اي، جَمَل را صرفاً با بعير معادل مي‏شمارد.[6]

اندك دستاورد موجود ما از معناي اين واژه در نخستين آثار تفسيري همين بود. اما شگفت اينجاست كه ناگهان با رسيدن طبري (م 310 ق)، حجم اقوال تفسيري راجع به واژه "جمل" به حد عظيمي مي‏رسد. بيش از شش صفحه از آخرين نسخه چاپي تفسير طبري صرفاً به همين يك واژه جَمَل، قرائت و تفسير آن اختصاص يافته است. طبري خود علي‏الاصول قرائت جَمَل به معناي شتر را ترجيح داده، آن را به زوج الناقة، بعير و چند معادل ديگر ترجمه مي‏كند. با اين همه، وي ضمن نقل چند روايت، دو قرائت ديگر يعني جُمَّل و جُمَل را ذكر مي‏كند كه نهايتاً به ابن‏عباس و سعيد بن جُبير انتساب مي‏يابند. اين دو واژه را انواع مختلفي از ريسمان يا مجموعه ريسمان دانسته‏اند.[7]

افزايش استنادسازي نيك نشان مي‏دهد كه حجم فراوان تفاسير مختلف در يك قرن فاصله ميان فرّاء و طبري رواج بسيار يافته است. شاهد ديگر بر اين افزايش اهميت متأخر آن است كه با آنكه اين اختلافات را طبري ثبت و ضبط  كرده است، چنين مواردي در نظام اختلاف قرائات ــ  كه در اوايل قرن چهارم در نتيجه فرايند تثبيت، رسميت يافتند ــ هيچ‏گونه جايگاه رسمي پيدا نكردند.[8] تنها بعدها در مجموعه قرائت‏هاي شاذ بود كه چنين اختلاف قرائاتي گردآوري و از نوعي منزلت برخوردار شدند. بي‏جهت نيست  كه در اين كتب، تعداد قرائات و افرادي كه قرائات بديشان منتسب است افزايش بيشتري يافته‏اند. ابن‏جني (م 392 ق) قرائات و افراد زير را گردآورده است:

