ريشه‌هاي تکوين نظريه‌ي اعجاز قرآن و تبيين وجوه آن در قرون نخست

ريشه‌هاي تکوين نظريه‌ي اعجاز قرآن و تبيين وجوه آن در قرون نخست

مرتضي کريمي‌نيا

انتشار يافته در: پژوهش‌هاي قرآن و حديث (مقالات و بررسيها) دوره 46، شماره 1، تابستان 1392، صفحه 113-144

 

چکيده: کهن‌ترين منابع کلامي، حديثي و تفسيري عالمان مسلمان طي قرون نخست به ندرت نظريه‌اي روشن درباب وجه اعجاز قرآن بيان مي‌کنند. اين درحالي است که در آغاز قرن پنجم، اين بحث در آثار محققاني چون باقلاني، قاضي عبدالجبار و شريف مرتضي به نحوي بالغ و کامل مطرح مي‌شود. غيبت اين امر از يک سو و حضور انبوهي از مباحث قرآني ديگر در آثار اسلامي قرون نخست اسلامي از سوي ديگر، اين پرسش را در ميان مي‌آورد که عالمان اسلامي از کي و تحت چه شرايطي به موضوع اعجاز قرآن و تبيين وجه آن پرداخته‌اند. اين مقاله مي‌کوشد با مروري بر پيشينه‌ي مباحث مرتبط، دو خاستگاه تاريخي براي پيدايش و نظريه پردازي درباب وجه اعجاز قرآن در قرون نخست بازشناسي کند: نخست مباحثات و مناظرات کلامي مسيحيان و مسلمانان درباب نشانه‌هاي نبوّت حضرت محمد (ص) و دوم تلاش‌هاي ادبي و کلامي معتزله‌ي بصره و بغداد. پس از اين دوران، متکلمان معتزلي اين امر را در قرن چهارم بيشتر و بيشتر مطرح کردند که در اواخر اين قرن، درآمد. از آغاز قرن پنجم، نظريه پردازي درباب اعجاز و تبيين وجه اعجاز قرآن هم در آثار کلامي و هم در آثار تفسيري عالمان تمامي فِرَق متداول و به يکي از مباحث اساسي در دو دانش تفسير و علوم قرآن تبديل شده است.

 

کليدواژه‌ها: اعجاز قرآن؛ معتزله؛ ادبيات جدلي يهودي و مسيحي؛ علوم قرآني؛ تاريخ تفسير؛ مجادلات اسلامي مسيحي؛ وجوه اعجاز. 

فایل پی دی اف مقاله

 

مأکله‌ي سالانه‌ي يهود: بررسي روايتي تفسيري در منابع کهن شيعه و سنّي

 

مأکله‌ي سالانه‌ي يهود:

 بررسي روايتي تفسيري در منابع کهن شيعه و سنّي

 

مرتضي کريمي‌نيا

 

انتشار یافته در: پژوهش‌های قرآن و حدیث (مقالات و بررسی‌ها)، سال 44، ش 2، پاييز و زمستان 1390.

 

چکيده

اين مقاله به بررسي متني و منبع شناختي يک روايت تفسيري مي‌پردازد که نخستين بار در دو تفسير التبيان و مجمع البيان به نقل از امام باقر عليه السلام آمده است. مؤلف نشان مي‌دهد که مأخذ شيخ طوسي در نقل اين روايت، المصابيح في تفسير القرآن تأليف ابوالقاسم حسين بن علي معروف به وزير مغربي (370ـ418 ق) بوده است. وزير مغربي اين سخن را به نحوي مبهم به "ابوجعفر" نسبت مي‌دهد؛ اما اين روايت نه در هيچ‌يک از منابع حديثي و تفسيري شيعه پيش از وزير مغربي آمده، و نه در مهم‌ترين منابع تفسير مأثور اهل سنت چون ابوجعفر طبري و ابن‌ابن‌حاتم رازي ثبت شده است. مقاله‌ي حاضر مي‌کوشد ردّ پاي اين نقل و روايات مشابه را در منابع تفسيري و روايي کهن بجويد و نشان دهد که وزير مغربي روايات تفسيري متعددي از تفسير کلبي (م. 146 ق) را در اثر خود نقل کرده و تمامي آن‌ها را به ابوجعفر يعني امام باقر عليه السلام نسبت داده است. اين روايات تقريباً همگي به نقل قصص، اسباب نزول، و تعيين مبهمات، اعلام و اماکن قرآني مربوطند. روش بحث در اين مقاله تحليل سندي نيست، بلکه ترکيبي از دو روش تحليل متن و تحليل منبع است.

کليد واژه‌ها

وزير مغربي؛ المصابيح في تفسير القرآن؛ روايت مأکلة؛ شيخ طوسي؛ التبيان في تفسير القرآن؛ تاريخ تفسير شيعه؛ تفسير کلبي

 

لینک دریافت:

http://journals.ut.ac.ir/page/download-rAlj-vljVTI.artdl

http://journals.ut.ac.ir/page/article-frame.html?articleId=1236741

 

تفسير حدادي: ترجمه‌ي فارسي کهني از ميانه‌ي قرن پنجم

تفسير حدادي: ترجمه‌ي فارسي کهني از ميانه‌ي قرن پنجم

 

المجلد الثامن من معاني کتاب الله تعالي و تفسيره المنير، تصنيف ابونصر احمد بن محمد بن حمدان بن محمد حدادي، کتابت و تذهيب از عثمان بن حسين وراق غزنوي (در سال 484 ق)، با مقدمه‌ي محمد عمادي حائري، تهران: کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شوراي اسلامي و کاخ‌موزه‌ي توپقاپي (استانبول)، 1390. 41+476+9ص. شابک: 9786002200662.

اين اثر چاپي عکسي است از قرآن کريم (نسخه‌ي شماره‌ي 209 در کتابخانه‌ي کاخ موزه‌ي توپقاپي) همراه با ترجمه و تفسيري کهن به فارسي (شامل نيمي از سوره‌ي کهف و سوره‌هاي مريم، طه، انبياء و حج) که اصل آن در بخش خزينه‌ي امانت کتابخانه‌ي کاخ موزه‌ي توپقاپي (استانبول) نگهداري مي‌شود. اين مصحف و تفسير ارزشمند، کهن‌ترين نسخه‌ي مترجَم قرآن است که تاريخي مشخص دارد؛ افزون بر آنکه کتابت و نسخه‌آرايي آن جلوه‌اي کم نظير از هنر قدسي را نمايان عرضه مي‌کند و متن آن در شمار قديم‌ترين تفاسير فارسي قرآن است. پيش از اين، مقاله‌اي علمي درباب اين اثر به قلم محمد عمادي حائري با عنوان <کهن‌ترين نسخه‌ي مترجَم قرآن: تحليل متن، بررسي دستنوشت، زيبايي‌شناسي هنر قدسي>، در آينه‌ي ميراث، ضميمه‌ي شماره‌ي 19، 1389، 88ص انتشار يافته است.

بنا به نظر محقق اين اثر، سيد محمد عمادي حائري در مقدمه بر کتاب حاضر، اين نسخه از ترجمه و تفسير قرآن که آن را مي‌توان تفسير حدادي ناميد، درواقع همان تفسيري است که مجلدي از آن در کتابخانه‌ي موزه‌ي بريتانيا به شماره‌ي Or. 6573 نگهداري مي‌شود و متن آن به کوشش جلال متيني با عنوان تفسيري بر عُشري از قرآن مجيد به چاپ رسيده است. شواهد فراوان در دست است که نشان مي‌دهد اين اثر در چند مجلد تأليف وکتابت شده است. بخش فعلي تنها حدود 2 جزء قرآن کريم را در 476 صفحه دربر دارد؛ اين بدان معناست که تمام اثر لاجرم بايد بيش از 7000 صفحه دارا بوده باشد. با اين احوال، از ديگر مجدات تفسير حدادي تاکنون نسخه يا نشاني يافت نشده است. قرائن موجود در متن اثر نشان مي‌دهد ابونصر حدادي که در زمان کتابت (484 قمري) اثر درگذشته بوده، از نظر فقهي بر مذهب حنفي و از نظر کلامي، بر مذهب کرّاميه بوده است.

تفسير حدادي، با توجه با تاريخ کتابت اين نسخه در موزه‌ي توپقاپي، پس از تفسير معروف به ترجمه‌ي تفسير طبري (در 354 قمري)، در شمار کهن‌ترين تفاسير فارسي، و در رديف آثاري چون تاج التراجم ابوالمظفر شاهفور اسفرايني (م. 471 ق)، و تفسير التفاسير ابوبکر عتيق سورآبادي نيشابوري (م. 494 ق) قرار مي‌گيرد. شيوه‌ي وي در متن حاضر چنين است که نخست بخشي از آيه را نقل و ترجمه مي‌کنند و به دنبال ترجمه‌ي هر بخش، تفسير کوتاهي از آن مي‌آورند و در ادامه به ذکر اقوال مفسران و مباحثي از اين دست مي‌پردازند. ترجمه‌ي فارسي آيات در تفسير حدادي، برخلاف تفاسير معروفي چون کشف الاسرار ميبدي و روض الجنان ابوالفتوح رازي، چندان متأثر از نخستين ترجمه‌ي فارسي قرآن (ترجمه‌ي تفسير طبري) نيست. عبارات و توضيحات وي در مواضع متعددي از اين اثر نشان از استقلال فکري و قلمي مفسّر در ترجمه و تفسير آيات است. متن تفسير حدادي تا اندازه‌اي عربي‌گراست و واژه‌هاي عربي يا مرکب عربي‌ـفارسي در آن فراوان يافت مي‌شود. بااين همه، ترجمه‌ي فارسي ابونصر حدادي از آيات قرآن، برخلاف ديگر ترجمه‌هاي کهن فارسي از قرآن، چندان تحت تأثير ساختار نحوي جملات متن مبدأ (آيات قرآن) نيست و حتي گاه مترجم از چارچوب لغوي نحوي آيه تاحدي به‌در آمده و به ترجمه‌ي آزاد دست زده است.

متن قرآن يکسره با خط کوفي کتابت شده است که در آن زمان همچنان خطي مقدس به‌شمار مي‌آمده است. در آن ادوار تنها قرآن با خط کوفي نوشته مي‌شد و کتابت آثار عادي با خط نسخ صورت مي‌پذيرفت. با اين‌همه کاتب متن، عثمان وراق در ميانه‌ي ترجمه و تفسير و نه در متن قرآن، احاديث و ادعيه، اشعار، عبارات عربي و حتي آيات قرآن را به خط ثلث يا نسخ پخته‌اي مي‌نويسد که اين امر خود نشان از رواج اين دو خط در عصر اوست. نقطه‌ها، علامات تشديد و سکون و اعراب آيات با رنگ قرمز يا مذهَّب طلايي نقش شده‌اند. ترجمه و تفسير آيات هم به خط کوفي است، اما کوفي آيات قرآني کهن‌نماتر است. آيات قرآن به خط مشکي و با قلمي درشت‌تر و ترجمه و تفسيرها با همان رنگ اما با قلمي ريزتر کتابت شده‌اند.

امین خولی و بنیادگذاری مکتب ادبی در تفسیر

 

امين خولي

و بنيادگذاري مکتب ادبي در تفسير

 

 

 

توضيح: متن حاضر مقالهای است که در شماره‌ي آخر مجلهی برهان و عرفان (دانشگاه آزاد اسلامی، واحد علوم و تحقيقات، سال دوم، ش ۶، زمستان ۱۳۸۴) منتشر کردهام.

 

 

چکيده:

"مکتب ادبي در تفسير" از جمله روش‌هاي تفسيري در دوره‌ي معاصر است که ريشه در سنت کهن تفسير دارد. برخي از مفسران ادبي قرون دوم و سوم هجري چون ابن‌قتيبه, ابوعبيده, ابوعبيد, کسائي و فرّاء بيشترين تلاش خود را در تبيين وجوه صرفي, نحوي و گاه بلاغي آيات قرآن به‌کار برده‌اند. در قرون بعدي, تکيه بر جنبه‌هاي ادبي و بلاغي در آثار زمخشري, شريف رضي, شريف مرتضي, و شيخ طوسي بيشتر شده و گاه در تفاسيري چون بحر المحيط ابوحيان غرناطي به افراط کشيده شده است. در طول تاريخ تفسير اين گرايش‌هاي مختلف را با تعابير مختلفي چون تفسير لغوي, تفسير نحوي, تفسير بياني, تفسير بلاغي و احياناً تفسير ادبي نام‌گذاري کرده‌اند. در قرن اخير, امين خولي اديب و متفکر مشهور مصري گونه‌اي از تفسير را بر اين مجموعه افزود و آن را مکتب ادبي در تفسير ناميد. بر پايه‌ي اين روش تفسيري, گوهر اوليه‌ي و غالب قرآن وجه ادبي آن تلقي مي‌شود و مفسر بايد بکوشد پيش از هر چيز, به زواياي ادبي و هنري اين کتاب دست يابد. در مقاله‌ي حاضر, جوانب مختلف نظريه‌ي ادبي امين خولي در تفسير قرآن, همراه با شرح مختصري از زندگي و آثار وي آمده است.

