المصابيح في تفسير القرآن: گنجي کهن در تاريخ تفسير شيعه

(قسمت اول)

مرتضي کريمي‌نيا

 این مقاله در جشن نامه ی استاد محمد علی مهدوی راد، زیر نظر آقای رسول جعفریان انتشار یافته است

تا پايان قرن چهارم هجري، تفسير شيعه دو مرحله‌ي مهم را پشت سر نهاده است. نخست دوران حضور امامان شيعه (عليهم السلام) و شکل‌گيري بدنه‌ي روايات شفاهي همراه با ثبت پراکنده‌ي اين روايات تفسيري در کتب روايي و دوديگر دوران تدوين آثار تفسيري مأثور در قرون سوم و چهارم هجري. تقريباً تمامي آثار تفسيري که تا اين زمان تدوين يافته‌اند از سبکي واحد با اين ويژگي‌ها برخوردارند: گزينشي‌اند، يعني تنها به تفسير برخي آيات و عبارات توجه مي‌کنند. تنها به نقل روايات، آن هم روايات شيعي مي‌پردازند. همانند متون روايي کهن اهل سنت، گاه به نقل برخي روايات دال بر تحريف قرآن مي‌پردازند. به برخي ابزارها يا روش‌هاي تفسيري رايج در ميان تفاسير اهل‌سنت اصلاً توجه ندارند: از جمله نقل اختلاف قرائات مشهور، استشهاد به شعر جاهلي، دقائق نحوي و بلاغي و گرامري، ريشه‌يابي اتيمولوژيک و مانند آن.

تفسيرنگاري شيعه‌ي اماميه در ميانه‌ي قرن پنجم هجري نقطه‌ي عطف مهمي را پشت سر مي‌گذارد. نخستين تفسير کامل شيعي بر قرآن که راهي کاملاً متفاوت از گذشتگان برمي‌گزيند، التبيان في تفسير القرآن، اثر شيخ الطائفة محمد بن الحسن الطوسي معروف به شيخ طوسي (385ـ460 ق) است. اين اثر برخلاف تمامي تفاسير گذشته، تفسير کاملي بر قرآن از آغاز تا انجام است که در آن، مؤلف، با کاستن از حجم روايات شيعه، به فراواني از روش‌هاي رايج در ميان تفاسير اهل سنت استفاده مي‌کند. شيخ طوسي تعداد زيادي از روايات و اقوال تفسيري صحابه و تابعين را با بهره‌گيري از تفسير طبري نقل مي‌کند؛ توجه زيادي به نقل مطالب لغوي، صرفي، و نحوي، اختلاف قرائات، استشهاد به اشعار عرب جاهلي و مانند آن مي‌کند، مباحث فراواني از نزاع‌هاي کلامي و به‌ويژه اقوال تفسيري متکلمان اهل سنت چون ابوعلي جبّائي، ابومسلم محمد بن بحر اصفهاني، ابوالقاسم بلخي، رُمّاني و ... را مطرح مي‌کند و بسياري از آراي ايشان را مي‌پذيرد. بازنگاري و تنظيم مجدد اين اثر به دست طبرِسي (م 548 ق) در يک قرن بعد با عنوان مجمع البيان لعلوم القرآن، سبب پيدايش تفسيري معيار و پُر ارجاع در سراسر قرون ميانه و جديد در تاريخ تفسير شيعه شد.[1]

شيوه‌ي تفسيري شيخ طوسي در التبيان في تفسير القرآن را مي‌توان ترکيبي از تفسير شيعه و سنت‌هاي مختلف اهل سنت و معتزله دانست. علاوه بر روح شيعي حاکم بر سراسر تفسير وي، سه شيوه‌ي مختلف برگرفته از تفاسير اهل سنت نيز در آن به چشم مي‌خورد: نخست تفسير روايي و مأثور که مصدر آن تفسير طبري است. دوم تفسير لغوي و ادبي که مصدر آن معاني القرآن فرّاء، و ... است و سوم تفاسير معتزلي چون ابوعلي جُبّائي، ابوالحسن رُمّاني و ابومُسلم اصفهاني .[2] اين روش از آن پس در ميان مفسران شيعه مقبول افتاد،[3] تنها در دوران صفويه و از جانب مفسّران و محدّثان اَخباري شيعه ناديده انگاشته شد، اما مجدداً احيا گرديد و تا دوران معاصر نيز باقي مانده است. اما در اين ميان يک پرسش همچنان بر جاي مي‌ماند: آيا به‌راستي پيش از شيخ طوسي، هيچ تفسيري با سبک غير روايي و غير مأثور بر قرآن کريم نوشته نشده است؟ در صورت مثبت بودن پاسخ اين پرسش، ميزان تأثير اين تفاسير شيعي بر التبيانِ طوسي تا چه اندازه است؟