جُمَّل: ابن‏عباس، سعيد بن جُبير، مجاهد، الشعبي، ابوالعلاء بن شِهّير، ابورجاء

جُمَل: ابن‏عباس، سعيد بن جُبير، عبدالكريم، حنظله، مجاهد

جُمل: ابن‏عباس، سعيد بن جُبير

جُمُل: ابن‏عباس

جَمل: ابوالسمّال

در كتاب ابن‏خالويه، تعداد قرائات عيناً همين‏هاست، اما صاحبان قرائات به اين اندازه انبوه نشده‏اند و البته در قياس با ابن‏جني، برخي تفاوت‏ها و اختلافات در انتساب به صاحبان قرائات به‏چشم مي‏خورد.[9] پيشنهاد دلخواهانه وات در تبيين اين اختلاف قرائات و تفسيرها، مبني بر اينكه جُمَّل در اصل «لهجه عاميانه دريانوردان چندزبانه مديترانه شرقي»[10] بوده، نه جذاب و نه ضروري است. گلدتسيهر به تأثير جدل‏ها و ارتباطات اسلامي‏ـ مسيحى بر ادبيات حديثى توجه كرده و حتى به نمونه‏اى از اين امر در حوزه تفسير اشاره كرده است: آن مثال عبارت است از تأثير مفهوم مسيحى "شهيد" بر تفسير واژه قرآنى شهيد.[11] چنين فرايندتأثيرگذارى را عيناً مى‏توان براى آيه 40 سوره اعراف تصوير كرد. اين فرض با توجه به دوران بالنسبه جهان‏وطنى در عصر طبرى قوت بيشترى مى‏يابد، هرچند ريشه‏هاى آن آشكارا قديمى است. مفسران و متكلمان مسلمان در برخورد با تفسيرى مسيحى از آيات متى 19، 24؛ مرقس 10، 25؛ و لوقا 18، 25[12] كه برداشتى دوگانه از واژه كامِلوس (kamlos) را مطرح مى‏كرد و اين تفسير البته پيش از اسلام وجود داشت،[13] از آنجا كه دائماً درصدد يافتن هر تفسير و برداشت ممكنى براى آيات قرآن بودند تا برترى آن را بر ساير كتب آسمانى اثبات كنند، به يگانه ابزار ممكن در آن زمان ــ اختلاف قرائات ــ متوسل شده‏اند؛ يعنى به تعدد تلفظ و تبيين لغوى از صورت بى‏اعرابِ ج‏م‏ل شاخ و برگ داده‏اند. بعيد نيست  كه تمام اختلاف قرائات از واژه جمل در اين آيه را تلاشهايى براى تحقق همين امر به‏شمار آوريم؛ تا اِعراب و تلفظ جايگزينى براى كلمه جمل پديد آيد  كه بتواند محملى براى معناى «ريسمان» باشد. صرف‏نظر از هر نوع اِعرابى كه به واژه جمل بدهيم، اين امر محل شك و تأمل بسيار است كه انتساب چنين معنايى به جمل سابقه و مبناى كهنى داشته باشد. با تمام اين احوال، يك نكته كاملاً بديهى است و آن اينكه در آن عصر، هيچ معناى بديل ديگرى را براى واژه متداولى چون جمل نمى‏توانستند بتراشند؛ لذا ايشان مجبور به استفاده از خوانشهاى ديگر به‏عنوان ابزارى تفسيرى بودند.[14] بعيد نيست براى اعتباربخشى تاريخى و ايجاد مبناى علمى، فهرستى از نام قائلان و راويان متعدد را به هر يك از اين قرائات و خوانشهاى مختلف منضمّ كرده‏اند. براى اين ادعاى وات كه مى‏گويد «واژه جُمَّل بايست از قبل وجود مى‏داشته است و نمى‏تواند از ابتكارات مفسران بوده باشد»، مطلقاً هيچ دليل نداريم. حتى اگر بپذيريم كه تعبير "حِساب الجُمَّل" در آن زمان به معناى "گاهشمارى" متداول بوده است، ظاهراً هيچ ارتباطى ميان اين اصطلاح و مفهوم "ريسمان" يا هرگونه زمينه دريايى نمى‏توان يافت. نتيجه آنكه خارجى دانستن واژه جُمَّل خود از اساس محل ترديد است و حتى اگر درست باشد، در بحث ما چندان اهميتى ندارد.[15]

وقتى به عصر زمخشرى (م 538 ق) مى‏رسيم، اين قرائات مختلف ديگر كاملاً جا افتاده‏اند. زمخشرى در تفسير خود بر اين آيه، تمام قرائات شاذّ را ذكر مى‏كند.[16] شيوب در نقل قول از تفسير زمخشرى متأسفانه بيشتر اين اختلاف قرائات را حذف كرده است و نتيجتاً اين برداشت اشتباه را القا مى‏كند كه گويا زمخشرى تنها و تنها قرائتِ "جَمل" را مطرح كرده (و اين قرائت را هم به ابن‏عباس نسبت داده است، كه البته چنين نيست). زمخشرى سخن خود را چنين آغاز مى‏كند:

و قرأ ابن‏عباس الجُمَّل بِوَزنِ القُمَّل

و سعيد بن جبير الجُمَل بِوَزنِ النُّقَر

و قُرئَ الجُمل بِوَزنِ  القُفل

والجُمُل بِوَزنِ  النُّصُب

والجَمل بِوَزنِ  الحَبل

با اين حساب، زمخشرى درواقع هر 5 قرائت شاذّ را ذكر مى‏كند و تنها اولى را به ابن‏عباس نسبت مى‏دهد. اين دعوى شيوب هم صحيح نيست كه بگوييم زمخشرى اين قرائات (يا دست كم همان تك قرائتِ "جَمل") را مناسب‏ترين قرائت، و معناى اصلى آن را ريسمان مى‏داند. به عكس زمخشرى پس از نقل قولى كه شيوب از وى آورده است، تصريح مى‏كند كه قرائت جَمَل متداول‏ترين است، چه سوراخ سوزن تشبيهى از راه باريك (و بيانى تمثيلى در زبان عربى)، و شتر تشبيه از جسم بزرگ است. بنابراين زمخشرى تلويحاً گفته است كه شتر واژه‏اى كاملاً مناسب است و با مجموعه كلام و معناى عبارت تناسب تام دارد. همچنان كه وات هم ابراز مى‏كند، اين همه «بخشى از ادله زمخشرى در دفاع از تفسير سرراست آيه است»[17] كه جملمعادل شتر است. هيچ‏جا و هيچ‏گاه زمخشرى سخنى داير بر ترجيح يكى از قرائات ديگر و به‏معناى ريسمان بر زبان نرانده است.

