تکرار در قرآن

تکرار در قرآن

تكرار از جمله ويژگي‏هاي متن قرآن كريم است. در ديگر كتب آسماني چون تورات و انجيل ــ آن گونه كه امروزه در عهد قديم و عهد جديد مي‏بينيم ــ نيز گونه‏هايي از تكرار ديده مي‏شود، اما اين ويژگي در قرآن كريم چنان برجسته است كه هر خواننده آشناي اين متن را به خود متوجه مي‏سازد. تكرار در قرآن وجوه و انواع مختلفي دارد. در مقاله حاضر پس از مروري بر انواع تكرار در قرآن كريم، به تفصيل، يكي از اقسام تكرار را بررسي و مقتضيات ترجمه آن را همراه با نمونه‏هايي از ترجمه آيات قرآن در فارسي خواهيم آورد. در اين نوع خاص از تكرار، كلمه يا عبارتي صرفا به دليل ساخت زبان عربي و بنابه اغراض زباني و بياني تكرار مي‏شود. مي‏توان گفت كه حذف اين نوع تكرار در ترجمه قرآن امري پسنديده و گاه لازم است.
پديده تكرار از آغاز توجه متكلّمان، اديبان، مفسّران و ديگر دانشمندان اسلامي را به خود جلب كرده است و آنان در كتب ادبي، كلامي، تفسير و علوم قرآن كوشيده‏اند با پرداختن به گونه‏هاي مختلف تكرار در قرآن، به يافتن علت و تبيين حكمت آن بپردازند. متكلمان، گاه در پاسخ طعن ملحدان و يا پيروان ديگر اديان، به موضوع تكرار در قرآن توجه كرده و گاه نيز در برابر فرقه‏هاي رقيب، آن را دليلي بر يكي از باورهاي كلامي خود دانسته‏اند. مثلاً ابن‏جنّي، از ادباي معتزلي، وجود تكرار در كلام عرب را بهترين و قوي‏ترين دليل بر رواج مجازگويي و كاربرد مجاز در اين زبان مي‏شمارد. به نظر وي، استفاده از اموري چون تأكيد و تكرار در قرآن كريم به منظور جلوگيري از توهم مجازيت بوده است.1 ديگر متكلمان اسلامي نيز به منظور ردّ اعتراض ملحدان ــ كه مي‏پنداشته‏اند تكرار در قرآن نشانه خلل و ضعفي در آن است ــ غالبا فصلي از كتاب خويش را به اين موضوع اختصاص داده، براي برخي وجوه تكرار در قرآن حكمت‏هايي برشمرده و در پاره‏اي ديگر از آيات، اساسا تكراري بودن را نفي كرده‏اند. في‏المثل، شريف مرتضي در الامالي، قاضي عبدالجبار معتزلي در المغني و تنزيه القرآن عن المطاعن، فخرالدين رازي در نهاية الايجاز تكراري بودن مضمون جملات در سوره كافرون را نفي كرده و درباره آيات مكرّر در سوره مرسلات و الرحمن و نيز درباره تكرار قصه‏هاي قرآن حكمت‏هايي برشمرده‏اند.2 از اين ميان، سيد مرتضي، براي آن كه نشان دهد تكرار با رعايت شرايطي، امري پسنديده و از جمله محاسن كلام است، اشعاري از شاعران جاهلي و اسلامي ذكر مي‏كند. يكي از اين اشعار، شعري بلند از مهلهل بن ربيعه در رثاي برادرش كُلَيب است. در مصراع اول هر يك از ابيات آن آمده است:
... ... ... ... ... ... ... ... ...3 عَلي أَنْ لَيْسَ عِدلاً مِنْ كُلَيْبٍ

 

ادامه نوشته

دستور زبان عربي و تفسير قرآن در نخستين سده‏هاي اسلامي

دستور زبان عربي و تفسير قرآن

در نخستين سده‏هاي اسلامي

   

 

 كُرنليوس وِرْستيخ، دستور زبان عربي و تفسير قرآن در نخستين سده‏هاي اسلامي، لايدن: انتشارات بريل، 1993. 320ص. شابك: 9004098453.

 

Cornilos Versteegh, Arabic Grammar and Qur’anic Exegesis in Early Islam, Leiden: E.J. Brill, 1993. 320pp. ISBN: 9004098453. 

