دستور زبان عربي و تفسير قرآن
در نخستين سدههاي اسلامي
كُرنليوس وِرْستيخ، دستور زبان عربي و تفسير قرآن در نخستين سدههاي اسلامي، لايدن: انتشارات بريل، 1993. 320ص. شابك: 9004098453.
Cornilos Versteegh, Arabic Grammar and Qur’anic Exegesis in Early Islam, Leiden: E.J. Brill, 1993. 320pp. ISBN: 9004098453.

اين كتاب به تحقيق در ريشهي پارهاي از مفاهيم و اصطلاحات صرف و نحو عربي ميپردازد و ميكوشد ردّ پاي آنها را در نخستين تفاسير قرآن تدوين يافته در دو قرن نخست هجري بيابد. مؤلف درصدد ارائهي اين نتيجه است كه دانش صرف و نحو عربي، منشأيي يگانه نداشته است، و بسياري از مفاهيم و اصطلاحات عربي كه ميپنداريم از منابع سرياني و يوناني اخذ شدهاند، خود در منابع عربي در دسترس لغويان، صرفيان و نحويان بوده است. به اعتقاد مؤلف يكي از مهمترين اين منابع نخستين تفاسير قرآني است و هم از اين رو، وي ميكوشد مفاهيم و اصطلاحات صرفي و نحوي را در منابعي چون تفسير مقاتل بن سليمان و تفسير محمد بن سائب كلبي را با نمونه مشابه آنها در آثار نحوي سيبويه و فرّاء مقايسه كند.
کرنليوس ورستيخ، مؤلف كتاب (متولد 1947 در هلند)، استاد مطالعات عربي و اسلامي در دانشگاه نايمخن (هلند) است و بيشتر كتابها و مقالات وي در حوزهي ادبيات عرب (به ويژه شكلگيري اوليهي دستور زبان عربي) است. وي علاوه بر تسلط كامل بر زبانهاي اروپايي، سامي و عربي، از آشنايي نزديكي با زبانهاي تركي، فارسي و سواحلي نيز برخوردار است. رسالهي دكتري وي دربارهي <تأثير عناصر يوناني بر زبانشناسي عربي> بود كه در سال 1977 توسط انتشارات بريل در ليدن به چاپ رسيده است. لازم به ذكر است كه وي تاكنون آثار خود را با دو نام متفاوت كُرنليوس وِرْستيخ (C.H.M. Versteegh) و كيس وِرْستيخ (Kees Versteegh) منتشر كرده است و گاه در يك اثر خود اين هر دو نام را به كار ميبرد.
نخست به دغدغههاي مؤلّف در تأليف كتاب گوش ميدهيم:
در اولين سال اقامتم در قاهره، يكي از همكارانم به من خبر تصحيح و انتشار تفسير مقاتل بن سليمان را داد. كسي را براي خريد كتاب فرستادم؛ ناشر گفت كتاب چاپ شده، اما چون قيمت آن معين نشده است، هيچ نسخهاي از آن فروخته نميشود. بعدها خيلي زود فهميدم كه قصه اين نيست؛ چراكه برخي افراد در مصر پارهاي از محتواي اين كتاب را ناخوش داشتند و از عرضهي آن جلوگيري ميكردند. بهدست آوردن نسخهي كتاب چندان آسان نبود. سرانجام موفق شدم؛ اما اشتياق اوليهام در مطالعهي آن مبدّل به نوميدي شد. اميد داشتم كه در اين كتاب انبوهي اصطلاحات جالب صرفي و نحوي بيابم، اما ظاهراً قسمت اعظم كتاب، به مطالب تفسيرياي پرداخته بود كه هيچ ربطي به مسائل زباني نداشت. وقتي كتاب را براي دومين بار مرور ميكردم، به گونهاي اتفاقي ديدم كه مؤلف در تفسير عبارتي از متن قرآن، اصطلاح نحوي "صله" را بهكار برده است. همين امر مرا به كنجكاوي واداشت و تصميم گرفتم تمام كتاب را صفحه به صفحه بخوانم. نتيجهي كار، فهرستي كوتاه، اما بسيار مهم، از اصطلاحات صرفي و نحوي بود كه با آن به بررسي روش مُقاتل در تفسير قرآن پرداختم و مقالهاي را در مجلهي اسلام (برلين) منتشر كردم.