 

کليدواژه: تفسير قرآن, تفسير در دوره‌ي جديد, مکاتب و روش‌هاي تفسيري, مکتب ادبي در تفسير, محمد عبده, رشيدرضا, امين خولي.

 

مقدمه

نگارش‌هاي تفسيري و قرآن‌پژوهي در ميان عالمان مسلمان در دو قرن نوزدهم و بيستم رواج و گستردگي بسيار يافته است. هرچند عموم اين آثار را مي‌توان امتداد سنت گذشته در فهم و تفسير قرآن دانست، اما آنچه تفسيرنگاري دوره‌ي جديد را از كار پيشينيان متمايز مي‌كند، پيدايش روش‌ها و سبك‌ها، و از همه مهم‌تر پرسش‌هاي جديد اجتماعي، علمي، و سياسي است كه قرآن‌پژوهي نوين را بسيار متنوع‌تر از گذشته ساخته است. از اينها که بگذريم، اغلب مفسران جديد تقريباً به همان مواد و منابعي مراجعه و استناد مي‌كنند كه در آثار تفسيري كلاسيك چون تفسير كبير، تفسير كشاف، و تفسير ابن‌كثير به وفور يافت مي‌شود (Wielandt, p.124).

 

چنانچه از پاره‌اي گرايش‌هاي تفسيري نوين در شبه‌قاره و ايران چشم‌پوشي كنيم، امروزه عموماً اين راي مورد اتفاقنظر است كه پايهگذار حركت نوين در تفسير قرآن ــ دست‌كم در جهان عرب ــ شيخ محمد عبده (1849-1905) است (Baljon, pp. 4-5). سبك تفسيري اين مصلح معروف را مي‌توان "تفسير هدايتي" ناميد,[1] چراكه وي اصلي‌ترين و برترين هدف تفسير را كسب هدايت از قرآن مي‌دانست (رشيدرضا، ص 19؛ شريف, 310ـ311). بسياري از تفسيرپژوهان معاصر سبک و الگوي وي در تفسير قرآن را در بيشتر تفاسير معاصر همچون محمود شلتوت, محمد عبدالله دَرّاز, امين خولي, عبدالقادر مغربي, محمد مصطفي مراغي, محمد فريد وجدي و عائشة بنت‌الشاطئ تأثيرگذار ميدانند (عبدالرحيم, فصل سوم, ص 323ـ408؛ شريف, ص 425ـ487؛ سعفان, ص 63ـ85). بديهي است وي در اين نكته وامدار استاد و مراد خود سيد جمال‌الدين اسدآبادي بوده است. سيدجمال علاوه بر آنكه در تفسير برخي از آيات قرآن برداشت‌هاي جديدي ارائه مي‌داد، علي‌العموم مسلمانان و به‌ويژه عالمان اسلامي را هشدار مي‌داد كه به جاي كسب هدايت از قرآن و درمان دردهاي اجتماعي‌شان، تنها به تفسير اموري چون باء بسمله اكتفا نكنند (مخزومي، ص 160؛ نيز براي مروري بر برخي از آراي خاص تفسيري سيدجمال نک. همو, ص 110و 150ـ151).

 

محمد عبده و تفسير هدايتي قرآن

از عبده تنها تفاسيري بر سوره‌ي حمد (تفسير الفاتحة، 1319ق)، و جزء سي‌ام قرآن (تفسير جزء عم، 1322ق) برجا مانده است. به جز اين، مجموعه دروس تفسيري وي در دانشگاه الازهر از ابتداي قرآن تا آيه‌ي 124 سوره‌‌ي نساء به قلم شاگردش رشيدرضا در تفسير المنار تدوين شده و رشيدرضا خود آن را تا اواخر سوره‌ي يوسف ادامه داده است (Wielandt, p. 128). مبناي وي در تفسير قرآن كه او را تا اندازه‌اي از مفسران پيش از خود متفاوت و جدا مي‌كند اين است كه بايد كتاب خدا را چونان ديني فهم و قرائت كرد كه مردمان را به سعادت دنيا و آخرتشان رهنمون مي‌كند. ايرادي كه از ديد وي بر عموم مفسران گذشته مي‌توان گرفت اين است كه از مقصود اصلي و اوليه‌ي قرآن يعني كسب هدايت و ارشاد غفلت ورزيده و به سرگرمي‌هايي چون وجوه مختلف نحو و بلاغت و اختلافات فقهي و كلامي مشغول شده‌اند (رشيدرضا، ج 1، ص 17ـ18).

 

عبده تفسير قرآن را بر دو گونه مي‌داند؛ نخست تفسيري كه انسان را از خداوند و كتاب او دور مي‌كند. اين تفسير كه در پي حل مشكلات لغوي و نحوي، بيان نكات فني و بلاغي در لابلاي آيات قرآن است. به اعتقاد وي، اين قسم را نمي‌توان تفسير ناميد، بلكه بايد آن را نوعي تمرين علمي در نحو، معاني، بيان و مانند آن دانست. قسم دوم تفسيري است كه به دنبال فهم مراد و حكمت تشريع در عقايد و احكام است، آن‌گونه كه دل و جان آدميان را به سوي خود جذب كند و آنان را به عمل صالح و هدايت الهي رهنمون سازد. تفسير مطلوب بايد چنين باشد تا اوصافي چون هدايت و رحمت در آن متحقق شود (رشيدرضا، ج 1، ص 24ـ25). بنابراين عبده مي‌كوشد به دور از گرايش‌هاي كلامي و مذهبي، عقده‌گشايي‌هاي لغوي، صرفي، نحوي و بلاغي، تفاصيل فقهي، نكته‌سنجي‌هاي فلسفي و عرفاني و حتي بدون نقل قول از مفسران گذشته، از درون آيات قرآن جوانب هدايتي را بجويد و راه سعادت آدمي در دنيا و آخرت را بنمايد.

 

عبده در كار خود توفيق فراوان يافته است. دست‌كم بسياري از مفسران دوره‌ي جديد چون رشيدرضا، امين خولي، سيد قطب، محمد جمال‌الدين قاسمي،ابن‌باديس، محمدعزة دروزة, ابن‌عاشور و عبدالقادر مغربي به گونه‌ي مستقيم يا غيرمستقيم متأثر از سبك و روش اويند. مطالب تفسيري وي به کرات در ديگر متون تفسيري و قرآني معاصر نقل شده و مورد قبول قرار گرفته است (Jansen, p. 20؛ نيز نک. عبدالرحيم, ص 328ـ408). در ميان اغلب اين مفسران كه الگوي اوليه‌ي تمامي‌شان تفسير المنار بوده است دو اصل مهم به چشم مي‌خورد. نخست ضرورت ارزيابي, نقد و بازنگري در آراي تفسيري گذشتگان, با تکيه بر اين ادعا که تفاسير گذشته عموماً به مقصد و مقصود اصلي وحي يعني هدايت جُستن از قرآن توجه نکرده‌اند و دوم لزوم پي‌جويي وظايفي كه مفسر در عصر حاضر بايد انجام دهد؛ يعني تأكيد بر جنبه‌ي هدايتي قرآن براي انسان‌ها و تلاش براي يافتن پاسخي به پرسش‌هاي اجتماعي و سياسي جامعه (نيفر، ص 54).

 

 با اين همه، كوشش عبده براي دورماندن از گرايش كلامي خاص يا پيش‌داوري‌هاي شخصي در فهم و تفسير آيات قرآن را نمي‌توان يكسره موفق دانست. مي‌دانيم هيچ مفسري با ذهن خالي و بدون پيش‌فرض به سراغ تفسير متني نمي‌رود. روشن است كه حتي عبده نيز از پاره‌اي گرايش‌هاي مذهبي و جزميات معرفت‌شناختي عصر خود خالي نبوده است. همين امر في‌المثل او را در تفسير برخي آيات قرآن به معتزله نزديك مي‌كند. چراكه مي‌كوشد اموري چون حسد، سحر، ملائكه، جن، و طيراً أبابيل را بر پايه‌ي تئوري‌هاي علمي روزگار خود تفسير كند (عبدالرحيم, ص 248ـ258).[2]

 

امين خولي, زندگي و آثار

از مهم‌ترين شاگردان غيرمستقيم عبده، امين خولي است كه خود در فضاي ادبي و قرآني مصر بسيار تأثيرگذار بود. وي در اول ماه مه 1895 در (شوشاي) مصر متولد شد، در (مدرسة القضاء الشرعي) تحصيل كرد و پس از فارغ التحصيلي از آن در 1920، به تدريس در همانجا و سردبيري مجله‌ي آن مدرسه در دو سال نخست انتشار پرداخت. اين مدرسه، از مدارس طراز اول مصر بود كه مصلح معروف، شيخ محمد عبده آن را تاسيس كرده بود. هدف اين مدرسه آن بود كه قضات آينده‌ي مصر را علاوه بر تعليم دانش‌هاي سنتي، با مفاهيم و موضوعات دنياي مدرن آشنا كند. وي از سال 1923 به مدت چهار سال سركنسول مصر در امور مذهبي در دو شهر رم و برلين بود و در مدت اقامتش در اروپا با زبان‌هاي ايتاليايي و آلماني، پژوهش‌هاي مستشرقان درباره‌ي اسلام و نيز برخي از آثار ادبي غرب از مؤلفاني چون لوئيجي رنالدو و سليستينو چياپارتي از نزديك آشنايي يافت. در سال 1927 پس از بازگشت به مصر مجدداً به تدريس در (مدرسة القضاء ‌الشرعي) و همكاري با دپارتمان اصول‌الدين دانشگاه الازهر پرداخت. يك سال بعد با انتقال به دانشكدة ادبيات دانشگاه قاهره به تدريس در آنجا پرداخت و در همانجا به ترتيب به سمت استادياري، رياست دپارتمان زبان عربي و زبان‌هاي شرقي و استادي ادبيات مصري رسيد. دو سال بعد از كودتاي افسران آزاد، امين خولي همراه با تني چند از ديگر استادان دانشگاه‌هاي مصر در جريان پاكسازي فرهنگي (در 1954) از دانشگاه كنار گذاشته شدند. وي مدتي مستشار فني دارالكتب المصرية بود. سپس به مديريت امور فرهنگي در وزارت آموزش و پرورش رسيد و در 1955 بازنشسته شد. (سعفان, ص 87ـ100؛ خورشيد, ص 13ـ14؛p.  Setiawan,)

 

در سال 1943، امين خولي همراه با تني چند از شاگردان خود حلقه‌اي ادبي به نام الامناء تشكيل دادند كه در پي تحقيق و گسترش اهداف ادبي و هنري در مجامع علمي و مطبوعاتي مصر بود. اين گروه آرا، انديشه‌ها و مطالب ادبي خود را در مجله‌اي به نام مجلة الادب منتشر مي‌كردند كه مديريت آن را امين خولي خود تا زمان وفاتش در ماه مارس 1966 بر عهده داشت. وي همچنين همراه با دانشمنداني چون هميلتون گيب، محمود شلتوت، حامد عبدالقادر و برخي ديگر، عضو (مجمع اللغة العربية) بودند. وظيفه‌ي خاص اين گروه تدوين يك فرهنگ قرآني بود كه بعدها با نام معجم الفاظ القرآن الكريم منتشر شد. امين خولي تنها بخش چهارم اين مجموعه (از حرف صاد تا حرف فاء) را تدوين كرد،‌ چراكه پيش از تدوين بخش بعدي در نهم مارس 1966 درگذشت. (خورشيد, همان, ص 14ـ15؛p.  Setiawan,)

 