سال‌ها بود که من به دليل تعلّق خاطرم به شيخ الطائفة و تفسير مهم وي، التبيان في تفسير القرآن، چنين مي‌پنداشتم که شيخ طوسي نخستين و يگانه مفسّر شيعي در قرن پنجم هجري است که تفسير شيعه را از حالت مأثور و صرفاً روايي خارج کرده و پارادايم جديدي در تفسير شيعه پديد آورده است. اکنون نيز بر همين عقيده‌ام، با اين تفاوت که نقش او را تنها و يگانه نمي‌دانم و تفسير وي را از بسياري جهات بي سابقه و بدون پيشينه نمي‌دانم. نيم قرن پيش از شيخ طوسي، عالم، شاعر، اديب و سياستمداري شيعي به نام ابوالقاسم حسين بن علي معروف به وزير مغربي يا ابن‌الوزير يا ابن‌المغربي، با نگارش المصابيح في تفسير القرآن، گامي مهم در تحول تفسير شيعه برداشته است و شيخ طوسي بي‌شک در نگارش تفسير التبيان خود از اين الگو بي‌اندازه بهره برده و آن را تکامل بخشيده است.

گذشتگان از اين اثر با نام‌هايي چون خصائص علم القرآن (نجاشي، کتاب الرجال, ص 69) و إملاءات عدة في تفسير القرآن العظيم و تأويله (داوودي، طبقات المفسرين, ج 1, ص 156) ياد کرده‌اند، اما هيچ‌گاه از وجود آن سخن نگفته‌اند. جز شيخ طوسي، کمتر مفسّري را مي‌شناسيم که مستقيماً به اين تفسير دسترسي داشته و از آن نقل قول کرده باشند. [مثل ابن‌عديم در بغية الطلب] حتي ابن‌طاووس (589ـ664 ق) که تفاسير ارزشمندي چون آثار رُمّاني و ابومسلم اصفهاني را در سعد السعود گزارش مي‌کند، از اين اثرِ تفسيري وزير مغربي چيزي نمي‌گويد. شيخ طوسي نخستين کسي است که آراي تفسيري وزير مغربي (بيش از 55 مورد) را با ذکر نام در التبيان في تفسير القرآن نقل مي‌کند.[4] پس از او، برخي از اين منقولات تفسيري، از تفسير التبيان به ديگر تفاسيري شيعه راه يافته است: مهم‌ترين اين موارد عبارتند از: طبرِسي (468ـ548 ق) در مجمع البيان (موارد مکرر)، قطب راوندي (م. 573 ق) در فقه القرآن (1/13، 113، 116، 224، 304 و 336؛ 2/99، 225 و 337)، ابوالفتوح رازي (قرن ششم) در روض الجنان (5/279؛ 6/20، 117، 221، 225، 267 و 410؛ 7/19، 123، 319 و 415؛ 8/166)، ابن‌شهرآشوب (489ـ588 ق) در متشابه القرآن و مختلفه (1/141؛ 2/114)،[5] محمد بن الحسن الشيباني (م. 640 ق) در نهج البيان عن کشف معاني القرآن(1/164 و 313؛ 2/307)،[6] فاضل مقداد (متوفاي حدود 826 ق) در کنز العرفان في فقه القرآن، 2/121).[7] تقريباً اغلب اين افراد مستقيماً به تفسير مغربي مراجعه نمي‌کنند. مي‌توان گفت در سراسر قرون ميانه، تفسير مغربي به ايران نيامده و در دسترس بودن نسخه‌هاي آن در ايران بسيار بعيد بوده است.[8]در ميان تفاسير جديدتر، علامه محمد جواد بلاغي (آلاء الرحمن، ج 1، ص 114، 123، 362)، محمد حسين فضل‌الله (من وحي القرآن، 5/112) نيز از وزير مغربي نقل‌هايي دارند که همگي بر اساس منقولات طبرِسي در مجمع البيان است.[9]