 

Arabic grammar

 

اين كتاب به تحقيق در ريشه‏ي پاره‏اي از مفاهيم و اصطلاحات صرف و نحو عربي مي‏پردازد و مي‏كوشد ردّ پاي آن‏ها را در نخستين تفاسير قرآن تدوين يافته در دو قرن نخست هجري بيابد. مؤلف درصدد ارائه‏ي اين نتيجه است كه دانش صرف و نحو عربي، منشأيي يگانه نداشته است، و بسياري از مفاهيم و اصطلاحات عربي كه مي‏پنداريم از منابع سرياني و يوناني اخذ شده‏اند، خود در منابع عربي در دسترس لغويان، صرفيان و نحويان بوده است. به اعتقاد مؤلف يكي از مهم‏ترين اين منابع نخستين تفاسير قرآني است و هم از اين رو، وي مي‏كوشد مفاهيم و اصطلاحات صرفي و نحوي را در منابعي چون تفسير مقاتل بن سليمان و تفسير محمد بن سائب كلبي را با نمونه مشابه آن‏ها در آثار نحوي سيبويه و فرّاء مقايسه كند.

 

کرنليوس ورستيخ، مؤلف كتاب (متولد 1947 در هلند)، استاد مطالعات عربي و اسلامي در دانشگاه نايمخن (هلند) است و بيشتر كتاب‏ها و مقالات وي در حوزه‏ي ادبيات عرب (به ويژه شكل‏گيري اوليه‏ي دستور زبان عربي) است. وي علاوه بر تسلط كامل بر زبان‏هاي اروپايي، سامي و عربي، از آشنايي نزديكي با زبان‏هاي تركي، فارسي و سواحلي نيز برخوردار است. رساله‏ي دكتري وي درباره‏ي <تأثير عناصر يوناني بر زبان‏شناسي عربي> بود كه در سال 1977 توسط انتشارات بريل در ليدن به چاپ رسيده است. لازم به ذكر است كه وي تاكنون آثار خود را با دو نام متفاوت كُرنليوس وِرْستيخ (C.H.M. Versteegh) و كيس وِرْستيخ (Kees Versteegh) منتشر كرده است و گاه در يك اثر خود اين هر دو نام را به كار مي‏برد.

 

نخست به دغدغه‏هاي مؤلّف در تأليف كتاب گوش مي‏دهيم:

در اولين سال اقامتم در قاهره، يكي از همكارانم به من خبر تصحيح و انتشار تفسير مقاتل بن سليمان را داد. كسي را براي خريد كتاب فرستادم؛ ناشر گفت كتاب چاپ شده، اما چون قيمت آن معين نشده است، هيچ نسخه‏اي از آن فروخته نمي‏شود. بعدها خيلي زود فهميدم كه قصه اين نيست؛ چراكه برخي افراد در مصر پاره‏اي از محتواي اين كتاب را ناخوش داشتند و از عرضه‏ي آن جلوگيري مي‏كردند. به‏دست آوردن نسخه‏ي كتاب چندان آسان نبود. سرانجام موفق شدم؛ اما اشتياق اوليه‏ام در مطالعه‏ي آن مبدّل به نوميدي شد. اميد داشتم كه در اين كتاب انبوهي اصطلاحات جالب صرفي و نحوي بيابم، اما ظاهراً قسمت اعظم كتاب، به مطالب تفسيري‏اي پرداخته بود كه هيچ ربطي به مسائل زباني نداشت. وقتي كتاب را براي دومين بار مرور مي‏كردم، به گونه‏اي اتفاقي ديدم كه مؤلف در تفسير عبارتي از متن قرآن، اصطلاح نحوي "صله" را به‏كار برده است. همين امر مرا به كنجكاوي واداشت و تصميم گرفتم تمام كتاب را صفحه به صفحه بخوانم. نتيجه‏ي كار، فهرستي كوتاه، اما بسيار مهم، از اصطلاحات صرفي و نحوي بود كه با آن به بررسي روش مُقاتل در تفسير قرآن پرداختم و مقاله‏اي را در مجله‏ي اسلام (برلين) منتشر كردم.