مقاله‌ي "تفسير" در دائرةالمعارف الاسلامية

امين خولي را مي‌توان از چهره‌هاي اصلاح‌طلب و نوانديش زمان خود به‌شمار آورد. وي هيچ اثر کامل و مستقلي در زمينه‌ي تفسير قرآن ننوشت, اما آثار وي درباب تاريخ و روش‌هاي تفسير قرآن تأثير فراواني بر مکاتب تفسيري معاصر در جهان اسلام به ويژه مصر گذاشت (Jansen, p. 65, 67). علاوه بر حيات علمي وي، مجموعه مقالاتش درباب نحو، تفسير، بلاغت كه در كتاب مناهج تجديد في النحو و البلاغة و التفسير و الأدب (چاپ اول، قاهره، 1951) به چاپ رسيد، گواه اين نكته است. از اين ميان دو مقاله‌ي "بلاغت" و "تفسير" وي شهرت بسيار دارند كه وي هر دو را در دائرة المعارف الإسلامية منتشر ساخت. اين دائرة المعارف ترجمه‌اي است از ويرايش نخست دايرة‌المعارف اسلام Encyclopaedia of Islamكه مترجمان آن، در برخي موارد مقالاتي تأليفي از محققان مسلمان عرب در آن گنجاندهاند. امين خولي در مقاله‌ي تفسير خود (دائرة‌المعارف الاسلامية، ج 9، ص 411ـ438) كه بعدها به صورت كتابي مستقل نيز به چاپ رسيده است,[3] نخست از پيدايش دانش تفسير و نيز از نخستين مفسران سخن مي‌گويد، سپس به تفصيل بحثي درباره‌ي تفسير مأثور و نقلي، و در پي آن،آراي موافقان و مخالفان تفسير علمي را ارائه مي‌كند. آخرين بخش مقاله‌ي ‌وي، <تفسير در روزگار كنوني> (= التفسير اليوم) نام دارد، كه در آنجا امين خولي نخستين بار انديشه و روش خود درباب تفسير را بيان مي‌كند که از آن پس به <مکتب ادبي در تفسير> شهرت يافته است (همان, ) گفتني است برخي از تاريخ نگاران مکاتب تفسيري دوره‌ي معاصر معتقدند بذرهاي نخستين اين مکتب را پيش از اين, طه حسين از معاصرانِ وي, در يکي از مقالات خود مطرح کرده بوده است (Wielandt, p. 131).

 

سرلوحه‌ي امين خولي در حيات علمي و فكري‌اش، اين شعار اوست: <اول التجديد قتل القديم فهماً؛ نخستين گام نوانديشي آن است كه فهم گذشته را سر ببري.> اما وي با اين شعار به سراغ مفسران سده‌هاي پيشين نمي‌رود، چه شيوه و فهم همه آنان در انديشه‌ي شيخ محمد عبده كشته شده بودند. وي نقد اصلي خود را اين‌چنين متوجه عبده مي‌كند:

 

<در سخنان پيشين راجع به انواع تفسير، پس از بيان اغراض مختلف مفسران، ديدگاه امام محمد عبده را نقل كرديم كه بر اغراض گوناگون ايراد مي‌گرفت و معتقد بود نخستين و مهم‌ترين هدف تفسير آن است كه جنبه‌ي هدايت و رحمت قرآن را محقق كند و حكمت اعتقادات، ‌اخلاقيات و احكام فقهي را به گونه‌اي تبيين كند كه جان و دل مومنان را به خود جذب كند. بنابراين مقصد و مقصود حقيقي در نظر عبده كسب هدايت از قرآن است و اين بي‌شك مقصدي بسيار مهم براي مسلمانان است. با اين همه، در همين نظريه‌ي عبده مي‌توان چون و چرا كرد و گفت اين امر نخستين هدف و مهم ترين مقصود از تفسير قرآن نيست. پيش از اين، هدف و مقصدي واجب‌تر قرار دارد كه اغراض و مقاصد گوناگون از آن جا سرچشمه مي‌گيرند و پيش از هر مقصدي ــ علمي باشد يا عملي،‌ دنيوي باشد يا اخروي ــ بايد آن هدف را به‌دست آورد. آن مقصد مقدم‌تر عبارت است از بررسي و فهم قرآن از آن جهت كه بزرگ‌ترين كتاب عربي و برترين اثر ادب عربي است. اين كتابي است كه زبان عربي را جاودانه ساخت، موجوديت آن را پاس داشت و همراه آن جاودانه ماند، فخر اين زبان و زينت ميراث آن شد. اين ويژگي خاص قرآن است كه هر عربي ــ از هر دين و ملتي كه باشد، تا زماني كه عربيّت خود را درك كند ــ آن را مي‌شناسد> (امين خولي، مقاله‌ي <تفسير> در دائرة‌المعارف الاسلامية، ج 9، ص 411-438؛ همو، مناهج تجديد، ص 304).

 

بنابراين به نظر امين خولي قرآن مقدس‌ترين كتاب هنري عربي است، خواه از منظر ديني بدان بنگريم خواه نه. وي مي‌گويد <پژوهش درباره‌ي قرآن با آن مرتبه والاي هنري، ‌با چشم‌پوشي از اعتبار ديني‌اش، ‌چيزي است كه ما و همه ملت‌هاي (اصيل يا غير اصيل) عرب، آن را اولين مقصد و هدف نهايي مي‌شماريم. آنگاه پس از انجام اين پژوهش ادبي،‌ هر كسي با هر مقصد و هدفي مي‌تواند به سراغ اين كتاب برود، آنچه مي‌خواهد بردارد، مطلوب خويش بر‌گيرد و در مسئله‌ي مورد علاقه‌اش، ‌خواه احكام فقهي باشد خواه اعتقادات و اخلاق و اصلاح اجتماعي و مانند آن، بدين كتاب رجوع كند. اما، هيچ‌يك از اين اهداف ثانوي، چنان كه بايد و شايد، حاصل نمي‌گردد, جز آنكه متكي بر آن پژوهش ادبي درست،‌ كامل و گويا در اين يگانه كتاب عربي باشد. به نظر من، چنين پژوهشي را مي‌توان امروز تفسير ناميد، ‌چراكه بيان اغراض قرآن و فهم معاني آن جز از اين طريق ممكن نيست. خلاصه آنكه تفسير امروزين ــ به گمان من ــ پژوهش ادبي،‌ با روش‌شناسي صحيح و جامع‌نگر در قرآن كريم است. نخستين هدف تفسير، ‌فهم ادبي خالص و محض اين كتاب است، بدون درنظرداشتن هيچ پيش شرط ديگر بر پايه همين برداشت، راه دستيابي و روش تحقيق در تفسير را ارائه خواهيم كرد> (امين خولي، مناهج تجديد، ص 304).

 

با اين سخنان امين خولي مي‌خواهد تفسير قرآن را از اسرائيليات، آثار تفكر يهودي، تأويلات كلامي معتزله و مخالفان ايشان، ‌غيب‌گويي‌هاي متصوفه و باطنيه، نزاع‌هاي لغويان وبلاغيان، و تفصيل‌هاي فقيهان و اصوليان پاك و پيراسته كند، به گونه‌اي كه قرآن بر اساس قرآن و با در نظر گرفتن مدركات و فهم نخستين گيرندگان در عصر نزول تفسير شود و، در آن، هيچ پيوندي ميان كشفيات جديد علمي و معاني قرآن برقرار نشود.

 

مباني تفسير ادبي در نظر امين خولي

مباني تفسير ادبي در نظر امين خولي را چنين مي‌توان برشمرد.

1.                   نخستين هدف تفسير، فهم ادبي خالص و محض قرآن بدون هيچ پيش شرط ديگر است. تحقق هر هدف و مقصود ديگري بر انجام اين امر متوقف است. اين اصل، همان نقطه‌ي جدايي وي از استادش عبده است، هرچند هر دوي ايشان به عكس قدما در اين نقطه متفق‌النظرند كه قرآن كتاب تاريخ يا علوم طبيعي، قوانين و احكام خشك حقوقي و مانند آن نيست، بلكه براي هدايت و ارشاد آدميان به سعادت دنيا و آخرتشان است.

 

2.                   تفسير ادبي دو مرحله دارد: يكي پژوهش پيرامون متن قرآني و ديگر پژوهش در خود متن قرآني.

 

3.                    پژوهش پيرامون متن قرآني دو مرحله دارد: خاص و عام. پژوهش خاص پيرامون متن قرآني به اموري مربوط مي‌شود كه آنها را غالبا علوم قر‌آن مي‌ناميم؛ اموري همانند تاريخ قرآن، قرائت، ‌نسخ اسباب نزول ومانند آن. اما در باب پژوهش عام پيرامون متن قرآني،‌ امين خولي تاكيد فراواني دارد بر شناخت فضا و محيط اجتماعي‌اي كه قرآن در آن نازل شده، تاثير گذارده، كتابت و قرائت شده، جمع و تدوين يافته، حفظ شد و نخستين بار به اهل آن جامعه خطاب گرديده است. به نظر امين خولي، <روح و مزاج قرآن عربي است، قرآناً عربياً غير ذي‌عوج (زمر, 28). فهم مقاصد و دريافت محتواي اصيل آن، تنها با شناخت كامل و شفاف‌سازي اين روح عربي و آن ذوق و مزاج عربي ممكن است هر آنچه اندك ارتباطي با اين جوانب مادي و اجتماعي عرب درآن روزگار دارد، از جمله ابزارهاي ضروري در فهم اين قرآن عربي مبين به شمار مي‌آيد. بر اين‌ها بايد بيفزاييم فضاي فرهنگي و معنوي آن عصر به تمام معناي كلمه، مرادم گذشته تاريخي آن قوم، نظام خانوادگي و نظام قبيله‌اي‌شان، با مجموعه‌ي تمام باورها، اعتقادات، هنرها و نوشته‌هاي برجامانده از آن دوره است. هر آنچه به حيات انساني و اجتماعي فرهنگ عربي صدر اسلام مربوط است، ابزاري لازم در فهم اين قرآن عربي مبين به شمار مي‌آيد.> گفتني است وي البته در عمل، هنگام تطبيق روش تفسيري خود چندان به پژوهش پيرامون نص قرآني با هر دو مرحله‌اش نمي‌پردازد (سعفان, ص 104ـ105).

 

4.                   پژوهش در خود متن قرآني داراي سه مرحله اصلي است

4. الف. تحقيق در مفردات قرآن با در نظر گرفتن تدرج و تطور دلالت الفاظ در ميان نسل‌هاي مختلف. بر اين اساس، هيچ‌يك از معاني جديد را نمي‌توان بر الفاظ قرآني حمل كرد، مگر آنكه راه دريافت آن معنا، احساس أصيل زباني عرب باشد و تنها با تكيه بر دلالت نخستين لفظ در عصر نزول قرآن، به آن معنا دست يافته باشيم.[4] اين نكته اخير، يكي از مباني و دلايل اصلي امين خولي در مخالفت با تفسير علمي قرآن است.

 

4.ب. تحقيق در باب ساختار نحوي آيات. اين امر البته در نظر امين خولي نيز بدان معنا نيست كه صنعت نحو و ظرايف آن، خود به تنهايي مقصود اصلي از تفسير قرآن است. وي نحو را صرفاً يكي از ابزارهاي مهم براي بيان معنا و تعيين دلالت جمله مي‌داند، نه آنكه همچون برخي از مفسران گذشته، ‌تفسير را با انبوهي از دقت‌هاي شخصي درباب نحو انباشته كند.[5]

 

4.ج. پژوهش بلاغي. پژوهش بلاغي نوعي كاوش ادبي و هنري است كه زيبايي بياني در اسلوب قرآن را نشان مي‌دهد و شناخت اين زيبايي را براي ما مقدور مي‌كند. بدين منظور مفسر قرآن لازم است ضمن برخورداري از فهم و تذوق بالاي هنر و ادب عربي، ‌ويژگي‌هاي خاص هريك از ساخت‌هاي زبان عربي را بشناسد و در ساخت‌ها و اسلوب‌هاي قرآني عميقاً تبحر و تامل داشته باشد تا بتواند مزاياي خاص بيان قرآني را در ميان ديگر نوشته‌هاي عربي دريابد. امين خولي خود چنين پژوهش بلاغي‌اي را درباب تعابير قرآني "خشية و خوف" انجام داده است.[6] نگاه بلاغي مورد نظر وي درباب ساخت‌ها و اسلوب‌هاي قرآن همانند نگرش توصيفي بلاغيان قديم نيست كه مي‌كوشيدند يكي از اصطلاحات بلاغي را عيناً بر آيه‌اي از قرآن تطبيق كنند و في‌المثل اثبات كنند كه فلان آيه در اين نوع بلاغي مي‌گنجد، نه آن (شريف, ص 505ـ509).

