پيش و پس از تئودور نُلدکه: تاريخ قرآن نويسي در جهان اسلام (بخش دوم)
پيش و پس از تئودور نُلدکه: تاريخ قرآن نويسي در جهان اسلام
بخش دوم
مرتضي کريمينيا
انتشار يافته در صحيفه مبين، ش 48، پاييز و زمستان 1389، ص 7ـ42. نسخهي انگليسی مقاله در مجلهي Journal of Qur'anic Studies سال پانزدهم، ش 1 (2013) انتشار يافته است.
دوم: پس از نُلدکه
توجه به تاريخ قرآن و پژوهش در اين باره نخستين بار در غرب انجام گرفت و با تاريخ قرآن نُلدکهـ شوالي شکل نهايي به خود گرفت. پيش از نُلدکه در ميان غربيان افرادي چون گوستاو وايل[1] (1808-1889)، ميور[2] (1819-1905) و آلويز اشپرنگر[3] (1813ـ1893) به موضوع تاريخ قرآن، و تاريخگذاري سورهها پرداخته بودند؛ اما اين نُلدکه بود که براي اولين بار نام کتابش را تاريخ قرآن نهاد. پس از وي، افراد زيادي در غرب به همين موضوع پرداختهاند، اما ــ تا آنجا که امروزه ميدانيم ــ ديگر هيچکس در غرب چنين نامي براي کتاب خود انتخاب نکرده است،[4] چنانکه گويي اين عنوان در ادبيات و مکتوبات غربي گم شده است. شاهدي بر اين امر آن است که در ميان مدخلهاي دائرة المعارف قرآن (ويراستهي ج. د. مکاوليف، لايدن، 2001ـ2006)، مدخلي با عنوان تاريخ قرآن وجود ندارد؛ درعوض، اين عنوان کلي در مدخلهاي کوچکتري چون جمع قرآن (ج1، ص 351ـ361)، تاريخگذاري قرآن (ج 1، ص 316ـ335)، قرائات (ج 4، ص 353ـ363)، ترجمهي قرآن (ج 5، ص 340ـ358)، رسمالخط (ج 3، ص 304ـ308) و مانند آن ارائه شده است. به عکسِ غرب، در جهان اسلام (ترکيه، ايران، مالزي، شبه قاره، و جهان عرب)، کتابهاي بسياري با عنوان تاريخ قرآن در دهههاي گذشته نوشته شده و دائرة المعارفهاي تخصصي اين عنوان را مدخل قرار دادهاند. فيالمثل در دائرة المعارف قرآن کريم (ج 7، قم، بوستان کتاب، 1382 ش) و دائرة المعارف تشيع (ج 4، تهران، نشر شهيد سعيد محبي، 1377 ش) مدخلهايي با عنوان <تاريخ قرآن> آمده است. غربيان اما در اين مدت، موضوع تاريخ قرآن را پس از نُلدکه در بخشهاي کوچکتر و جزييتر دنبال کرده و کتابهاي جزييتر نوشتهاند. عناويني چون موادي براي تاريخ قرآن (آرتور جفري، 1937)، مقدمه بر قرآن (ريچارد بِل، 1953)، و مقدمه بر قرآن (رژي بلاشر، 1977)، جمع قرآن (جان برتُن، 1979)، ساخت سورههاي مکي قرآن (آنگليکا نويورت، 1980)، و حتي قرآن در محيط تاريخياش (رينولد، 2007)، از اين قبيلاند. چنين مينمايد که در يکي دو دههي اخير، رواج فراوان پرسشهاي مربوط به خاستگاههاي قرآن، زبان قرآن، محيط تکوين اسلام، مسئلهي منابع (the issue of the sources) و امثال آنها پيوندي اکيد با پرسشهاي قديمي تاريخ قرآن داشته باشد. از اين رو، ميتوان حتي کتابهاي مطالعات قرآني (جان ونزبرو، 1978) هاجريسم (مايکل کوک و پاتريشيا کرونه، 1979)، قرائت آراميـ سرياني قرآن (کريستف لوکسنبرگ، 2000) و جزآن را تلاشهايي در همين راستا بهشمار آورد (براي تفصيل نک. کريمينيا، <مسئلهي تأثير زبانهاي آرامي و سرياني در زبان قرآن>، ص 55ـ56).