مهم‌ترين مفسران اهل سنت که منقولاتي از تفسير مغربي را در آثار خود آورده‌اند عبارتند از: نجم‌الدين محمود بن ابوالحسن نيشابوري (قرن ششم)، در ايجاز البيان عن معاني القرآن، ابوحيان غرناطي (654ـ745) در البحر المحيط، و برهان‌الدين زرکشي (745ـ794) در البرهان في علوم القرآن (دارالمعرفة، ج 3/65). به درستي نمي‌دانيم چگونه اين اثر در اختيار نجم‌الدين محمود بن ابوالحسن نيشابوري، و نيز ابوحيان غرناطي قرار داشته و چرا ديگر مفسرانِ مصر، مغرب و اندلس چيزي از آن نمي‌گويند. حتي وقتي احسان عباس در 1988 ميلادي، پژوهش گرانسنگ خود درباب مغربي با عنوان الوزير المغربي ابوالقاسم الحسين بن علي العالم الشاعر الناثر الثائر (عمان، الاردن، 1988) را مي‌نوشت، هيچ اطلاعي از اين تفسير نداشته و از آن خبري نمي‌دهد. وي حتي از اقتباسات يا نقل قول‌هاي مفسّراني چون شيخ طوسي از تفسير مغربي بي‌اطلاع است.

مفسران سُنّي متأخر ظاهراً همگي منقولات اندک خود از تفسير وزير مغربي را بر پايه‌ي تفاسير شيعي مشهور همانند مجمع البيان طبرِسي نقل مي‌کنند. بيشترين نقل را آلوسي (1217ـ1270 ق) در روح‌المعاني آورده است.[10]ابن‌عاشور(1296ـ1393) نيز در التحرير و التنوير (ج‏2، ص 576ـ577)، يکبار سخني را از وزير مغربي نقل مي‌کند. اين سخن را ظاهراً نخست بار آلوسي (1217ـ1270 ق) در روح المعاني (2/57ـ58) و سپس رشيدرضا (1282ـ1354) در المنار في تفسير القرآن نقل کرده‌اند. رشيدرضا به مأخذ خود يعني آلوسي هم اشاره مي‌کند. به‌جز اين مواردي هم مي‌توان يافت که ابن‌عاشور بدون ذکر نام مغربي مطلبي را ذکر مي‌کند که نخست بار در مغربي آمده است. از آنجا که وي بارها از طبرِسي نام مي‌برد مي‌توان حدس زد مأخذ برخي از اين نقل‌ها، مجمع البيان طبرِسي بوده است.[11]

بايد به اين نکته اشاره و توجه داشته باشيم که در مواردي شيخ طوسي بدون اينکه از وزير مغربي نام ببرد، مطلب او را در التبيان نقل مي‌کند. حجم و تعداد اين منقولات بسيار چشمگير و قابل توجه است. اين موضوع به‌ويژه وقتي به‌خوبي هويداست که مطلب نقل شده از اختصاصات وزير مغربي در تفسيرش باشد؛ مانند آراي تفسيري شاذّ که تنها در تفسير مغربي آمده است يا نقل مستقيم از عهد قديم و جديد.[12] مثلاً وزير مغربي در المصابيح في تفسير القرآن، ذيل آيه‌ي <ماقلت لهم الا ما امرتني به ان اعبدوا الله> (مائده، 117)، مي‌نويسد: <و قوله عزّوجلّ اي اعبدوا الله ربّي و ربّکم شاهد بلفظ الانجيل، فانّه ذُکِرَ في الفصل الرابع من انجيل لوقا: قال المسيح مکتوب ان اسجدوا الله ربک و اياه وحده فاعبد و هذا لفظه و هو النص علي التوحيد بحمدالله تعالي.> شيخ طوسي اين مطلب را عيناً در التبيان (ج 4، ص 70) بدون اشاره به نام وزير مغربي مي‌آورد: <و قوله أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَ رَبَّكُمْ شاهد بلفظ الإنجيل، فانه ذكر في الفصل الرابع من إنجيل لوقا، قال المسيح: مكتوب أن اسجد للَّه ربك و إياه وحده فأعبد، و هذا لفظه و هو صريح التوحيد.>