 

5.                   تفسير قرآن بايد به گونه‌ي موضوعي باشد، نه ترتيبي. ترتيب آيات قرآن در مصحف موجود، ‌نه از وحدت و ارتباط موضوعي برخوردار است و نه ترتيب زماني نزول قرآن را با خود نگه داشته است. گاه مي‌شود كه سخن از يك امر واحد و موضوع واحد در سياق‌ها و جايگاه‌هاي متعددي پراكنده شده است. همين ويژگي قرآن كريم بهترين دليل است كه بايد قرآن را به گونه‌ي موضوعي تفسير كرد،‌ نه به صورت ترتيبي، يعني بايد تمامي آيات هم موضوع را از سراسر قرآن گرد هم آورد و با توجه به ترتيب زماني، اسباب نزول و ويژگي‌هاي خاص هريك از آنها، آن موضوع كلي را تفسير و تبيين كرد. چنين تفسيري، ما را در فهم و دريافت معناي قرآن بيشتر ياري مي‌رساند. با اين همه، چنانچه مفسري در باب وحدت معنايي سوره اي يا تناسب آيات آن، ديدگاه خاصي داشته باشد، اين ديدگاه بايد پس از تفسير كامل موضوعات مختلف آن سوره آزمون شود كه در اين صورت از قوت و دقت بيشتري برخوردار خواهد بود (شريف, ص 501؛ براي چکيد‌ه‌اي از تفاسير موضوعي امين خولي نک. سعفان, ص 163ـ184؛ رومي, ج 3, ص 902ـ924). ذکر اين نکته در پايان اين بخش لازم است که امين خولي بعدها در مقدمه‌ي كتاب من هدي القرآن: القادة... الرسل (قاهره، 1987)، ص 10ـ12، دسته‌بندي ديگري از اصول و مبادي تفسير ادبي به دست مي‌دهد.

 

نقد و ارزيابي

نخستين ايرادي كه مي‌توان بر امين خولي گرفت اين است كه وي هيچ گاه روش خود را به طور كامل بر قرآن تطبيق نكرد (رومي, ج 3, ص 902). تنها كتب تفسيري به‌جا مانده از وي، حاصل سخنراني‌هاي راديويي وي درباب تفسير آياتي از قرآن است.[7] با كمي مسامحه، مي‌توان تفسير‌هاي ارائه شده از سوي وي در اين كتاب‌ها را مشابه باسبك و روش عبده در تفسير المنار دانست. هرچند وي تاكيد دارد كه اين دروس تفسيري را بر مبناي مكتب ادبي در تفسير ارائه كرده است (من هدي القرآن: القادة الرسل، ص 8 و 10)، اما به جز در مواردي اندك، چندان پژوهشي در خود متن قرآني با اقسام سه‌گانه‌ي آن نيامده است. مهم‌تر از اين، اساساً امين خولي پيش از اقدام به تفسير، به پژوهش پيرامون متن قرآني نمي‌پردازد و با آنكه در مقاله‌ي تفسير خود همه‌ي لغويان و كتاب‌هاي لغت را در دسته‌بندي معاني الفاظ و توجه به تدرج و تطور معناي الفاظ قاصر مي‌داند، خود در اين تفاسير موضوعي اين نقص را جبران نمي‌كند. علت اصلي اين امر آن است كه وي اين مجموعه درس‌هاي تفسيري را به صورت شفاهي و در راديو مصر ارائه كرده و به اقتضاي راديويي بودن آن، نتوانسته است پژوهشي عميق و فني بر پايه‌ي مكتب ادبي در تفسير انجام دهد (شرقاوي, ص 328ـ332؛ براي پاره اي انتقادهاي ديگر نک. شريف, ص 510ـ540).

 

اما از همه مهم‌تر نبايد از ياد بريم كه بررسي قرآن به مثابه‌ي اثري ادبي با تفسير موضوعي و پاره پاره‌ي آن ناسازگار است. همه كساني كه كتاب مقدس را به مثابه‌ي ‌اثري ادبي پژوهش كرده‌اند، معترف‌اند كه كتاب مقدس با همين صورت كه امروزه در دست ماست،‌ اثري ادبي است،‌ يعني صورت و فرم كنوني كتاب مقدس را در پژوهش ادبي كنار نمي‌گذارند، و لذا به تدوين هر يك از بخش‌هاي آن در زمان‌هاي ‌مختلف كاري ندارند. به همين‌سان درباره‌ي ‌قرآن مي‌توان گفت اين كتاب در هيئت و ترتيب كنوني‌اش ــ مجموع بين الدفتين ــ در تاريخ و فرهنگ اسلامي حضور داشته و همين هيئت تأثير خود را در ذهن و ضمير مسلمانان گذارده است، بنابراين در تحليل ادبي قرآن، توجه به صورت و فرم آن بسيار مهم است. حال اگر بخواهيم ترتيب كنوني را بر هم زنيم و فقراتي از آن را از درون متن جدا كنيم، به نوعي باستان‌شناسي تاريخي دست زده‌ايم و به‌جاي تحليل ادبي، تحليل تاريخي كرده‌ايم كه اين خود رهيافتي غير از پژوهش ادبي است.

 

در پايان مناسب است كه برخي از پيروان مكتب ادبي در تفسير اشاره كنيم كه همگي در مصر به تاليف و تدريس مشغول بوده‌اند. از ميان شاگردان و پيروان مكتب ادبي در تفسير كه روش و مباني امين خولي را در پژوهش‌هاي قرآن خود برگرفته‌اند، نام چند تن مشهورتر از بقيه است. نخست عائشه عبدالرحمن بنت‌الشاطي، همسر و شاگرد امين خولي است كه كتاب التفسير البياني للقرآن الكريم (دو جلد، قاهره، 1962-1968) را در تفسير چند سوره از جزء آخر قرآن كريم تاليف كرد.[8] ديگري محمد احمد خلف‌الله، مؤلف كتاب الفن القصصي في القرآن الكريم[9] و نفر سوم شكري محمد عياد[10] مؤلف كتاب من وصف القرآن الكريم: يوم الدين و الحساب (چاپ اول، قاهره، 1980) است. اما از همه ‌متاخرتر به نام نصر حامد ابوزيد نويسنده‌ي جنجالي مصري در دهه‌ي 1990 برمي‌خوريم كه بررسي آرا و نظريات قرآني او غالبا به كشمكش‌هاي جدلي موافقان و مخالفان وي تبديل شده است (براي چکيده‌اي از آراي قرآني وي در حلقه‌ي مکتب ادبي در تفسير, نگاه کنيد به: مرتضي کريمي‌نيا, آرا و انديشه‌هاي دکتر نصر حامد ابوزيد, تهران, سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي, 1376).

 

منابع  و مآخذ

خورشيد, ابراهيم. <مقدمه>ي کتابِ امين خولي, التفسير: نشاته. تدرجه. تطوره, بيروت، دارالكتاب اللبناني، 1982.

خولي, امين. التفسير: معالم حياته، ‌منهجه اليوم، قاهره, جماعة الكتاب، ‌1949.

خولي, امين. التفسير: نشاته. تدرجه. تطوره, چاپ ابراهيم خورشيد، بيروت، دارالكتاب اللبناني، 1982.

خولي, امين. مقاله‌ي <تفسير> در دائرة المعارف الاسلامية، ‌ج 9، ص 411ـ438.

خولي, امين. مناهج تجديد في النحو و البلاغة و التفسير والأدب، قاهره, الهيئة المصرية العامة للکتاب, 1952.

خولي, امين. من هدي القرآن: القادة ... الرسل، قاهره, دارالمعرفة، 1968.

خولي, امين. من هدي القرآن: في رمضان،‌ قاهره، دارالمعرفة, 1968.

خولي, امين. من هدي القرآن: في أموالهم، قاهره, دارالمعرفة, 1978.

ذهبي, محمد حسين. التفسير و المفسرون، چاپ شيخ احمد زعبي, بيروت, شرکة دارالأرقم, بي‌تا.

رشيدرضا, محمد. تفسير القرآن الحکيم, المشتهر باسم تفسير المنار, قاهره, دارالمنار, 1373ق/ 1954م.

رومي, فهد بن عبدالرحمن بن سليمان. منهج المدرسة العقلية الحديثة في التفسير, بيروت, مؤسسة الرسالة, 1414.

سعفان, کامل علي. أمين الخولي في مناهج تجديده, قاهره, المجلس الأعلي لرعاية الفنون و الآداب و العلوم الاجتماعية, 1397ق/ 1977.

سعفان, کامل علي, المنهج البياني في تفسير القرآن الکريم, قاهره, مکتبة الانجلو المصرية, 1981.

شرقاوي, عفت محمد. إتجاهات التفسير في مصر الحديث, قاهره, مطبعة الکيلاني, 1972.

شريف, محمد ابراهيم. إتجاهات التجديد في تفسير القرآن في مصر, قاهره, دارالتراث, 1402 ق/ 1982 م.

عبدالرحيم, عبدالغفار. الإمام محمد عبده و منهجه في التفسير, بي‌جا, المرکز العربي للثقافة و العلوم, بي‌تا.

عبده, محمد. تفسير جزء عم، قاهره, 1322 ق.

کريمي‌نيا, مرتضي. <بنت الشاطي, عائشه عبدالرحمن>, در دانشنامه جهان اسلام, ج 4, زير نظر غلامعلي حداد عادل, تهران, بنياد دايرة المعارف اسلامي, 1380, ص 252ـ254.

کريمي‌نيا, مرتضي. آرا و انديشه‌هاي دکتر نصر حامد ابوزيد, تهران, سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامي, 1376.

محتسب, عبدالحميد عبدالسلام. إتجاهات التفسير في العصر الراهن, عمان (اردن), منشورات مکتبة النهضة الإسلامية, 1402ق/ 1982م.

مخزومي, محمد باشا. خاطرات جمال الدين الأفغاني و فيها مجمل آرائه و افکاره و ..., بيروت, المطبعة العلمية ليوسف صادر, 1932.

نيفر, أحميدة. الإنسان و القرآن وجهاً لوجه, رباط, نثر الفنک, 1997.

 

Johannes M.S. Balijon, Modern Muslim Koran Interpretation, 1880-1960, Leiden: E.J. Brill, 1961.

Johannes Julius G. Jansen,The Interpretation of the Koran in Modern Egypt, Leiden: E.J. Brill, 1974.

Mohamad Nur Khulis Setiawan, “The Literary Interpretation of the Qur’Án; A Study of AmÐn al-KhÙlÐ’s Thought”, paper presented in the Leiden Symposium on “Qur’anic Studies on the Eve of the 21th Century, June, 10-12 1998”.

Rotraud Wielandt, “Exegesis: Modern and Contemporary Period”, in The Encyclopaedia of the Qur’Án, edited by Jane D. McAuliffe, vol. 2, Leiden: E.J. Brill, 2002, pp. 124-142.

 

 



[1]- ذهبي مكتب وي را با عنوان "تفسير ادبي اجتماعي" نام مي‌گذارد. التفسير والمفسرون، ج 2, ص 381.

[2]-براي تفصيل نگاه كنيد به عبده, تفسير جزء عم، ذيل آيات سوره‌ي‌ فيل، ‌مسد و انشقاق؛ رشيدرضا، ‌ذيل آيات 34، 102 و 275 سوره‌ي بقره. براي نقدي بر اين ديدگاه بنگريد به: محتسب, ص 148ـ161؛ رومي, ج 1, ص 616ـ649.

[3]-التفسير: معالم حياته، ‌منهجه اليوم، قاهره، جماعة الكتاب، ‌1949. نيز با عنوان التفسير: نشاته- تدرجه- تطوره، چاپ ابراهيم خورشيد، بيروت، دارالكتاب اللبناني، 1982.

[4]- بر اين اساس امين خولي ديدگاه احمد امين در معناي "صدقه" را مورد انتقاد قرار مي‌دهد (في أموالهم، چاپ اول، دارالمعرفة, ص 51ـ57).

[5]-براي نمونه‌اي از آن نگاه كنيد به بحث و بررسي وي در باب كاربرد كلمه "ضعف" در قرآن (من هدي القرآن: القادة الرسل، دارالمعرفة، چاپ اول, ص 115) و نيز درباره‌ي تركيب قرآنيِ <لكل درجات مما عملوا> (في أموالهم، ‌ص 68 به بعد).

[6]- نگاه كنيد به پژوهش وي در کتاب من هدي القرآن: القادة الرسل، ص 51ـ52.

