نشست نقد و بررسی ترجمۀ فارسی دایرةالمعارف قرآن
انتشار يافته در کتاب ماه دين، شماره ي 192، مهرماه 1392
به منظور نقد و بررسی ترجمۀ دایرةالمعارف قرآن که جلد اول آن به همت انتشارات حکمت و زیر نظر جمعی از ویراستاران فاضل بهتازگی منتشر شده، نشستی علمی در سرای اهلقلم برگزار شد و از دکتر مجید معارف، دکتر محمدکاظم شاکر و مرتضی کریمینیا، که همگی از اساتید رشتۀ علوم قرآن و حدیث هستند، دعوت شد با بررسی اصل انگلیسی و ترجمۀ فارسی این کتاب، نکات و ملاحظات انتقادی خود را عرضه کنند. همچنین از دکتر امیر مازیار به نمایندگی از ویراستاران ترجمۀ فارسی و انتشارات حکمت خواستیم در جلسه حضور یابند و علاوه بر ارائۀ توضیحات کلی دربارۀ فرایند کار، به سؤالات و اشکالاتی که اساتید طرح میکنند، پاسخ دهند.
آقایی: نخست از آقای دکتر مازیار خواهش میکنم توضیح دهند که چرا انتشارات حکمت و همکارن ویراستارشان دایرةالمعارف قرآن را برای ترجمۀ انتخاب کردند؟ برای انجام این کار چه برنامهریزیها و تدارکاتی صورت دادند؟ و همچنین در فرایند ترجمه با چه مسائل و دشواریهایی روبرو شدند؟
مازیار: من گزارشی مختصر و کلی از روند کار ارائه میکنم تا بتوانیم از نقد استادان محترم بیشتر استفاده کنیم. از چند سال پیش در انتشارات حکمت تصمیم گرفتیم حوزهای به نام مطالعات اسلامی را فعّال کنیم که به ترجمۀ متون یا مقالات برگزیدۀ اسلامپژوهان غربی در زمینههای مختلف از جمله: فلسفه و کلام، تاریخ و تمدن، و قرآن و حدیث اختصاص داشته باشد. در این راستا کتابهای مرجع و ارزشمندی را که برای جامعۀ علمی ما مفید باشند، گزینش کردیم تا به فارسی ترجمه کنیم. در زمینۀ قرآن و حدیث، تصمیم گرفته شد که از جمله دایرةالمعارف قرآن را که تازه چاپ شده بود ترجمه کنیم، چون اثری مرجع است که همانند آن وجود ندارد و از زمان انتشارش بحثهای زیادی را در مجامع قرآنپژوهی و اسلامشناسی برانگیخته است. روشن است که ترجمۀ چنین کتابی به خاطر ویژگیهای خاص خود کتاب و نیز حساسبودن موضوع دقت بیشتری میطلبید. از این رو، انتشارات حکمت تصمیم گرفت یک گروه ویراستاری تشکیل دهد تا ترجمۀ کتاب به فارسی بهصورت گروهی انجام شود و با کیفیت بهتر و مناسبتر به مخاطبانش عرضه شود. گروه چهار نفری ویراستاران از سال 1386 کار برنامهریزی برای ترجمه، ویرایش و تولید کتاب را آغاز کردند که مراحل مختلفی داشت. ابتدا مدخلنامۀ فارسی تهیه شد، سپس شیوهنامۀ ترجمه و ویرایش را آماده کردیم. بعد گروهی را برای مراحل مختلفِ ترجمه، مقابله، نمونهخوانی، تطبیق با مراجع تعیین کردیم. بعد از این مقدمات که شاید قریب به یک سال طول کشید، کار را برای ترجمه به مترجمان سپردیم. ترجمهها نیز در چند مرحله مقابله و ویرایش شدند. چون این کتاب دایرةالمعارفی قرآنی است که در آن به بسیاری از منابع قدیم و جدید قرآنپژوهی و علوم قرآنی استناد شده، برای دستیابی به ترجمهای متقن لازم بود علاوه بر بررسی درستی ترجمهها، آنها را با منابع هم مقابله کنیم. از طرف دیگر باید اطمینان مییافتیم که در مقالات نوشته شده، مسائلی نباشد که اعتقادات یا باورهای عمومی را مخدوش کند و این خود نظارت مضاعفی را میطلبید. بعد از طی همۀ این مراحل، جلد اول با قالبی که برای این کار دایرةالمعارفی مناسب باشد، آمادۀ چاپ شد.
آقایی: ار آنجا که آقای دکتر معارف مسئولیت نظارت محتواییِ این دایرةالمعارف را برعهده داشتند، قاعدتاً جلد اول کتاب را بهطور کامل و موشکافانه مطالعه کردند و احتمالاً ملاحظات و اصلاحاتی داشتند و الان اشراف خوبی بر کار دارند. ضمن اینکه ایشان استاد رشتۀ علوم قرآن و حدیث هستند و موضوع کتاب را بهطور دقیق میشناسند. بنابراین، بیتردید نکاتی که امروز دربارۀ این کتاب طرح میکنند، برای خوانندگان بسیار ارزشمند خواهد بود.
معارف: شهریور سال 1391 از من دعوت شد نظارت محتوایی دایرةالمعارف قرآن را برعهده بگیرم. کنجکاوی شحصی نیز مرا ترغیب کرد که این کار را بپذیرم. وقتی کار را تحویل گرفتم، حقیقتاً از باب «سل تفهُّماً» مشتاق بودم شخصاً در جریان محتوای این دایرةالمعارف قرار بگیرم و نگاه خردهگیرانه نداشته باشم. خوشبختانه این نگاه خیلی کمک کرد که خودم را در نقطۀ بیطرفانهای قرار بدهم، خاورشناسان و نویسندگان مدخلها را خوب درک کنم و در فضای ذهنی آنها قرار بگیرم، نه در فضایی که یک مسلمان شیعی قرار دارد و با تعصبات و پیشفرضهای خاصی به این مسائل نگاه میکند. بنابراین، دور اول را در مقام کسی مطالعه کردم که میخواهد درک کند چه کسانی چه چیزی نوشتهاند. اما برای اینکه گزارشی از محتوای کتاب تهیه کنم، یک بار دیگر کتاب را مطالعه کردم. این بار با نگاه نکتهگیرانه مطالعه کردم و اگر به مواردی بر میخوردم که با فرهنگ اسلامی و شیعی تعارض داشت، آنها را استخراج کردم و در مجموع حدود چهل صفحه بهعنوان نقد و نظر و نکتۀ علمی به انتشارات حکمت ارائه کردم. البته انتشارات حکمت صلاح میداند که در چه فضایی از آن یادداشتها استفاده کند، چون من از انتشارات تعهدی نگرفتم که حتماً نکاتی که متذکر شدم، باید در کتاب بازتاب داشته باشد. الان که متن را بررسی میکنم و با نکاتی که ارائه کرده بودم، مقایسه میکنم، احساس میکنم جاهایی که خیلی حساس بوده بهصورت بسیار کوتاه در پاورقی بعضی مدخلها ظهور و بروز یافته است با تعابیری از این قبیل که در این مورد این دیدگاه اسلام نیست یا در این مسأله نظر خاص شیعه این نیست. دلیلی هم ذکر نشده که چرا این با دیدگاه اسلامی یا شیعی مخالف است؛ شاید خواستند فضای علمی با یک موضعگیری تند خرد نشود و زیر سؤال نرود.
فارغ از این کار، من قریب به ده سال هست که با اندیشههای خاورشناسان در حوزۀ مسائل قرآنی و حدیثی آشنایی دارم و دیدگاههای آنها را میشناسم. همچنین انگیزههایی که نوعاً در کتابها ذکر شده، میدانم؛ اینکه خاورشناسان یا به انگیزۀ دینی ـ تبشیری، یا به انگیزۀ سیاسی ـ استعماری، یا بعضاً به انگیزۀ علمی و پژوهشی با میراث فکری مسلمانان مواجه شدهاند. اگر بخواهم دستهبندی کنم بدون مبالغه و اغراق این دایرةالمعارف را در درجۀ اول در شمار جزو آثاری که با نگاه علمی و تحقیقی و با دلسوزی از موضع غیرجانبدارانه علیه اسلام و مسلمانان و فرهنگ اسلامی تدوین شده، قرار میدهم. بنابراین، فتوای اولیۀ من این است که این کار از آثار بسیار قابلقبول غربی است و با اینکه نویسندگان آن که بسیار متعددند با گرایشهای گوناگون این مدخلها را نوشتهاند، ولی در مجموع همانطور که خود خانم مکاولیف اشاره کرده، نگاه علمی به قرآن و اسلام حفظ شده است. من در اینجا یاد سخنی از مرحوم دکتر محمود رامیار میافتم که در مقدمۀ کتاب در آستانۀ قرآن رژی بلاشر نوشتند گذشت آن دورانی که غرب و نویسندگان غربی به اسلام و قرآن نگاه میکردند و اولین برخوردشان کوبیدن یا تحریف مفاهیم قرآنی و اسلامی بود. خوشبختانه رویکرد علمی و تحقیقاتی در این دایرةالمعارف کاملاً مشهود است.