نكته ديگرى كه شيوب در تفسير زمخشرى بدان توجه كرده، اين جمله ابن‏عباس است كه: «انّ اللّه‏ أحْسَن تشبيهاً من أن يشبه بالجمل، يعنى أن الحبل مناسب للخيط الذى يسلك فى سمّ الإبرة، والبعير لا يناسبه».[18] نخست اينكه شيوب واژه «تشبيه» را كه معادل با simile در انگليسى است، به metaphor يعنى استعاره ترجمه كرده است. از اين كه بگذريم، در باب اصل جمله، كمترين چيزى كه مى‏شود گفت اين است كه وقتى اين اصطلاح از زبان ابن‏عباس بيان مى‏شود، به نوعى زمان پريشى (ناهمزمانى تاريخى = anachronism) برخورده‏ايم. اين آيه را از مقوله تشبيه دانستن، نشان از ديدگاه پيشرفته و دقيقى در مقوله تشبيه دارد كه بيشتر با بحثهاى قرون پنجم و ششم هجرى متناسب است. اغلب نظريه پردازان اوليه در تعريف خود از صنعت «تشبيه» بر به كارگيرى ادات مقايسه و تشبيه تكيه مى‏كردند. اين امر در مثالهايى كه افرادى چون قدامة بن جعفر (م 310 ق)[19] و ابن المعتز (م 296 ق) آورده‏اند به تلويح، و در نمونه‏هاى رمّانى (م 386 ق) به روشنى هويداست. اما مقايسه و تشبيه در اين آيه قرآن را، اگر خيلى خوشبين باشيم، به طور ضمنى مى‏توان فهميد كه اين امر نشان از اصلاح و تكاملى در تعريف اصطلاح «تشبيه» دارد. ديگر اديبان و نظريه‏پردازان، آيه را از قبيل مبالغه دانسته‏اند.
فى‏المثل رمّانى اصطلاح مبالغه را به كار مى‏برد. و ابن أبى الإصبع (م 654 ق) ــ كه از قضا بسيار متأثر از رمّانى است ــ در اين آيه از ترمينولوژى ابن‏المعتز، «الافراط فى الصِّفة» بهره مى‏گيرد؛ چنين ديدگاهى شايد ساده‏تر بنمايد، اما نهايتاً قانع كننده نيست.[20] با تمام اين احوال هيچ يك از مؤلفان آيه را از قبيل استعاره نمى‏دانسته‏اند. استعاره از نگاه اغلب عالمان (بجز احتمالاً جرجانى [م 471 ق]) عبارت بود از انتقال معناى واژه‏اى به واژه ديگر كه در اين آيه تصويرى از اين معنا به چشم نمى‏خورد.[21] صرف‏نظر از تمام اين شقوق، خواه آيه را از قبيل تشبيه بدانيم يا مبالغه‏اش بخوانيم، ناگفته پيداست كه چنين تحليل‏هايى در دوران متأخر شكل گرفته‏اند و دشوار مى‏توان آنها را به ابن عباس نسبت داد. اين كه زمخشرى در فكر نقل چنين روايتى به هر جهت بوده، امرى در خور توجه است، اما برخلاف تصور شيوب، اين امر لزوماً بدان معنا نيست كه چنين قرائتى و چنان معنا و تفسيرى براى جمل از نظر زمخشرى ترجيح داشته است. علاوه بر اين، زمخشرى كه ظاهراً معتقد است واژه جمل / شتر، در اين آيه در قالب تشبيه بسيار دقيق و مناسبى به كار رفته، بعيد است كه بخواهد ــ همانند فحواى جمله منسوب به ابن عباس ــ نتيجه بگيرد كه اين تشبيه از تشبيه ديگر زيباتر است. چنين ايده‏اى اساس چهارچوبى را كه وى براى اثبات اعجاز قرآن بنا كرده است، ويران مى‏كند. به گمان من، بايد مسلم گرفت كه زمخشرى بسيار زيرك‏تر از آن است كه در چنين تله‏اى گرفتار آيد. به عكس بايد گفت اين شيوه رايج زمخشرى درباب اختلاف قرائات است كه ظاهراً وى را به برخورد يكسان با تمام آنها مى‏كشاند و از همين رو، وى در تفسير خود اختلاف قرائات
را به تمام و كمال بررسى مى‏كند. بسيار محل ترديد است كه وى بخواهد واقعاً يكى از قرائات را بر ديگرى ترجيح دهد.