نمونه‌اي ديگر درباب تعبير <وَ اَتْمَمْناها بِعَشْرٍ> است. مغربي در ذيل آيه‌ي <فَتَمَّ مِيقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً> (اعراف، 142) مي‌نويسد: <لأنه لو لم يرد الجملة علي التفصيل و هو الذي يسميه الكتاب الفذلكة، لتوهم أنّ قوله وَ اَتْمَمْناها بِعَشْرٍ أي كملت الثلاثين بعشر حتى كملت ثلاثين، كما يقال: ضممت العشرة بدرهمين و سلمتها اليه.> اين مطلب عيناً در التبيان آمده است: <و قوله تعالى «فَتَمَّ مِيقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً» و معناه فتم الميقات أربعين ليلة، و إنما قال ذلك مع أن ما تقدم دل على هذا العدد، لأنه لو لم يورد الجملة بعد التفصيل و هو الذي يسمّيه الكتاب الفذلكة، لظن قوله «وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ» أي كملنا الثلاثين بعشر حتى كملت ثلاثين، كما يقال: تممت العشرة بدرهمين و سلّمتها اليه> (التبيان، 4/532). و بعدها عينا به مجمع البيان راه يافته است: <«فَتَمَّ مِيقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً» إنما قال هذا مع أن ما تقدمه دل على هذه العدة للبيان و التفصيل الذي تسميه الكتاب الفذلكة و لو لم يذكره لجاز أن يتوهم أنه أتم الثلاثين بعشر منها على معنى كملنا الثلاثين بعشر حتى كملت ثلاثين كما يقال كملت العشرة بدرهمين> (مجمع البيان، 4/729).

چنين مي‌نمايد که محمود بن ابوالحسن نيشابوري (قرن ششم)، در دو اثر خود يعني ايجاز البيان عن معاني القرآن و باهر البيان في معاني مشکلات القرآن بسيار از تفسير مغربي متأثر بوده است. جالب آنکه وي خود هيچ‌گاه به نام مغربي و تفسير وي (شايد به دليل مذهب شيعي مغربي) اشاره‌اي نمي‌کند. با برخي جستجوها مواردي يافته‌ام که در اينجا برخي را مي‌آورم:

نمونه‌ي نخست: وزير مغربي در بيان معناي <البَدو> (يوسف، 88) در تفسير المصابيح مي‌گويد: <البادية المجتمعون. و قد زلّ الرمّاني زلة يرتفع علمه عنها عندنا، فقال البادية بلد الاعراب و هذا لا يعرف و انما هو معتاد في الفاظ عامة العراق السالکين لطريق الحجّ، و کرّر علي سمع ابي الحسن [الرماني] حتي ظنّه عربياً.> خلاصه‌اي از اين مطلب تنها در تفسير ايجاز البيان، نيشابوري، (ج1/ 447) تکرار شده است: وَ جاءَ بِكُمْ مِنَ الْبَدْوِ: و كانوا بادية، أهل وبر و مواش. و البادية: القوم المجتمعون الظاهرون للأعين، و عادة العامة أن البادية بلد الأعراب.

نمونه‌ي دوم: ذيل مائده، 21، وزير مغربي در تفسير خود مي‌نويسد: <كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ: الذين كتب الله لهم دخولها غير الطائفة التي حرمت عليهم أربعين سنة، و دخلوها بعد موت موسى بشهرين مع يوشع بن نون.> اين عبارت عيناً در ايجاز البيان نيشابوري آمده است: <كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ: الذين كتب لهم دخولها غير الذين حرّمت عليهم أربعين سنة، دخلوها بعد موت موسى بشهرين مع يوشع بن نون عليهما السلام> (ايجاز البيان، 1/273ـ274).