 

 versteegh

 

پس از تفسير مقاتل بن سليمان، تصميم گرفتم كه ديگر تفاسير را نيز بررسي كنم؛ خيلي زود تفسير مجاهد، تفسير سفيان ثوري، و نسخ مخطوطي از تفسير محمد بن سائب كلبي [= تفسير ابن‏عباس] و تفسير عبدالرزاق بن همّام صنعاني [از مَعْمَر بن راشد] را به‏دست آوردم. از داشتن اين تفاسير بسيار مشعوف بودم و خوشحال‏تر اين كه اكنون مي‏توانستم نتايج بررسي‏هاي خويش را با دستاوردهاي هارالد موتسكي (Harald Motzki) در بررسي المصَنَّف عبدالرزاق صنعاني، به منظور اثبات وثاقت عمده‏ي روايات موجود در اين اثر روايي مقايسه كنم. دستاوردهاي علمي موتسكي مرا تشويق كرد كه در ادامه‏ي تحقيقات خود، با بهره‏گيري از متون تفسيري اوليه، پاسخ يكي از پيچيده‏ترين مسائل تاريخ نحو عربي را بيابم. آن مسأله اين است: منشأ يا خاستگاه اصطلاحات صرفي و نحوي كه در الكتاب سيبويه آمده است چيست؟

 

 اين جملات، توضيحات آقاي وِرْستيخ، مؤلف كتاب دستور زبان عربي و تفسير قرآن در نخستين سده‏هاي اسلامي در مقدمه‏ي كتاب بود. امروزه تمامي محققان بر اين نكته اتفاق نظر دارند كه نخستين كوشش‏ها در تحليل و توصيف نظام‏مند زبان عربي را سيبويه (متوفاي 180 ق) در الكتاب خود انجام داده است. پيش از سيبويه، دانشمندان اسلامي صرفاً به توضيح و بيان متن قرآن كريم مي‏پرداختند. هدف اصلي آن‏ها فهم معناي ظاهري قرآن به منظور پاسخ‏گويي به مسايل و پرسش‏هاي روزمره‏ي جامعه اسلامي بود. اما براي بحث علمي در اين كتاب آسماني، مجموعه‏اي از مفاهيم و اصطلاحات فني مورد نياز بود كه سيبويه با مطالعه‏ي روش‏مند در زبان قرآن و اشعار جاهلي، نخستين بار آن‏ها را در الكتاب خود به نحوي جامع و هماهنگ معرفي كرد.

 

 الكتاب سيبويه به گونه‏اي شگفت‏آور حاوي تفاصيل دقيق زبان‏شناختي و نام‏گذاري اصطلاحات و مفاهيم براي دستور زبان عربي است. اين پديده‏ي شگفت دو گونه خاستگاه مي‏تواند داشته باشد: نخست خاستگاه بيروني، زيرا هيچ نشانه‏اي در سنّت عربي برايش سراغ نداريم؛ دوم خلاقيتي بومي و دروني، كه متّكي به تلاش‏هاي اوليه‏ي عالمان همين سنّت باشد. غربيان انبوهي خاستگاه و نشانه‏هاي جعل از فرهنگ و زبان يوناني، سرياني و حتي سانسكريت براي دستور زبان عربي برشمرده‏اند، اما وِرْستيخ كلّيت و جامعيّت هريك از اين نظريات را با ارائه شواهد خود از بين مي‏برد. نكته‏ي قابل توجه اين است كه مؤلف اين كتاب خود از نخستين نظريه‏پردازان منشأ يوناني براي دستور زبان عربي بوده است و چرخش 180 درجه‏اي وي در اين كتاب از يك خاستگاه بيروني به خاستگاهي دروني و بومي براي دستور زبان عربي شگفتي بسيار دارد.

 

 وِرْستيخ معتقد است ريشه‏ي اين اصطلاح‏سازي ــ به گونه‏اي نيمه‏فني ــ در آثار نخستين مفسّران اسلامي پيش از سيبويه شكل گرفته است. از نظر وي، دستور زبان عربي، محصول طبيعي و جدايي‏ناپذير فهم قرآن در سده‏هاي نخست بوده است؛ يعني نخستين مفسّران اسلامي در فهم اين كتاب و حل مسائل علمي آن، نيازمند مجموعه‏اي از اين اصطلاحات ادبي و فني بوده‏اند. وي بر اين مدعاي خود شواهدي ذكر مي‏كند. في‏المثل، اكثر محققان غربي معتقدند كه اصطلاحِ "اِعراب" در عربي با اصطلاح يوناني "هلنيسموس" hellnismos پيوندي نزديك دارد. پژوهش وِرْستيخ نشان مي‏دهد كه كَلبي (متوفاي 146 ق) اين اصطلاح را به معناي "سخن گفتن صحيح به عربي همانند باديه‏نشينان عرب" به كار برده است. با اين همه بايد به خاطر داشت كه ريشه تمام اصطلاحات دستور زبان عربي را نمي‏توان در تفاسير اوليه‏ي اسلامي يافت. تأثير زبان‏شناسي يوناني (مثلاً در الگوي تفكيك اسم از فعل و اصطلاحاتي چون صرف، اعلال، كلام/قول، و فائده)، زبان‏شناسي سرياني (مثلاً در نام‏گذاري مصوِّت‏ها) و وام‏گيري از اصطلاحات فقهي (مانند بدل، عوض، لغو، حدّ، حجّت، اصل، دليل و نيت) همچنان هويداست؛ بنابراين به نظر مؤلف، بايد معجوني از عوامل مختلف را علاوه بر تلاش‏هاي فكري نخستين عالمان مسلمان، منشأ دستور زبان و زبان‏شناسي عربي بدانيم.