پس از زمخشرى، با كاهش فشار جدلهاى  كلامى و محدودتر شدن حوزه تفسير، گرايش قاطع و روشنى بر دورى از اهتمام به قرائات مختلف و تفاسير و معانى آنها وجود دارد. فخررازى در تفسير خود ــ  كه عملاً از اسلام سنتى اشاعره در برابر مواضع معتزلى زمخشرى دفاع مى‏كند ــ جمله بسيار صريحى بر زبان مى‏راند: «الجَمَلُ مَشهُورٌ». اين بدان معناست كه از نظر وى، جمل را تنها به همان معناى معروف شتر مى‏توان حمل كرد.[22] فخررازى همچنين شواهد ضرب‏المثلى فراوانى از زبان عربى گرد مى‏آورد تا اثبات كند كه اين تشبيه چه اندازه بجا و مناسب است. سپس وى به نقل جملات زمخشرى درباب اختلاف قرائات و نكات ابن‏عباس مى‏پردازد، اما نهايتاً با مردود دانستن مجموعه اين سخنان، اظهار مى‏دارد كه در همان قرائت معروفِ جَمَل و معناى سرراست و تشبيه به كار رفته در آن، فايده كافى هست و نيازى به رجوع به قرائات مختلف نيست.

به‏وضوح پيداست كه در نگاه بيضاوى (م 691 ق)، اختلاف قرائات و معانى آن‏ها جايگاهى فرعى يافته‏اند. وى تمام قرائات را ذكر مى‏كند، اما با تعبيرِ «قُرِئَ» [چنين خوانده شده است]؛ نه به كسى انتسابشان مى‏دهد و نه تفسيرى لغوى ارائه مى‏دهد.[23] در عصر جلالين [محلّى (م 864 ق) و سيوطى (م 911 ق)]، اختلاف قرائات ديگر به موضوعى باستانى و عتيقه مبدل شده است. مؤلفان واژه جمل را بى‏هيچ شرح و تفسيرى رها مى‏كنند؛ چرا كه اين پيش‏فرض را آشكارا در ذهن دارند كه چنين واژه‏اى اساساً مشكل نيست.[24]

صدالبته مفسران جامع‏نگار متأخر نظير شوكانى (م 1250 ق)، مجدداً به احياى اين قرائات شاذ دست مى‏زنند.[25] اما در اين زمان، ديگر علت پيدايش چنين قرائات و تفسيرهايى به كلى فراموش شده است. قرائات مختلف ــ از قبيل آنچه در آيه اعراف، 40 ديديم ــ وقتى پديد آمده‏اند كه مفسران بيش از هر چيز با فشارهاى جدلى و كلامى روبه‏رو بوده‏اند و ديدگاه‏ها درباب متن قرآنى هنوز محدود و محصور نشده بود. اين سخن البته بسيار عجولانه و نسنجيده است كه بگوييم خاستگاه تمامى اختلاف قرائات چنين بوده، اما مرورى بر ديدگاه‏هاى مفسران در اين تحقيق نشان داد  كه ظاهراً در آيه 40 سوره اعراف، قصه از اين قرار است.[26]

 

 



[1] اين مقاله ترجمه‏اى است از:

Andrew Rippin,» Quran 7.40: Until the camel passes through the eye of the needle«, Arabica XXVIIii (1980) pp. 107-113.

[2]1. M. B. Schub,» It is easier for a cable to go through the eye of a needle than for a rich man to enter God's kingdom« Arabica, XXIII  1976) 311-312.

شيوب در پانويس نخست مقاله‏اش، شماره آيه را 41 ذكر مى‏كند.

[3]2. W. Montgomery Watt,» The camel and the needles eye«, in C.J. Bleeker, et al. (eds.), Ex Orbe Religionum, Studia Geo Widengren (Leiden: Brill, 1972) pars altera, pp. 155-158. Also see A.S. Tritton, »The Camel and the Needles Eye«, BSOAS, XXXIV (1971), 139,

تريتون در مقاله فوق‏الذكر اشاره مى‏كند كه زمانى "جمل" به جاى واژه صحيحِ "حبل" خوانده شده و تصحيف روى داده است و همين شكل را افراد ظاهربين و ملانقطى استمرار داده‏اند. صد البته چنين برداشتى اهميت و جايگاه تفاسير مسيحى از عبارت مشابه در عهد جديد را ناديده مى‏انگارد. براى تفصيل بيشتر، نك. ادامه همين مقاله.