در عین حال، چند نکته در مدخلهای این دایرةالمعارف دیده میشود که نباید آنها را نادیده گرفت. در این کتاب بدون اینکه فلسفۀ خاصی در مقدمه یا مدخلها بیان شده باشد، رویکرد مطالعات تطبیقی بین قرآن و عهدین و بهطور کلی اَسناد قبل از اسلام که شامل کاوشهای باستانشناسانه میشود، بسیار پررنگ است. رویکرد تطبیقی قاعدتاً باید بر اساس یک فلسفه باشد که میتواند دو زاویه داشته باشد. یکی اینکه بگوییم قرآن و انجیل و تورات هر سه کتابهای آسمانی هستند و چون از مبدأ واحدی جاری و نازل شدهاند، باید اشتراکات زیادی داشته باشند. این نگاه خوشبینانه به مطالعات تطبیقی است. بُعد دوم، نگاه بدبینانه است؛ اینکه مطالبی که در قرآن کریم آمده، همه یا بخشی از آن، متأثر از کتابهای گذشته و اسناد و مدارک تاریخی قبل از اسلام بوده است. در اکثر موارد، نویسندگان مدخلها فقط بهعنوان ناظر علمی سعی کردهاند این تطبیق را انجام دهند ولی قضاوت نکردهاند که هدفشان از این کار تطبیقی دقیقاً با رویکرد مثبت است یا رویکرد منفی. مسألۀ دیگری که در این دایرةالمعارف بهطور کلی مشاهده میشود، خلطی است که بین قرآنشناسی و اسلامشناسی در بسیاری از مدخلها دیده میشود. این دایرةالمعارف، دایرةالمعارف قرآن است اما در بسیاری از مدخلها ما به اسلامشناسی و بحثهای مربوط به ویژگیهای جوامع مسلمان برمیخوریم. مثلاً در مدخل «آموزش قرآن»؛ در این مدخل میتوان نگاه قرآنی و تاریخی داشت، اینکه آموزش قرآن چیست، چه ضرورتی دارد، چه فرایندی برای آموزش قرآن باید در نظر گرفت، چنین آموزشی در سیرۀ پیامبر اسلام وجود داشته یا نه، و این میشود تحقیقی علمی و پژوهشی از نوع پژوهشهای کتابخانهای. اما در همین مدخل میبینیم نویسنده دست به کار میدانی بسیار وسیعی زده و به جوامع اسلامی پرداخته و فرایند آموزش قرآن را در ایران و مصر و عراق و هند و اروپا و آمریکا شناسایی میکند. در واقع، موضوع تبدیل به نمونهای از مطالعات اجتماعی میشود؛ اینکه در جوامع اسلامی فرایند آموزش قرآن چیست؟ بنابراین، ذیل دایرةالمعارف قرآن مجموعهای از اطلاعات جامعهشناختی، روانشناختی، تربیتی و تاریخی هم مییابیم.
درست است که نویسندگان مدخلها کوشیدهاند از منظری علمی و از نقطۀ صفر موضعگیری به نفع یا به ضرر اسلام و قرآن تحقیق کنند و بیطرفیشان را حفظ کنند، ولی به هر حال مسلمانی که این دایرةالمعارف را مطالعه میکند میتواند کاملاً حضور قوی تفکر و تربیت غربی و تأثیرگذاری مطالعات عهدینی بر فضای ذهنی آنها را دریابد. به عبارت دیگر، باید بپذیریم غیرمسلمانان دربارۀ مفاهیم اسلامی ـ قرآنی بر پایۀ برداشتهایی از قرآن نظر میدهند، هرچند که خودشان را در نقطۀ صفر بیطرفی قرار دهند. اگر شما همین مدخلها را به نویسندگانی مسلمان سفارش دهید که در همین تعداد کلمات مدخلها را بنویسند، قطعاً حاصل تحقیق متفاوت خواهد بود. این تفاوت چقدر است؟ جاهایی ممکن است تفاوت صددرصد باشد و جاهایی شصتدرصد یا کمتر. این تفاوت را باید در درجۀ نخست به حساب تفاوت هر دو انسان گذاشت، چنانکه اگر این مدخلها را به مسلمانان هم بسپاریم، در دایرۀ مطالعات اسلامی هم حاصل یکسان نخواهد بود. ولی قاعدتاً تفاوتهای بین نگاشتههای مسلمانان و غیرمسلمانان بیشتر است. بنابراین، باید درنظر داشته باشیم که نویسندگان این مدخلها غیرمسلمانند و عقبۀ ذهنیشان را یا از علوم تجربی گرفتهاند یا از آموزههای دینی خودشان، یا فلسفۀ مادی بر ذهنشان تأثیر گذاشته است و مطالب این دایرةالمعارف خالی از آن عقبۀ ذهنی نوشته نشده است.
به جز این کلیات، مسائلی هم هست که به محورهایی جزئیتر برمیگردند. من تا حدود بیست محور را رصد کردهام. در اینجا فقط به ذکر عناوین بسنده میکنم و جای دیگر بهتفصیل شواهد هر یک را ذکر خواهم کرد: درک ناقص از فرهنگ اسلامی و شیعی، غلبۀ نگاه مادی و تجربی به مضامین معنوی قرآن، نگاه تاریخمندانه به قرآن و سیرۀ نبوی، سنیزدگی در ارائۀ برخی از تحلیلها، کلی، مجمل و مبهم حرفزدن، اظهارات فاقد منبع و مأخذ روشن، تفسیر بر پایۀ ظاهرگرایی و لحاظ نکردن مجازها و متشابهات قرآنی، عدم احاطه به مجموعۀ قرائن، وابستهسازی قرآن و فرهنگ اسلامی به مصادر و فرهنگهای غیرعربی و معرّب دانستن بعضی اصطلاحات که دستکم در معرّببودن آنها اختلاف هست، تفسیرهای نادرست یا ناقص یا تکوجهی از آیات قرآن، ادبیات و تکیهکلامهای مستحدث که از نظر خاورشناسان کاربردشان درست است ولی در بین مسلمانان معمول نیست، تهیبودن دایرةالمعارف از روح قرآن و در مقابل تجلییافتن علوم و اطلاعات درونقرآنی، نگاه استقلالی به قرآن و آن را مستقل از روایات دانستن، ... . با اینکه من این کار را در کل مثبت و ارزنده میدانم و به تصمیم انتشارات حکمت برای ترجمۀ این دایرةالمعارف احترام میگذارم، اما در عین حال نباید نسبت به بعضی از این مسائل بیتفاوت باشیم. بنابراین، باید در کنار ترجمۀ این دایرةالمعارف، فضایی هم فراهم کنیم که خوانندگان بتوانند در جریان نقد منصفانه و علمی بعضی از مدخلها قرار بگیرند.
آقایی: از آقای دکتر شاکر خواهش کرده بودم که علاوه بر نکات کلی دربارۀ اصل انگلیسی دایرةالمعارف قرآن و ترجمۀ فارسی آن، بعضی از مدخلهای ترجمهشده را با اصل انگلیسی مقابله کنند و نظرشان را دربارۀ صحت و دقت ترجمه اعلام کنند و اینکه تا چه حد میتوانیم این ترجمه را نمایندۀ شایستهای برای دایرةالمعارف قرآن بدانیم.
شاکر: قبل از هر چیز باید از همۀ دستاندرکاران ترجمۀ دایرةالمعارف تقدیر کنم که این زحمت طاقتفرسا را به جان خریدند. اشکال گرفتن از این ترجمه برای من کار بسیار سختی بود و این نشان از اتقان کار دارد. بسیاری از مدخل ها را که با متن انگلیسی تطبیق کردم مشکلی نداشت. برخی از موارد هم بود که به نظر من میشد با دقت بیشتر به برگردانی دقیقتر و صحیحتر رسید. پیش از آنکه نکات مربوط به ترجمه را طرح کنم، به یک مقدمۀ کلی اشاره میکنم.
ما بهعنوان یک محقق اسلامپژوه باید از همۀ کارهایی که خاورشناسان، یهودیان، مسیحیان یا هر کس دیگری دربارۀ اسلام انجام میدهند، استقبال کنیم. بنابراین، دستهبندی این کارها به خوشبینانه، بدبینانه یا مغرضانه، یا انگیزهخوانی آنها بیمعناست. ما بهعنوان یک محقّق باید این کارها را بخوانیم و تمام این کارها از منظری میتواند مبارک باشد، حتی کاری که معاندترین یهودی که میخواهد با اسلام مقابله کند، انجام داده باشد؛ چون برای انجام همان کار خیلی وقت گذاشته و فکر کرده تا بتواند اشکالی بگیرد. ما که معتقدیم حرفمان درست است، باید پاسخگو باشیم و از اینکه کسانی چنین کمکی به ما میکنند، استقبال کنیم، مخصوصاً در این زمان که دیگر نمیشود کارها را دستهبندی کرد و بگوییم این کارها را ترجمه نمیکنیم؛ اگر شما ترجمه نکنید دیگران ترجمه میکنند و در اختیار همگان قرار میدهند و نهایتاً شما از قافله عقب میمانید. به همین دلیل، من این تقسیمبندیها را نمیپسندم. چند سال پیش، برای انجام فرصت مطالعاتی به انگلستان رفته بودم، از آنجا که موضوع پژوهشم «روششناسی تفسیر قرآن و کتاب مقدس» بود تصمیم گرفتم برای شروع کار کتابی در زمینه کتاب مقدس و تفسیر آن ترجمه کنم. در کتابخانه دانشگاه ولز به کتابی ساده با عنوان «What’s the Bible» نوشتۀ کارل لوفمارک، از استادان همان دانشگاه برخوردم. خواستم با نویسنده ارتباط برقرار کنم که شنیدم از دنیا رفته است. بعد از آن با همسر نویسنده که خود از استادان بازنشسته در رشتۀ زبان انگلیسی دانشگاه ولز بود، آشنا شدم و از طریق او با مؤلف و عقایدش آشنا شدم. هم مؤلف و هم همسرش افرادی بیدین بودند. اتفاقاً خیلی خوشحال شدم که نویسنده بیدین بوده، نه مسیحی و یهودی؛ از این جهت که میتوانستم از زاویۀ دید بیدینان به کتاب مقدس و نقد آنان آگاه شوم. خوب، خیلی خوب است که یک یهودی، مسیحی، یا مسلمان بدانند که یک بیدین چطور به کتابشان نگاه میکند، چراکه خیلی اوقات از زوایایی که آنها به کتابهای مقدس اهل ادیان نگاه میکنند، ما نگاه نمی کنیم و از این رو، اشکالاتی را که مطرح میکنند، نمیبینیم. افراد در نگاه به اشیا و موضوعات زوایای دید مختلفی دارند و قطعاً ما نمیتوانیم از آن زوایایی به قرآن نگاه کنیم که دیگران قرآن را میبیینند. حال که خودمان نمیتوانیم آنها را ببینیم، عکسهایی که آنها تهیه میکنند ببینیم تا با دیدن این عکسها دید جامعتری نسبت به کتاب مقدس یا قرآن یا هر متن مقدس دیگری پیدا کنیم.
از این مقدمه که بگذریم، به جزئیاتی میپردازم که با نگاه اجمالی به جلد اول ترجمۀ دایرةالمعارف قرآن و مطالعۀ چند مدخل از آن به نظرم رسیده است.