پس از تفسير مقاتل بن سليمان، تصميم گرفتم كه ديگر تفاسير را نيز بررسي كنم؛ خيلي زود تفسير مجاهد، تفسير سفيان ثوري، و نسخ مخطوطي از تفسير محمد بن سائب كلبي [= تفسير ابنعباس] و تفسير عبدالرزاق بن همّام صنعاني [از مَعْمَر بن راشد] را بهدست آوردم. از داشتن اين تفاسير بسيار مشعوف بودم و خوشحالتر اين كه اكنون ميتوانستم نتايج بررسيهاي خويش را با دستاوردهاي هارالد موتسكي (Harald Motzki) در بررسي المصَنَّف عبدالرزاق صنعاني، به منظور اثبات وثاقت عمدهي روايات موجود در اين اثر روايي مقايسه كنم. دستاوردهاي علمي موتسكي مرا تشويق كرد كه در ادامهي تحقيقات خود، با بهرهگيري از متون تفسيري اوليه، پاسخ يكي از پيچيدهترين مسائل تاريخ نحو عربي را بيابم. آن مسأله اين است: منشأ يا خاستگاه اصطلاحات صرفي و نحوي كه در الكتاب سيبويه آمده است چيست؟
اين جملات، توضيحات آقاي وِرْستيخ، مؤلف كتاب دستور زبان عربي و تفسير قرآن در نخستين سدههاي اسلامي در مقدمهي كتاب بود. امروزه تمامي محققان بر اين نكته اتفاق نظر دارند كه نخستين كوششها در تحليل و توصيف نظاممند زبان عربي را سيبويه (متوفاي 180 ق) در الكتاب خود انجام داده است. پيش از سيبويه، دانشمندان اسلامي صرفاً به توضيح و بيان متن قرآن كريم ميپرداختند. هدف اصلي آنها فهم معناي ظاهري قرآن به منظور پاسخگويي به مسايل و پرسشهاي روزمرهي جامعه اسلامي بود. اما براي بحث علمي در اين كتاب آسماني، مجموعهاي از مفاهيم و اصطلاحات فني مورد نياز بود كه سيبويه با مطالعهي روشمند در زبان قرآن و اشعار جاهلي، نخستين بار آنها را در الكتاب خود به نحوي جامع و هماهنگ معرفي كرد.
الكتاب سيبويه به گونهاي شگفتآور حاوي تفاصيل دقيق زبانشناختي و نامگذاري اصطلاحات و مفاهيم براي دستور زبان عربي است. اين پديدهي شگفت دو گونه خاستگاه ميتواند داشته باشد: نخست خاستگاه بيروني، زيرا هيچ نشانهاي در سنّت عربي برايش سراغ نداريم؛ دوم خلاقيتي بومي و دروني، كه متّكي به تلاشهاي اوليهي عالمان همين سنّت باشد. غربيان انبوهي خاستگاه و نشانههاي جعل از فرهنگ و زبان يوناني، سرياني و حتي سانسكريت براي دستور زبان عربي برشمردهاند، اما وِرْستيخ كلّيت و جامعيّت هريك از اين نظريات را با ارائه شواهد خود از بين ميبرد. نكتهي قابل توجه اين است كه مؤلف اين كتاب خود از نخستين نظريهپردازان منشأ يوناني براي دستور زبان عربي بوده است و چرخش 180 درجهاي وي در اين كتاب از يك خاستگاه بيروني به خاستگاهي دروني و بومي براي دستور زبان عربي شگفتي بسيار دارد.