[4]. سفيان الثورى، تفسير القرآن الكريم رامپور، 1965، ص 70. نك به مقاله وات، ص 157، پانويس 1. درباب تفسير سفيان ثورى نيز نك . اثر زير از جان ونزبرو:

J. Wansbrough, Quranic Studies Sources: and Methods of Scriptural  Interpretation (Oxford: Oxford University Press), esp. p. 137

 

[5]. الفرّاء، معانى القرآن قاهره، 1955، ج 1، ص 379. درباب معناى ناقه نگاه كنيد به دو مدخل "بعير" و "جمل" در قاموس لين در زير:

E.W. Lane, An English-Arabic Lexicon (London: William and Norgate,1863-1893

[6]. ابوعبيدة، مجاز القرآن قاهره، 1954، ج 1، ص 214 (زير آيه 39)؛ ابن‏قتيبة، تفسير غريب القرآن (قاهره، 1958)، ص 167. درباب نقل قول از كتاب ابوعبيد نك. بخشى از فضائل القرآن وى  كه به همت آنتوان اشپيتالر در زير انتشار يافته است:

A. Spitaler,» Ein Kapital aus den Fadā'il al-Qur'ān von Abu، Ubaid al-Qāsim ibn Sallām, in J.W. Fück (ed), Documenta Islamica Inedita (Berlin: Akademie Verlag, 1952), p. 7 (report number 46) and p.19.

 

[7]. الطبرى، تفسير الطبرى: جامع البيان عن تأويل آى القرآن قاهره، 1374، ج 12، ص 428ـ434. براى چكيده‏اى از آراى منقول در طبرى نك . وات ((Watt)، ص 156. برخى معانى مطرح شده عبارتند از: قَلس السفينة طناب كشتى، الحبل الغليظ (طناب  كلفت يا محكم) و مانند آن.

[8]. فى‏المثل نك. الدانى التيسير فى القرائات الشاذّ استانبول، 1930؛ ابن الجزرى، النشر فى القرائات العشر (دمشق، 1927). براى تاريخچه‏اى از مسائل مرتبط با فرايند تثبيت قرائات نك. كتاب آرتور جفرى در زير:

Arthur Feffery, Materials for the history of the text of the Qur'ān Leiden, Brill, 1937), pp. 1-18.

[9]. نك . ابن‏جنى، المحتسب فى تبيين وجوه شواذّ القرائات و الايضاح عنها قاهره، 1386، ج 1، ص 249. ابن‏خالويه، مختصرٌ فى شَواذّ القرآن (قاهره، 1934)، ص 43. آرتور جفرى هم در كتاب خود (Materials for the history) ص 43 و 132 طبق معمول فهرستى  منتخب از قرائات و قاريان آنها را ذكر كرده است. براى نسخه ديگرى از ابن‏جنى نك. اثر زير از بِرگشترِسِر:

G. Bergsträsser, Nichtkanonische Koranlesarten im Muhtasab (Cairo, 1933), p 43.

[10]1. Watt, pp. 157-158.

[11]2. I. Goldziher, The Ḥadith and the New Testament in Muslim Studies (London: George Allen and Unwin, 1971), II, 346-362 (= Muhammedanische Studien, II, 382-400).

نيز نك . ص 349، پانويس 1، براى  كاربرد حديثى از عبارت موجود در آيه 40 سوره اعراف.

[12] اين مضمون بجز عهد جديد، در منابع يهودى از جمله در تلمود نيز به كار رفته است: «نه آنان نخلى از طلا ظاهر مى‏كنند و نه فيل از سوراخ سوزن عبور مى‏كند» تلمود بابلى، سِدر زراعيم، رساله براخوت (Berakoth) 55 ب. «كه بتواند فيلى را از سوراخ سوزن بگذراند» تلمود بابلى، سِدر نِزيقين، باوا مصيعا (= باب وسطى (Baba Metzia، 38 ب. توجه به اين نكته را وامدار دوست گرامى آقاى كميل راجانى‏ام مترجم

