تاريخگذاري تفسير موسوم به ابنعباس
تاريخگذاري تفسير موسوم به ابنعباس:
چند نکتهي تکميلي*
هارالد موتسکي
مرتضي کريمينيا
منتشر شده در مجلهي علوم حديث، سال يازدهم, ش 4، شمارهي پياپي 42، زمستان 1385
چکيده:
نخستين بار جان وَنزبرو در کتاب مطالعات قرآنياش کوشيد اثبات کند که تنوير المقباس من تفسير ابنعباس يا همان تفسير منسوب به ابنعباس، نه حاوي آراي اصيل ابنعباس است و نه تدوين يافتهي فيروزآبادي در قرن نهم هجري. وي اين اثر را همان تفسير کلبي (متوفاي 146 ق) دانست که به گمان وي در اواخر قرن دوم هجري تدوين يافته است. بعدها شاگرد وي، اندرو ريپين با بررسي نسخ خطي موجود از اين اثر، نشان داد که اين کتاب درواقع چيزي جز تفسير الواضح نوشتهي دينوري در اواخر قرن سوم يا اوايل قرن چهارم نيست که البته با تفسير کلبي نيز نسبت يا رابطهاي هم دارد.
مؤلف مقالهي حاضر ميکوشد اولاً با بررسي روش ريپين در تاريخگذاري اين متن، شيوهي وي در عدم اعتماد بر أسانيد تفسير و تکيهي صرف بر تحليل ادبي متن را بيازمايد. ثانياً نشان دهد برخلاف نتيجهگيري ريپين، مولف اين اثر (الواضح يا همان تفسير ابنعباس) عبدالله بن المبارک الدينوري است، نه عبدالله بن محمد بن وهب الدينوري (م 308 ق). با اينحال مؤلف استنتاج ريپين در تاريخگذاري اصل تفسير الواضح يا همان تفسير ابنعباس و انتساب آن به اواخر قرن سوم هجري را درست ميشمارد.
کليد واژهها: تاريخ تفسير؛ تفسير ابنعباس؛ تفسير الواضح؛ دينوري، عبدالله بن المبارک؛ ريپين، اَندرو.
***
سالها بود که محققان تاريخ تفسير، تفسير ابنعباس يا همان تنوير المقباس من تفسير ابنعباس منسوب به محمد بن سائب الکلبي (م 146 ق) را اثري کهن ميشمردند. اما بيش از يک دهه پيش، اَندرو ريپين بهگونهاي قانعکننده نشان داد که نه اين کتاب را فيروزآبادي (م 817 ق) تدوين کرده و نه اصل آن اساساً تفسير الکلبي (عن ابنعباس) بوده است. بلکه اين اثري با عنوان کتاب الواضح في تفسير القرآن نوشتهشده در نيمهي دوم قرن سوم يا آغاز قرن چهارم هجري بوده است. با اين همه، چند پرسش همچنان برجاي ميماند: آيا آنچنانکه ريپين ميگويد، عبدالله بن محمد الدينوري واقعاً مؤلف کتاب الواضح است؟ مسلماً نتيجهگيري نهايي ريپين درست است که ميگويد: <ميان کتاب الواضح و تفسير کلبي پيوندهايي وجود دارد، اما اين دو اثر به احتمال قوي يکي نيستند.> اما آيا درباب ارتباط ميان اين دو کتاب که دومي آنها (= تفسير کلبي)، تنها به صورت نقلهايي پراکنده در آثار متأخر بهجا مانده است، تنها همين مقدار ميتوان گفت؟ و پرسش آخر اينکه آيا روشهايي که ريپين براي تاريخگذاري متون تفسيري قديمي پيشنهاد ميکند، معتبر و قابل اعتمادند؟
* ـ اين مقاله ترجمهاي است از:
Harald Motzki, “Dating the so-called Tafsīr Ibn ‘Abbās: some Additional Remarks”, in Jerusalem Studies in Arabic and Islam, 32 (2006) pp. 147-163.
از مولف محترم، بهسبب ارسال مقاله پس از انتشار و توضيحات تکميلياش در برخي نقاط مبهم و دشوار اثر سپاسگزارم (مترجم).