نمونه‌ي سوم: وزير مغربي در تفسير إنّ الله اشتري من المؤمنين انفسهم (توبه، 111) مي‌نويسد: < وَ الاِشْتِرَاءُ في قَوْلِهِ: (إِنَّ اللهَ اشْتَرَي مِنَ المُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُم) مَجَاز؛ لأَنَّ المُشْتَرِي إِنَّمَا يشْتَرِي مَا لاَ يمْلِک، وَالقَصْدُ بِهِ تَحْقِيق العِوَض في نُفُوسِهِم.> اين عبارت در ايجاز البيان با همين مضمون تکرار شده است: إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ‏: مجاز، لأنه إنّما يشترى ما لا يملك، و لكن المعنى تحقيق العوض في النفوس (ايجاز البيان، 1/392ـ393).

نمونه‌ي چهارم: وزير مغربي ذيل يونس، 88 مي‌نويسد: <لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِكَ: علي الاستفهام، کانه قال: أليضلوا عن سبيلك أعطيتهم ذلك كلّه؟>. نيشابوري هم در ايجاز البيان (1/402ـ403) عيناً با نقل عبارت مغربي مي‌نويسد: <لِيُضِلُّوا عَنْ سَبِيلِكَ: استفهامٌ، أي: أليضلوا عن سبيلك أعطيتهم ذلك كلّه؟>

 



[1]ـ من نام اين دوران را "پاراديم شيخ طوسي" نهاده‌ام. در اين باره و جايگاه روش تفسيري شيخ طوسي در ميان سه پاراديم ديگري تفسيري شيعه نک. مقاله‌ي ديگر من با عنوان: <چهار پارادايم تفسيري شيعه: مقدمه‌اي در تاريخ تفسير شيعي بر قرآن کريم>.

[2]ـ ميزان حضور آراي اعتزالي در تفسير التبيان و بالتبع در تفسير مجمع البيان آنقدر زياد است که دانيل ژيماره مي‌گويد: <تفاسير قرآني طوسي و طبرِسي تفاسير آشکار معتزلي‌اند، حتي بسيار بيشتر از تفاسيري چون کشّاف زمخشري.> نک.

Daniel Gimaret, Une lecture muʿtazilite du Coran, Leuven: Peeters, 1994.

[3]ـ آثار مفسراني چون طبرِسي در مجمع البيان، شيباني در نهج البيان، ابوالفتوح رازي در روض الجنان، ... کاملاً برگرفته و متأثر از روش شيخ طوسي در التبيان في تفسير القرآن است.

[4]ـ براي بررسي و ارزيابي‌اي از منقولات شيخ طوسي از تفسير وزير مغربي نک. سيد محمد جواد شبيري، <نعماني و مصادر الغيبة>، در مجله‌ي انتظار موعود، ش 19، بهار 1386.

[5]ـ ابن‌شهرآشوب (489ـ588 ق) در دو موضع از متشابه القرآن و مختلفه (1/141؛ 2/114) مطلبي را از وزير مغربي نقل مي‌کند که با مقايسه معلوم مي‌شود عيناً برگرفته از التبيان طوسي است، نه مجمع البيان طبرِسي (468ـ548 ق). قال الحسين بن علي المغربي: معناه لو شاء اللَّه ألا يبعث اليهم نبياً، فيكونون متعبدين بما في العقل و يكونون أمة واحدة (التبيان، 3/546). و قال الحسن [کذا] المغربي معناه لو شاء الله لا يبعث إليهم أنبياء فيكونوا متعبدين بما في العقل و يكونون أمة واحدة (متشابه القرآن ابن‌شهرآشوب، 1/141) و قال الحسين بن علي المغربي المعني لو شاء الله لم يبعث إليكم نبيا فتكونون متعبدين بما في العقل و تكونون أمة واحدة و لكن ليختبركم فيما كلفكم من العبادات و هو عالم بما يؤول إليه أمرك (مجمع البيان، 3/ 314). نمونه‌ي بالا به روشني نشان مي‌دهد که ابن‌شهر آشوب از تفسير تبيان رونويسي کرده است.

[6]ـ شيباني در نهج البيان عن کشف معاني القرآن، ج2/ ص 307، ابياتي را به وزير مغربي نسبت مي‌دهد که نخستين بار معاصران مغربي چون شيخ مفيد (الفصول المختارة، ص 73)، شريف مرتضي (امالي المرتضي، 1/152) و كراجكي (كنز الفوائد، 1/366) بدون اشاره به نام وي و از شاعري نامعلوم نقل کرده‌اند.