1) در ارجاع به مدخلها بینظمی عجیبی دیده میشود؛ در بعضی مدخلها ارجاعاتی که در اصل انگلیسی هست، در ترجمۀ فارسی منعکس نشدهاند. مثلاً در مدخل «اِشَعیا» یکی از ارجاعات مهم «انبیا و نبوت» است که در ترجمه منعکس نشده است. در بدو امر چنین به نظر میرسد که سیاستی بوده که ارجاعاتی که به مدخلهای دیگر داده شده ذکر نشود، اما وقتی به مقالات بلندتر مراجعه میکنیم میبینیم که چنین نیست. مثلاً در مدخل «بلاغت و قرآن» ارجاع به مدخلهای «اعجاز قرآن» یا «ادبیات و قرآن» آمده، اما به مدخلهای «تحریک» یا «ایمان و کفر» ارجاع داده نشده است؛ یا در ادامه، ارجاعات به مدخلهایی چون «مخالفت با محمد (ص)»، «سیره و قرآن» و «انبیا و نبوت» منعکس شده، اما بعد از آن چندین ارجاع در ترجمه نیامدهاند، از جمله: «جمع قرآن»، «مطالعات قرآنی پس از دورۀ روشنگری»، «شکل و ساختار قرآن». بعضی از ارجاعات هم ناقص ترجمه شدهاند؛ مثلاً گفته شده «نک. مجادله؛ جدل» درحالیکه عنوان انگلیسی مدخلها «Debate and Disputation» و «Polemic and Polemical Language» است. مجادله و جدل ترجمۀ دقیقی برای هیچیک از این دو عنوان نیست. در یک مورد هم ارجاع غلط ترجمه شده است: در متن انگلیسی آمده «Language and Style of the Qur’an» که ترجمه شده «زبان و ساختار قرآن»؛ «Style» به معنای «سبک» به اشتباه «ساختار» ترجمه شده که ظاهراً با مدخل دیگری با عنوان «شکل و ساختار قرآن» (Form and Structure of the Qur’an) خلط شده است. ارجاع دیگری که بازهم دقیق ترجمه نشده، «Soothsayers» است که با اینکه در انگلیسی بهصورت جمع آمده ولی بهصورت مفرد، «کاهن» ترجمه شده، که البته در اینجا کار مترجم درست بوده است؛ چراکه اصل مدخل هم مفرد است و نویسندۀ اصلیِ مقاله بهاشتباه آن را بهصورت جمع آورده است. در ادامۀ مقاله هم باز ارجاعات زیادی هست که هیچکدام در ترجمه نیامدهاند، از جمله: «شعر وشاعر»، «گاهشماری قرآن»، «یهودیان و یهودیت»، «مسیحیان و مسیحیت»، «اهلکتاب»، «بنیاسرائیل»، «متن مقدس و قرآن». بنابراین، در اینجا تشویشی دیده میشود که امیدوارم در چاپهای بعدی اصلاح شود.
2) مدخلهای داخل متن در ترجمه با علامت ستاره مشخص شدهاند، اما روی مدخلهایی که داخل پرانتز بهعنوان ارجاع ذکر شدهاند، ستاره نخورده است؛ شاید این امر از این بابت بوده که در عناوین مذکور در پرانتزها غلبه با مدخلها بوده است تا عناوین دیگر مانند نام کتاب یا مقاله.
3) خوب بود در کنار ترجمۀ مدخلها به فارسی، اصل عنوان انگلیسی هم ذکر میشد؛ این کار برای خوانندگانِ کنجکاوی که با زبان انگلیسی آشنا هستند و میخواهند به اصل دایرةالمعارف مراجعه کنند مفید بود، بهویژه که برای بعضی از مدخلها ترجمهای گزیده شده که شاید اگر به مترجم دیگری میدادند، معادل دیگری برایشان انتخاب میکرد. مثلاً «اعجاز قرآن» ترجمۀ مدخل «Inimitability» است، درحالیکه ممکن است کسی ذهنش به «Miracle» یا «Miraculous» معطوف شود؛ یا مدخلی داریم با عنوان «ادیان پیش از اسلام عربستان جنوبی» که یافتن اصل انگلیسی آن بسیار دشوار است؛ نه ذیل مدخل «Religion» یافت می شود و نه ذیل مدخل «Arabia»، بلکه این مدخل ذیل حرف "S" و با عنوان «South Arabia, Religions in Pre-Islamic» قرار دارد.
4) چون در ترجمۀ دایرةالمعارف ترتیب الفبایی مدخلها تغییر کرده است، طبیعتاً بعضی از مدخلها که با هم ارتباط نزدیکتری دارند، از هم جدا افتادهاند؛ مثلاً مدخل «Religion» در ترجمه ذیل حرف دال (دین) قرار میگیرد، اما «Religious Pluralism» ذیل حرف تاء (تکثر دینی)، درحالیکه در اصل انگلیسی این دو مدخل که با هم ارتباط تنگاتنگی هم دارند، کنار هم هستند. بهتر بود برای مدخلهایی که با هم پیوستگی کامل دارند، یک مدخل ارجاعی زیر آن مدخل قرار داده میشد.
5) در مواردی شیوۀ ارجاع به کتاب مقدس درست نیست. مثلاً در مدخل «اِشَعیا» ارجاعاتی به کتاب مقدس هست (اشعیای نبی، 13: 21؛ 3: 40؛ 2: 26؛ 2: 41). معمولاً «اشعیای نبی» یا «ارمیای نبی» را در گفتار بهکار میبرند ولی در ارجاعدهی «اِشَعیا» یا «اِرمیا» مینویسند. همچنانکه برای «سفر پیدایش» یا «سفر خروج» هنگام ارجاعدهی صرفاً مینویسند: «پیدایش» یا «خروج». بهعلاوه، استاندارد ارجاعدهی به کتاب مقدس چنین است: نام کتاب، فاصله نه ویرگول، شمارۀ باب و شمارۀ آیه. مانند این مثال: «اِشَعیا 13: 21».صرفنظر از رعایت نشدن استاندارد ارجاعدهی، خود ارجاع هم نادرست است: 13: 21 قاعدتاً باید به معنای باب 13 آیۀ 21 باشد، درحالیکه در مقاله به معنای باب 21 آیۀ 13 در نظر گرفته شده است! من هر چهار ارجاع در این مدخل را بررسی کردم و همۀ اینها برعکس هستند. ممکن است چنین به نظر برسد که روش ارجاعدهی به کتاب مقدس در این ترجمه به این صورتِ خاص بوده است. اما وقتی به مدخلهای دیگر مراجعه کردم دیدم این طور نیست. مثلاً در مدخل «آرارات» مطابق با استاندارد ارجاع داده شده است. به هرحال، فارغ از اینکه باید روش ارجاعدهی در کل ترجمه یکدست شود، این از مواردی است که باید در مقدمه توضیح داده شود که ارجاع به کتاب مقدس به این شیوه است؛ همانطور که غربیان هنگام استفاده از قرآن میگویند که روش ارجاعدهی ما چنین است و حتی میگویند از کدام چاپ استفاده کردیم.
6) تاریخها در اصل انگلیسی بهصورت هجری/میلادی ذکر شده است، اما در ترجمه به ذکر تاریخ هجری بسنده شده است. بهتر بود این اطلاعات هم به خواننده منتقل میشد.
7) قلم شناسۀ مدخلها با قلم متن مقالات یکسان است و در اصل انگلیسی هم همینطور است. اما به نظر من خوب بود برای شناسۀ مدخلها از قلم دیگری یا قلم پررنگتری نسبت به قلم متن مقاله استفاده میشد. چراکه عبارات شناسهها با جملات متن متفاوت است و خواننده که توجه به این مسأله ندارد، ممکن است احساس کند گسستگی در متن وجود دارد.
من مقالۀ «اسماء و صفات خدا» را با متن اصلی مقابله کردم. در ترجمۀ این مدخل به اشکالاتی برخوردم که اهمّ آنها به شرح زیر است:
1) نمیدانم آیا به مترجمان گفته شده که در ترجمۀ آیات یک ترجمۀ فارسی خاص را معیار قرار دهند یا اینکه قرار بوده همانطور که در متن ترجمه شده، ترجمه کنند. به نظر من، روش دوم درست است، چراکه گاهی اوقات نویسنده آیه را طوری ترجمه کرده که با دیدگاهش در متن سازگار باشد. در ص 283 و 285 ذیل مدخل «اسماء و صفات خدا» در ترجمۀ بخش پایانی آیۀ «قل ادعوا الله أو ادعوا الرحمن أیا ما تدعوا فله الأسماء الحسنی» آمده است: «برای او نامهای نیکوتر است». این ترجمه درست نیست و معنا را هم عوض میکند؛ گویی گفته شده خدا را «الله» بخوانید یا «رحمن»، فرقی نمیکند زیرا خدا از «الله» و «رحمن» اسمهای نیکوتری هم دارد! درحالیکه «الحسنی» را باید صفت عالی در نظر گرفت که ترجمۀ آن میشود: «برای او نیکوترین نامهاست»؛ یعنی همۀ نامهای خدا نیکوترین است. در انگلیسی هم در هر دو مورد «the most beautiful names» ترجمه شده است. در ترجمههای فارسی هم تا جایی که من میدانم، «نیکوترین نامها» ترجمه کردهاند.
2) در ص 286 همین مقاله، نویسندۀ مقاله آنجاکه صفات خدا را فهرست کرده، برای دو صفت «القادر» و «القویّ» بهترتیب معادلهای انگلیسی «powerful» و «strong» قرار داده، اما مترجم فارسی هر دو را «قدرتمند» ترجمه کرده است، با اینکه یک سطر بیشتر با هم فاصله ندارند. در اینجا منظور شمارش اسماء و صفات خداست و بنابراین، دستکم باید در ظاهرشان تفاوتی باشد.
3) در ص 287، عبارت «the master of the kingdom» به «فرمانروا» ترجمه شده که شاید خیلی دقیق نباشد.
4) در ترجمۀ عبارت زیر:
Eventually, Muhammad’s vision of God was intertwined with the legends that developed around his nocturnal journey (isrā’), vaguely intimated by Q 17:1, and the storyof his heavenly ascent (mi’rāj), later developed jointly in hadīth literature into a major topic of his prophetic mission (see ASCENSION).
در ص 290 ترجمه شده: «در نهایت، شهود خداوند توسط محمد (ص) با داستانهایی همراه شد که در پیرامون سفر روحانی او (اسراء) شکل گرفت، که بهنحو مبهمی در آیۀ 1 اسراء به آن اشاره شده است و بعدها در متون حدیثی به موضوع مهمی در رسالت نبوی وی تبدیل شد».