[7]- در اين سه كتاب: من هدي القرآن: القادة الرسل، قاهره, 1968؛ من هدي القرآن: في رمضان،‌ قاهره، 1968؛ من هدي القرآن: في أموالهم، قاهره, 1978.

[8]- براي مروري بر آرا و ديگر آثار قرآني وي نگاه كنيد به مقاله‌ي ‌من با عنوان <بنت‌الشاطي, عائشه عبدالرحمن>, در دانشنامه ‌جهان اسلام, ج 4، ص 252-254.

[9]- چاپ اول، قاهره، ‌1953. دارسينا (در قاهره) چاپ منقّحي از اين كتاب را همراه با تعليقات خليل عبدالكريم در 1999 منتشر ساخته است.

[10]- متولد 1921 در كفرشنوان (مصر)، استاد ادبيات عربي در دانشگاه‌هاي قاهره و رياض، طي سال‌هاي 1954-1977.

مسيحيان در قرآن: بررسي تفاسير قديم و جديد

 

مسيحيان در قرآن

معرفي کتابي از جين دَمِن مکاوليف

 

جين دَمِن مکاوليف، مسيحيان در قرآن: بررسي تفاسير قديم و جديد، کمبريج: انتشارات دانشگاه کمبريج، 1991. 340ص. شابک: 1-36470-521-0.

 

 مسیحیان قرآن

 

شمار فراواني از آيات قرآن کريم در بيان، انتقاد و تصحيحِ اعمال و اعتقادات مسيحيان است. اين آيات که عمدتاً در سورههاي مدني (بقره، آلعمران و مائده) قرار دارند، مسائل و موضوعات مورد بحث ميان پيامبر اکرم (ص) و اهل کتاب را نشان ميدهند. از سوي ديگر، برداشتها و تفاسير مسلمانان از اين آيات در چهارده قرن گذشته خود حاوي تنوع و اختلافات خاصي بوده است. کتاب حاضر، يعني مسيحيان در قرآن: بررسي تفاسير قديم و جديد به بررسي ديدگاههاي ده تن از مفسران قرآن در تفسير هفت آيه‌ي قرآن کريم راجع به مسيحيان ميپردازد و از اين رهگذر، عناصري از سنت تفسير در اسلام و مناسبات بين الاديانيِ مفسران مسلمان را نمايان ميسازد. پيش از اين کتاب نيز پژوهشهاي موردي ديگري در تفاسير قرآن صورت گرفته است که ميتوان کتاب حاضر را از جهاتي با آنها مقايسه کرد. مثلاً جين اسميت (Jane I. Smith) در کتاب خود با عنوان بررسي تاريخي و معناشناختي واژه‌ي "اسلام" در سلسله تفاسير قرآن (ميسولا، 1975)، به روشي مشابه، واژه‌ي اسلام را از منظر مفسّران اسلامي بررسي کرده است.

 

مؤلّف اين کتاب خانم جين دَمِن مکاوليف، استاد کنوني مطالعات اسلامي در دانشگاه جرج تاوْن (واشينگتن, آمريکا) است. وي ليسانس خود را در کالج ترينيتي (واشينگتن, آمريکا) به پايان رسانيده؛ در 1979، فوقليسانس خود را در زمينه‌ي مطالعات اديان از دانشگاه تورنتو (کانادا(دريافت کرده؛ و در 1984، موفق به کسب دکتري مطالعات اسلامي از همان دانشگاه شده است. از سال 1986 تا 1992 در دانشگاههاي اِموراي (Emory)، آتلانتا (Atlanta)، و جورجيا (Georgia) به تدريس مطالعات ديني و اسلامي مشغول بوده؛ از سال 1992 تا 2000 استاد مطالعات اسلامي در دانشگاه تورنتو (کانادا) بوده و در اين مدت, در سمت استاد تمام, به تدريس در دو دپارتمان اديان و فرهنگ و تمدنهاي خاور ميانه اشتغال داشته و از سال 2000 ميلادي تاکنون رئيس يکي از دانشکده‌هاي دانشگاه جُرج تاوْن (واشينگتن, آمريکا) بوده است.

 

جین مک اولیف

 

آثار:

بيشتر آثار خانم مکاوليف به گونه‌اي به مسئلهي مسيحيت و مسيحيان از منظر قرآن و تفاسير اسلامي پرداختهاند. مهمترين اثر وي, سرويراستاري دايرةالمعارف قرآن (2001ـ2005) است که طرح اوليهي آن را در سال 1992 با همکاري انتشارات بريل در لايدن (هلند) ريخته و با همکاري شمار زيادي از معروفترين قرآنپژوهان معاصر, آن را در 5 جلد و نزديک به 700 مدخل منتشر کرده است.

 

عناوين پارهاي از کتابهاي قرآني وي به اين شرح است:

مسيحيان در قرآن: بررسي تفاسير قديم و جديد (پاياننامهي دکتري, انتشار, کمبريج, 1991)؛

ترجمهي تاريخ طبري (ترجمه, مقدمه و شرح جلدِ 28 از مجلدات تاريخ الرسل و الملوک به انگليسي), آلباني (آمريکا, 1995)

دايرةالمعارف قرآن (سرويراستار, 5 جلد, لايدن, 2001ـ2005)

سرويراستاري مشترک يک کتاب دربارهي تاريخ و روشهاي تفسير در اسلام, يهوديت و مسيحيت (نيويورک, 2003)

 

مقالات:

برگزيده‌ي تمام زنان عالَم: مريم و فاطمه در تفاسير قرآن (1981)؛

شناخت صابئين در تفاسير قرآن (1982)؛

اهلکتاب در يک تفسير فارسي (1983)؛

مقدمهي ابنجوزي بر تفسير زاد المسير في علم التفسير (1988)؛

ديدگاههاي طبري و ابنکثير درباب تأويل قرآن (1988)؛

تفسير فخرالدين رازي از آية الجزية و آية السيف (1990)؛

تفسير فخرالدين رازي از صفت خالقيت خداوند (1990)؛

نسخ دو شريعت يهوديت و مسيحيت از منظر اسلام (1994)؛

بافت قرآني تحقيقات مسلمانان درباره‌ي تورات و انجيل (1996)؛

ارزشگذاري اسرائيليات: معضلي در تفسير (1998)؛

دربارهي مقدمة في أُصول التفسير, اثر ابنتيمية (1998)؛

مسيحيان در قرآن و تفاسير (1999)؛

و جادلهم بالتي هي أحسن: معناي يک عبارت سادهي قرآني (1999)؛

متن و متنگرايي: آيهي هفتم سورهي آلعمران به مثابهي نقطهي عطف (2000)؛

تفسير فقهي قرآن با تکيه بر مضامين مرتبط با مسيحيان (2001)؛

آموزش قرآن در آمريکاي شمالي (2002)؛

آيا هيچ پيوندي ميان قرآن و عهدين هست؟ (2002)؛

درآمدي بر تفسير قرآن در قرون ميانه (2003)؛

ابرهه در قرآن (2001)؛

جدل, بحث و محاجّه در قرآن (2001)؛

قلب در قرآن (2002)؛

فاطمهي زهرا و قرآن (2002)؛

 

اکنون به معرفي و بررسي کوتاهي از کتاب مسيحيان در قرآن بازگرديم. هدف اصلي مؤلّف در اين کتاب آن است که به تحقيق درباره‌ي مسيحيان در سنّت اسلامي (عمدتاً تفاسير) بپردازد و پرسش او همواره اين است که آيا فهم مسلمانان از واژه‌ي مسيحي دقيقاً برابر با همان تصوري است که مسيحيان از خود دارند؟ (ص 8-9). در اين ميان به درستي معلوم نيست که چرا مؤلّف در جستجوي تصوير مسيحيان در باور مسلمانان، تنها بر ادبيات و متون تفسيري تکيه ميکند و فيالمثل به بررسي اين موضوع در کتب تاريخي و متون کلامي، حديثي و فقهي نميپردازد.

 

کتاب مسيحيان در قرآن يک مقدمه و دو بخش اصلي دارد. بخش نخست حاوي دو فصل و بخش دوم داراي هفت فصل و يک نتيجهگيري است. فصل اول (ص 13-36) که "متن و تفسير" نام دارد، به معرفي متن قرآن، جمع و تدوين آن، شکلگيري تفسير قرآن، تحول و تکامل تفسير و نيز پيدايش تفاسير جديد قرآن در سدههاي اخير ميپردازد و اين موضوعات را با تکيه بر پژوهشهاي قديم و جديد مسلمانان و غربيان تحليل ميکند. مرور مؤلّف بر آراي مسلمانان و انواعِ نظريهپردازيهاي غربيان در اينباره تقريباً کامل است، اما به دليل آنکه اين امر موضوع اصلي کتاب وي نيست، بسيار مختصر و گزيده است.

 

عنوان فصل دوم (ص 37-89) "از طبري تا طباطبايي" است. مؤلّف در اين فصل تفاسير معروفي را که مورد مراجعه‌ي وي بودهاند معرفي ميکند. ده مفسري که آراي تفسيري آنها در اين کتاب بررسي شده است، به ترتيب عبارتند از: طبري، شيخ طوسي، زمخشري، ابوالفتوح رازي، ابنجوزي، فخرالدين رازي، ابنکثير، ملّا فتح الله کاشاني، رشيد رضا، و علّامه طباطبايي. از اين ميان، چهار مفسّر شيعه و بقيه از اهل سنّتاند؛ دو تفسير فارسي و بقيه عربي؛ دو تفسير کاملاً روايي و بقيه داراي سبک غيرروايي؛ دو تفسير از دوره‌ي جديد (قرن چهاردهم) و بقيه از سدههاي سوم تا دهم هجرياند. بنابراين ميتوان گزينش مؤلّف را از جامعيتي نسبي برخوردار دانست. مکاوليف در اين فصل شرحي موجز و دقيق از زندگي، تحصيلات، آثار و افکار هر يک از اين مفسران به دست ميدهد و پيش از ورود به بحث اصلي خود در بخش دوم (فصلهاي سوم تا نهم)، ويژگيها و نگرش تفسيري اين تفاسير را (عليالاصول براي خواننده‌ي غربي) معرفي ميکند. نکته‌ي قابل توجه آنکه وي افزون بر متون اروپايي و عربي، از منابع فارسي نيز به فراواني استفاده ميکند.

 

بخش دوم (فصلهاي سوم تا نهم) بدنه‌ي اصلي کتاب است. مؤلف عنوان اين بخش از کتاب را "ستايش قرآن از مسيحيان" قرار داده است. هر يک از فصول سوم تا نهم (در بخش دوم) به بررسي و تحليل يکي از گزارههاي قرآني درباره‌ي مسيحيان است. بدينسان، مؤلّف هفت آيه يا مجموعه آيات قرآني را مطرح ميکند که همگي درباره‌ي مسيحيان است و ميکوشد فهم و تفسير مفسّران مسلمان را از اين آيات بکاود. اين هفت آيه عبارتند از: سوره‌ي بقره، آيه‌ي 62؛ سوره‌ي آلعمران، آيه‌ي 55؛ سوره‌ي آلعمران، آيه‌ي 199؛ سوره‌ي مائده، آيه‌ي 66؛ سوره‌ي مائده، آيات 82-83؛ سوره‌ي قصص، آيات 52-55؛ و سوره‌ي حديد، آيه‌ي 27. اين آيات همگي داراي نکات مثبت و توصيفات ستايشآميزي از مسيحيان هستند؛ از جمله اينکه در ميان اهلکتاب، بهترين گروهاَند و بيشترين همدلي را با مسلمانان دارند؛ بسياري از ايشان از پيش به قرآن ايمان داشتهاند و خود را مسلمان ميدانند؛ به عکس يهوديان، افرادي معتدل و ميانهرواَند؛ و سرانجام آنکه پاداش اعمال نيک ايشان نزد خداوند محفوظ است.

 

نظريه‌ي اصلي مکاوليف در اين کتاب (که همراه با گزينش خاصي نسبت به منابع اسلامي صورت گرفته)، اين است که آيات قرآن درباره‌ي مسيحيت و مسيحيان بسيار بازتر از فهم مفسران اسلامي از اين آيات است. به نظر وي، ساخت اين آيات از نظر نحوي، معناشناسي، و کلامي داراي تساهل و تسامحي بيشتر از آن تفسيرهايي است که مفسّران مسلمان در چارچوبي از پيش تعيينشده و بر اساس ذهنيتهاي خاص خود از مسيحيت ارائه دادهاند. با اين همه، نميتوان نظريه‌ي وي را __ مبني بر تأثير همهجانبه‌ي اين ديدگاههاي تفسيري بر مناسبات بين الادياني اسلام و مسيحيت و نيز شکلدهي نگرشِ مسلمانان به مسيحيان __ به طور کامل پذيرفت، چراکه در سراسر اين کتاب، تمايز روشني ميان انديشههاي کلامي و نگرشهاي تاريخي مسلمانان صورت نگرفته است.