 

فصل نخست كتاب (ص 1ـ40) با عنوان <نخستين ترمينولوژي و اصطلاحات زباني> به بحث درباره‏ي اصطلاحات نحوي به‏كار رفته در نخستين آثار نحويان مسلمان در پايان قرن دوم هجري مي‏پردازد و انواع نظريه‏هاي مختلف درباره‏ي خاستگاه و ريشه‏ي تكوين اين ترمينولوژي را بررسي مي‏كند.

فصل دوم (ص 41ـ62)، <متوني درباره‏ي تفسير قرآن از نخستين سده‏هاي اسلامي> نام دارد و مؤلف در آن، به معرفي منابع به‏جامانده از اين دوره مي‏پردازد؛ اما مهم‏ترين بحث در اين فصل، درباره‏ي اعتبار و وثاقت متون تفسيري منسوب به دو قرن اول هجري و نيز ارائه‏ي تاريخچه‏اي از سير تحول تفسير قرآن در اين دوره است كه مؤلف پس از طرح نظريات شكاكانه‏ي گلدتسيهر، شاخْت و وَنْزْبرو موضع معتدل‏تري در اين‏باره اتخاذ مي‏كند. البته وي بر اين نكته تأكيد مي‏كند كه وقتي وي گرايش فراگير و شكاكانه درباره‏ي منابع و متون اوليه اسلامي را ــ كه در پاره‏اي حوزه‏ها مُد روز شده است ــ مردود مي‏شمارد، اين بدان معنا نيست كه تمام محتواي تفاسير موجود را از نظر اِسناد معتبر دانسته و آن‏ها را دربست مي‏پذيرد. وي ادله‏ي خويش بر پذيرش وثاقت اين منابع تفسيري را در اين فصل ارائه مي‏كند؛ گواينكه از نظر وي وثاقت منابع به معناي صحت و اعتبار تمام جزييات آن‏ها نيست، بلكه تنها جوهر و بنياد آن‏ها موثق‏اند.

 

 فصل سوم و چهارم به بررسي و تحليل تفاسير مي‏پردازند. در فصل سوم (ص 63ـ95) با عنوان <موضوعات و روش‏هاي تفسيري>، مؤلف موضوعات و شيوه‏هاي متفاوت تفسير در نخستين سده‏هاي اسلامي را بررسي مي‏كند. از نظر وي، اين نخستين مفسّران همگي با يك موضوع واحد سروكار نداشته‏اند، بلكه غالباً وجوه مختلف متن قرآن را بنابر دغدغه‏هاي متفاوت خويش تفسير كرده‏اند. دسته‏اي از ايشان، قرآن را بيشتر در پيوند با مسائل عيني جامعه‏ي اسلامي تفسير كرده‏اند؛ اما برخي ديگر مستقيماً به متن قرآن، اختلاف قرائات و معناي لغوي آيات آن پرداخته‏اند.

 

 فصل چهارم (ص 96ـ159) با عنوانِ <ترمينولوژي نحوي در تفاسير اوليه> بلندترين فصل كتاب است كه در آن مؤلف پاره‏اي ديگر از اصطلاحات نيمه‌فني دستور زبان عربي به‏كاررفته در تفاسير كهن اسلامي را بررسي مي‏كند. اين اصطلاحات نيمه‌فني مربوط به "بيان معناي آيه"، "تقسيمات مختلف كلام"، "انواع متن"، و "روابط و اتصالات" هستند و برخي از آن‏ها عبارتند از: معنا، كلام، قول، لغة، اِضمار، صله، خبر، نعت، استفهام، تعجب، جحد، استثنا، معطوف، بدَل، جواب قسم، تقديم و تأخير كه وي به تفكيك و تفصيل اين اصطلاحات را از تفاسير مُجاهد، سفيان ثوري، محمد بن سائب كلبي، مُقاتل و عبدالرزاق صنعاني بيرون مي‏كشد. در پايان بار ديگر مؤلف نتيجه مي‏گيرد كه نقطه‏ي عزيمت نخستين نحويان مسلمان، عناصر موجود در تفاسير قرآن بوده است و ايشان ترمينولوژي و دستگاه فني خود را از طريق توسعه و تكامل اين اصطلاحات نيمه فني به‏دست آورده‏اند.