وِرْستيخ معتقد است ريشهي اين اصطلاحسازي ــ به گونهاي نيمهفني ــ در آثار نخستين مفسّران اسلامي پيش از سيبويه شكل گرفته است. از نظر وي، دستور زبان عربي، محصول طبيعي و جداييناپذير فهم قرآن در سدههاي نخست بوده است؛ يعني نخستين مفسّران اسلامي در فهم اين كتاب و حل مسائل علمي آن، نيازمند مجموعهاي از اين اصطلاحات ادبي و فني بودهاند. وي بر اين مدعاي خود شواهدي ذكر ميكند. فيالمثل، اكثر محققان غربي معتقدند كه اصطلاحِ "اِعراب" در عربي با اصطلاح يوناني "هلنيسموس" hellnismos پيوندي نزديك دارد. پژوهش وِرْستيخ نشان ميدهد كه كَلبي (متوفاي 146 ق) اين اصطلاح را به معناي "سخن گفتن صحيح به عربي همانند باديهنشينان عرب" به كار برده است. با اين همه بايد به خاطر داشت كه ريشه تمام اصطلاحات دستور زبان عربي را نميتوان در تفاسير اوليهي اسلامي يافت. تأثير زبانشناسي يوناني (مثلاً در الگوي تفكيك اسم از فعل و اصطلاحاتي چون صرف، اعلال، كلام/قول، و فائده)، زبانشناسي سرياني (مثلاً در نامگذاري مصوِّتها) و وامگيري از اصطلاحات فقهي (مانند بدل، عوض، لغو، حدّ، حجّت، اصل، دليل و نيت) همچنان هويداست؛ بنابراين به نظر مؤلف، بايد معجوني از عوامل مختلف را علاوه بر تلاشهاي فكري نخستين عالمان مسلمان، منشأ دستور زبان و زبانشناسي عربي بدانيم.
فصل نخست كتاب (ص 1ـ40) با عنوان <نخستين ترمينولوژي و اصطلاحات زباني> به بحث دربارهي اصطلاحات نحوي بهكار رفته در نخستين آثار نحويان مسلمان در پايان قرن دوم هجري ميپردازد و انواع نظريههاي مختلف دربارهي خاستگاه و ريشهي تكوين اين ترمينولوژي را بررسي ميكند.
فصل دوم (ص 41ـ62)، <متوني دربارهي تفسير قرآن از نخستين سدههاي اسلامي> نام دارد و مؤلف در آن، به معرفي منابع بهجامانده از اين دوره ميپردازد؛ اما مهمترين بحث در اين فصل، دربارهي اعتبار و وثاقت متون تفسيري منسوب به دو قرن اول هجري و نيز ارائهي تاريخچهاي از سير تحول تفسير قرآن در اين دوره است كه مؤلف پس از طرح نظريات شكاكانهي گلدتسيهر، شاخْت و وَنْزْبرو موضع معتدلتري در اينباره اتخاذ ميكند. البته وي بر اين نكته تأكيد ميكند كه وقتي وي گرايش فراگير و شكاكانه دربارهي منابع و متون اوليه اسلامي را ــ كه در پارهاي حوزهها مُد روز شده است ــ مردود ميشمارد، اين بدان معنا نيست كه تمام محتواي تفاسير موجود را از نظر اِسناد معتبر دانسته و آنها را دربست ميپذيرد. وي ادلهي خويش بر پذيرش وثاقت اين منابع تفسيري را در اين فصل ارائه ميكند؛ گواينكه از نظر وي وثاقت منابع به معناي صحت و اعتبار تمام جزييات آنها نيست، بلكه تنها جوهر و بنياد آنها موثقاند.
فصل سوم و چهارم به بررسي و تحليل تفاسير ميپردازند. در فصل سوم (ص 63ـ95) با عنوان <موضوعات و روشهاي تفسيري>، مؤلف موضوعات و شيوههاي متفاوت تفسير در نخستين سدههاي اسلامي را بررسي ميكند. از نظر وي، اين نخستين مفسّران همگي با يك موضوع واحد سروكار نداشتهاند، بلكه غالباً وجوه مختلف متن قرآن را بنابر دغدغههاي متفاوت خويش تفسير كردهاند. دستهاي از ايشان، قرآن را بيشتر در پيوند با مسائل عيني جامعهي اسلامي تفسير كردهاند؛ اما برخي ديگر مستقيماً به متن قرآن، اختلاف قرائات و معناي لغوي آيات آن پرداختهاند.
فصل چهارم (ص 96ـ159) با عنوانِ <ترمينولوژي نحوي در تفاسير اوليه> بلندترين فصل كتاب است كه در آن مؤلف پارهاي ديگر از اصطلاحات نيمهفني دستور زبان عربي بهكاررفته در تفاسير كهن اسلامي را بررسي ميكند. اين اصطلاحات نيمهفني مربوط به "بيان معناي آيه"، "تقسيمات مختلف كلام"، "انواع متن"، و "روابط و اتصالات" هستند و برخي از آنها عبارتند از: معنا، كلام، قول، لغة، اِضمار، صله، خبر، نعت، استفهام، تعجب، جحد، استثنا، معطوف، بدَل، جواب قسم، تقديم و تأخير كه وي به تفكيك و تفصيل اين اصطلاحات را از تفاسير مُجاهد، سفيان ثوري، محمد بن سائب كلبي، مُقاتل و عبدالرزاق صنعاني بيرون ميكشد. در پايان بار ديگر مؤلف نتيجه ميگيرد كه نقطهي عزيمت نخستين نحويان مسلمان، عناصر موجود در تفاسير قرآن بوده است و ايشان ترمينولوژي و دستگاه فني خود را از طريق توسعه و تكامل اين اصطلاحات نيمه فني بهدست آوردهاند.