 

استفاده و رجوع مؤلّف به تفاسير اسلامي بسيار چشمگير است، اما شايد اين نکته براي غربيان (و نه ما مسلمانان) اندکي عجيب بنمايد که دستهاي از آرا و اقوال تفسيري، نسل به نسل در ميان مفسّران تکرار شده است. فارسي يا عربي بودن، روايي يا غير روايي بودن، شيعه يا سني بودن هيچيک در ديدگاهها و نظريات مفسّران دهگانه چندان تفاوتي ايجاد نکرده است. تنها قديمي يا جديدبودن تفاسير (در تفسير المنار رشيد رضا و تفسير الميزان علامه طباطبايي) است که تفاوت مشهودي را نشان ميدهد.

 

اميد است به زودي ترجمهاي شايسته از اين اثر در اختيار قرآن پژوهان و علاقمندان فارسي زبان قرار گيرد.

 

تكوين و تكامل تفسير در نخستين سده‏هاي اسلامي (2000)

 

 

تكوين و تكامل تفسير در نخستين سده‏هاي اسلامي

 

Herbert Berg, The Development of Exegesis in Early Islam, Richmond (UK): Curzon, 2000. xii+251pp. ISBN: 0700712240.

 

 

هِربِرت بِرْگ، تكوين و تكامل تفسير در نخستين سده‏هاي اسلامي، ريچموند (انگلستان): انتشارات كرزن، 2000. 251ص. شابک: ۰۷۰۰۷۱۲۲۴۹.

 

 Exegesis

 

 پژوهش‏هاي غربيان درباره‏ي تفسير قرآن، هرچند عمري كوتاه‏تر از قرآن‏پژوهي ايشان دارد، ليكن در دهه‏هاي آخر قرن بيستم و امروزه، از محورهاي عمده‏ي در مطالعات قرآني شده است. قديم‏ترين اثر غربي در اين باب، كتابي از گلدتسيهر است كه در آن به بررسي مكاتب و روش‏هاي تفسيري از روزگار كهن تا دوره‏ي معاصر پرداخته است. اين كتاب با نام مذاهب التفسير الاسلامي (ترجمه‏ي عبدالحليم نجار) به عربي ترجمه شده است. اما جديدترين كتاب كه در اينجا به معرفي آن مي‏پردازيم، اثري است از هربرت برْگ با عنوان تكوين و تكامل تفسير در نخستين سده‏هاي اسلامي، كه در سال 2000 ميلادي از سوي انتشارات كرزن در ريچموند (انگلستان) انتشار يافته است. اين دومين اثر از "مجموعه مطالعات قرآني انتشارات كرزن" است كه به سرويراستاري آقاي اَندرو ريپين، استاد پيشين مطالعات قرآني در دانشگاه كالگاري (كانادا)، و اكنون در دانشگاه ويكتوريا (كانادا)، به چاپ مي‏رسد، هربرت برْگ، مؤلف اين اثر، خود استاديار فلسفه و اديان در دانشگاه كاروليناي شمالي در آمريكا است كه فوق ليسانس و دكتري خويش را در زمينه‏ي مطالعات اديان از دانشگاه تورنتو (كانادا) دريافت كرده است.

 

مطالعات و مكتوبات غربيان درباره‏ي تفسير قرآن از تنوّعي خاص برخوردار است. برخي مانند ژاك ژوميه، روژه آرنالدز و كلود ژيليو به تحقيق و انتشار آثاري درباره‏ي تفاسير كهن و جديد اسلامي پرداخته‏اند؛ دسته‏اي چون گلدتسيهر در 1920، باليون در 1968 و  بَرْاَشِر در 1999 به بررسي مقطع خاصي از دوره تفسير پرداخته‏اند؛ و كساني چون پُل نويا و كُرنليوس ورْسْتيخ انواع خاصي از تفسير مانند عرفاني يا تفاسير ادبي را مورد پژوهش قرار داده‏اند. اما كتاب تكوين و تكامل تفسير در نخستين سده‏هاي اسلامي پژوهشي يكسره متفاوت با تمام آثار پيش از خود است، چراكه موضوع آن پژوهش در وثاقت متون تفسيري اوليه اسلامي است. اين امري است كه شايد براي ما مسلمانان و اغلب پژوهش‏گران عرب و ايراني غريب بنمايد.

 

 مي‏توان گفت آقاي هربرت بِرْگ در كتاب خود، تكوين و تكامل تفسير در نخستين سده‏هاي اسلامي، موضوع تازه‏اي در مطالعات قرآني و تفسير مطرح نكرده است؛ مسأله‏ي وثاقت متون و منابع اوليه‏ي اسلامي در سراسر قرن بيستم، گاه‏گاه در نوشته‏هاي غربيان راجع به قرآن، حديث، سيره و تفسير مورد بررسي قرار گرفته است و ايشان در اين باره نظريات گوناگوني ابراز كرده‏اند. با اين همه، كتاب حاضر با دقت و جامعيت كم‏نظير خود، نخست آرا و نظريات مطرح شده درباب وثاقت متون در سده‏هاي نخست اسلامي را گردآوري و به تجزيه و تحليل آن‏ها پرداخته، و سپس با روش‏هاي خاص خود، روايات تفسيري موجود در تفسير طبري و علي‏الخصوص تمامي روايات ابن‏عباس را از نظر اِسنادي و محتوايي بررسي كرده است.

 

Herbert Berg

 

كتاب حاوي 6 فصل است كه مؤلف، مقدمه‏ي كوتاه خود را فصل نخست، و نتيجه‏گيري نهايي كتاب را فصل ششم به حساب آورده است. بنابراين عملاً با چهار فصل اصلي، يك مقدمه و يك نتيجه‏گيري سروكار داريم. اكنون لازم است كه جزئيات و محتواي هريك از فصول را مرور كنيم تا به اهميت موضوع و روش مؤلف در اين كتاب دست يابيم؛ اما بهتر است مقدمه‏ي وي را با تفصيل بيشتري بكاويم.

 

فصل نخست (ص 5ـ1) همان مقدمه‏ي كتاب است كه مؤلف در آن موضوع سخن و دغدغه‏هاي خويش را باز مي‏گويد. پژوهش در منابع اسلامي ــ يعني متوني چون قرآن، تفسير، سيره، فقه و حتي نحو عربي ــ در دهه‏هاي اخير به شكّاكيت فزاينده‏اي گرفتار آمده است. در يك سو، بسياري از پژوهش‏گران اسلام، نسبت به وثاقت متون اسلامي كهن ترديدي ندارند، اما در سوي ديگر، برخي در اين باره حرف و حديث بسيار دارند. محور اصلي اين نزاع، ارزش و اعتباري است كه اين محققان براي سلسله‏ي اَسانيد قائل‏اند. منابع اسلامي اين اِسنادها را براي اثبات وثاقت و نشان‏دادن منشأ حديث يا كتابي كه حاوي حديث است در نظر گرفته‏اند. در اين ميان، برخي "اِسناد" را ضامن نسبتاً مطمئني مي‏دانند كه وثاقت تاريخي "متن" را نشان مي‏دهد و ديگران معتقدند كه راويان يا مدوّنان كتب اوليه، "اسناد" را به‏كلّي ساخته و پرداخته‏اند تا تلويحاً بر تقدم تاريخي "متني متأخر" و، در نتيجه، بر وثاقت و اعتبار آن متن دلالت كند. كساني كه به ديدگاه دوم قائل‏اند، براي شناخت وثاقت و منشأ حديث، به جاي توجه به اِسناد، در متن آن مداقّه مي‏كنند. هريك از اين دو نگرش، رهيافت خاصي در پژوهش متون كهن اسلامي دارند. به نظر مؤلف، اگر حاصل اين همه نزاع تنها در اين بحث خلاصه شود كه فلان حديث يا متن موثّق است يانه، عملاً چندان فايده‏اي بر آن مترتب نيست؛ اما متأسفانه اين نزاع نتايج جدي و ناگوارتري دارد. هريك از طرفين نزاع، منابع اسلامي را چنان صورت‏بندي و توصيف مي‏كند كه از اساس با ديگري مانعةالجمع است؛ به همين سبب، تفاوت جدي روش‏ها و دستاوردهاي محققان شكّاك نسبت به روش‏ها و دستاوردهاي محققان خوش‏بين‏تر، اين هر دو گروه را به بن‏بست كشانيده است.

 

بنابر آنچه گذشت، جاي شگفتي نيست كه مؤلف حجم زيادي از كتاب خود را به حلّ اين بن‏بست اختصاص مي‏دهد و در اين راه روش‏ها و ادلّه‏ي هريك از دو طرف نزاع به‏دقت نقل و دسته‏بندي مي‏كند و گاه مي‏كوشد كه ميان تحليل اِسناد (روش دسته‏ي اول) و تحليل ادبي متن (روش دسته‏ي دوم) نوعي ارتباط و پيوستگي برقرار كند. حال مؤلف بايد به اين پرسش پاسخ دهد كه نقطه‏ي شروع كجاست؟ اِسناد امر فراگير و رايجي در متون كهن تاريخي، فقهي و تفسير بوده است؛ اما به نظر مؤلف در تعيين وثاقت اِسناد و احاديث اسلامي، روايات تفسير از دو دسته‏ي ديگر ارزش و اهميت بيشتري دارند، زيرا اولاً با مهم‏ترين متن اسلامي يعني قرآن گره خورده‏اند؛ ثانياً حاوي احاديث بي‏شماري هستند كه در اِسناد بسياري از آن‏ها نام مهم‏ترين راويان احاديث فقهي و تاريخي ذكر شده است؛ ثالثاً محتواي بسياري از آن‏ها خود تاريخي يا فقهي (ناظر به نقل‏هاي تاريخي و احكام فقهي قرآن) است؛ و رابعاً در اينجا رواياتي وجود دارند كه علي‏الظاهر عاري از بحث و جدل‏هاي فرقه‏اي و اختلافات فقهي‏اند و لذا، وثاقتشان جاي اعتماد بيشتري دارد.

 

 تكيه اصلي مؤلف در ارزيابي روايات تفسيري، بر تفسير طبري است. طبري (متوفاي 311 ق) از بزرگ‏ترين مورخان و مفسّران متقدم جهان اسلام است و تفسير جامع البيان عن تأويل آي القرآنِ او غني‏ترين و قديم‏ترين مجموعه‏ي گردآوري شده از آراي صحابه، تابعين و تابعينِ تابعين است؛ گواينكه طبري به عنوان تدوين‏كننده‏ي اين اثر، غالباً آراي تفسيري خود را نيز ذكر مي‏كند. با اين همه، اعتماد مؤلّف بر اين تفسير بدان معنا نيست كه وي همچون اغلب علماي اسلامي يا محققان غربي بپذيرد كه تفسير طبري صد در صد حاوي منقولات موثق از آراي صحابه و تابعين است و، اگر نگوييم همه، دست‏كم بيشتر روايات تفسيري موجود در زمان طبري را در خود گردآورده است. اين ديدگاه با تشكيك‏هاي جان ونزْبرو درباب وثاقت منابع كهن اسلامي و نيز ترديدهاي گلدتسيهر و شاخْت در روايات فقهي صحاح سته، ديگر قابل دفاع نيست.

 

چگونه مي‏توان 38397 روايت در تفسير طبري را (كه اكثراً اسنادهاي متعدد دارند) بررسي و تحليل كرد؟ راه‏هاي متعددي براي گزينش احاديث وجود دارد:

 الف) انتخاب تصادفي؛

 ب) انتخاب حديث از چند سوره يا ذيل چند آيه‏ي خاص؛

 ج) انتخاب يك مفسّر (صحابي يا تابعي) خاص.