مترجم بخشی از عبارت انگلیسی را که مربوط به معراج است (که در متن انگلیسی زیرش خط کشیده شده)، از قلم انداخته و ترجمه نکرده است. در ترجمۀ فارسی، عبارتِ قبل از «و بعدها در متون حدیثی به موضوع مهمی در رسالت نبوی وی تبدیل شد» دربارۀ «اسراء» است نه «معراج»، و برای خواننده این تصور پیش میآید که «اسراء» در متون حدیثی به موضوع مهم رسالت نبوی تبدیل شده است، درحالیکه نویسنده بعد از موضوع «اسراء» به مسألۀ «معراج» اشاره کرده است. گفتنی است که «إسراء» به سفر شبانۀ پیامبر اکرم (ص) از مسجدالحرام به مسجدالاقصی اطلاق می شود و حال آن که «معراج» به سفر روحانی یا جسمانی پیامبر از مسجدالاقصی به آسمانها گفته می شود.
5) در ص 293، تعبیر «biblical story» به «روایتِ انجیل» ترجمه شده است. چون انجیل در فرهنگ مسیحیت معمولاً به اناجیل اربعه گفته میشود، این ترجمه درست نیست و باید به «داستان کتاب مقدس» ترجمه شود. «Bible» در سیاق متن هم به معنای کل عهد عتیق و عهد جدید بهکار میرود، اما در این مدخل بهاشتباه «انجیل» ترجمه شده است.
6) در ص 294 ترجمه کاملاً غلط است. اصل عبارت انگلیسی چنین است:
Following the angels as inhabitants of the earth, God created Adam, the first human being, as “successor” (khalīfatan) to the angels on earth (Q 2:30; the understanding of Adam as God’s viceroy or deputy is not borne out by the qur’ānic text, cf. Q 7:69; 11:57 and R. Paret, Der Koran, 16).
مترجم چنین ترجمه کرده است: «خداوند به دنبال خلق فرشتگان بهمنزلۀ ساکنان زمین، آدم، نخستین بشر، را «خلیفۀ» خود برای حکمرانی بر فرشتگان در زمین آفرید (بقره: 30؛ متن قرآن مفهوم آدم را بهمنزلۀ نماینده یا خلیفه تأیید نمیکند، نک. اعراف: 69؛ هود: 57 و Paret, Der Koran, 16)».
اما مراد نویسنده آن بوده که خدا نخست فرشتگان را روی زمین آفرید، بعد آدم را آفرید بهعنوان خلیفه و جانشین آنان (“successor” to the angels)، نه اینکه خلیفۀ خدا بر فرشتگان حکمرانی کند! ادامۀ عبارت هم مؤید آن است: «اینکه آدم نماینده یا خلیفۀ خدا باشد، مأخوذ از متن قرآن نیست»؛ یعنی نویسنده تأکید کرده که قرآن صراحتی ندارد بر اینکه آدم خلیفۀ خداست (خلیفة الله)، و از نظر نویسنده آدم «جانشین فرشتگان روی زمین» بوده است. ترجمۀ عبارت اخیر هم چندان درست نیست. گفته شده: «متن قرآن مفهوم آدم را بهمنزلۀ نماینده یا خلیفه تأیید نمیکند»، اما منظور آن است که «این فهم که آدم خلیفۀ خدا روی زمین است، از متن قرآن برنمیآید».
7) در ص 294 آمده است: «و از او خواست که نامها را بگوید، کاری که فرشتگان از انجام آن عاجز بودند». این ترجمۀ عبارت زیر است:
… and asked him to name the things, which the angels were unable to do.
گفته شده «to name the things»، یعنی «اشیا را نامگذاری کند» نه اینکه «نامها را بگوید».
8) در ص 296 چنین آمده است: «این سورۀ کوتاه تأکید زیادی بر مفهوم زایش از خداوند دارد و اعتقادنامۀ نیقیه را مبنی بر اینکه «زاده اما زاییده نشده» در قالب یک عبارت اعتقادی مختصر ناظر به یگانگی خدا، رد میکند». مترجم گمان کرده که «زاده اما زاییده نشده» وصف خداست. اصل عبارت انگلیسی چنین است:
This short sūra lays great stress on rejecting the idea of generation within the concept of God and denies the Nicean creed, “begotten, not made,” in the nutshell of a qur’ānic credal formula proclaiming God as one.
تعبیر «begotten, not made» در اعتقادنامۀ نیقیه مربوط به عیسی (ع) است؛ در مسیحیت گفته نمیشود که عیسی «مخلوق» خداست (created by God) بلکه میگویند «مولود» خداست (begotten of God)، یعنی «زایش» را قبول دارند اما «آفرینش» را قبول ندارند. این تعبیر «begotten, not made» هم مربوط به عیسی است که معنا میشود: «مولود است و نه مخلوق». مترجم این تعبیر را در توصیف خدای خالق گرفته و چون در عبارت آمده که سورۀ توحید در ردّ اعتقادنامۀ نیقیه است، خواسته آن را با «لمیلد و لمیولد» تطبیق کند؛ چراکه در سورۀ توحید آمده است: «نه زاده و نه زاییده شده». اما تعبیر مترجم، «زاده اما زاییده نشده» نه مراد مسیحیان را میرساند و نه ترجمۀ صحیحی است؛ چراکه مترجم واژۀ «begotten» را «زاده» ترجمه کرده است در حالی که به معنای «زاییدهشده» است. همچنین کلمه «made» به معنای «مخلوق» (created) است که مترجم به «زاییدهشده» ترجمه کرده است.
به جز اشکالات بالا، موارد دیگری هم در ترجمۀ مقالات به چشم میخورد، از جمله اینکه در حروفنگاری یکسان عمل نشده است. مثلاً در ترجمۀ مقالۀ انجیل (ص 415)، آنجا که از اصل یونانی انجیل بحث میشود، عیناً لفظ یونانیِ «evangelion» ذکر شده بدون حروفنگاری به فارسی، ولی وقتی به «wangēl» میرسد که کلمۀ حبشی است فقط بهصورت حروفنگاری (ونجیل) ذکر شده است. اگر قرار بر حروفنگاری به فارسی است، باید همهجا یکدست اعمال شود.
در پایان، چند پیشنهاد هم دارم:
1) خوب است اگر در چاپهای بعدی از سرویراستار انگلیسی مقدمهای برای خوانندگان ترجمۀ فارسی گرفته شود، که آنان هم از ترجمهشدن دایرةالمعارف به فارسی مطلع شوند. حتی خوب بود اگر از ناشر برای ترجمۀ فارسی اجازه گرفته میشد؛ این بر اعتبار کار هم میافزود. امیدوارم که در چاپهای بعد این نقیصه برطرف شود.
2) اولین گام پژوهش آن است که محقق به دایرةالمعارفهای تخصصی مراجعه کند که هم با موضوع آشنا شود و هم منابع اصلی بحث را بشناسد. به همین دلیل میبینیم که گاهی اوقات خود مدخل یکی دو پاراگراف بیشتر نیست، اما بخش کتابشناسی آن مدخل مفصلتر است. چون این دایرةالمعارف برای فارسیزبانها ترجمه شده و فرض بر این بوده که خوانندۀ این ترجمه نمیتواند از متن اصلی کتاب استفاده کند و به منابع لاتینی که در کتابشناسیها ذکر شده مراجعه کند، خوب بود منابع فارسی متقن در آن موضوع هم زیر بخش کتابشناسی اضافه میشد و در مقدمه هم تذکر داده میشد که این بخش از منابع در اصل دایرةالمعارف نیست. این برای عموم مراجعهکنندگان به ترجمه مناسبتر بود.
3) اسامی نویسندگان بهشکل اصلی با حروف لاتین نیامده و نامها به فارسی حروفنگاری شدهاند. اگر کسی بخواهد تحقیق بیشتری بکند و اسم آن فرد را در منابع اینترنتی و جاهای دیگر جستجو کند، ممکن است نداند صورت دقیق این نام ها به لاتین چه بوده است.
4) شایسته بود اگر در مقدمه گفته میشد که در حال حاضر در ایران چند دایرةالمعارف قرآنی تدوین شده یا در حال تدوین است؛ از جمله دانشنامۀ قرآن و قرآنپژوهی آقای بهاءالدین خرمشاهی، دایرةالمعارف قرآن کریم مرکز فرهنگ و معارف قرآن، یا دانشنامۀ قرآن کریم، که در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشۀ اسلامی در دست تدوین است، و ظاهراً ناظر به همین دایرةالمعارف قرآن لیدن است. خوب بود توضیح داده میشد که ترجمۀ این دایرةالمعارف در کنار آن کارها چه توجیهی دارد و وجوه امتیاز این کار بر کارهای مشابه بیان میشد. همینطور خوب بود اگر دایرةالمعارف قرآن به زبانهای دیگر مثل فرانسه، عربی، ... ترجمه شده یا در حال ترجمه است، ذکر میشد.
5) جا دارد در همین جلد یا پس از اتمام ترجمۀ همه مجلدات، تحلیلی آماری از نویسندگان، شامل: تعداد نویسندگان، دستهبندی آنها بر اساس ملیت، دین، زمینۀ علمی آنها بهطور اجمالی ذکر شود.
6) در فهرست مدخلها اگر شمارۀ صفحه هم ذکر میشد، بهتر بود.