در فصل پنجم (ص 160ـ190) با عنوانِ <قرّاء، مفسّران و نحويان>، مؤلف به جستجو در كتب تراجم و شرح حالنگاريهاي اوليه ميپردازد و با بررسي گزارشهاي آنها دربارهي زندگي و احوالات قرّاء و نحويان ميكوشد كه پيوندهاي ميان مفسّران قرن اول و دوم هجري و نحويان نيمهي دوم قرن دوم را بيابد. آخرين فصل كتاب (ص 191ـ206) حاوي استنتاجات متعدد مؤلف دربارهي جوانب مختلف شكلگيري دستور زبان عربي است و پس از آن ضمايمي (بيش از 20 صفحه) مشتمل بر فهرست منابع، نمايهي اشخاص و آيات قرآن، فهرست كوتهنوشتها و نيز فهرست اصطلاحات فني آمده است.
كتاب دستور زبان عربي و تفسير قرآن در نخستين سدههاي اسلامي را نبايد صرفاً پژوهشي در مفاهيم و اصطلاحات فني دستور زبان عربي دانست. مؤلف در اين كتاب به امور ديگري چون نقل حديث و انتقال علم در سدههاي نخست و نيز تكوين دو مكتب كوفي و بصري در علم نحو نيز ميپردازد. اعتقاد رايج اين است كه اين دو مكتب نحوي، ساخته و پرداخته ادباي متأخر در بغداد است كه چنان تفاصيل و اختلافاتي را به نحويان قديم كوفه و بصره نسبت ميدهند. خود وِرْستيخ نيز زماني بر اين اعتقاد بوده است كه نحويان متأخر به تأكيد بيش از اندازه بر تفاوتهاي اين مكتب نحوي تمايل داشتهاند؛ اما وي اكنون بدين نتيجه ميرسد كه منابع كهن نشانههايي از اختلافهاي جوهري و بنيادين ميان اين دو ارائه ميدهند. فيالمثل، تفاوت روشني ميان واژگان و اصطلاحات فني مكتب نحوي بصري (در الكتاب سيبويه) و مكتب نحوي كوفي (در معاني القرآن فرّاء) وجود دارد.
اين كتاب در چند سال گذشته توجه و اعتناي اسلامشناسان غربي، بهويژه پژوهشگران قرآن و ادبيات عرب را به خود جلب كرده است. علاوه بر بررسي آراي مؤلف در برخي از كتابهاي متأخر، چند نقد و معرفي كوتاه و بلند بر اين كتاب نوشته شده است كه مشخصات آنها چنين است.
1)Mohammad Arkoun, Arabica 45iii (1998) pp 227ـ229.
2) L. Bettini, Bulletin critique des annales islamologiques 13 (1997) pp. 3ـ8.
3) Claude Gilliot, Zeitschrift der Deutschen Morgenlndischen Gelsellschaft 146 (1996) pp. 207ـ211.
4) Claude Gilliot, Mélanges de l’institut dominicain d’études orientales du Caire 22 (1995) pp. 497ـ501.
5)John L. Hayes, Journal of the American Oriental Society 117iv (1997) pp. 751ـ752.
6)G. Humbert, Studia Islamica 82 (1995) pp. 147ـ150.
7)Miklos Muranyi, Zeitschrift für Arabische Linguistik 32 (1996) pp. 92ـ96.
8)Andrew Rippin, Der Islam 72ii (1995) pp. 310ـ323.
9)Solomon I Sara, Islam and ChristianـMuslim Relations 8i (1997) pp. 107ـ108.
10)R. Talmon, Jerusalem Studies in Arabic and Islam 20 (1996) pp. 286ـ292.
+ نوشته شده در دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۵ ساعت 17:42 توسط مرتضی کریمی نیا
|