 

به‏كارگيري هيچ‏يك از اين روش‏ها، به‏خوبي سيماي كلّي و جامعي از تفسير طبري به‏دست نمي‏دهد؛ اما به هر حال، دو روشِ نخست ضعف نمايان‏تري دارند، چراكه بسياري از اِسنادها به طور يكنواخت در سراسر قرآن ذكر نشده‏اند و از برخي از آن‏ها در بخش‏هاي بزرگي از متن قرآن روايتي نيامده است. حال اگر بتوان مفسّري (صحابي يا تابعي) پيدا كرد كه روايات او با سلسله اِسنادهاي مختلف و در سراسر قرآن حضور داشته باشد، مشكل حل مي‏شود. او كسي نيست جز ابن‏عباس كه برخي از محققان تاريخ تفسير، وي را نخستين و مهم‏ترين مفسّر قرآن دانسته و يا دست‏كم كسي را به اهميت جايگاه وي نيافته‏اند. بدين‏سان مؤلف به بررسي تمام رواياتي مي‏پردازد كه در سلسله‏ي اِسناد آن‏ها، نام ابن‏عباس به عنوان راوي يا مفسّر اصلي آمده است و، به گفته‏ي خود، روش و مكتب تفسيري ابن‏عباس (يا به تعبير دقيق‏تر روش تفسيري مجموعه روايات منسوب به ابن‏عباس) را "انگشت‏نگاري" مي‏كند. استنتاج نهايي وي اين است كه اسنادهاي خاصّي كه در ابتداي اين روايات آمده‏اند، مرجع موثّق و قابل اعتمادي براي اطلاعات تاريخي نيستند. به همين ترتيب وي اين ديدگاه را تقويت مي‏كند كه شخصيت اسطوره‏اي كه چون هاله‏اي از تقدّس ابن‏عباس را دربر گرفته است، امري است كه احتمالاً توسط عباسيان به طرزي ماهرانه براي او جعل شده است.

 

اكنون چون مؤلف آهنگ ورود به بحث خويش را مي‏كند، با مشكلاتي مواجه مي‏شود. نخست آنكه بسياري با وي در اين نكته موافق نيستند كه بررسي روايات تفسيري مي‏تواند سيمايي دقيق از وضعيت اِسناد در تمامي روايات منابع كهن اسلامي (تاريخي، فقهي، تفسيري) به‏دست دهد. دوم آنكه درباره‏ي نقش طبري در گزينش، تدوين و جهت‏دادن كلّي به مجموعه‏ي روايات تفسيري منسوب به ابن‏عباس چون و چرا مي‏توان كرد.اما مهم‏تر از همه، بايد به‏ياد آورد كه طرفداران هريك از دو ديدگاه شكاكانه و خوش‏بينانه درباب وثاقت منابع و متون اسلامي، نظريه‏هاي خود را با دستاوردهاي مؤلف ناسازگار مي‏يابند. مؤلف ناگزير است براي اقناع ايشان يا دست‏كم خوانندگان خود، فرضيه‏هاي هريك از دو گروه را به‏دقت بررسي كند. از اين رو، دو فصل (دوم و سوم) از كتاب خود را به بررسي ادله‏ي محققان مختلف غربي و اسلامي درباب مسأله‏ي وثاقت حديث و نيز وثاقت احاديث تفسيري اختصاص مي‏دهد. اين كار كه براي مؤلف جنبه‏ي تمهيدي دارد، بيش از نيمي از حجم كتاب را دربر مي‏گيرد، اما دو فايده دارد: نخست آنكه خواننده در اين دو فصل به كامل‏ترين و جامع‏ترين نظريات و فرضيه‏هاي مستشرقان درباب وثاقت يا عدم وثاقت حديث و نيز روايات تفسيري دست مي‏يابد و دوم آنكه مؤلف با مرور تفصيلي اين نظريات موضع خويش را در هر مورد تعيين مي‏كند و در فصول كتاب (فصل‏هاي چهارم و پنجم) در جاي خود، از آن‏ها بهره مي‏برد. بررسي اين نظريات همچنين نشان مي‏دهد كه چگونه موضع اوليه هريك از محققان غربي، تعيين‏كننده‏ي نتايج و جهت‏گيري نهايي وي بوده است.

 

 پس از مرور مقدمه‏ي كتاب و آشنايي با سيماي كلّي كتاب، هريك از فصول (دوم تا ششم) كتاب را بررسي مي‏كنيم تا جزئيات بيشتري از كتاب را بشناسيم. فصل دوم كتاب (ص 64ـ6)، «نقد حديث» نام دارد. هربرت برْگ در اين فصل، نخست ديدگاه رايج محققان قديم و جديد اهل سنت درباب تدوين حديث را بازگو مي‏كند. بر اساس اين ديدگاه، مسلمانان از روزگار نخست به نقل شفاهي و كتبي قول، فعل و تقرير پيامبر اهميت مي‏دادند، اما عمر بن عبدالعزيز (متوفاي 101 ق) نخستين كسي بود كه رسماً به تدوين سنّت پيابمر دستور داد و تحت فرمان او، محمد بن حزم (متوفاي 120 ق) و ابن‏شهاب زُهري (متوفاي 124 ق) اين مهم را تحقّق بخشيدند. علت تأخير در تدوين احاديث نبوي، نهي خليفه‏ي اول [و، بيشتر از او، خليفه‏ي دوم] از كتابت هر چيزي جز قرآن بود تا مبادا اين مكتوب با قرآن خلط و يكي شود. پس از آنكه با تلاش‏هاي شافعي (متوفاي 204 ق) سنّت به عنوان دوّمين منبع فقه اسلامي تثبيت يافت، روند تدوين حديث به شش مجموعه‏ي مدوّن رسمي، يعني صحاح سته، انجاميد. مدوّنان صحاح سته با دقت و موشكافي‏هاي فراوان خود در اِسناد روايات، البته توانستند حجم گسترده‏اي از احاديث مجعول و مشكوك را حذف كنند.

 

 نخستين روزنه‏هاي شك و ترديد در اين ديدگاه اسلامي را گلدتسيهر با انتشار جلد دوم كتاب مطالعات اسلامي خويش ايجاد كرد. وي با بررسي روايات (عمدتاً فقهي) صحاح سته چنين نتيجه گرفت كه اين روايات بيش از آنكه اَسناد و مداركي از تاريخ صدر اسلام باشند، نشان‏دهنده‏ي تمايلات و گرايش‏هاي مذهبي مختلفي است كه در روند تكامل اسلام در قرون اول و دوم پديد آمده‏اند. مؤلف پس از وي، به طرح ديدگاه شكاكانه‏ي يوزف شاخت در كتاب مباني فقه اسلامي مي‏پردازد كه او نيز همچون گلدتسيهر همين رأي را از منظري ديگر تأييد و تقويت مي‏كرد. از ميان مخالفان شكاكيت، مؤلف به ديدگاه‏هاي خانم نبيّه عبّود، فؤاد سزگين و محمد مصطفي اعظمي اشاره مي‏كند. دو فرد نخست در آثار خود (كتابِ مطالعاتي درباب نخستين پاپيروس‏هاي عربي، ج 2، روايات و تفاسير قرآني، از خانم نبيّه عبود و تاريخ ادبيات عرب، ج 1، علوم قرآني، حديث، تاريخ، فقه، كلام و عرفان تا 430 هجري، از فؤآد سزگين)، ديدگاه‏هاي گلدتسيهر را مورد نقد قرار داده‏اند و محمد مصطفي اعظمي در كتاب دراسات في تدوين السّنه النبويه و دو كتاب ديگر خود، آراي يوزف شاخت را نقض كرده است. عبّود بر سنت متداول صحابه در كتابت احاديث پيامبر تأكيد مي‏كرد و سزگين با تاريخ گذاري متون روايي و تفسيري كهن در سده‏ي نخست هجري، نشانه‏هايي از متون موثق مكتوب در آن دوره را مي‏جست. اعظمي نيز از يك سو، فهرستي از صدها صحابي و تابعي را برمي‏شمرد كه حديث نوشته بودند، و در اثبات قدمت كتابت حديث حتي به مستشرقاني چون هورويتس و رابسون استناد مي‏كرد، و از سوي ديگر مي‏كوشيد نشان دهد كه اِسناد ــ برخلاف رأي شاخت ــ امري مستحدث از قرن دوم به بعد نيست، بلكه حتي در زمان حيات پيامبر نيز رسمي متداول بوده بوده و تا اواخر قرن اول هجري به علم و فنّ خاصي مبدل شده است. به اعتقاد وي، شمار متعدد ناقلان روايت از يك فرد، نشان مي‏دهد كه نظريه‏ي شاخْت مبني بر جعلِ قهقرايي اِسناد در دوره‏هاي متأخر نادرست است.

 

در ادامه، مؤلف به موضع ميانه‏ي چند تن از محققان مسلمان و غربي درباب وثاقت اِسناد احاديث اشاره مي‏كند. نخستينِ آن‏ها خويتر يُنْبُل، حديث پژوه هلندي است كه تا اندازه‏اي با اعظمي همراهي مي‏كند، اما در نهايت خود را در مسير شاخْت و گلدتسيهر مي‏بيند. دومي فضل‏الرحمان، محقق پاكستاني است كه هرچند پاره‏اي از استنتاجات كلي گلدتسيهر را مي‏پذيرد، اما جعل اِسناد را دليل بر وضع و جعلِ متن احاديث نمي‏داند، بلكه معتقد است مضمون روايات نبوي عمدتاً سالم و موثق‏اند.

افراد بعدي عبارتند از گرِگور شوئلر، هارالد موتسكي، يوزف هوروتيس، يوهان فوك، كه غالباً در شيوه‏ي پژوهش و نيز نتايج خود متفاوت از شكاكاني چون گلدتسيهر و شاخْت هستند، اما توافق كاملي با سزگين، عبّود و اعظمي نيز ندارند. آخرين بخش از اين فصل مربوط به ديدگاه‏هاي شكاكيت نو است كه مؤلف در آن آراي مورخاني چون پاتريشيا كرونه و مايكل كوك را طرح بررسي مي‏كند.

 

جمع‏بندي مؤلف در انتهاي فصل دوم چنين است: گلدتسيهر و شاخْت، هر دو اساساً رهيافت يا نگرشي خاص را در مواجهه با حديث مطرح كرده‏اند؛ گلدتسيهر به‏جز پاره‏اي كليات درباره‏ي رشد قهقرايي اسناد، هيچ‏گونه روش دقيق و روشني ارائه نمي‏كند. اما شاخْت در ميان گفته‏هاي خويش ابزارهايي براي تحليل و تاريخ‏گذاري اِسناد معرفي مي‏كند. وي همچنين نشان مي‏دهد كه چگونه مي‏توان يك حديث را از نظر پيدايش، ربط و نسبتش با بحث‏هاي فقهي، و ملاحظات مربوط به متن و اسنادش تحليل كرد و به نتايجي درباب وثاقت، تاريخ و منشأ پيدايش آن دست يافت. از سوي ديگر، عبّود، سزگين و اعظمي بر اين نكته تأكيد مي‏كنند كه اِسنادها از نظر تاريخي قابل اعتمادند. اعظمي در اعتبار روش‏هاي شاخْت چون و چرا مي‏كند، اما خود هيچ جايگزيني براي سنجش اعتبار حديث ــ به جز آنچه عبّود و سزگين گفته‏اند ــ ارائه نمي‏دهد. مؤلف پس از جمع‏بندي ديدگاه ايشان و همه‏ي كساني كه موضعي ميانه اختيار كرده‏اند مي‏گويد ادله و شواهد هريك از اين گروه‏ها، دست‏كم با خود سازگاري كاملي دارند، چنانكه اگر فرض‏هاي اوليه و روش‏هاي هريك از آنان را بپذيريم، نتايج او را نيز بايد بپذيريم، اين امر، در فرض‏ها، ادلّه، روش‏ها و نتايج هريك از ايشان دور ايجاد مي‏كند. با اين همه، مؤلف اعتراف مي‏كند كه در حوزه‏ي روايات تفسيري (و نه فقهي يا تاريخي)، نمي‏توان روش و ادله‏ي سزگين، عبّود و اعظمي را به‏سادگي كنار نهاد.