آقایی: انتشار دایرةالمعارف قرآن به زبان انگلیسی در پژوهشهای غربی اتفاقی بدیع و گامی متفاوت بود ، چنانکه خانم مکاولیف هم در مقدمه ناگزیر شده بهتفصیل توضیح دهد که چرا چنین کاری انجام دادهاند. سؤالی که در اینجا به ذهن خوانندگان متبادر میشود این است که دایرةالمعارف قرآن در جغرافیای پژوهشهای علمی قرآنی در غرب چه جایگاهی دارد؟ برای اینکه سؤال روشنتر شود، شاید باید اجمالاً به نوع نگاههایی که در ایران نسبت به این دایرةالمعارف وجود دارد، اشاره کنم. اگر بخواهیم از دو سر طیف صحبت کنیم، دو نوع نگاه متفاوت در این باره دیده میشود. از یک سو، با انتشار این دایرةالمعارف در برخی این تلقی ایجاد شد که غرب میخواهد تمام همت و توان خود را یکجا جمع کند و داشتههایش را در یک کتاب عرضه کند. بنابراین، وقتی این کتاب به دست ما برسد، هر آنچه غرب میخواهد دربارۀ قرآن بگوید، یکجا در اختیار ماست و اگر میخواهیم دیدگاه غرب در باب قرآن را نقد کنیم، به چالش بکشیم، اشکالاتش را روشن کنیم و به شبهات پاسخ دهیم، همه اینجا هست. دایرةالمعارف قرآن در این تلقی مساوی است با تحقیق آکادمیک غربی دربارۀ قرآن و در غرب کاری انجام نشده مگر آنکه بازتابش را در این دایرةالمعارف میتوان دید. در نقطۀ مقابل، تلقی دیگری هست که معمولاً از اساتید رشتۀ قرآن و حدیث که مطالعات قرآنی در غرب را میشناسند، میشنویم. در این نگاه، دایرةالمعارف قرآن اثر ممتازی هم نیست، بلکه از حیث علمی در قیاس با پژوهشهای رایج غربی کار متوسطی محسوب میشود؛ بسیاری از مطالعات غربی در این کتاب پوشش داده نشده و بسیاری از مدخلها فاقد آن قوت علمی است که در تحقیقات امروز غرب میتوان یافت. بنابراین، این دایرةالمعارف اثری جدی نیست. هر دو نگاه با وجود تفاوت مبنا، ثمرۀ واحدی دارد و آن اینکه چنین دایرةالمعارفی را نباید ترجمه کرد. از منظر نخست، ترجمۀ این کار یعنی ترجمۀ انبوهی از شبهات و افترائات و ایرادهایی که غرب میخواهد بر قرآن وارد سازد. چنین کاری را چرا باید ترجمه کنیم درحالیکه هنوز پاسخ قانعکنندهای برای این اشکالات و شبهات آماده نکردهایم؛ چنانکه آقای دکتر شاکر فرمودند، ظاهراً گروهی هم مشغول آمادهکردن چنین مجموعهای هستند. در نگاه دوم هم گفته میشود این کتاب اصلاً ارزش ترجمهکردن ندارد. با این تفصیل، جایگاه واقعی دایرةالمعارف قرآن در مطالعات علمی غربی کجاست؟ و آیا ترجمهشدن چنین دایرةالمعارفی را باید به فال نیک گرفت؟
بر فرض که پاسخ سؤال قبلی مثبت باشد، یعنی بپذیریم که ترجمۀ این دایرةالمعارف به فارسی کار ارزندهای است، سؤال دومی به ذهن متبادر میشود. با انتشار دایرةالمعارف قرآن به زبان انگلیسی، جامعۀ علمی ما با فضای آکادمیک مطالعات قرآنی غربی آشناتر شد و با چاپ ترجمۀ این دایرةالمعارف هم این زمینۀ آشنایی بیشتر فراهم میشود، بهویژه برای کسانی که به زبان انگلیسی تسلط ندارند. این ترجمه موجب میشود دانشجویان و محققان علوم قرآنی از نزدیک نمونهای از مطالعات غربی را بشناسند. اما آیا انتشار ترجمۀ دایرةالمعارف قرآن میتواند در فضای تحقیقات علمی داخلی دربارۀ قرآن اثربخش باشد؟ آیا میتوان امید داشت که این کار تحولی در مطالعات قرآنی به زبان فارسی ایجاد کند؟ آیا میتوان ثمرۀ این اثر را در میان دانشجویان این رشته در دانشگاهها دید؟ آیا تحولی در پایاننامهها و رسالههای دانشگاهی رشتۀ علوم قرآنی ایجاد خواهد کرد؟
کریمینیا: نخست اینکه این دایرةالمعارف پدیدهای نوظهور و جدید در دهۀ آخر قرن بیستم یا اوائل قرن بیستویکم بوده است، اما هر محصولی یک زمانی دارد. «الامور مرهونة باوقاتها». پیش از این، نیازی به تولید و انتشار چنین اثری حس نمیشد. اوائل قرن بیستم غربیان به این نتیجه رسیدند که الان وقت آن رسیده است که دایرةالمعارف اسلام را منتشر کنیم. این امر تقریباً بعد از دویست سال تلاش آکادمیک در دانشگاهها و مجامع علمی غربی اتفاق میافتاد که راجع به اسلام، انبوهی از رسالههای دانشگاهی و مقالات علمی و بسیاری از تصحیحات آثار اسلامی، اعم از تفاسیر، متون تاریخی، سیره، حدیث و امثال آن، را منتشر کرده بودند. آن زمان، یعنی در آغاز قرن بیستم، میخواستند چیزی به نام دایرةالمعارف تولید کنند که محصولی غربی بود، آن را خوب میشناختند و نمونههای مشابهی را از صد تا دویست سال قبل دیده بودند و تصمیم گرفتند همان کار را دربارۀ اسلام هم انجام دهند و بالاخره نخستین جلد این دایرةالمعارف را در سال 1913 منتشر کردند. یعنی بعد از دویست سال کار علمی به این نتیجه رسیدند که خوب است محصولی علمی تهیه کنیم که هر محققی که میخواهد در این زمینه اطلاعاتی کسب کند با مراجعه به آن با مجموعهای از آرا و پیشینۀ آن موضوع در حوزۀ اسلام، اعم از تاریخ، فرهنگ، شخصیتها، معماری، ادبیات و امثال آن آشنا شود. در اول قرن بیستم، یعنی در سال 1900، این اتفاق در حوزۀ کلی مطالعات اسلامی افتاد اما در زمینۀ خاص مطالعات قرآنی در جامعۀ غربی چنین نیازی احساس نمیشد، به این دلیل که آن حجم عظیمِ تولیدات قرآنی و حجم فراوانِ آرا و نظریات رو در روی هم که در اواخر قرن بیستم شاهد بودیم، هنوز در غرب تولید نشده بود. در اواخر قرن بیستم و اوائل قرن بیستویکم با چنین وضعیتی مواجهیم: انبوهی از منابع قرآنی و تفسیری که پیشتر بهصورت نسخهخطی بودند، تازه در نیمۀ دوم قرن بیستم بهصورت تحقیقی تصحیح و منتشر شدند و در اختیار مسلمانان و غربیان قرار گرفتند. در این دوران، انبوهی کتاب جدید، مقالات، پایاننامهها و نظریهپردازی جدید تولید و کنفرانسهای علمی متعدد برگزار شدند. در اواخر قرن بیستم، یعنی دهۀ 1990 محققان غربی احساس کردند که الان به چنین پدیدهای حاجت هست.
اما دربارۀ اینکه آیا این دایرةالمعارف همۀ آنچه را در غرب تولید شده، به ما مینمایاند یا یک کار معمولی است، من بیشتر به دیدگاه دوم تمایل دارم. طبیعی است که این اولین گام در دایرةالمعارفنگاری قرآنی است و نسبت به سایر آثار خیرالموجودین است؛ یعنی در میان دایرةالمعارفهای دیگر که در جهان انگلیسیزبان تولید شده (از جمله دو مجموعه در هند و یک دایرةالمعارف عمومی توسط اولیور لیمن در آمریکا)، دایرةالمعارفی حرفهای به حساب میآید. این دایرةالمعارف به نیاز عدهای از پژوهشگران در غرب پاسخ میدهد. البته در ادامه خواهم گفت که این دایرةالمعارف چه سودی برای ما دارد یا از ترجمۀ آن چه بهرهای میتوانیم ببریم. اما باید یادمان باشد که این دایرةالمعارف در قدم نخست برای ما مخاطبان شرقی نوشته نشده است. مخاطب اصلی این دایرةالمعارف یک غربی است که لیسانس مطالعات اسلامی یا فوق لیسانس ادبیات عرب دارد و در یک زمینۀ قرآنی نیاز به کسب اطلاعات بیشتری دارد. او به این دایرةالمعارف مراجعه و اطلاعات جامعی دربارۀ منابع و پیشینۀ موضوع و دیدگاههای مختلف در آن باب دریافت میکند. طبیعی است که در درجۀ اول همین مخاطب غربی مورد نظر نویسندگان مقالات این دایرةالمعارف بوده است و تأکید میکنم که برای یک فضای آکادمیک غربی ــ و نه فضای عمومی ــ تدوین شده است. الان که نزدیک به پانزده سال از فکر اولیۀ تدوین این اثر گذشته، ناشر به فکر افتاده که ویرایش دوم آن را روانۀ بازار کند. این اتفاق برای دایرةالمعارف اسلام هم افتاد. ویرایش نخست آن سال 1933 تمام شد، اما بعد از جنگ جهانی دوم، غربیان دیدند که منابع جدید و نظریههای جدید زیادی تولید شده است و از این رو، از 1955 شروع کردند به آمادهسازی ویراست جدیدی که پس از پنجاه سال در سال 2003 ویرایش دوم به اتمام رسید. دوباره، از سال 2007 مشغول تدوین ویراست سوم دایرةالمعارف اسلام شدهاند. این دربارۀ دایرةالمعارف قرآن هم اتفاق خواهد افتاد و همۀ نواقصی را که ما در جهان اسلام میبینیم و غربیان متوجه آنها شدهاند، بهطور حرفهایتر رفع خواهد شد.