[13] «گذشتن شتر از سوراخ سوزن آسان‏تر است از وارد شدن مرد ثروتمند به ملكوت خدا.» اين آيه در عهد جديد را چندگونه تفسير كرده‏اند. برطبق يكى از اين تفاسير، واژه يونانى Kamelos به معناى «شتر»، احتمالاً Kamilos به معناى «ريسمان» و «طناب» بوده و در ضبط آن اشتباهى رخ داده است. تفسير ديگر آن است كه واژه «سوراخ سوزن» در آرامى، نام محلى در بيت‏المقدس بوده است كه در آن درى تنگ و پر ازدحام وجود داشت كه عبور از آن بسيار مشكل بوده است؛ يا اينكه «سوراخ سوزن» نام در كوچكى بوده كه در دروازه‏هاى بزرگ شهرها جاسازى مى‏كردند تا افراد، پياده داخل شهر شوند. هيچ كدام از اين تفاسير مورد رد كليساى كاتوليك به عنوان مرجع رسمى قرار نگرفته است. قابل يادآورى است كه برداشت معناى شتر و سوزن نيز در تفاسير مسيحى آمده است، و حتى اكثر قريب به اتفاق ترجمه‏هاى عهد جديد از گذشته تا حال، همين تفسير را در ترجمه خود برگزيده‏اند، اما احتمالاً با توجه به اينكه تمثيل «در تنگ» در انجيل لوقا، باب 13، آيه 24 نيز به كار رفته است، چه بسا تفسير سوراخ سوزن به در كوچك دروازه‏هاى بزرگ موجه‏تر باشد. مترجم

[14]. من در مقاله ديگرى راجع به كلمه «حرامٌ» در آيه 95 سوره انبياء، كوشيده‏ام شواهدى از يك فرايند مشابه در تفسير قرآن را نشان دهم كه مبناى جدلى ـ  كلامى نداشته، اما بسيار پيچيده‏تر رخ داده است. مفسران اقوال لغوى مختلف را براى تبيين معناى «حرامٌ» و قرائات مختلف ديگر، از جمله «حِرمٌ» آورده‏اند تا مشكلات تفسيرى و نحوى آيه را حل كنند. مشخصات مقاله چنين است:

A. Rippin,» Qur'an 21. 95: ،A ban upon any town'« in Journal of Semitic Studies, XXIV (1979) 43-53.

[15]1. Watt, p. 157 and EI 2, «حساب الجُمَّل»

[16]. الزمخشرى، الكشاف عن حقائق التنزيل  كلكته، 1856، ج 1، ص 446ـ447.

[17]1. Watt, p. 156.

[18]. قس ابوحيان م 754 ق، البحر المحيط (قاهره، 1910ـ1911)، ج 4، ص 297، كه عبارت تقريباً مشابهى را از ابن‏عباس نقل مى‏كند، اما بر آن مى‏افزايد كه اين انتساب و اِسناد به ابن‏عباس احتمالاً نادرست است (لعلّه لايصحُّ).

[19]. قدامة بن جعفر، كتاب نقد الشعر لايدن، بريل، 1956، متن عربى، ص 55ـ62؛ ابن‏المعتز، كتاب البديع (لايدن، لوزاك، 1935)، ص 68ـ74؛ الرّمانى، النكت فى اعجاز القرآن، در كتابِ ثلاث رسائل فى اعجاز القرآن، تحقيق محمد أحمد خلف‏اللّه‏، و م. زغلول سلام (قاهره، بى‏تا)، به‏ويژه ص 74ـ75.

[20]. الرّمانى، ص 97؛ ابن‏أبى‏الاصبع، بديع‏القرآن قاهره، 1957، ص 56؛ قس ابن‏المعتز، ص 65ـ68.

[21]. نك . مقاله «استعاره»، تأليفِ S.A. Bonebakker، در دائرة المعارف اسلام نسخه انگليسى، ويراست 2، ج 4، ص 248ـ252.

[22]. الرازى، التفسير الكبير: مفاتيح الغيب قاهره، 1938، ج 14، ص 76ـ77.

[23]. البيضاوى، أنوار التنزيل و أسرار التأويل قاهره، الحلبى، بى‏تا، ج 3، ص 9.

[24]. الجلالين، تفسير قاهره، الحلبى، 1934، ص 180.

[25]. الشوكانى، فتح القدير قاهره، الحلبى، 1950، ج 2، ص 195ـ196.

[26]. براى بحث بيشتر درباب كل موضوع نك. مقاله سمير خليل در مجله عربيكا و منابع وى كه بايد بر آنها مقاله
اريك بيشاپ در مجله جهان اسلام را نيز افزود. مشخصات كتاب‏شناختى هر دو اثر به قرار زير است:

Samir Khalil,» Note sur le fonds sémitique commun de l'expression ،Un chameau passant par le trou d'une aiguille'« Arabica XXV (1978), pp 89-94. E.F.F. Bishop, » The Eye of the Needle«, Muslim World XXXI (1941) pp. 354-359.