 

 عنوان فصل سوم، (ص 105ـ65) «روايات تفسيري و خاستگاه تفسير» است. معضل اصلي چنين است: مسأله‏ي وثاقت اِسناد و اعتبار روايات تفسير قرآن، مقياس كوچكي است از آنچه درباب وثاقت حديث و اسناد روايات گفته شده است. روايات تفسيري دست‏كم از سه جهت با روايات فقهي شباهت دارند. نخست آنكه هيچ نسخه‏ي خطي قابل توجهي از دو قرن اول هجري در اختيار نيست. دوم آنكه متوني كه به اين دوره تعلق دارند، همگي با بهره‏گيري از اِسنادهاي مشخص و توسط مدوّنان متأخر فراهم آمده‏اند. سوم آنكه در ميان روايات فقهي و روايات تفسيري، ناقلان و راويان مشترك بسياري وجود دارند. بر اين اساس، محققان غربي درباب وثاقت روايات تفسيري مواضعي چون احاديث فقهي اختيار كرده‏اند. برخي از منظر شكاكيت تمام عيار، عمده‏ي روايات تفسيري را همچون روايات فقهي برساخته مي‏دانند؛ برخي ديگر بر نقل (غالباً مكتوب) اين روايات اعتماد كامل دارند و تنها ممكن است مضمون برخي رويات را مجعول بدانند؛ و دسته‏ي سوم ميان اين دو نوع روايت تفاوت مي‏گذارند.

 

 از آنجا كه صحاح سته چندان جامعيتي در نقل روايات تفسيري ندارند، مؤلف به سراغ تفسير طبري مي‏رود. هريبرت هورْست نخستين كسي است كه نزديك به 50 سال پيش، اِسناد بيش از 37000 روايت تفسير طبري را براي دريافت دامنه‏ي تكرار هريك از اِسنادها شمارش كرد و سپس اسنادهاي با تواتر بيش از 100 بار را تجزيه و تحليل كرد. وي به اين نتيجه رسيد كه برخلاف روايات فقهي، كسي درباب روايات تفسيري نقش تعيين‏كننده‏ي شافعي را ايفا نكرده است و لذا افرادي چون طبري و مانند او همواره به آساني به اقوال صحابه و تابعين در تفسير قرآن استناد مي‏كنند. در نظر او، عمده‏ي روايات تفسير طبري پس از سال 100 هجري شكل گرفته‏اند. دو شاگرد اصلي ابن‏عباس، يعني مجاهد و صحّاك هردو از تابعينِ تابعين، يعني از نسل سوم‏اند و بنابراين بخش اعظم تفسير طبري را رواياتي با اِسنادهاي متأخر از سال 100 و حتي 150 هجري تشكيل مي‏دهند. بر اين اساس، هورْست نتيجه مي‏گيرد كه تشكيك‏هاي يوزف شاخت درباب اِسنادسازي قهقرايي در روايات فقهي، خللي در اِسناد روايات تفسيري ايجاد نمي‏كند. ديگر محققان غربي كه كمابيش همين ديدگاه را تأييد و تقويت كرده‏اند عبارتند از: هريس بيركلند، نبيه عبود، فؤاد سزگين و اشعيا گُلدفِلد، اما از همه مهم‏تر بايد به گئورگ اشتاوْت اشاره كرد كه در رساله‏ي دكتري خود با عنوان «روايات تفسيري مجاهد بن جبر» (دانشگاه گيسن، 1969) به جنگ گُلدتسيهر و سزگين (از دو اردوگاه مخالف) رفته است. وي به عكس موتسكي كه براي اثبات وثاقت روايات، بر تفاوت محتواي آن‏ها تكيه مي‏كرد، بر تشابه محتواي روايات تفسيري استناد مي‏كند تا همان وثاقت را نتيجه گيرد. همه‏ي اين افراد با وجود تفاوت در موضوع، روش و نتايج تحقيق‏شان، در اين نكته هم‏رأي بودند كه اسناد روايات تفسيري امري دست‏كم تا اين حد قابل اعتماد است كه با تكيه بر آن‏ها مي‏توان آراي تفسيري برخي مفسّران خاص چون ابن‏عباس و مجاهد را بازسازي كرد. اما اين ديدگاه نيز مورد چالش قرار گرفته است. مهم‏ترين چالش و افراطي‏ترين موضع را در دهه‏هاي اخير جان وَنْزبرو و شاگردان او چون اَندرو ريپين مطرح كرده‏اند كه مؤلف به تفصيل آن را بازگو مي‏كند و در ادامه به ديدگاه ميانه‏ي برخي محققان غربي چون ورستيخ، موراني, كلود ژيليو، و فِرِد ليمهاوس اشاره مي‏كند و در پايان فصل به جمع‏بندي مجموعه‏ي اين نظريات مي‏پردازد.

 

Berg

 

 به فصل چهارم (ص 172ـ112) با عنوان «متدلوژي: اِسنادها و صنايع تفسيري» مي‏رسيم. اكنون نوبت مؤلف است تا پس از اين مقدمات او نيز فرضيه‏ها و ويژگي‏هاي روش خود را (در فصل چهارم) بازگويد و با تطبيق آن بر مكتب تفسيري ابن‏عباس نتايج خويش را (در فصل پنجم) ارائه كند. ادعاي مؤلف اين است كه تمامي محققان غربي پيش از او (از هر دو اردوگاه مخالف)، روش‏هاي خويش را با گزينش پاره‏اي احاديث خاص اعمال كرده و سپس نتايج بدست آمده را بر تمام روايات تفسيري تعميم داده‏اند. ايراد ديگر ايشان آن است كه در پژوهش راجع به اعتبار اِسناد و وثاقت روايات تفسيري، غالباً يكي از دو روش اسنادـ‌محوري يا متن‌ـ‌محوري را برگزيده‏اند. مؤلف درصدد است اين هر دو نقيصه را جبران كند: اولاً در روش تحقيق خود، شيوه‏اي مركب از پژوهش متن و اِسناد رابه‏كار مي‏برد. ثانيا مجموعه رواياتي را براي تحقيق انتخاب مي‏كند كه تا حد زيادي مشت نمونه خروار باشند.

 

حجم روايات تفسيري بسيار زياد است. حال كه مجبور به گزينش هستيم، تفسير طبري را برمي‏گزينيم كه قديم‏ترين كتاب موجود و جامع بخش اعظم روايات تفسيري پيش از خود است. خوشبختانه تنوع خاصي در اين تفسير به‏چشم مي‏خورد كه جامعيت آن را تضمين مي‏كند، چه طبري خود در شهرهاي مختلفي چون ري، بصره، كوفه، واسط و مصر حديث شنيده است و انواع مختلف روايات تفسيري ـ يعني تفاسير فقهي، روايي داستاني، متني و ادبي ـ در كتاب او به‏چشم مي‏خورد. در يك سوي اِسناد تمام روايات تفسير طبري، خود طبري ايستاده است و در انتهاي آن، يكي از مفسران طبقه‏ي نخست كه معروف‏ترين آن‏ها عبارتند از: عبدالرحمان بن زيد، السّدّي، سفيان ثوري، قتاده بن دعامه، معمر بن راشد، ضحّاك بن مزاحم، ربيع بن انس، مجاهد بن جبر، عكرمه، ابن‏جريح، عبدالله بن‏عباس، عبدالله بن‏مسعود و مهم‏تر از همه، خود پيامبر اكرم (ص). رواياتي كه به خود پيامبر ختم مي‏شوند بسيار اندك‏اند و نمي‏توانند سيماي كامل و دقيقي از تفسير طبري به‏دست دهند. روايات ابن‏مسعود نيز چندان پردامنه نيست. به‏جز ابن‏عباس، هيچ‏يك از مفسران ديگر نيز كه نامشان در بالا آمده است، مناسب نيستند، زيرا برخي از آنان خود شاگرد ابن‏عباس به‏شمار مي‏آيند و برخي ديگر از نظر زماني بسيار متأخر از سده‏ي نخست هستند. بدين‏سان، مؤلف، مفسر مناسب را مي‏يابد: او كسي جز ابن‏عباس نيست. وي تمام رواياتي را برمي‏گزيند كه ابن‏عباس در آن‏ها، يا مفسر اصلي است، يعني رأي تفسيري خود را بيان مي‏كند، و يا راوي و ناقل روايت تفسيري از پيامبر اكرم (ص) يا صحابي ديگري مافوق خود است. پس از مقايسه‏هاي مفصل ميان راويان ابن‏عباس و روايات مختلف منسوب به وي، مؤلف 997 روايت را برمي‏گزيند و تك تك راويان در اِسناد هريك از اين روايات را از جهات مختلف دسته‏بندي و مقايسه مي‏كند. از سوي ديگر، وي تحليل و پژوهش متن اين روايات را با استفاده از ابزارهاي دوازده‏گانه‏ي وَنزبرو در تحليل تفاسير قديمي قرآن انجام مي‏دهد و البته خود نيز سه ابزار ديگر را نيز بر آن‏ها مي‏افزايد. ونْزْبرو در فصل چهارم كتاب مطالعات قرآني خويش، پس از آنكه تفاسير دو قرن نخست هجري به پنح دسته‏ي فقهي، نقلي و داستاني، متني و نحوي، بلاغي، و تمثيلي تقسيم مي‏كند، دوازده فن يا صنعت تفسيري را در اين منقولات تفسيري به تفكيك معرفي مي‏كند. اين موارد عبارتند از: 1ـ ذكر اختلاف قرائات؛ 2ـ ذكر شعري از عرب در شرح معناي آيه؛ 3ـ تبيين ريشه‏شناختي و واژگاني؛ 4ـ تبيين نحوي؛ 5ـ تبيين بلاغي؛ 6ـ ذكر امر محذوف يا مقدر؛ 7ـ تشبيه و تمثيل 8ـ بيان ناسخ و منسوخ؛ 9ـ ذكر سبب نزول؛ 10ـ تعيين امور مبهم؛ 11ـ منقولات نبوي؛ 12ـ ذكر حكايت. هربرت برگ، مؤلف كتاب حاضر نيز خود اين سه صنعت را مي‏افزايد: 13ـ شرح و بيان صِرف؛ 14ـ تفسير قرآن با قرآن؛ 15ـ عدم تفسير. هريك از اين پانزده ابزار يا صنعت تفسيري خود مثال‏ها و نمونه‏هاي متعددي در ميان 997 روايت تفسيري ابن‏عباس دارد كه مؤلف در انتهاي فصل چهارم پاره‏اي از آن‏ها را ذكر مي‏كند.

 

فصل پنجم (ص 218ـ173) با عنوان «وثاقت روايات ابن‏عباس در تفسير طبري» تماماً به تطبيق آماري و بررسي‏هاي جزئي درباب روايات تفسيري ابن‏عباس اختصاص دارد. در اينجا مؤلف به مقايسه هريك از 15 صنعت تفسيري به‏كار رفته دراين روايات، مقايسه هريك از هشت راوي و شيوخ مهم طبري (يعني ابوكريب بن العلاء، سفيان بن وكيع، محمد بن حميد، محمد بن بشّار، محمد بن مثني، المثني ابراهيم، يعقوب بن ابراهيم و قاسم بن الحسن)، و مقايسه صنايع تفسيري سه شاگرد مهم ابن‏عباس (يعني سعيد بن جبير، عكرمه و مجاهد) مي‏پردازد و با شمارش تعداد روايات هريك و نيز ارائه درصد آن‏ها در 35 جدول مختلف، وضعيت هريك از راويان ابن‏عباس و محتواي روايات تفسيري وي را به‏گونه آماري نشان مي‏دهد.

 

 و سرانجام در فصل ششم و آخر (ص 231ـ291)، مؤلف نتايج تحقيق خود را بيان مي‏كند و آن‏ها را از نظر محتوي و روش تحقيق، با نظريه‏پردازان پيش از خود مقايسه مي‏كند.

 

 شايد بتوان گفت اين كتاب براي دانشجويان شرق‏شناسي در غرب و نيز براي قرآن پژوهان مسلمان در غرب، جامع‏ترين اطلاعات درباب تاريخ تفسير قرآن را ــ البته از منظر پژوهش‏هاي غربي ــ ارائه مي‏دهد. جامعيت كتاب چنان است كه مؤلف حتي به آثار چاپ‏نشده‏ي نظريه‏پردازان غربي چون هارالد موتْسكي، خوتير يُنْبُل، ويلي براوْن و اَندرو ريپين نيز رجوع كرده و جديدترين نظريات يا انتقادات ايشان بر پيشينيان را با بهترين دسته‏بندي‏ها ارائه كرده است. همين ويژگي به كتاب وي جنبه‏ي آموزشي و اطلاع‏رساني بخشيده است. نثر كتاب بسيار روان و خوشخوان است، اما انبوهي اطلاعات اسلامي و غربي از مستشرقان قديم و جديد و نيز از مدافعان مسلمان و غير مسلمان در دانشگاه‏هاي غربي، كتاب را براي ناآشنايان و مبتديان اين حوزه دشوارياب كرده است.

 

نقل مطالب تنها با ذکر مأخذ بلامانع است