اما دربارۀ نسبت دایرةالمعارف قرآن با خودمان، نخست باید مقدمهای را عرض کنم. اصولاً ما ــ نه عربها، بلکه ایرانیان فارسیزبان ــ با مطالعات قرآنی غربیها خیلی غیرحرفهای آشنا شدهایم. منظورم، مخاطبان عمومی نیست، بلکه مخاطب تخصصی است که میخواست بداند در حوزۀ مطالعات قرآنی چه موضوعاتی در جریان است. این مخاطب تخصصی بدترین و پراشتباهترین راه را انتخاب کرد و ما هنوز از آفتهای این انتخاب نادرست اولیه رنج میبریم. آن انتخاب این بود که نخستین کسانی که از مطالعات قرآنی و اسلامی در غرب مطلع شدند و خواستند آنها را ذیل عنوان مطالعات «مستشرقان» یا «خاورشناسان» نقد و بررسی کنند و در صدد بازتاب و رفع و نقد شبهات آنها بودند، عموماً به مجموعۀ تولیدات غربیان هیچ دسترسیای نداشتند مگر بهواسطۀ منابع عربی، و این منابع عربی به دست اهلسنت نوشته شده بود. طبیعی بود که اهلسنت مدافع دین اسلام باشند و همۀ آنچه را که غربیان نوشته بودند، مغرضانه بدانند و در گزارش خودشان از اسلامشناسی غربیان نهایت تلاششان را کردند که آرای غربیان را به بدترین شکل منعکس کنند، بدترین بخشها را نشان دهند و به بدترین شکل آنها را جواب دهند. این نیاز به اثبات ندارد. برای اینکه بفهمیم در این پنجاه سال اخیر چه بلایی بر سرمان آمده و از چه آفتی رنج میبریم، کافی است به این موضوع توجه کنیم که دقیقاً همین نویسندگان اهلسنت که در حوزههای علمیۀ جهان عرب یا در دانشگاههایی مثل دانشگاه قاهره، حلب، دمشق، ریاض و ... ادبیات قرآنی غربیان را به ما نشان دادند و آنها را در کتابهای عربی نوشتند ومنتشر کردند و ما عین آنها را به فارسی ترجمه کردهایم و بهعنوان کتاب درسی به دانشجویانمان دادهایم، و از همانها امتحان گرفتهایم یا مبنای پایاننامههای دانشگاهی قرار دادهایم، اینها همان اهلسنتی هستند که شدیدترین و مغرضانهترین کتابها را علیه شیعه نوشتهاند. جالب است که بعضی از نویسندگانِ این کارها مشترکند. وقتی ما به کارهای چنین نویسندگانی مراجعه میکنیم، مطمئن هستیم و تردید نداریم که آنچه دربارۀ شیعه نوشتهاند مغرضانه است و کتابهایشان را بهراحتی کنار میگذاریم. ولی وقتی سراغ کتابهای دیگرشان که دربارۀ مستشرقان نوشتهاند میرویم، چشممان را بر کارهای قبلیشان میبندیم و میگوییم همۀ اینها دربارۀ مستشرقان واقعگرایانه است. متأسفانه این ورود اشتباه تا حد زیادی بر جامعۀ علمی و آکادمیک ما اثر گذاشته است و بر اساس آن، افراد زیادی در حوزه و دانشگاه «مستشرقپژوه» شدهاند و از روی نوشتۀ عربها کتابهایی به فارسی تولید کردهاند و اطلاعاتی دربارۀ غربیان به ما دادهاند. بدیهی است که در نوشتههای غربیان غرضورزی هم هست، مگر در نوشتههای شرقیان غرضورزی نیست؟ اما وقتی قرار است سراغ یک ادبیات علمی برویم، نباید از دروازهای که خیلی دور از آبادی است، وارد شویم. ترجمۀ دایرةالمعارف قرآن به فارسی و نمونههای شبیه به این در ده سال اخیر، گامهایی هستند که جامعۀ دانشگاهی و حوزوی را تا اندازهای از آن قدم اشتباه اولیه دور کنند تا بتوانیم در حد امکان مستقیماً به منابع، نظریات و روشهای غربی دسترسی پیدا کنیم. همینجا، به انتشارات حکمت و مجموعۀ ویراستاران ترجمۀ فارسی تبریک میگویم و میدانم که زحمات بسیار طاقتفرسایی را به دوش کشیدهاند تا چنین دایرةالمعارفی با استانداردهای کتاب مرجع منتشر شود. البته طبیعی است که در کار ترجمۀ دایرةالمعارف هزاران رهزن وجود دارد و قطعاً لابلای اولین کارها اشتباهاتی پدید میآید.
دربارۀ نکاتی که در آغاز گفتگو مطرح شد، باید بگویم این دغدغهها دقیق و بجاست و از نگاه یک مسلمان دلسوز مطالعات اسلامی میتواند وجهی داشته باشد. اما ما باید به یاد داشته باشیم که در کدام جهان زندگی میکنیم. جهان امروز جهانی با ارزشها و روابط جدید است و در این جهان جدید، علم و محصول علمی فقط در دانشگاهها و حوزههای جهان اسلام تولید نمیشود. به عبارت دیگر، علم در جهان جدید جزیرهای و منطقهای نیست؛ مثلاً نمیتوان ادعا کرد که ما یک علم پزشکی تولید کردهایم که فقط در ایران کاربرد دارد، فیزیک و شیمی و کشاورزی و امثال آنها همینطور. در جهان جدید، مسألههای علمی هویت جمعی دارند. در حوزۀ مطالعات اسلامی هم تنها ما نیستیم که سؤال مطرح میکنیم، فرضیه میدهیم و نظریه تولید میکنیم، بلکه همۀ اهل فن و دانشمندان آکادمیک در حوزۀ مطالعات اسلامی و قرآنی در جهان این کار را بدون اینکه از ما اجازه بگیرند انجام میدهند. قطعاً ما نمیتوانیم چشممان را به سؤالها، فرضیهها، نظریهها و دستاوردهایی که آنها تولید میکنند، ببندیم؛ چراکه اگر ببندیم، علممان جزیرهای میشود، فارغالتحصیل ما در زمینۀ الهیات اسلامی پایش را از ایران بیرون بگذارد، نه کسی حرف او را میفهمد و نه او حرف کسی را میفهمد؛ یعنی درنمییابد که در محافل دانشگاهی و علمی غربیان، محققان مسلمان و غیرمسلمان راجع به چه صحبت میکنند و چه مقولههایی مسألۀ آنهاست. مثلاً وقتی در یک کنفرانس قرآنی در اروپا یا حتی در ترکیه شرکت میکند، میبیند آنها به زبان دیگری صحبت میکنند و از نظریههایی حرف میزنند که در دانشگاههای ایران از آنها خبری نیست. پس طبیعی است که نیاز داریم از فضای مطالعات قرآنی در جهان باخبر باشیم. اما همیشه این نگرانی را هم داریم که آنچه آنها تولید میکنند، غرضورزانه است. برای همین اسم آن را گذاشتهایم: «مطالعات قرآنی مستشرقان». من میخواهم در همین تعبیر تشکیک کنم و بگویم ما امر واحدی به نام «مطالعات قرآنی مستشرقان» و حتی «مطالعات اسلامی مستشرقان» نداریم؛ یعنی چنین هویت واحد ویکرنگ و همگنی وجود ندارد. هر کسی در فضایی قرار گرفته و متعلق به جرگهای است که دیدگاهی خاص خود دارند. اگر ببینیم فردی در آلمان نظریهای راجع به قرآن داده یا دربارۀ حدیث نبوی حرفی زده، نمیتوانیم بگوییم مستشرقان چنین میگویند. مگر مسلمانان یا حتی شیعیان همه یک حرف میزنند؟ شیعیان قرن دوم و سوم حرفهایی زدهاند که وقتی الان میخوانیم میگوییم اینها کفر محض است. مسلمانان هم همینطور؛ مگر ما فقط یک فرقۀ مسلمان داریم، فقط یک فقیه و عالم داریم، فقط یک مفسر داریم؟ انبوهی عالم و فقیه و مفسر و متکلم و عارف و صوفی و فیلسوف اسلامی در این چهارده قرن داریم. فقط پنجاه سال بین سالهای 200 تا 250 هجری را در نظر بگیرید: کسانی که در این پنجاه سال سخنی گفتهاند، کتابی حدیثی، قرآنی، تفسیری، فقهی نوشتهاند، بسیاری افکار متناقض دارند، بهطوری که صد سال بعد کسی حاضر نبوده آن حرفها را تکرار کند. آیا وقتی ما مراجعه میکنیم به نویسندهای که در قرن سوم هجری در کوفه، دمشق یا نیشابور کتابی نوشته و حرفی راجع به پیامبر یا قرآن زده، میتوانیم بگوییم مسلمانان چنین میگویند و بعد هم بهعنوان شاهد حرفمان به آن نویسنده استناد کنیم؟ روشن است که نمیتوان آن حرف را به همۀ مسلمانان یا عالمان اسلامی یا مفسران تعمیم داد. در حوزۀ مطالعات قرآنی غربیان نیز همین که دیدیم کسی در دانشگاهی یا کتابی قولی را طرح کرد، نمیتوانیم بگوییم مستشرقان چنین میگویند. چنین هویت همگنی وجود ندارد. نسبت دادن خطای یک نفر به کل هم اشتباه است؛ دقیقاً مثل نسبت دادن خطای کشفشدۀ یک شیعه در قرن سوم به کل شیعیان است. مگر برخی عالمان درجۀ اول شیعه در دورهای قائل به تحریف قرآن نبودند؟ اگر روایتی در کافی کلینی دیدیم که میگفت امام صادق (ع) آیۀ رجم منقول از عمر را تأیید کرده است، میتوانیم بگوییم شیعیان حرف عمر را میزدهاند، چون در کافی آمده است و کافی هم از کتب اربعه است؟ نه، میگوییم احتمالاً کلینی این روایت را صحیح میدانسته و در کتابش نقل کرده است، اما این قول را به همۀ عالمان شیعه نسبت نمیدهیم.
بنابراین، میخواهم تأکید کنم که ما در غرب با انبوهی محقق مواجهیم. خوشبختانه در دوران جدید بهخاطر تغییر فضا و روابط این محققان هم عوض شدهاند و حتی میشود گفت سی تا چهل درصدشان مسلمانند. در فضای دانشگاهی غربی، در آمریکای شمالی، در اروپا و حتی در ژاپن کار مطالعات اسلامی انجام میدهند، در کنفرانسها مقاله ارائه میکنند، در مجلات علمی مقاله مینویسند، کتاب منتشر میکنند، دانشجوی مطالعات اسلامی هستند و پایاننامه مینویسند. اینها یا متولد کشورهای اسلامی هستند که به غرب مهاجرت کردهاند یا در خانوادهای مسلمان ساکن غرب بهدنیا آمدهاند. پس در مطالعات قرآنی در غرب، با یک هویت واحدِ «غربی کافر یا مشرک» مواجه نیستیم، بلکه حضور مسلمانان در غرب و همچنین ورود غربیان به کشورهای اسلامی و دستیابی آنها به منابع، کتابها و اسناد جدید فضایی کاملاً متفاوت با دو یا یک قرن پیش ایجاد کرده است. بنابراین برای اینکه ما هم از فضای علمی دنیا عقب نمانیم، لازم است از اتفاقات علمیِ آنجا مطلع شویم که یکی از راههایش همین ترجمههاست تا زمانیکه محققان ما خودشان بتوانند دسترسی مستقیم به آن منابع داشته باشند. البته اولویت آن است که محققان ما آنقدر توانمند شوند که بتوانند مستقیماً در آن فضا مشارکت کنند، آن مطالب را به زبانهای اروپایی بخوانند و در همان مجامع مقاله عرضه کنند.