[7]ـ وجود برخي عبارات در تفسير فقهي فاضل مقداد نشان مي‌دهد وي هم مستقيماً از التبيان طوسي تأثير پذيرفته است نه مجمع البيانِ طبرِسي. مثلاً در ذيل آيه‌ي 89 مائده، فاضل مقداد عيناً دسته بندي و نقل اقوال را مشابه شيخ طوسي مي‌آورد، نه طبرِسي. نقل قول وي از تفسير مغربي نيز، تنها در التبيان و بعد از التبيان، در فقه القرآن قطب راوندي ذکر شده است و در ساير تفاسير از قبيل مجمع البيان نيست.

[8]ـ يک شاهد قوي بر اين امر آن است که نام مغربي، اقوال وي و حتي روايات وي از امامان شيعه در هيچ‌يک از جوامع گسترده‌ي حديثي و تفاسير مأثور دروان صفويه مانند بحار الانوار مجلسي، الصافي فيض کاشاني، نورالثقلين عروسي هويزي و البرهان بحراني نيامده است. باآنکه ايشان گاه حتي ضعيف‌ترين روايات منسوب به امامان شيعه و حتي روايات مرسل از امامان شيعه را تماماً در آثار خود گنجانيده‌اند، انبوهي روايت تفسيري مغربي از امامان شيعه را (که برخي‌شان در هيچ مأخذ ديگري ثبت نشده؛ نک. ادامه) از قلم انداخته است. ظاهراً تنها دليل اين امر، فقدانِ اين تفسير در ميان عالمان و محدثان ايران بوده است.

[9]ـ وي در دو مورد از اين نقل‌ها به مجمع البيان و التبيان ارجاع مي‌دهد.

[10]ـ ج 3، ص 59؛ ج4، ص92، 230؛ ج5، ص 49؛ ج 6، ص154؛ ج7، ص54؛ ج8، ص59، 107). نقل‌هاي آلوسي همگي پيشتر در التبيان آمده است.

[11]ـ مثلاً وزير مغربي در ذيل آيه‌ي مائدة، 6 مي‌گويد: <انّ معني قوله اذا قمتم الي الصلاة اي عزمتم علي الصلاة و هممتم بها.> اين سخن را شيخ طوسي در التبيان (3/448) چنين آورده: <و قال الحسين بن علي المغربي: معني إذا قمتم إذا عزمتم عليها و هممتم بها.> که بعدها به ساير تفاسير شيعه نيز راه يافته است (نک. روض الجنان، 6/267؛ فقه القرآن راوندي، 1/13). طبرِسي نيز در مجمع البيان، 3/253 آن را با کمي تفصيل چنين آورده است: <معناه إذا أردتم القيام إلي الصلاة و أنتم علي غير طهر و حذف الإرادة لأن في الكلام دلالة علي ذلك.> ظاهراً ابن‌عاشور همين رأي را از منابع تفسيري شيعي اخذ کرده، اما به نام مغربي اشاره نکرده است. از آنجا که وي در ادامه‌ي سخنش بارها از طبرِسي بارها ياد مي‌کند و طبرِسي هم اين سخن مغربي را ذکر کرده، بعيد نيست وي از طبرِسي آن را گرفته باشد: <و معني إِذا قُمْتُمْ إِلَي الصَّلاةِ إذا عزمتم علي الصّلاة، لأنّ القيام يطلق في كلام العرب بمعني الشروع في الفعل> (التحرير و التنوير، ج ‏5، ص49ـ50).

[12]ـ با جستجوي فراواني که انجام داده‌ام، هيچ مفسر شيعه يا سني نيافته‌ام که همانند وزير مغربي در تفسير خود مستقيماً به متن عهدين يا اقوال عالمان يهودي و مسيحي زمانش ارجاع دهد. وي حتي نام اناجيل يوحنا، لوقا، متي، مرقس و نيز شماره‌ي ابواب و آيات در اناجيل و اسفار خمسه‌ي تورات را ذکر مي‌کند. شمار اين موارد آن قدر زياد است که گردآوري و بررسي آن‌ها را در مقاله‌اي جداگانه خواهم آورد.