 

در فصل پنجم (ص 160ـ190) با عنوانِ <قرّاء، مفسّران و نحويان>، مؤلف به جستجو در كتب تراجم و شرح حال‏نگاري‏هاي اوليه مي‏پردازد و با بررسي گزارش‏هاي آن‏ها درباره‏ي زندگي و احوالات قرّاء و نحويان مي‏كوشد كه پيوندهاي ميان مفسّران قرن اول و دوم هجري و نحويان نيمه‏ي دوم قرن دوم را بيابد. آخرين فصل كتاب (ص 191ـ206) حاوي استنتاجات متعدد مؤلف درباره‏ي جوانب مختلف شكل‏گيري دستور زبان عربي است و پس از آن ضمايمي (بيش از 20 صفحه) مشتمل بر فهرست منابع، نمايه‏ي اشخاص و آيات قرآن، فهرست كوته‏نوشت‏ها و نيز فهرست اصطلاحات فني آمده است.

 

كتاب دستور زبان عربي و تفسير قرآن در نخستين سده‏هاي اسلامي را نبايد صرفاً پژوهشي در مفاهيم و اصطلاحات فني دستور زبان عربي دانست. مؤلف در اين كتاب به امور ديگري چون نقل حديث و انتقال علم در سده‏هاي نخست و نيز تكوين دو مكتب كوفي و بصري در علم نحو نيز مي‏پردازد. اعتقاد رايج اين است كه اين دو مكتب نحوي، ساخته و پرداخته ادباي متأخر در بغداد است كه چنان تفاصيل و اختلافاتي را به نحويان قديم كوفه و بصره نسبت مي‏دهند. خود وِرْستيخ نيز زماني بر اين اعتقاد بوده است كه نحويان متأخر به تأكيد بيش از اندازه بر تفاوت‏هاي اين مكتب نحوي تمايل داشته‏اند؛ اما وي اكنون بدين نتيجه مي‏رسد كه منابع كهن نشانه‏هايي از اختلاف‏هاي جوهري و بنيادين ميان اين دو ارائه مي‏دهند. في‏المثل، تفاوت روشني ميان واژگان و اصطلاحات فني مكتب نحوي بصري (در الكتاب سيبويه) و مكتب نحوي كوفي (در معاني القرآن فرّاء) وجود دارد.

 

اين كتاب در چند سال گذشته توجه و اعتناي اسلام‏شناسان غربي، به‏ويژه پژوهش‏گران قرآن و ادبيات عرب را به خود جلب كرده است. علاوه بر بررسي آراي مؤلف در برخي از كتاب‏هاي متأخر، چند نقد و معرفي كوتاه و بلند بر اين كتاب نوشته شده است كه مشخصات آن‏ها چنين است.

 

1)Mohammad Arkoun, Arabica 45iii (1998) pp 227ـ229.

2) L. Bettini, Bulletin critique des annales islamologiques 13 (1997) pp. 3ـ8.

3) Claude Gilliot, Zeitschrift der Deutschen Morgenlndischen Gelsellschaft 146 (1996) pp. 207ـ211.

4) Claude Gilliot, Mélanges de l’institut dominicain d’études orientales du Caire 22 (1995) pp. 497ـ501.

5)John L. Hayes, Journal of the American Oriental Society 117iv (1997) pp. 751ـ752.

6)G. Humbert, Studia Islamica 82 (1995) pp. 147ـ150.

7)Miklos Muranyi, Zeitschrift für Arabische Linguistik 32 (1996) pp. 92ـ96.

8)Andrew Rippin, Der Islam 72ii (1995) pp. 310ـ323.

9)Solomon I Sara, Islam and ChristianـMuslim Relations 8i (1997) pp. 107ـ108.

10)R. Talmon, Jerusalem Studies in Arabic and Islam 20 (1996) pp. 286ـ292.