اما دایرةالمعارف قرآن بهطور خاص برای جامعۀ ما مشکلی هم ایجاد کرده است. به سبب همان دیدگاه سادهانگارانهای که میپندارد هر آنچه در مطالعات قرآنی غربی طرح شده، در این دایرةالمعارف میتوان یافت، در میان متصدیان امور بهویژه در حوزههای علمیه این آگاهی کاذب یا «ایدئولوژی» ایجاد شده است که برای شبههشناسی غرب سراغ این دایرةالمعارف برویم و راجع به هر موضوعی یک مقالهاش را انتخاب کنیم و به دانشجویی بسپاریم که ترجمهاش کند و بعد آن را نقد کنیم. بدین ترتیب، گمان بردهایم شبههشناسی مطالعات قرآنی غربیان را انجام دادهایم. درحالیکه این دایرةالمعارف تنها میتواند اطلاعات کلی در اختیار ما بگذارد. مثلاً مقالۀ «تفسیر» در این دایرةالمعارف کلیاتی از مطالعات تفسیری از آغاز شکلگیری تا دورۀ معاصر بهدست میدهد، اما اگر به ادبیات تفسیرپژوهی در غرب مراجعه کنیم، میتوانیم دستکم دهها جلد کتاب و صدها مقاله و پایاننامه در این باب پیدا کنیم که هر کدام مسألهای نو را طرح و دغدغههای جدیدی ایجاد میکنند که در آن مقالۀ دایرةالمعارفی اصلاً بازتاب نیافتهاند. آن مدخل صرفاً یک نقشۀ راه و مسیر ورود است به آن حوزۀ گستردۀ مطالعاتی در غرب. یکی از معضِلاتی که الان دانشگاهها و حوزههای علمیه گریبانگیر آن شدهاند همین است که برای «استشراقپژوهی» خودشان، مدخلهای این یا آن دایرةالمعارف را در قالب مقاله یا رسالۀ دانشگاهی و حوزوی ترجمه و نقد کنند. مجلاتی هم در قم و شهرهای دیگر برای انتشار همین مقالات پدید آمدهاند. گویی با این کار همۀ شبهات را شناخته و پاسخ دادهاند و در عین حال مدعی هستند که با ترجمۀ این مدخلها نقاط قوت مطالعات قرآنی غربی را هم اخذ میکنند. این تصور خیلی ابتدایی است که فکر کنیم صرفاً با اتکا بر ترجمۀ یک مدخل از این دایرةالمعارف میتوانیم آن موضوع را کاملاً بشناسیم و خودمان را بینیاز بدانیم از اینکه به ادبیات مطالعات غربی از سیصد سال پیش تا امروز مراجعه کنیم. مثلاً مقالۀ «حور العین» که ماهر جرّار در این دایرةالمعارف نوشته، خیلی کوتاه است، اما از سال 2000 تا 2012 دستکم چهار پنج هزار صفحه مقاله، کتاب و پایاننامه در این باب تولید شده است، حالا اگر آن مقالۀ کوتاه را ترجمه کنیم و بگوییم غربیان در این باره چنین فکر میکنند، و نسبت به این حجم عظیم مطالعات بیتوجه باشیم، واقعاً چه چیزی بهدست آوردهایم؟
موضوع مهمتر اینکه چنین رویکردی در «استشراقپژوهی» و توجه افراطی به آنچه غربیان دربارۀ قرآن و اسلام گفتهاند، در جامعۀ دانشگاهی و حوزههای علمیۀ ما به کمرونقی و کممایگی مطالعات قرآنی در کشور انجامیده است. همین دایرةالمعارف قرآن تا زمانی که ترجمه نشده بود، ذهن بسیاری از استادان ما را چنان به خود مشغول کرده بود که یادشان میرفت به دانشجویانشان میراث اسلامی خودمان را آموزش دهند؛ در عوض، به دانشجویان توصیه میکردند ــ و هنوز هم توصیه میکنند ــ که بروند مقالات این دایرةالمعارف را ترجمه کنند و ببینند مثلاً در موضوع تفسیر علمی قرآن یا فقه و قرآن چه گفته است. من بسیاری از گروههای قرآن و حدیث در دانشگاههای کشور را میشناسم که دانشجویان مقطع کارشناسی ارشد و دکتری را که اندکی انگلیسی میدانند، سوق میدهند و موظف میکنند و حتی گریزی برایشان نمیگذارند جز اینکه از این دایرةالمعارف یا فلان مجله یا کتاب، چیزی را ترجمه و نقد و بررسی کنند. تصورشان این است که اگر این کارها را انجام دهند، بهروز میشوند. اصل حرف میتواند درست باشد، اما دانشجویان و طلاب ما که سطوح بالای علمی را میگذرانند، خیلی اوقات نیازهایی اولیه و ضروریتر دارند. مثلاً شناخت کافی از تاریخ قرآن و تفسیر آن در قرون نخست ندارند؛ یعنی بعد از فارغالتحصیلی اگر طبقات ابنسعد یا فضائل القرآن ابوعبید یا معانی القرآن فرّاء را جلویشان بگذاریم، نه میتوانند بخوانند، نه میدانند چطور باید از آنها استفاده کنند، یا برای یافتن فلان مطلب کهن اصلاً باید به کدام منبع مراجعه کنند. آن وقت دانشجو یا طلبۀ ما کارشناس ارشد یا دکتری استشراقپژوهی دارد، اما مهمترین منابع تفسیری سه قرن نخست را نمیشناسد. این آفت بسیار بزرگی است. این در حالی است که همان کسی که در این دایرةالمعارف مقاله نوشته، همۀ اعتبارش به خاطر این است که رفته و آن متون کهن را خوانده و زیرورو کرده و به نظریهای رسیده است. اگر میخواهیم دانشجوی ما توان چنین کاری داشته باشد، باید اول او را به سرچشمه ببریم، منابع را به او بشناسانیم، روش استفاده از آن منابع را به او یاد بدهیم، بعد خودش میتواند نقد فلان محقق غربی را بنویسد. با روشی که الان در مجامع علمی ما پیش گرفته شده، فارغالتحصیلان ما هر روز کمعمقتر و کمبنیهتر میشوند.
شاکر: دربارۀ سؤال دوم که دایرةالمعارف قرآن چه تأثیری بر مجامع آکادمیک و دانشگاهی میتواند داشته باشد، یک نکتهای را عرض کنم. شخصاً با اینکه دانشجویان مدخلهای دایرةالمعارف را انتخاب کنند و بر مبنای آن پایاننامه بنویسند، مخالف بودم. شاید بودجهای که صرف این پایاننامهها شده، بیشتر از بودجهای باشد که صرف تولید این دایرةالمعارف شده است! دلیلم این بود که اساساً دایرةالمعارف جایی نیست که در آن پژوهش جدیدی انجام شود، یعنی در آن مسألهای طرح شود، فرضیهای داده شود و دستآخر نظریهای اثبات شود. دایرةالمعارف قرار است صرفاً اطلاعاتی کلی در آن موضوع را عرضه کند. مثلاً جان برتُن که مدخل «جمع قرآن» را بسیار مختصر و فشرده نوشته، خود کتابی 260 صفحهای در این موضوع دارد با عنوان The Collection of the Qur’an،که نظریهاش را در آن طرح و اثبات کرده است. خوشحالم که با ترجمۀ این دایرةالمعارف دیگر دانشجویان نمیتوانند ترجمۀ یک مدخل را بهعنوان پایاننامه انتخاب کنند! البته برخی از مدخلها که شاید انگشتشمار باشند، از این امر مستثنا هستند.
آقای کریمینیا گفتند که مخاطب این دایرةالمعارف در درجۀ نخست غربیان هستند، نه ما. واقعیت امر این است که در ترجمۀ انجامشده معمولاً آن بخشهایی از دایرةالمعارف که به درد ما میخورد، گویا و مفید نیست. فهم مقالههایی مثل «اسطورهها و قصهها در قرآن» و «ادبیات و قرآن» که در آنها بحثهای اساسی مطرح میشوند، بسیار دشوار است. کسی که میخواهد این قبیل مدخلها را که حاوی مطالبی فشردهاند، خوب درک کند، باید زمینۀ بحث را خوب بشناسد. بنابراین، به این قبیل مباحث باید در مقالات پژوهشی دیگری مفصلتر و مبسوطتر پرداخت، تا آنجا زمینهها و پیشفرضهای بحث بهخوبی طرح شوند و فهم مطلب ممکن شود. برعکس، مقالات کوتاهی که اطلاعات مختصری دربارۀ یک شخص یا موضوع قرآنی طرح میکنند، مثلاً «بلقیس»، «احمدیه» و امثال آنها، راحتتر فهمیده میشوند اما برای ما چندان فایدۀ علمی ندارند. اینها اطلاعات مختصری هستند که معمولاً جاهای دیگر هم میتوان یافت. در مجموع، این دایرةالمعارف برای جامعۀ علمی ما مفید است، اما اینکه فکر کنیم در حوزۀ پژوهشی ما تحوّلی اساسی ایجاد کند، چندان درست نیست.
آقایی: گمان میکنم آقای دکتر مازیار بخواهند برخی از نقدهایی را که در این جلسه به ترجمۀ دایرةالمعارف قرآن وارد شد، پاسخ دهند.
مازیار: من از استادان محترم تشکر میکنم که خیلی بادقت و ریزبینانه این اثر را بررسی کردند.دربارۀ نکاتی که آقای دکتر شاکر دربارۀ ترجمه ذکر کردند، توضیحاتی می دهم. البته بعضی از این نکات در مقدمۀ ویراستاران توضیح داده شده بود که مطالعۀ آنها میتوانست بعضی ابهامات را رفع کند و در اینجا بهاجمال به آنها اشاره میکنم.
نکتۀ اول دربارۀ ارجاعات درونی به مدخلهای همین دایرةالمعارف است. آقای دکتر شاکر بهدرستی اشاره کردند که خیلی از این ارجاعات حذف شده است. توضیحش این است که دو نوع ارجاع در مقالات این دایرةالمعارف هست: یکی ارجاع به کتابها و مقالات خارج از دایرةالمعارف و دیگری ارجاع به مدخلهای همین دایرةالمعارف. ارجاعات نوع اول بهطور کامل در ترجمه آمده است، اما ارجاعات دستۀ دوم خود به دو گونه هستند: بعضی ارجاعات صرفاً نشانگر آن است که اسم یا اصطلاحی که در مقاله آمده خود در همین دایرةالمعارف مدخل است که در ترجمۀ فارسی با علامت ستاره بر روی آن کلمه مشخص شده و دستۀ دیگر ارجاعاتی هستند که پس از ذکر مطلبی در مقاله، برای توضیح بیشتر در آن موضوع ذکر شدهاند و داخل پرانتز آمدهاند و گفته شده «نگاه کنید به». اما در همان بررسی اول که کل مدخلهای دایرةالمعارف را مرور کردیم و شیوۀ کار ترجمه را مشخص نمودیم، متوجه شدیم که در این دایرةالمعارف این نوع ارجاع به مدخلها احتمالاً به شیوهای مکانیکی صورت گرفته است؛ بهطوری که خیلی از اوقات ارجاع اصلاً ربطی به موضوع آن مقاله ندارد یا ربط دور و کلی دارد. مثلاً هر جا بحثی دربارۀ نبوت مطرح شده یا حتی اسم یکی از انبیا آمده، بهشیوهای مکانیکی به مدخل «انبیا و نبوت» ارجاع داده شده است. این ارجاعات که در متن اصلی بسیار زیادند، اصلاً در روند خوانش مقاله اخلال ایجاد میکنند. بنابراین، تصمیم گرفتیم ارجاعات درونی به مدخلها را حذف کنیم مگر آنکه واقعاً در مقالۀ مورد ارجاع نکتهای باشد و لازم باشد خواننده به مدخل دیگر مراجعه کند.
در اصل انگلیسی اشتباهاتی هم در ارجاعات به عناوین مداخل وجود دارد، مثل اینکه در مقاله به مدخل بهصورت جمع ارجاع داده شده ولی مدخل مفرد بوده یا در مقالهای به مدخلی ارجاع شده که چنان عنوان مدخلی با آن شکل وجود ندارد و از این قبیل؛ چنانکه پیشتر گفتم نخستین کاری که ویراستاران انجام دادند این بود که مدخلنامۀ فارسی را تهیه کردند. در ترجمۀ عنوان مدخلها هم با کار دشواری مواجه بودیم. چون در این دایرةالمعارف اصطلاحات عربی و قرآنی به لاتین حروفنگاری نشده، بلکه مفاهیم انگلیسی عنوان مدخلها هستند و در شناسۀ مدخل توضیح داده شده که این مفهوم در قرآن یا فرهنگ اسلامی معادل چه واژه یا واژه هایی است. روشن است که وقتی یک مفهوم چند واژۀ قرآنی را پوشش دهد، ترجمۀ آن بسیار دشوار میشود، خصوصا وقتی قرار باشد عنوان مدخل قرار بگیرد. به دلیل این مشکل و برای اینکه شیوۀ کار یکدست باشد، شیوهنامهای برای مدخلنامه تهیه کردیم و در آنجا قواعدی برای ترجمۀ عنوان مدخل مشخص کردیم، مانند اینکه کجا عنوان بهصورت جمع بیاید یا در چه مواردی چند کلمه به هم عطف شوند و غیر آن.
ویراستاران در مورد اینکه معادل انگلیسی مدخلها یا اصطلاحات یا اسامی افراد در ترجمۀ فارسی بیاید، به این نتیجه رسیدند که این کار چندان در دایرةالمعارف جالب نیست. البته قرار است که در جلد ششم که شامل نمایههاست، مدخلنامۀ فارسی را با معادلهای انگلیسی بیاوریم. در مورد اسامی هم به نظر رسید که غالب اسامی ذکر شده در هر مدخل یا نام نویسندۀ آن در قسمت منابع آمدهاند و خوانندۀ محقق آنها را خواهد یافت.
دربارۀ ارجاع به کتاب مقدس و اختصارات آن، مبنای کار ما کتاب اعلام کتاب مقدس آقای جلالالدین اعلم بوده است. شیوۀ ارجاع به شمارۀ باب و آیه و نیز سایر اعداد از جمله شمارۀ صفحات یا تاریخ، همهجا از راست به چپ است و اگر جایی خلاف این باشد، اشتباه موردی است و باید اصلاح شود.
تاریخهای میلادی را مگر در مورد تاریخهای معاصر در کشورهای اسلامی از مقالات حذف کردهایم، چون فرض ما بر این بوده که برای خوانندۀ فارسیزبان لازم نیست در کنار تاریخهای هجری، تاریخهای میلادی هم ذکر شود و ذکر معادلهای میلادی برای تاریخهای هجری در کل این دایرةالمعارف برای مخاطبان انگلیسیزبان بوده است.
در مورد شناسهها، خیلی بحث کردیم چون در مواردی اصلاً شناسهها زائد و گمراهکننده به نظر میرسید. چون در بسیاری موارد واژهای انگلیسی مدخل شده و بعد توضیحی دربارۀ آن واژۀ انگلیسی بهعنوان شناسه آمده، نه توضیح قرآنی آن واژه و این برای خوانندۀ فارسیزبان تقریباً بیفایده مینمود. ولی در نهایت، تصمیم گرفتیم همان شناسه را عیناً ترجمه کنیم و جاهایی که میشد نشان دهیم که این توضیح مربوط واژۀ انگلیسی است، با لطایفالحیلی اشاره کردهایم.
دربارۀ اشکالاتی که جناب آقای شاکر به خود ترجمه وارد کردند، با احترام به نقد ایشان به چند مورد پاسخ میدهم. دربارۀ ترجمۀ آیات تصمیم بر آن شد که ترجمۀ آقای فولادوند نقل شود و همۀ مترجمان موظف شدند که این کار را انجام دهند و ویراستاران نیز بر همین مبنا ترجمهها را مقابله کنند، مگر در موردی که نویسنده ترجمۀ خاصی از آیه ارائه کرده که موضوع بحثش بوده و بر اساس آن ترجمه، توضیح و تفسیری ارائه داده باشد که در آن حال، ذکر ترجمۀ آقای فولادوند فهم متن را دچار اشکال میکرده است. دلیل اتخاذ این شیوه هم یکدستی بود و هم حساسیتی که ترجمۀ آیات قرآن دارد. نویسندگان مدخلها هم در بسیاری از مقالات از ترجمههای انگلیسی قرآن استفاده کردهاند، نه اینکه خودشان آیه را ترجمه کرده باشند. بنابراین، گرچه نویسنده «أسماء الحسنی» را «زیباترین نامها» ترجمه کرده، اما چون در ترجمۀ آقای فولادوند «زیباتر» آمده، ما ترجمۀ اخیر را آوردیم و البته در مقدمه این مسأله را توضیح دادهایم.
اشکال ایشان به عبارتی که در مورد آدم (ع) آمده صحیح است و از چشم ویراستاران دور مانده است. اما درباره عبارت «زاده اما زائیده نشده» ترجمه صحیح است. این عبارت دقیقاً همان محتوایی را دارد که ایشان فرمودند، یعنی: «مولود است اما مخلوق نیست». ما به جای «مولود»، «زاده» آورده ایم و به جای «مخلوق نیست» «زائیده نشده است». دلیل این امر هم این بوده که به نظر ما این ترجمه پارادکس موجود در آن عبارت را که برای فهم آن بسیار مهم است بهتر نشان میدهد و همچنین در مقایسه با عبارات سورۀ توحید روشنتر محتوا را منتقل میکند، چون در این سوره عبارت زاییدهشدن آمده است. نویسندۀ مقاله هم به همین نکته اشاره میکند و موضوع نزاع را «generation» تشخیص داده که ما آن را در این سیاق به «زایش» ترجمه کرده ایم که قطعاً اشتباه نیست.
دو نکته هم در پایان دربارۀ جایگاه این اثر در آثار قرآنپژوهی غربیان و اهمیت ترجمۀ آن ذکر کنم. نکتۀ نخست اینکه یک دائرةالمعارف صرفا یک دائرةالمعارف است و باید در همین چارچوب از آن انتظار داشت. فرض کنید اگر ما در دانشنامهای مدخل «ابنسینا» داشته باشیم، آنچه این مدخل باید نشان دهد مختصات کلی زندگی، آثار، افکار و اهمیت این فرد در تاریخ تفکر است که راهنمای ما برای ورود به آثار این شخص یا مباحث معاصر درباب اوست. اما این مدخل ما را از خواندن آثار ابنسینا یا مقالات و پژوهشهای انجامگرفته دربارۀ او بینیاز نمیکند و حتی نمایانندۀ همۀ آن منابع ثانویه نیز نیست. در مدخلی دائرةالمعارفی آنچه میتوان یافت یک نقشۀ راهنما برای مطالعۀ جدیتر است. اگر با این نگاه به این دائرةالمعارف نگاه کنیم، نه تنها خیرالموجودین است بلکه با استانداردهای دائرةالمعارفنویسی اثری معتبر و ممتاز است. خصوصاً برای ما که از کتابخانۀ بزرگ قرآنپژوهی معاصر جز ورقی چند در دست نداریم.
نکتۀ دوم اینکه ممکن بود برخی از ملاحظات ما را از ترجمۀ این اثر منصرف کنند؛ ملاحظاتی مانند اینکه مخاطب اصلی این اثر غربیان هستند یا اشکالاتی که بهواسطۀ نگاه غربی و غیراسلامی میتواند در این اثر راه پیدا کند یا حساسیتها نسبت به آن. خوشبختانه ما از این وسوسه و وسواس خارج شدیم. نخست اینکه واقعاً نمیتوان گفت مخاطب این اثر غربیان هستند یا شرقیان، یا حتی ناآشنایان با قرآن. این اثر در چارچوب روندهای معمول در حوزۀ دانش امروز نگاشته شده است. یعنی دائرةالمعارفها نوعی از آثارند با تعریف خاص خود که در هر حوزۀ پژوهشی زمانی که مواد لازم آن فراهم آمده باشد، تهیه می شوند. این اثر دایرةالمعارفی برای حوزۀ علمی قرآنپژوهی در معنای معاصر آن است و اولاً برای قرآنپژوهان و اسلامشناسان و محققان نزدیک به این حوزهها و ثانیاً برای مخاطبان عامی که میخواهند با قرآنپژوهی آشنا شوند، نگاشته شده است. سخن آخر اینکه عدم ترجمۀ دائرةالمعارف اسلام به فارسی ضربهای به اسلامشناسی در ایران وارد کرده که آشنایان و دستاندرکاران این حوزه و خصوصاً نویسندگان دانشنامههای اسلام فارسی کاملاً آن را لمس کردهاند و میکنند. ما از این وسوسه خارج شدیم و ترجمۀ کامل دائرةالمعارف قرآن را در دست گرفتیم تا محققان بعدی با نگاه به این اثر، به امید خدا، آثاری محققانهتر و کاملتر انتشار دهند.